بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
جدا خواهم شد! امام (عليه السلام) فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، هرگاه چنين كنى عهد و بيعت خود را شكسته اى و نافرمانى امر خداوند كرده اى، و تنها به خودت زيان مىرسانى! بگو ببينم به چه علّت چنين راهى را در پيش گرفته اى؟ عرض كرد: به خاطر اين كه حكميت را پذيرفتى، و در برابر حق ضعف نشان دادى و به گروهى اعتماد كردى كه حتى به خودشان ستم كردند! امام (عليه السلام) فرمود: واى بر تو بيا تا با تو به بحث و گفتگو بنشينم و حقايقى را كه مىدانم براى تو بيان كنم، شايد حق را بشناسى و به حق بازگردى! خريت گفت: فردا مىآيم. امام (عليه السلام) فرمود: برو، ولى مواظب باش شيطان تو را فريب ندهد; و افراد نادان در تو نفوذ نكنند به خدا قسم اگر به سخن من گوش فرادهى تو را به راه راست هدايت خواهم كرد!«خريت» از خدمت امام (عليه السلام) خارج شد و به سوى قبيله خود بازگشت. امام (عليه السلام) به خاطر اين كه فسادى برپا نكند، كسى را به تعقيب او فرستاد و دستور داد او را در نقطه اى به نام دير ابوموسى متوقّف كند، سپس فرمانده ديگرى به نام «معقل بن قيس» را به تعقيب خريت گسيل داشت، خريت به مبارزه برخاست و كشته شد، و نفرات او اسير شدند. آنها را كه مسلمان بودند آزاد كردند، و عده اى از غيرمسلمانان را به اسارت گرفتند. هنگامى كه اسيران را به كوفه مىآوردند «مصقله بن هبيره» كه يكى از فرمانداران امام (عليه السلام) در شهرهاى مسير راه بود، اسيران را به پانصد هزار درهم از معقل خريد و آزاد كرد. امام (عليه السلام) عمل او را ستود. «مصقله» بعد از پرداخت دويست هزار درهم از پرداخت بقيه عاجز ماند، ترسيد و به شام گريخت. امام (عليه السلام) سخن مورد بحث را درباره او بيان كرد كه دليل روشنى بر لطف امام (عليه السلام) نسبت به اين گونه افراد است. (1)1 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، جلد 3، صفحه 128 به بعد با تلخيص.