بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
اين باره بى دليل نبود، چرا كه گروه كثيرى در همان ايّام كه بى خبران به امام فشار مىآوردند تا جنگرا شروع كند و امام تعلّل مىورزيد، توبه كردند و به سوى لشكر امام بازگشتند يا از جنگ كناره گيرى نمودند.«مرحوم شوشترى» در «شرح نهج البلاغه» خود در اينجا فهرستى را از نام كسانى كه در جنگ صفين به بركت تأخير امام در جنگ به آن حضرت پيوستند، ارائه مىدهد كه از ميان آنها مىتوان از خواهرزاده «شرحبيل» كه ملحق شدنش به لشكر امام داستان جالبى دارد و «شمربن ابرهه الحميرى» و جماعتى از قاريان قرآن و همچنين «عبدالله بن عمر العنسى» نام برد. اين عبدالله بن عمر زمانى به امام پيوست كه با خبر شد عمّار در لشكر على (عليه السلام) است و به ياد حديث معروف پيامبر افتاد كه به او فرمود: «يا عَمّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْباغيَةُ»; اى عمّار تو را گروه ستمكار به قتل مىرساند» (و پس از كشته شدن عمّار بدست معاويه واضح و آشكار شد كه آنها گروه ستمكارند و شكّى براى آنها در اين زمينه باقى نماند).و نيز همو از جوانى نام مىبرد كه از لشكر شام خارج شد و به سوى لشكر امام (عليه السلام) آمد و پيوسته شمشير مىزد و لعن مىكرد و دشنام مىداد «هاشم مرقال» كه از صحابه معروف على (عليه السلام) و پرچمدار آن حضرت در ميدان صفين بود به او گفت: اى جوان روز قيامت بايد در برابر اين سخنان پاسخگو باشى و حساب اين پيكار را بدهى. جوان گفت: من به خاطر اين با شما مىجنگم كه براى من نقل كرده اند رئيس شما (على (عليه السلام)) نماز نمى خواند و شما نيز نماز نمى خوانيد و نيز به خاطر اين با شما مىجنگم كه رئيس شما خليفه ما را كشته و شما او را يارى كرده ايد. «هاشم مرقال» ماجراى قتل عثمان را براى او شرح داد و براى او روشن ساخت كه على (عليه السلام) نخستين كسى بوده كه با پيامبر نماز گزارده و از همه مردم آگاه تر به دين خدا است و ياران او شب زنده دارانند. هنگامى كه جوان متوجه اشتباهات خود شد از خدا درخواست توبه كرد و به شام بازگشت در حالى كه از اعمال خود پشيمان شد. (1)1 ـ بهج الصباغة فى شرح نهج البلاغة، جلد 10، صفحه 269 تا 272.