نكته:
سرنوشت گرانباران!
مهم ترين عامل بدبختى و شكست گروهى از انسان ها، همان چيزى است كه در اين چند جمله كوتاه به آن اشاره شده است; يعنى، سنگين كردن بار خويش از امورى كه هرگز، در زندگى ساده دنيا، به آن نيازى نيست.مسافرى را فرض كنيد كه براى سفرى يك روزه، به راه مىافتد. او، مقدار كمى نان و غذا و ميوه، درست به اندازه سفر يك روزه، در دستمالى بسته، به همراه خود مىبرد. حال، مسافر ديگرى را فرض كنيد كه ساك هاى متعدّدى، از موادّ مختلف غذايى و نان و آب انواع شيرينى ها و ميوه ها را براى همين سفر يك روزه، بر دوش گرفته و حركت مىكند.بديهى است كه مسافر نخست، با خاطرى آسوده و بسيار راحت، با گامهايى استوار و سريع، به سوى مقصد مىتازد، در حالى كه مسافر دوم در همان نخستين فراز و نشيب، به نَفَسْ نَفَسْ افتاده، وامى ماند.اين سرنوشت كسانى است كه اموال فراوان و زرق و برق بسيارِ متاع دنيا را گرد خود فراهم ساخته و شب و روز، در فكر حساب و كتاب و حفظ و نگهدارى آن هستند و چنان مشغولند كه نه تنها به فكر خدا و معاد نيستند، بلكه آرامش دنيا را نيز از دست مىدهند.در اينجا، بعضى از شارحان نهج البلاغه، داستانى را از سلمان فارسى نقل كرده اند كه شاهد خوبى بر گفتار بالا است. فشرده آن چنين است:هنگامى كه سلمان فارسى، به عنوان استاندار مداين انتخاب شد، بر چهارپايى كه داشت، سوار شد و به تنهايى، به راه افتاد.هنگامى كه خبر آمدن او به مداين، در ميان اهل شهر منتشر شد، قشرهاى مختلف مردم، خود را براى استقبال از وى آماده كردند. (1)مردم بر در دروازه شهر در انتظار بودند. پيرمردى را ديدند كه بر چارپايش سوار1 ـ توجه داشته باشيد كه امارت مداين، به معناى امارت بر تمام يا بخش عظيمى از ايران بود و انتخاب سلمان فارسى نيز انتخابى بجا و مناسب بود كه به پذيرش اسلام واقعى از سوى ايرانيان كمك مىكرد.