بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْعبيدالله بن زياد ميثم را به زندان افكند، همراه ميثم، مختار بن ابى عبيدة را (كه انتقام خون شهداء كربلا را بعدا از قاتلين آنها گرفت) نيز به زندان افكند.ميثم به مختار گفت: تو از زندان آزاد خواهى شد و براى خونخواهى (امام) حسين عليه السّلام قيام مىكنى و اين مرد- عبيدالله - كه ما را مىكشد خواهى كشت!عبيدالله تصميم گرفت مختار را بكشد، همينكه خواست اين تصميم را اجرا كند، نامه اى از يزيد به او رسيد كه در آن دستور آزادى مختار نوشته شده بود، عبيدالله او را آزاد كرد، ولى دستور داد ميثم را به دار آويزان كنند. وقتى ميثم را مىبردند مردى به او گفت: اى ميثم تو از اين بى نياز بودى (خود را به هلاكت انداختى) ميثم تبسمى كرد و در حالى كه به آن درخت اشاره مىكرد گفت: من براى اين آفريده شدم و اين نيز براى من رشد كرده است.وقتى ميثم را بر چوبه دار آويزان كردند (همان جائى كه حضرت على عليه السّلام خبر داده بود، البته دارآويز در سابق به صورت صليب بوده است نه حلق آويز، يعنى او را به چوبه دار بالا برده مىبستند، بدون اينكه طناب دار را بر حلق او ببندند، و پس از مدتى با نيزه يا تير او را مىكشتند)مردم اطراف چوبه دار جمع شدند، وقتى عمروبن حريث منظره را در كنار خانه خود ديد گفت: بخدا كه ميثم به من مىگفت كه همسايه تو مىشوم، سپس به كنيز خود دستور داد زير آن چوبه را تميز كرده و آب بپاشند و خوشبو كند.ميثم بالاى دار شروع كرد از فضائل بنى هاشم بيان كردن به گونه اى كه به ابن زياد خبر دادند كه اين بنده شما را رسوا كرد، آن ملعون دستور داد تا لجام بر دهان او زنند و اولين مخلوق خدا بود كه در اسلام به او لجام زده شد.سه روز گذشت و روز سوم با حربه اى او را هدف قرار دادند، تكبير گفت و در آخر آن روز از بينى و دهانش خون آمد (و به شهادت رسيد) و شهادت او ده روز قبل از آمدن سيدالشهداء عليه السّلام به عراق بود.(161)