بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْو مناسب است در اين مقام روايتى از امام سجاد عليه السّلام نقل كنيم كه حضرت فرمود: روز عاشورا وقتى آن مصائب هولناك به ما رسيد و پدرم و اولاد و برادران و ساير اهل بيت او كشته شدند، حرم محترم و زنان مكرم آن حضرت را بر شتران سوار كردند براى رفتن به طرف كوفه، من به پدر و ديگر خاندان او نگاه مىكردم كه در خاك و خون آغشته گشته و بدنهاى پاك آنها روى زمين است و هيچكس به دفن آنها توجه ندارد.اين صحنه بر من سخت گران آمد، سينه ام تنگ شد و حالى به من دست داد كه نزديك بود جان از تنم پرواز كند.عمه ام زينب مرا وقتى به اين حال ديد پرسيد: اى يادگار جد و پدر و برادر من، اين چه حالتست كه در تو مىبينم؟ مىبينم كه مىخواهى قالب تهى كنى.گفتم: اى عمه چگونه بى تابى و ناآرامى نكنم با اينكه مىبينم سيد و سرور خود و برادران و عموها و عموزادگان و خاندان خود را كه آغشته به خون در اين بيابان افتاده اند، بدنشان عريان و بى كفن و هيچكس به دفن آنها توجهى ندارد، آنها را چنان رها كردند كه گويا ايشان را مسلمان نمى دانند....عمه ام گفت: از آنچه مىبينى دلتنگ مباش و بى تابى مكن به خدا قسم كه اين قرارى بود از رسول خدا صلّى الله عليه وآله به جد و پدر و عموى تو، رسول خدا صلّى الله عليه وآله هر كدام را بر مصائب خويش خبر داد و خداوند از عده اى كه فرعونهاى زمين آنها را نمى شناسند ليكن نزد اهل آسمانها معروفند پيمان گرفته است، ايشان اين اعضاء متفرقه و جسدهاى در خون طپيده را جمع مىكنند و دفن مىنمايد و در اين سرزمين بر قبر پدرت سيدالشهداء علامتى نصب كنند كه اثر آن هرگز از بين نرود و با گذشت شبها و روزها محو نشود، و همانا پيشوايان كفر و پيروان گمراهى بسيار تلاش خواهند كرد ولى اين كار اثرى ندارد جز ظهور و برترى بيشتر. الحديث.(274)
نزديكترين مردم به او، او را خواهد كشت
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْاين پيشگوئى اميرالمؤمنين عليه السّلام نيز در مورد متوكل به حقيقت پيوست و فرزند او منتصر، او را به هلاكت رساند زيرا متوكل دشمنى عجيبى با حضرت امير عليه السّلام داشت به گونه اى كه فرمان داد تا درختهاى خرمائى كه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله به دست مبارك خود در فدك كاشته بود و بيش از ده درخت بود قطع كردند تا مبادا اولاد اميرالمؤمنين از خرماى آن استفاده كنند.بارى او كه به شراب و مستى عادت داشت، مردى دلقك را با قيافه اى خنده آور و عجيب شبيه به اميرالمؤمنين كرده در مجلس شراب و عيش و نوش خود او را مىرقصاند و اشعار تمسخر آميز مىخواند.پسرش منتصر ناراحت مىشد و اعتراض مىكرد اما او نه تنها توجهى نكرده بلكه به پسرش جسارت نيز كرد منتصر به شدت ناراحت شد و تصميم به قتل او گرفت، چند نفر از غلامان خاص متوكل را براى كشتن او معين كرد، گويند: در آن شبى كه متوكل كشته شد، به شدت مست بود و خادمين او در اينگونه مواقع وقتى به يك طرف كج مىشد او را راست مىكردند، بغاء صغير كه از نزديكان او بود، وارد قصر شد، سه ساعت از شب مىگذشت، تمامى نديمان را مرخص كرد مگر فتح بن خاقان وزير متوكل كه نزد او ماند، در اين هنگام نگهبان مخصوص متوكل به نام باغر با ده نفر از غلامان با صورتهاى پوشيده و شمشيرهاى كشيده كه برق مىزد حمله كردند. فتح فرياد زد: واى بر شما مولاى خودتان، در اين هنگام باغر شمشيرى بران بر طرف راست متوكل فرود آورد كه سمت راست بدن او را تا نشيمنگاه او دو نيم كرد، يكى از مهاجمين شمشيرى در شكم او فرو برد كه از پشت او بيرون زد ولى او تكان نخورد! سپس خود را بر روى متوكل انداخت و با هم مردند، هر دو را درون همان فرشى كه روى آن بودند پيچيده و گوشه اى انداختند، آن شب تا فردا چنين بودند تا آنكه وقتى منتصر خليفه شد، دستور داد آنها را دفن كنند.(275)در مورد علت اقدام منتصر به قتل پدرش متوكل گفته اند: منتصر روزى شنيد كه متوكل به حضرت فاطمه عليها السّلام بدگوئى مىكند از شخصى (عالم در مورد حكم او) سئوال كرد آن مرد گفت: قتل او جايز است ولى هر كه پدرش را بكشد عمرش طولانى نخواهد بود، منتصر گفت: اگر با كشتن پدرم اطاعت خدا را مىكنم از كوتاهى عمر نگران نيستم، به همين جهت متوكل را كشت و خودش نيز بيش از هفت ماه زنده نماند.(276)