بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْدو روز بعد وقتى خبر نارضايتى عايشه از حضرت امير عليه السلام و بهانه كردن خون عثمان را براى شورش بر حضرت على عليه السلام، به گوش طلحة و زبير رسيد و اينكه عايشه مردم را براى خونخواهى عثمان تحريك مىكند و عده اى از عمال عثمان نيز اموال مسلمانان را برداشتند و براى موفقيت اين شورش با خود به مكه آورده اند، آنان دو موقعيت را مغتنم شمردند و تصميم گرفتند به ناراضيان ملحق شوند و براى توجيه سفر ناگهانى خود به نزد حضرت امير عليه السلام در خلوت آمدند گفتند: يا اميرالمؤمنين مدتى است كه توفيق انجام عمره (63) را پيدا نكرده ايم، اجازه بده براى انجام عمره به مكه رويم.حضرت فرمود: بخدا سوگند تصميم عمره نداريد، بلكه تصميم حيله و مكر داريد و مىخواهيد به بصره (پايگاه اصلى ايشان كه بعدا در آن مستقر شدند) برويد.آن دو گفتند: خدايا آمرزش تو را خواستاريم، ما هدفى جز عمره نداريم، حضرت فرمود: به خداوند عظيم سوگند ياد كنيد كه در كار مسلمانان فساد نكنيد و بيعتى را كه با من كرده ايد نشكنيد و دنبال فتنه و آشوب نباشيد، آن دو در زبان پذيرفتند و سوگندهاى شديد و غليظ ياد كردند، و چون بيرون رفتند به ابن عباس برخورد كردند، از آنها پرسيد: آيا حضرت به شما اجازه داد؟ گفتند: آرى، و چون به نزد حضرت آمد حضرت به او فرمود: اى پسر عباس، خبر دارى گفت: طلحة و زبير را ديدم، حضرت فرمود: از من اجازه خواستند به عمره روند، من بعد از گرفتن سوگندهاى محكم بر اينكه مكر و حيله نكنند و پيمان شكنى ننمايند و فسادى بر پا نكنند، به آنها اجازه دادم، بخدا سوگند اى پسر عباس من مىدانم كه اينها جز آشوب گرى تصميمى ندارند، گويا (مى بينم) آن دو را كه به مكه رفته اند تا براى جنگ با من تلاش كنند همانا آن خائن فاجر يعلى بن منبه (استاندار عثمان در يمن) اموال عراق و فارس را برده است تا در آن جهت خرج كند، و بزودى اين دو مرد در كار (حكومت من) فساد مىكنند و خون پيروان و ياوران مرا مىريزند.ابن عباس گفت: اى اميرالمؤمنين اگر شما اين را مىدانى، چرا به آنها اجازه مىدهى چرا آنها را حبس نكردى و به زنجير نكشيدى تا شرّ آنها از مسلمانان كوتاه شود؟حضرت فرمود: اى پسر عباس، مىگوئى من به ستم پيشدستى كنم، و بدى را قبل از نيكى مرتكب شوم، و با گمان و تهمت كسى را مجازات نمايم و يا مردم را به كارى قبل از آنكه مرتكب شوند مؤاخذه كنم، نه بخدا سوگند، اگر چنين كنم نسبت به پيمانى كه خداوند در مورد عدالت از من گرفته است، عدالت نكرده ام.اى پسر عباس! من در حالى به آنها اجازه دادم كه مىدانم چه انجام خواهند داد ولى من به خداوند تكيه مىكنم بر عليه آن دو، بخدا سوگند كه آن دو را خواهم كشت و گمانشان را ناكام مىكنم و هرگز به آرزوى خويش نخواهند رسيد، و خداوند آنها را بخاطر ظلمى كه بر من مىدارند و پيمان شكنى كرده و بر من شورش مىكنند مجازات خواهد كرد.(64)