بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْزمانى كه حضرت امير عليه السلام در ذى قار(82) براى بيعت از مردم نشسته بود فرمود: از كوفه هزار نفر نه كمتر و نه بيشتر خواهند آمد كه با من بر مرگ بيعت مىكنند. عبدالله بن عباس گويد: از سخن حضرت دلم گرفت: ترسيدم مبادا تعداد آنها كم و زياد گردد و كار حضرت تباه شود، وقتى لشكر كوفه وارد شد، آنها را دقيقا شمارش كردم تا اينكه رسيد به نهصد و نود و نه نفر و ديگر كسى را نيافتم!با خود گفتم: «انا لله و انا اليه راجعون»، چرا حضرت چنين سخنى گفت در همين افكار بودم كه ناگاه مردى را ديدم پشمينه پوش كه شمشير و كوزه اى با خود داشت، وقتى نزديك حضرت رسيد گفت:دست خود را بگشاى تا با شما بيعت كنم، حضرت فرمود: بر چه با من بيعت مىكنى گفت: بر اينكه از تو اطاعت كنم و فرمانبردار تو باشم و در مقابل شما آنقدر جنگ كنم تا آنكه خداوند پيروزى را نصيب شما گرداند.حضرت فرمود: نام تو چيست گفت: اويس قرنى. فرمود: الله اكبر، آرى حبيب من رسول خدا صلّى الله عليه وآله به من خبر داد كه من مردى از امت او را كه نامش اويس قرنى است و از حزب خداست ملاقات مىكنم و او مرگش به شهادت خواهد بود، و در اثر شفاعت او انبوهى از مردم همانند قبيله ربيعه و مضرّ (كه دو طايفه پرجمعيت عرب بودند) به بهشت خواهند رفت.(83)