طلحة و بهانه اى ننگين و دروغ آشكار - پیشگویی های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیشگویی های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) - نسخه متنی

سید محمد نجفی یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طلحة و بهانه اى ننگين و دروغ آشكار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شخصى بنام عمير گويد: به طلحة گفتم: چرا به اين جا آمدى (آتش جنگ را برافروختى) مگر تو در مدينه از روى ميل و اختيار و بدون اجبار با على بيعت نكردى

جواب داد: مرا رها كن بخدا سوگند من در حالى بيعت كردم كه شمشير بر روى گردن من بود!

(مؤلف گويد: و اين سخن از طلحة نيز كلامى عجيب و دروغى آشكار بود، چرا كه او و زبير از اولين افرادى بودند كه با حضرت امير عليه السلام بيعت كردند و حتى طبق پاره اى روايات او قبل از زبير و قبل از تمامى مسلمانان با حضرت بيعت كرد).

زيد بن اسلم گويد: (پس از كشته شدن عثمان) طلحة و زبير به نزد حضرت على عليه السلام كه در يكى از باغستانهاى مدينه رفته بود، آمدند و گفتند: دستت را بگشا تا با تو بيعت كنيم، مردم هيچكس جز شما را قبول ندارند.

حضرت فرمود: من نيازى به اين (حكومت) ندارم من اگر براى شما وزير باشم، براى شما بهتر از آن است كه امير باشم...

گفتند: مردم ديگران را بر تو ترجيح نمى دهند و به ديگرى راءى نمى دهند، دستت را بازكن تا ما اولين نفرى باشيم كه با تو بيعت مىكنيم.

حضرت فرمود: بيعت با من مخفيانه نخواهد بود، صبر كنيد تا به مسجد روم (و در حضور مردم باشد). گفتند: ما اينجا با تو بيعت مىكنيم، در مسجد نيز دوباره (علنى) بيعت خواهيم كرد، و سپس به عنوان اولين نفرات با حضرت بيعت كردند و چون حضرت به مسجد و بر منبر رفت، همراه مردم نيز بيعت كردند.

طلحة اولين نفرى بود كه بر منبر بالا رفت، او كه يك دستش آسيب ديده بود، بر بالاى منبر به اميرالمؤمنين عليه السلام دست داد و بيعت كرد.

مردى از قبيله بنى اسد كه فال بد ميزد وقتى اين صحنه را ديد گفت: «انا لله و انا اليه راجعون»، اولين دستى كه بيعت كرد، دست شل بود، معلوم نيست اين بيعت به انجام رسد.)(94)

عبدالملك بن مروان مىگفت: اگر نه اين بود كه پدرم طلحة را كشت، زخم دلم تا امروز باقى مىماند، از پدرم (مروان) شنيدم كه مىگفت:

در جنگ جمل نگاهم به طلحة افتاد كه كلاهخود و زرهى دربرداشت بطوريكه جز چشمهاى او معلوم نبود، با خود گفتم: چه راهى براى نفوذ در اوست، كه چشمم به شكافى در زره او افتاد، با تير او را هدف قرار دادم به رگ پاى او خورد، و آنرا قطع كرد، غلامش او را برداشت و از صحنه بيرون برد، اندكى بعد مرد، در روايتى آمده است: وقتى طلحة مجروح شد، بر استرى سوار شد و به غلام خود گفت: برايم جائى (امن) پيدا كن، غلام گفت: من جائى براى بردن شما سراغ ندارم! طلحة گفت: روزى ضايع كننده تر براى خون بزرگى چون من، همچو امروز نديده ام.

به هر حال خون ريزى آنقدر زياد بود كه وقتى آنرا مىبستند، زانويش ورم مىكرد، فرياد زد: رها كنيد، اين تيرى است كه خداوند فرستاده! خونريزى آنقدر ادامه يافت تا جان داد و در كنار فرات به خاك سپرده شد(95)

/ 365