چشم اندازي برشجاعت و صلابت عـلي(ع - چشم اندازی بر شجاعت و صلابت علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشم اندازی بر شجاعت و صلابت علی (ع) - نسخه متنی

محمد محمدی اشتهاردی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




چشم اندازي برشجاعت و صلابت عـلي(ع

نويسنده: حجة‏الاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي

اشاره

يكي از صفات بسيار مهم كه مهم ترين كليدهاي پيروزي و اساسي ترين پايه هاي سربلندي و عزّت انسان ها در همه عرصه ها محسوب مي‏گردد، صفت «شجاعت» است كه «شهامت» و «صلابت» از شاخه هاي آن مي‏باشند.

در ميان پيشينيان، علماي اخلاق، شجاعت را از اركان اصلي فضايل مي‏شمردند و ضد آن «جُبن» و ترس را از پست ترين رذايل مي‏دانستند.

شجاعت معني گسترده اي دارد كه دلاوري در ميدان نبرد، يكي از مصداق هاي آن است. مصاديق ديگر آن عبارتند از: شجاعت در ميدان سياست، شجاعت در مقام قضاوت، شجاعت در ابراز مسايل علمي و منطقي ، شجاعت در امر به معروف و نهي از منكر، شجاعت در بيان حق و به طور كلّي، شجاعت در برابر هوس‏هاي نفساني!

از اين رو، در روايات اسلامي براي شجاعت وجوه مختلفي ذكر شده است؛ مثلاً اميرمؤمنان علي(ع) در يك جا مي‏فرمايد: «العَجْز آفةٌ، والصّبرُ شُجاعة»1 عجز و ناتواني، آفت و صبر و شكيبايي، شجاعت مي‏باشد. و در جاي ديگر از پيامبر اكرم(ص) نقل مي‏كند كه فرمود: «اشْجَعُ الناسِ مَنْ غَلَب هَواهُ»2 شجاع‏ترين انسان ها كسي است كه به هوس هاي نفساني پيروز گردد.

پيامبران، امامان(ع)، اولياي خدا و پيروان راستين آنها، از شجاع‏ترين انسان هاي عصر خود به حساب مي‏آمدند و اسطوره‏هاي بزرگ مقاومت و شجاعت محسوب مي‏شدند؛ بر همين اساس، يك تنه در برابر طاغوت‏هاي جبّار عصر خود مي‏ايستادند و با آنها مبارزه مي‏كردند مانند حضرت ابراهيم ـ قهرمان توحيد ـ در مقابل نمرود، موسي(ع) در مقابل فرعون، و حضرت نوح(ع) در مقابل قوم لجوج و سركش خود و... چنانكه آيات متعددي از قرآن بيانگر اين مطلب است. علماي شيعه، در علم كلام و در مبحث امامت مي‏گويند: يكي از شرايط امام معصوم آن است كه شجاع‏ترين انسان هاي عصر خود باشد وگرنه داراي مقام امامت نيست و وجوب اطاعت مردم از او ساقط مي‏شود؛ چرا كه امام بايد در ميدان جنگ پشتيبان خلل ناپذير لشكر اسلام باشد؛ اگر امام بر اثر نداشتن شجاعت فرار كند، مشمول اين آيه است كه: «... فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِن اللّه»؛3 چنين كسي به خشم خدا گرفتار خواهد شد.

با اين اشاره، به تماشاي قطره هايي از درياي پهناور شجاعت و صلابت اميرمؤمنان علي(ع) مي‏پردازيم:

گفتار پيامبر(ص) در شأن شجاعت علي(ع)

نخست نظر شما را به چند سخن از پيامبر(ص) در شأن شجاعت علي(ع) جلب مي‏كنيم:

پيامبر(ص) در ضمن گفتاري در شأن علي(ع) فرمود: «فَهُوَ أشْجَعُهُمْ قَلبا، و اَثْبَتُهُمْ وَ اَرْبَطُهُمْ خَأشا.»4 علي(ع) شجاع‏ترين انسان‏ها در روح و جان، و ثابت قدم ترين و نيرومند ترين آنها از نظر قوّت قلب است. نيز خطاب به علي(ع) فرمودند: «أنتَ اشجَعُهُمْ لِقاءً»5 تو اي علي در ميدان نبرد در برابر دشمن از همه سپاهيان، شجاع تر مي‏باشي.

در ماجراي جنگ «ذات السّلاسل» كه در سال هشتم هجرت رخ داد ـ در اين جنگ سپاه اسلام به فرماندهي حضرت علي(ع) به طور بسيار عجيبي بر دشمن پيروز شد و سوره عاديات (صدمين سوره قرآن) در شأن شجاعت بي‏بديل حضرت علي(ع) نازل گرديد ـ دلاوري، شهامت و صلابت اميرمؤمنان به قدري چشمگير و سرنوشت ساز بود كه وقتي آن حضرت از ميدان جنگ باز مي‏گشت، پيامبر(ص) با همه مسلمانان، يك فرسخ بيرون از مدينه به استقبال علي(ع) شتافتند؛ وقتي حضرت رسول با علي(ع) ملاقات كرد، با شور و شوق توصيف ناپذيري پيشاني علي(ع) را بوسيد و در مورد اخلاص و شجاعت علي(ع) فرمود: «اي علي، اگر من از آن ترس نداشتم كه گروه‏هايي از مسلمانان درباره تو همان را بگويند كه مسيحيان درباره عيسي(ع) مي‏گويند (كه او پسر خداست) «لَقُلْتُ فيكَ اليومَ مقالاً لاتَمُرُّ بمَلاءٍ منهُمْ إلاّّ اخذُوا التُّرابَ مِنْ تحتِ قَدَمَيْكَ.»6 امروز سخني در شأن و مقام بلند تو مي‏گفتم كه به هيچ گروهي از مسلمانان نگذري، مگر اينكه خاك زير پايت را به عنوان تبرّك بردارند».

در ماجراي جنگ خندق نيز ـ كه بزرگترين حادثه سال پنجم هجرت است ـ وقتي حضرت علي(ع) به فرمان پيامبر(ص) به جنگ با عمرو بن عبدودّ (شجاع ترين قهرمان دشمن) رفت و بر او پيروز شد، پيامبر(ص) اين قهرماني و عمل بزرگ حضرت علي(ع) را كه از ايمان و شجاعتش نشأت گرفته بود، با عالي‏ترين و عميق‏ترين كلمات ستود و فرمود: «ضَربةُ عليٍّ يَومَ الخَندَقِ افضلُ مِنْ عبادةِ الثّقلينِ»7 ارزش ضربتي كه علي(ع) در جنگ خندق بر دشمن وارد ساخت برتر از ارزش عبادت جن و انس است.

مطابق روايت ديگر، پيامبر(ص) فرمود: «سوگند به خداوندي كه جانم در اختيار اوست، اگر اعمال همه اصحاب محمّد(ص) تا روز قيامت در يك كفّه ترازو نهاده شود و اين دلاوري علي(ع) در كفّه ديگر، ارزش اين دلاوري علي(ع) بر ارزش همه اعمال پيروان محمد(ص) برتري مي‏يابد.»

روايت شده است كه وقتي علي(ع) سر بريده عمروبن عبدود را نزد مسلمانان آورد و پيش روي رسول خدا(ص) به زمين انداخت، ابوبكر و عمر آن چنان تحت الشعاع عظمت و شجاعت علي(ع) قرار گرفتند كه بي‏درنگ برخاستند و سر علي(ع) را بوسيدند.8

خطيب خوارزمي و واقدي ـ دو نفر از علماي معروف اهل تسنن ـ به سند خود نقل مي‏كنند كه پيامبر فرمود: «لمبارزةُ عليّ بن ابيطالبٍ لعمرو بنِ عبدودٍ افضلُ مِنْ عَمَلِ امّتي الي يَومِ القيامة»9 قطعا ارزش نبرد علي ـ پسر ابوطالب ـ با عمرو بن عبدودّ، برتر از ارزش اعمال نيك امّت من تا روز قيامت است.

از سخنان معروف پيامبر(ص) در مورد شهامت علي(ع) يكي اينكه علي(ع) را به عنوان «كَرّار غير فرّار» (بسيار حمله كننده به دشمن بي آنكه پشت به دشمن نمايد و فرار كند) خواند. ايشان اين تعبير را در ماجراي پيروزي علي(ع) در جنگ خيبر براي آن حضرت به كار برد. جالب اينكه هرگاه پيامبر(ص) مي‏خواست كافران ياغي را تهديد كرده و رعب و وحشت در دل آنها پديدار سازد، آنها را به وجود علي(ع) تهديد مي‏كرد و مي‏فرمود: «اگر سر از فرمان برداريد و سركشي كنيد، علي(ع) را به سراغ شما مي‏فرستم.»

بر همين اساس نقل شده كه شخصي از اميرمؤمنان پرسيد: چرا اسب چابك و تيز رو براي خود فراهم نمي‏كني تا در جنگ‏ها از آن استفاده كني؟ در پاسخ فرمود: «من نيازي به اسب ندارم؛ زيرا من هيچگاه از حمله دشمن فرار نمي‏كنم، و هرگاه به كسي حمله كنم و او فرار كند، او را دنبال نمي‏نمايم!»10

ابن عباس مي‏گويد : در ماجراي فتح مكه ـ كه در سال هشتم هجرت رخ داد ـ پس از آزاد سازي مكه، پيامبر(ص) پرده كعبه را گرفت و به خدا عرض كرد: «خدايا، از پسران عمويم كسي را براي ياري من بفرست!» جبرئيل همچون افراد خشم آلود به محضر پيامبر(ص) آمد و از سوي خدا به آن حضرت عرض كرد: «اَوَ لَيسَ ايّدَكَ اللّهُ بِسَيفٍ مِنْ سُيُوفِ اللّهِ، مُجَرّدٌ عَلي اعداء اللّه» آيا خداوند تو را به شمشيري از شمشيرهاي خود ياري نكرد؟ همان كسي كه يك تنه با شمشير كشيده در برابر دشمنان خدا از تو حمايت كرد (منظور از آن شخص علي(ع) بود)11

گفتار حضرت علي(ع) در مورد شجاعت خود

گرچه خودستايي كار ناپسندي است، ولي در برخي از موارد براي ارشاد جاهلان و افشاي حقايق لازم و ضروري است. بر همين اساس حضرت علي(ع) گاهي براي دفاع از حق و جهت اطلاع بي‏خبران، ناگزير به ذكر بعضي از فضايل خود مي‏شد؛ در اين راستا پيرامون شجاعت خود نيز مطالبي فرمود كه نظر شما را به چند فراز از آن جلب مي‏كنيم:

1ـ در ماجراي هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه و خوابيدن علي(ع) در بستر آن حضرت ـ كه نشانگر قوت قلب و دلاوري بي‏نظير علي(ع) است ـ نقل شده است كه وقتي مشركان شبانه به خانه پيامبر(ص) هجوم بردند و حضرت علي(ع) را در بستر ديدند و فهميدند كه پيامبر(ص) هجرت نموده است، ابوجهل با تعبيرات زشتي علي(ع) را تحقير كرد و به استهزا گرفت. اما حضرت علي(ع) پاسخ او را با كمال صلابت و شهامت داد و فرمود: «بَل اللّه اعطاني مِنَ القوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلي جَميعِ ضُعَفاء الدّنياء لَصاروا بِهِ أقوياء، وَ مِنَ الشُّجاعةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلي جميعِ جُبَناء الدُّنيا لَصارُوا بِهِ شَجْعانا.»12

خداوند نيرويي به من داده كه اگر آن را بين همه ناتوانان دنيا تقسيم كنند، همه آنها نيرومند مي‏شوند، و شجاعتي به من عطا كرده كه اگر آن را بين همه ترسويان دنيا تقسيم كنند، همه آنها شجاع خواهند شد.

در همين ماجرا بود كه آيه 207 سوره بقره : «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشري...» در شأن اخلاص، شجاعت و فداكاري علي(ع) نازل گرديد.13

حضرت علي(ع) در اين مورد اشعاري سرود كه يكي از آن اشعار اين بيت است:

«وَ بِتُّ اُرائيهِمْ وَ لَمْ يَتْهَمُونَنِي وَ قَدْ وَطَنْتُ نَفْسي عَلَي القَتْلِ والاَسْرِ»14

و من مراقب دشمنان بودم و آنها باور نداشتند كه من به جاي پيامبر(ص) خوابيده‏ام، در حالي خود را آماده كشته شدن و اسارت كرده بودم.

2ـ حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مطالبي پيرامون شجاعت خود فرموده است، به عنوان نمونه در يكجا مي‏فرمايد: «واللّه لَوْ تَظاهَرتِ العَرَبُ عَلي قتالي لَما وَلَّيْتُ عَنها.»15 سوگند به خدا اگر همه عرب براي نبرد با من، پشت به پشت يكديگر بدهند، من پشت به آن نبرد نمي‏كنم! از اين رو، طبق روايات، آن حضرت در جنگ‏ها زرهي مي‏پوشيد كه تنها جلوي بدنش را مي‏پوشانيد، از راز اين كار پرسيدند، فرمود: «من در جنگ پشت به دشمن نمي‏كنم، بنابراين لزومي ندارد كه قسمت پشتم به وسيله زره پوشيده باشد!»

سعدي در اشعار خود در شأن علي(ع) به همين مطلب اشاره كرده و مي‏گويد:




  • مردي كه در مصاف زره پيش بسته بود
    تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا



  • تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا
    تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا



در نهج البلاغه در جاي ديگر آمده است: آن حضرت در پاسخ آنان كه تأخير در جنگ صفّين را به دليل ترس علي(ع) از جنگ مي‏پنداشتند فرمود: «فَوَاللّهِ ما اُبالي دَخَلْتُ الي المَوْتِ، أوْ خَرَجَ المَوْتُ اِلَيّ»16 سوگند به خدا باك ندارم كه من به سوي مرگ بروم يا مرگ به سراغم آيد!

نيز فرمود: «وَالَّذي نفْسُ ابنِ ابي‏طالبٍ بِيَده لاَلْفَ ضَرْبَةٍ بالسَّيفِ أهْوَنُ عَلَيّ مِنْ ميْتَةٍ علي فراشٍ في غير طاعةِ اللّه»17 سوگند به خداوندي كه جان فرزند ابوطالب در اختيار او است، هزار ضربه شمشير بر من آسان‏تر و گواراتر است از مرگ در بستر در غير اطاعت خدا!

پس از جنگ احد، پيامبر(ص) با علي(ع) كه در آن جنگ سخت مجروح شده بود ملاقات كرد و شور و علاقه به شهادت را در سيماي آن حضرت مشاهده نمود؛ پيامبر به او بشارت داد كه در آينده به مقام شهادت خواهي رسيد؛ حضرت علي(ع) خشنود شد، پيامبر(ص) از او پرسيد: هنگام شهادت چگونه صبر خواهي كرد؟ حضرت علي(ع) در پاسخ عرض كرد: «لَيْسَ هذا مِنْ مَواطِنِ الصَّبْرِ وَلكنْ مِنْ مَواطِنِ الْبُشري»18 چنين موردي از موارد صبر نيست، بلكه از موارد بشارت و شكر است. (يعني شهادت تبريك دارد نه تسليت)!

در ماجراي جنگ صفين، سپاه كوفه در ادامه جنگ با معاويه سستي مي‏كردند، حضرت علي(ع) در انتقاد از آنها خطبه غرّايي ايراد كرد و در پايان فرمود: كار به جايي رسيده كه قريشيان مي‏گويند: «پسر ابوطالب مرد شجاعي است، ولي به فنون جنگي آگاهي ندارد! خدا خيرشان دهد! آيا هيچ يك از آنها از من با سابقه‏تر و پيشگام‏تر در اين ميدان‏ها بوده است؟ من آن هنگام در ميدان نبرد گام نهادم، كه هنوز بيست سال از عمرم نگذشته بود و هم اكنون عمرم از شصت سال گذشته است؛ ولي كسي كه فرمانش را اجرا نمي‏كنند، طرح و نقشه‏اي (كه به جايي برسد) ندارد.»19

يكي از فرازهاي خطبه آن حضرت در كوفه اين بود: «اَنا وَضَعْتُ في الصِّغَرِ بِكَلاكِل الْعَرَبِ، وَ كَسَرْتُ نَواجِمَ قُرونِ رَبيعةَ وَ مُضِرَّ»20 من در دوران نوجواني، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه‏هاي بلند و درخت دو قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم!

چند نمونه از دلاوري‏هاي علي(ع)

شجاعت ها و دلاوري هاي حضرت علي(ع) در عرصه هاي گوناگون، به تاريخ زرّين صدر اسلام درخشندگي ويژه‏اي بخشيده است، به عنوان نمونه از ميان صدها مورد، به ذكر چند فراز مي‏پردازيم:

1ـ در ماجراي هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه و خوابيدن علي(ع) در بستر پيامبر(ص)، مشركان هنگام سحر به خانه پيامبر(ص) هجوم بردند، در حالي كه شمشيرهايشان را از نيام بيرون كشيده بودند. در پيشاپيش آنها خالد بن وليد ـ كه در شجاعت و بي‏باكي معروف بود ـ با شمشير برّان به سوي علي(ع) آمد؛ حضرت علي(ع) با سرعتي وصف‏ناپذير به سوي خالد جهيد، او را غافلگير كرد، دستش را گرفت و آن چنان فشار داد كه نعره و ناله خالد بلند شد. علي(ع) شمشير خالد را از دست او گرفت و به مهاجمان يورش برد. آنها همچون روباهان از كنار بستر به وسط حياط دويدند و عاجزانه به علي(ع) عرض كردند: «ما به تو كاري نداريم؛ رفيق تو (محمّد) كجاست؟» علي(ع) پاسخ داد: «من از او خبري ندارم!» آنها مأيوس شده و از آنجا به عنوان پيدا كردن پيامبر(ص) پراكنده شدند.21 حضرت علي(ع) در چنين شرايط سختي، شبانه و به طور محرمانه، براي پيامبر(ص) كه در «غار ثور» به سر مي‏برد، آب و غذا مي‏برد و درباره فراهم نمودن وسايل هجرت با پيامبر(ص) مذاكره مي‏نمود.

به اين ترتيب، علي(ع) با كمال شجاعت، سه روز و سه شب از پيامبر(ص) پذيرايي كرد و همدم و مونس مخلص و جان بركف براي آن حضرت شد. علي(ع) در احتجاج خود در ماجراي شورا، بعد از فوت عمر بن خطّاب، از اين فراز از سابقه درخشان خود ياد كرده فرمود: «نَشَدْتُكُمْ باللّهِ هَلْ فيكُم احدٌ كانَ يَبْعَثُ اليَ رسولِ اللّه(ص) الطّعامَ، وَ هُوَ في الغارِ و يُخْبِرُهُ غَيْري»22 شما را سوگند به خدا، آيا در ميان شما هيچ كس جز من هست كه در آن هنگام كه پيامبر(ص) در غار بود براي او غذا ببرد و اخبار مكه را به او گزارش دهد؟ همه حاضران اقرار كردند كه جز علي(ع) اين كار شجاعانه را كسي انجام نداد.

2ـ نخستين جنگ بزرگ لشكر اسلام با لشكر كفر در سرزمين بدر بود كه در سال دوم هجرت رخ داد. با اينكه تعداد سپاهيان اسلام در اين جنگ 313 نفر، و سپاهيان دشمن بيش از سه برابر بودند، سپاه اسلام بر كفار پيروز گرديد، و شكست سختي بر دشمن وارد ساخت.

علي(ع) در اين هنگام 25 سال داشت؛ سيره‏نويسان مي‏نويسند: سپاه كفر، هفتاد كشته و هفتاد اسير دادند! و نيمي از كشته شدگان به دست پرتوان علي(ع) به هلاكت رسيدند! دلاوري‏هاي حضرت علي(ع) در اين نبرد نابرابر، دمار از روزگار دشمن درآورد.

از حوادث عجيب اين حادثه اين بود كه در شب جنگ، لشگريان دشمن در كنار چاه آب قرار گرفته بودند و سپاه اسلام در بيابان بدر در مضيقه شديدي به سر مي‏بردند، پيامبر(ص) رو به سپاهيان خود كرد و فرمود: «چه كسي براي ما آب مي‏آورد؟» تنها علي(ع) پاسخ مثبت داد. آن حضرت مَشكي برداشت، در آن شرايط سخت، از كنار دشمناني كه آماده نبرد بودند، خود را به كنار چاه آب رسانيد؛ پس از آنكه مشك پر از آب شد، حضرت آن را بيرون كشيد، اما باد تندي وزيد و مشك واژگون شد و آبش ريخت، اين حادثه سه بار تكرار شد! در عين حال، علي(ع) چون كوه استوار در كنار چاه ايستاد و براي بار چهارم مشك را پر از آب كرد و به محضر رسول خدا(ص) آورد. پيامبر(ص) استقامت و شجاعت بي‏بديل علي(ع) را ستود و به آن حضرت فرمود: آن بادهاي تند بر اثر عبور فرشتگان زياد كه براي سلام دادن به تو آمده بودند پديد آمد. در مرحله نخست جبرئيل با هزار فرشته؛ در مرحله دوم ميكائيل با هزار فرشته و در مرحله سوم اسرافيل با هزار فرشته نزد تو آمدند و بر تو سلام كردند.23

اين سلام‏هاي فرشتگان، در حقيقت قدرداني از فداكاري و شهامت بي‏بديل علي(ع) و امتحاني براي آشكار شدن استقامت عجيب آن حضرت بود تا همگان بدانند كه آن حضرت در سطح بسيار بالايي از شهامت و دلاوري قرار دارد.

3ـ در جنگ اُحد كه در سال سوم بزرگترين حادثه خطير در تاريخ اسلام بود، حضرت علي(ع) در آغاز جنگ، نُه نفر از قهرمانان دشمن را كه از پرچمداران شجاع دشمن بودند، به هلاكت رسانيد.24

در قسمت پايان جنگ كه عواملي باعث شكست سپاه اسلام و فرار كردن آنها از صحنه شد، حضرت علي(ع) در ركاب پيامبر(ص) با چند نفر باقي ماند و به جنگ ادامه داد؛ حضرت علي(ع) با حمله‏هاي قهرمانانه خود آن چنان از پيامبر(ص) دفاع مي‏كرد و از حمله‏هاي پي در پي دشمن جلوگيري مي‏نمود كه قلم از وصف آن عاجز است؛ جبرئيل در بين آسمان و زمين فرياد مي‏زد: «لا فَتي إلاّ عَلِيٌّ لا سَيْفَ إلاّ ذُوالفَقارِ» جوانمردي جز علي(ع) و شمشيري جز ذوالفقار علي(ع) نيست.

جبرئيل به محضر پيامبر(ص) آمد و در مورد فداكاري علي(ع) فرمود: «هذِهِ هِيَ الْمُواساتُ» معني برادري و ايثار همين است. پيامبر(ص) فرمود: علي از من است و من از او هستم. جبرئيل عرض كرد: من هم از شما هستم!25

4ـ در جنگ خطير حُنين كه در سال هشتم هجرت در سرزمين حُنَين (بين مكه و طائف) رخ داد، فشار دشمن آن چنان سپاه اسلام را در تنگنا قرار داد كه تنها نُه نفر از مسلمانان ـ از جمله پيامبر(ص) و علي(ع) ـ در ميدان باقي ماندند. به فرموده امام صادق(ع)، علي(ع) در اين جنگ چهل نفر از دشمن را كشت!26

از حوادث سرنوشت سازي كه موجب شكست دشمن در اين جنگ گرديد يكي اين بود كه: «ابوجَرْوَل» ـ قهرمان سپاه دشمن ـ پرچم سياهي بر سر نيزه بلندي بسته بود و سوار بر شتر، با جنگجويان حركت مي‏كرد و رجز مي‏خواند و به هر مسلماني مي‏رسيد او را مي‏كشت و پيش مي‏آمد. هيچ كس را ياراي هماوردي با او نبود، حضرت علي(ع) در حالي كه رجز مي‏خواند به ميدان او رفت، و در يك درگيري شديد، او را به هلاكت رسانيد؛ كشته شدن ابوجرول روحيه دشمن را تضعيف كرده و روحيّه سپاه اسلام را قوي ساخت. مسلمانان از همين فرصت استفاده كردند.

به فرماندهي علي(ع) با حمله‏هاي پياپي آن چنان بر دشمن يورش بردند كه دشمن با شكست مفتضحانه، تار و مار و متواري گرديد.

دشمن به قلعه طائف پناهنده شد؛ اين قلعه نيز حدود يك ماه در محاصره شديد سپاه اسلام قرار گرفت و سرانجام به دست باكفايت سپاه اسلام فتح شد!27

صلابت و قاطعيت علي(ع) در اجراي احكام الهي

صلابت و قاطعيت، براي اجراي حدود و قوانين اسلام، از خصال بسيار ارزشمندي است كه تا انسان داراي صفت شجاعت نباشد، نمي‏تواند به اين دو خصلت دست يابد؛ چنانكه اجراي امر به معروف و نهي از منكر در همه مراتب و مراحلش بستگي به قاطعيّت و صلابت دارد.

حضرت علي(ع) در امور دين هرگز مداهنه نمي‏كرد و آن را به شوخي و مسامحه نمي‏گرفت، بلكه قاطعانه در برابر جوّسازان مي‏ايستاد و رضاي خداوند را بر همه چيز مقدم مي‏داشت.

در سال آخر عمر پيامبر(ص) علي(ع) از طرف آن حضرت به يمن رفت، پس از انجام مأموريت، وقتي حضرت باخبر شد كه رسول خدا(ص) به عنوان حجة‏الوداع (آخرين حج) عازم مكه است، همراه لشگري از يمن به سوي مكه حركت كرد. در مسير راه عده‏اي از مسلمانان، برخلاف مقررات، بخشي از لباس‏هاي يمني را كه جزء بيت المال بود، براي خود برداشته بودند؛ حضرت علي(ع) با قاطعيت آن لباس‏ها را از آنها گرفت و آنها را به خاطر خلافشان سرزنش نمود.

وقتي علي(ع) و همراهان به محضر رسول خدا(ص) رسيدند، بعضي از همان خلافكاران در مورد سختگيري علي(ع) به پيامبر(ص) شكايت كردند. پيامبر(ص) به آنها فرمود: زبان‏هاي خود را در مورد شكايت از علي(ع) كوتاه كنيد. «فَإنَّهُ خَشِنٌ في ذاتِ اللّه عزَّوجلَّ غَيْرُ مُداهِنٍ في دينهِ» علي(ع) در مورد امور مربوط به خدا قلع و با صلابت است و درباره مقرّرات ديني، اهل سازش و مسامحه نيست!

شكايت كنندگان دم فرو بستند و فهميدند كه حق با علي(ع) است و هر كس درباره آن حضرت خرده بگيرد، مورد خشم رسول خدا(ص) قرار مي‏گيرد!28

نمونه ديگر از قاطعيت علي(ع) اين است كه به آن حضرت خبر رسيد يكي از افرادي كه به ظاهر از دوستان و شيعيان است و گاهي در سپاه علي(ع) با اشعار خود، روحيّه سپاه دشمن را منكوب مي‏كند، در ماه رمضان شراب خورده است! حضرت دستور داد او را آوردند. پس از بررسي و اثبات شرابخواري، هشتاد تازيانه به عنوان حدّ شرابخواري به او زد. سپس او را يك شب زنداني كرد و فرداي آن شب، بيست تازيانه ديگر به او زد! آن مرد عرض كرد: «اي اميرمؤمنان، هشتاد تازيانه، حدّ شرابخواري بود كه به من زدي، پس اين بيست تازيانه ديگر براي چيست؟» علي(ع) فرمود: «اين بيست تازيانه را به خاطر شرابخواري در ماه رمضان به تو زدم!»29

جمعي از دوستان علي(ع) از اين حادثه ناراحت شدند و به علي(ع) عرض كردند: «نبايد شما بين افراد فاسق و اشخاص خاص به مساوات رفتار كني! اين برخورد خشن احساسات ما را جريحه‏دار كرده است و ما را به جادّه انحراف كشانده است!» حضرت علي(ع) به آنها فرمود: آيا غير از اين است كه اين مرد يك مسلمان است كه هتك حرمت حريم الهي نموده است؟ ما بر او حدّ جاري كرديم تا موجب تطهير او از گناه و كفّاره معصيت او شود. مگر نه اين است كه قرآن مي‏فرمايد: «وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنآنِ قَوْمٍ عَلي أَلاّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ للتّقوي»30 دشمني با جمعيتي شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد كه به پرهيزكاري نزديكتر است!31

همچنين روايت شده كه جمعي از به ظاهر ياران علي(ع)، ديدند كه ايشان در مورد مصرف بيت‏المال سختگيري مي‏كند و بين افراد سرشناس و مستضعف فرقي نمي‏گذارد!

اين امر باعث فرار برخي از برجستگان ظاهري به سوي معاويه شده بود، لذا آنان به نزد علي(ع) آمدند و گله و شكايت نمودند. حضرت علي(ع) با كمال صلابت و قاطعيت به آنها فرمود: «آيا به من دستور مي‏دهيد تا به آنان كه تحت فرمانروايي من هستند ستم كنم تا ياراني به گرد خود آورم؟! سوگند به خدا تا دنيا وجود دارد، و تا ستاره‏اي به دنبال ستاره ديگر حركت مي‏كند، اين كار را نخواهم كرد! اگر مال از آن خودم بود، آن را به طور مساوي تقسيم مي‏كردم، چه رسد به اينكه مال مال خدا است!»32

آخرين سخن اينكه پس از شهادت علي(ع)، روزي معاويه با اصرار به «ضرار بن ضمره» يكي از افراد سرشناس آن عصر گفت: از فضايل علي(ع) چيزي برايم بگو! ضرار در ضمن بيان مطالبي گفت: «لايَخافُ الضَّعيفُ مِنْ جَوْرِهِ، وَ لا يَطْمَعُ الْقَوِيُّ في مَيْلِهِ»33 مستضعفان و بينوايان ترس آن نداشتند كه از ناحيه علي(ع) به آنها ستم شود و زورمندان در رسيدن به اهداف باطل خود، در او راه نفوذ نمي‏يافتند!

«والسلام عليه يوم وُلد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا»!

منابع:

1 . نهج البلاغه، حكمت4.


1 . نهج البلاغه، حكمت4.

2 . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج77، ص114.

3 . انفال(8) آيه16.

4 . بحارالانوار، ج22، ص497.

5 . همان، ج40، ص1.

5 . همان، ج40، ص1.

6 . علامه طبرسي، مجمع البيان، ج10، ص528. ارشاد شيخ مفيد، ص84 ـ 86.

7 . مستدرك حاكم، ج3، ص32، احقاق الحق، ج6، ص54 و 55.

8 . علي بن حسين زوارني، كشف الغمّه، ج1، ص273.

9 . بحارالانوار، ج41، ص91.

10 . همان، ص68 و 75 و 76، مناقب آل ابيطالب، ج2، ص84.

12 . بحار، ج19، ص83.

13 . علامه اميني، الغدير، ج2، ص48.

14 . مستدرك الصحيحين، ج3، ص4.

15 . نهج البلاغه، نامه45.

16 . همان، خطبه55.

17 . همان، خطبه123.

18 . نهج البلاغه، خطبه156 (به طور اقتباس).

19 . همان، خطبه27.

20 . نهج البلاغه، خطبه192.

21 . بحار، ج19، ص61 و 62.

22 . علامه طبرسي، احتجاج، ج1، ص204.

23 . علامه طبرسي، اعلام الوري، ص192، بحار، ج19، ص291.

24 . محدّث قمي، كحل البصر، ص88، بحار، ج20، ص51.

25 . كشف الغمه، ج1، ص259.

26 . بحار، ج21، ص150.

26 . بحار، ج21، ص150.

28 . ترجمه ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص160 و 161.

29 . شيخ كليني، فروع كافي، ج7، ص216.

30 . مائده (5)، آيه8.

31 . بحار، ج41، ص 9 و 10.

32 . نهج البلاغه، خطبه126.

33 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص226.

/ 1