چشم اندازي برشجاعت و صلابت عـلي(ع
نويسنده: حجةالاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردياشاره
يكي از صفات بسيار مهم كه مهم ترين كليدهاي پيروزي و اساسي ترين پايه هاي سربلندي و عزّت انسان ها در همه عرصه ها محسوب ميگردد، صفت «شجاعت» است كه «شهامت» و «صلابت» از شاخه هاي آن ميباشند.در ميان پيشينيان، علماي اخلاق، شجاعت را از اركان اصلي فضايل ميشمردند و ضد آن «جُبن» و ترس را از پست ترين رذايل ميدانستند.شجاعت معني گسترده اي دارد كه دلاوري در ميدان نبرد، يكي از مصداق هاي آن است. مصاديق ديگر آن عبارتند از: شجاعت در ميدان سياست، شجاعت در مقام قضاوت، شجاعت در ابراز مسايل علمي و منطقي ، شجاعت در امر به معروف و نهي از منكر، شجاعت در بيان حق و به طور كلّي، شجاعت در برابر هوسهاي نفساني!از اين رو، در روايات اسلامي براي شجاعت وجوه مختلفي ذكر شده است؛ مثلاً اميرمؤمنان علي(ع) در يك جا ميفرمايد: «العَجْز آفةٌ، والصّبرُ شُجاعة»1 عجز و ناتواني، آفت و صبر و شكيبايي، شجاعت ميباشد. و در جاي ديگر از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند كه فرمود: «اشْجَعُ الناسِ مَنْ غَلَب هَواهُ»2 شجاعترين انسان ها كسي است كه به هوس هاي نفساني پيروز گردد.پيامبران، امامان(ع)، اولياي خدا و پيروان راستين آنها، از شجاعترين انسان هاي عصر خود به حساب ميآمدند و اسطورههاي بزرگ مقاومت و شجاعت محسوب ميشدند؛ بر همين اساس، يك تنه در برابر طاغوتهاي جبّار عصر خود ميايستادند و با آنها مبارزه ميكردند مانند حضرت ابراهيم ـ قهرمان توحيد ـ در مقابل نمرود، موسي(ع) در مقابل فرعون، و حضرت نوح(ع) در مقابل قوم لجوج و سركش خود و... چنانكه آيات متعددي از قرآن بيانگر اين مطلب است. علماي شيعه، در علم كلام و در مبحث امامت ميگويند: يكي از شرايط امام معصوم آن است كه شجاعترين انسان هاي عصر خود باشد وگرنه داراي مقام امامت نيست و وجوب اطاعت مردم از او ساقط ميشود؛ چرا كه امام بايد در ميدان جنگ پشتيبان خلل ناپذير لشكر اسلام باشد؛ اگر امام بر اثر نداشتن شجاعت فرار كند، مشمول اين آيه است كه: «... فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِن اللّه»؛3 چنين كسي به خشم خدا گرفتار خواهد شد.با اين اشاره، به تماشاي قطره هايي از درياي پهناور شجاعت و صلابت اميرمؤمنان علي(ع) ميپردازيم:گفتار پيامبر(ص) در شأن شجاعت علي(ع)
نخست نظر شما را به چند سخن از پيامبر(ص) در شأن شجاعت علي(ع) جلب ميكنيم:پيامبر(ص) در ضمن گفتاري در شأن علي(ع) فرمود: «فَهُوَ أشْجَعُهُمْ قَلبا، و اَثْبَتُهُمْ وَ اَرْبَطُهُمْ خَأشا.»4 علي(ع) شجاعترين انسانها در روح و جان، و ثابت قدم ترين و نيرومند ترين آنها از نظر قوّت قلب است. نيز خطاب به علي(ع) فرمودند: «أنتَ اشجَعُهُمْ لِقاءً»5 تو اي علي در ميدان نبرد در برابر دشمن از همه سپاهيان، شجاع تر ميباشي.در ماجراي جنگ «ذات السّلاسل» كه در سال هشتم هجرت رخ داد ـ در اين جنگ سپاه اسلام به فرماندهي حضرت علي(ع) به طور بسيار عجيبي بر دشمن پيروز شد و سوره عاديات (صدمين سوره قرآن) در شأن شجاعت بيبديل حضرت علي(ع) نازل گرديد ـ دلاوري، شهامت و صلابت اميرمؤمنان به قدري چشمگير و سرنوشت ساز بود كه وقتي آن حضرت از ميدان جنگ باز ميگشت، پيامبر(ص) با همه مسلمانان، يك فرسخ بيرون از مدينه به استقبال علي(ع) شتافتند؛ وقتي حضرت رسول با علي(ع) ملاقات كرد، با شور و شوق توصيف ناپذيري پيشاني علي(ع) را بوسيد و در مورد اخلاص و شجاعت علي(ع) فرمود: «اي علي، اگر من از آن ترس نداشتم كه گروههايي از مسلمانان درباره تو همان را بگويند كه مسيحيان درباره عيسي(ع) ميگويند (كه او پسر خداست) «لَقُلْتُ فيكَ اليومَ مقالاً لاتَمُرُّ بمَلاءٍ منهُمْ إلاّّ اخذُوا التُّرابَ مِنْ تحتِ قَدَمَيْكَ.»6 امروز سخني در شأن و مقام بلند تو ميگفتم كه به هيچ گروهي از مسلمانان نگذري، مگر اينكه خاك زير پايت را به عنوان تبرّك بردارند».در ماجراي جنگ خندق نيز ـ كه بزرگترين حادثه سال پنجم هجرت است ـ وقتي حضرت علي(ع) به فرمان پيامبر(ص) به جنگ با عمرو بن عبدودّ (شجاع ترين قهرمان دشمن) رفت و بر او پيروز شد، پيامبر(ص) اين قهرماني و عمل بزرگ حضرت علي(ع) را كه از ايمان و شجاعتش نشأت گرفته بود، با عاليترين و عميقترين كلمات ستود و فرمود: «ضَربةُ عليٍّ يَومَ الخَندَقِ افضلُ مِنْ عبادةِ الثّقلينِ»7 ارزش ضربتي كه علي(ع) در جنگ خندق بر دشمن وارد ساخت برتر از ارزش عبادت جن و انس است.مطابق روايت ديگر، پيامبر(ص) فرمود: «سوگند به خداوندي كه جانم در اختيار اوست، اگر اعمال همه اصحاب محمّد(ص) تا روز قيامت در يك كفّه ترازو نهاده شود و اين دلاوري علي(ع) در كفّه ديگر، ارزش اين دلاوري علي(ع) بر ارزش همه اعمال پيروان محمد(ص) برتري مييابد.»روايت شده است كه وقتي علي(ع) سر بريده عمروبن عبدود را نزد مسلمانان آورد و پيش روي رسول خدا(ص) به زمين انداخت، ابوبكر و عمر آن چنان تحت الشعاع عظمت و شجاعت علي(ع) قرار گرفتند كه بيدرنگ برخاستند و سر علي(ع) را بوسيدند.8خطيب خوارزمي و واقدي ـ دو نفر از علماي معروف اهل تسنن ـ به سند خود نقل ميكنند كه پيامبر فرمود: «لمبارزةُ عليّ بن ابيطالبٍ لعمرو بنِ عبدودٍ افضلُ مِنْ عَمَلِ امّتي الي يَومِ القيامة»9 قطعا ارزش نبرد علي ـ پسر ابوطالب ـ با عمرو بن عبدودّ، برتر از ارزش اعمال نيك امّت من تا روز قيامت است.از سخنان معروف پيامبر(ص) در مورد شهامت علي(ع) يكي اينكه علي(ع) را به عنوان «كَرّار غير فرّار» (بسيار حمله كننده به دشمن بي آنكه پشت به دشمن نمايد و فرار كند) خواند. ايشان اين تعبير را در ماجراي پيروزي علي(ع) در جنگ خيبر براي آن حضرت به كار برد. جالب اينكه هرگاه پيامبر(ص) ميخواست كافران ياغي را تهديد كرده و رعب و وحشت در دل آنها پديدار سازد، آنها را به وجود علي(ع) تهديد ميكرد و ميفرمود: «اگر سر از فرمان برداريد و سركشي كنيد، علي(ع) را به سراغ شما ميفرستم.»بر همين اساس نقل شده كه شخصي از اميرمؤمنان پرسيد: چرا اسب چابك و تيز رو براي خود فراهم نميكني تا در جنگها از آن استفاده كني؟ در پاسخ فرمود: «من نيازي به اسب ندارم؛ زيرا من هيچگاه از حمله دشمن فرار نميكنم، و هرگاه به كسي حمله كنم و او فرار كند، او را دنبال نمينمايم!»10ابن عباس ميگويد : در ماجراي فتح مكه ـ كه در سال هشتم هجرت رخ داد ـ پس از آزاد سازي مكه، پيامبر(ص) پرده كعبه را گرفت و به خدا عرض كرد: «خدايا، از پسران عمويم كسي را براي ياري من بفرست!» جبرئيل همچون افراد خشم آلود به محضر پيامبر(ص) آمد و از سوي خدا به آن حضرت عرض كرد: «اَوَ لَيسَ ايّدَكَ اللّهُ بِسَيفٍ مِنْ سُيُوفِ اللّهِ، مُجَرّدٌ عَلي اعداء اللّه» آيا خداوند تو را به شمشيري از شمشيرهاي خود ياري نكرد؟ همان كسي كه يك تنه با شمشير كشيده در برابر دشمنان خدا از تو حمايت كرد (منظور از آن شخص علي(ع) بود)11گفتار حضرت علي(ع) در مورد شجاعت خود
گرچه خودستايي كار ناپسندي است، ولي در برخي از موارد براي ارشاد جاهلان و افشاي حقايق لازم و ضروري است. بر همين اساس حضرت علي(ع) گاهي براي دفاع از حق و جهت اطلاع بيخبران، ناگزير به ذكر بعضي از فضايل خود ميشد؛ در اين راستا پيرامون شجاعت خود نيز مطالبي فرمود كه نظر شما را به چند فراز از آن جلب ميكنيم:1ـ در ماجراي هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه و خوابيدن علي(ع) در بستر آن حضرت ـ كه نشانگر قوت قلب و دلاوري بينظير علي(ع) است ـ نقل شده است كه وقتي مشركان شبانه به خانه پيامبر(ص) هجوم بردند و حضرت علي(ع) را در بستر ديدند و فهميدند كه پيامبر(ص) هجرت نموده است، ابوجهل با تعبيرات زشتي علي(ع) را تحقير كرد و به استهزا گرفت. اما حضرت علي(ع) پاسخ او را با كمال صلابت و شهامت داد و فرمود: «بَل اللّه اعطاني مِنَ القوَّةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلي جَميعِ ضُعَفاء الدّنياء لَصاروا بِهِ أقوياء، وَ مِنَ الشُّجاعةِ ما لَوْ قُسِّمَ عَلي جميعِ جُبَناء الدُّنيا لَصارُوا بِهِ شَجْعانا.»12خداوند نيرويي به من داده كه اگر آن را بين همه ناتوانان دنيا تقسيم كنند، همه آنها نيرومند ميشوند، و شجاعتي به من عطا كرده كه اگر آن را بين همه ترسويان دنيا تقسيم كنند، همه آنها شجاع خواهند شد. در همين ماجرا بود كه آيه 207 سوره بقره : «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشري...» در شأن اخلاص، شجاعت و فداكاري علي(ع) نازل گرديد.13 حضرت علي(ع) در اين مورد اشعاري سرود كه يكي از آن اشعار اين بيت است:«وَ بِتُّ اُرائيهِمْ وَ لَمْ يَتْهَمُونَنِي وَ قَدْ وَطَنْتُ نَفْسي عَلَي القَتْلِ والاَسْرِ»14و من مراقب دشمنان بودم و آنها باور نداشتند كه من به جاي پيامبر(ص) خوابيدهام، در حالي خود را آماده كشته شدن و اسارت كرده بودم.2ـ حضرت علي(ع) در نهج البلاغه مطالبي پيرامون شجاعت خود فرموده است، به عنوان نمونه در يكجا ميفرمايد: «واللّه لَوْ تَظاهَرتِ العَرَبُ عَلي قتالي لَما وَلَّيْتُ عَنها.»15 سوگند به خدا اگر همه عرب براي نبرد با من، پشت به پشت يكديگر بدهند، من پشت به آن نبرد نميكنم! از اين رو، طبق روايات، آن حضرت در جنگها زرهي ميپوشيد كه تنها جلوي بدنش را ميپوشانيد، از راز اين كار پرسيدند، فرمود: «من در جنگ پشت به دشمن نميكنم، بنابراين لزومي ندارد كه قسمت پشتم به وسيله زره پوشيده باشد!»سعدي در اشعار خود در شأن علي(ع) به همين مطلب اشاره كرده و ميگويد:
مردي كه در مصاف زره پيش بسته بود
تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا
تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا
تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا
چند نمونه از دلاوريهاي علي(ع)
شجاعت ها و دلاوري هاي حضرت علي(ع) در عرصه هاي گوناگون، به تاريخ زرّين صدر اسلام درخشندگي ويژهاي بخشيده است، به عنوان نمونه از ميان صدها مورد، به ذكر چند فراز ميپردازيم:1ـ در ماجراي هجرت پيامبر(ص) از مكه به مدينه و خوابيدن علي(ع) در بستر پيامبر(ص)، مشركان هنگام سحر به خانه پيامبر(ص) هجوم بردند، در حالي كه شمشيرهايشان را از نيام بيرون كشيده بودند. در پيشاپيش آنها خالد بن وليد ـ كه در شجاعت و بيباكي معروف بود ـ با شمشير برّان به سوي علي(ع) آمد؛ حضرت علي(ع) با سرعتي وصفناپذير به سوي خالد جهيد، او را غافلگير كرد، دستش را گرفت و آن چنان فشار داد كه نعره و ناله خالد بلند شد. علي(ع) شمشير خالد را از دست او گرفت و به مهاجمان يورش برد. آنها همچون روباهان از كنار بستر به وسط حياط دويدند و عاجزانه به علي(ع) عرض كردند: «ما به تو كاري نداريم؛ رفيق تو (محمّد) كجاست؟» علي(ع) پاسخ داد: «من از او خبري ندارم!» آنها مأيوس شده و از آنجا به عنوان پيدا كردن پيامبر(ص) پراكنده شدند.21 حضرت علي(ع) در چنين شرايط سختي، شبانه و به طور محرمانه، براي پيامبر(ص) كه در «غار ثور» به سر ميبرد، آب و غذا ميبرد و درباره فراهم نمودن وسايل هجرت با پيامبر(ص) مذاكره مينمود. به اين ترتيب، علي(ع) با كمال شجاعت، سه روز و سه شب از پيامبر(ص) پذيرايي كرد و همدم و مونس مخلص و جان بركف براي آن حضرت شد. علي(ع) در احتجاج خود در ماجراي شورا، بعد از فوت عمر بن خطّاب، از اين فراز از سابقه درخشان خود ياد كرده فرمود: «نَشَدْتُكُمْ باللّهِ هَلْ فيكُم احدٌ كانَ يَبْعَثُ اليَ رسولِ اللّه(ص) الطّعامَ، وَ هُوَ في الغارِ و يُخْبِرُهُ غَيْري»22 شما را سوگند به خدا، آيا در ميان شما هيچ كس جز من هست كه در آن هنگام كه پيامبر(ص) در غار بود براي او غذا ببرد و اخبار مكه را به او گزارش دهد؟ همه حاضران اقرار كردند كه جز علي(ع) اين كار شجاعانه را كسي انجام نداد.2ـ نخستين جنگ بزرگ لشكر اسلام با لشكر كفر در سرزمين بدر بود كه در سال دوم هجرت رخ داد. با اينكه تعداد سپاهيان اسلام در اين جنگ 313 نفر، و سپاهيان دشمن بيش از سه برابر بودند، سپاه اسلام بر كفار پيروز گرديد، و شكست سختي بر دشمن وارد ساخت.علي(ع) در اين هنگام 25 سال داشت؛ سيرهنويسان مينويسند: سپاه كفر، هفتاد كشته و هفتاد اسير دادند! و نيمي از كشته شدگان به دست پرتوان علي(ع) به هلاكت رسيدند! دلاوريهاي حضرت علي(ع) در اين نبرد نابرابر، دمار از روزگار دشمن درآورد.از حوادث عجيب اين حادثه اين بود كه در شب جنگ، لشگريان دشمن در كنار چاه آب قرار گرفته بودند و سپاه اسلام در بيابان بدر در مضيقه شديدي به سر ميبردند، پيامبر(ص) رو به سپاهيان خود كرد و فرمود: «چه كسي براي ما آب ميآورد؟» تنها علي(ع) پاسخ مثبت داد. آن حضرت مَشكي برداشت، در آن شرايط سخت، از كنار دشمناني كه آماده نبرد بودند، خود را به كنار چاه آب رسانيد؛ پس از آنكه مشك پر از آب شد، حضرت آن را بيرون كشيد، اما باد تندي وزيد و مشك واژگون شد و آبش ريخت، اين حادثه سه بار تكرار شد! در عين حال، علي(ع) چون كوه استوار در كنار چاه ايستاد و براي بار چهارم مشك را پر از آب كرد و به محضر رسول خدا(ص) آورد. پيامبر(ص) استقامت و شجاعت بيبديل علي(ع) را ستود و به آن حضرت فرمود: آن بادهاي تند بر اثر عبور فرشتگان زياد كه براي سلام دادن به تو آمده بودند پديد آمد. در مرحله نخست جبرئيل با هزار فرشته؛ در مرحله دوم ميكائيل با هزار فرشته و در مرحله سوم اسرافيل با هزار فرشته نزد تو آمدند و بر تو سلام كردند.23اين سلامهاي فرشتگان، در حقيقت قدرداني از فداكاري و شهامت بيبديل علي(ع) و امتحاني براي آشكار شدن استقامت عجيب آن حضرت بود تا همگان بدانند كه آن حضرت در سطح بسيار بالايي از شهامت و دلاوري قرار دارد.3ـ در جنگ اُحد كه در سال سوم بزرگترين حادثه خطير در تاريخ اسلام بود، حضرت علي(ع) در آغاز جنگ، نُه نفر از قهرمانان دشمن را كه از پرچمداران شجاع دشمن بودند، به هلاكت رسانيد.24در قسمت پايان جنگ كه عواملي باعث شكست سپاه اسلام و فرار كردن آنها از صحنه شد، حضرت علي(ع) در ركاب پيامبر(ص) با چند نفر باقي ماند و به جنگ ادامه داد؛ حضرت علي(ع) با حملههاي قهرمانانه خود آن چنان از پيامبر(ص) دفاع ميكرد و از حملههاي پي در پي دشمن جلوگيري مينمود كه قلم از وصف آن عاجز است؛ جبرئيل در بين آسمان و زمين فرياد ميزد: «لا فَتي إلاّ عَلِيٌّ لا سَيْفَ إلاّ ذُوالفَقارِ» جوانمردي جز علي(ع) و شمشيري جز ذوالفقار علي(ع) نيست.جبرئيل به محضر پيامبر(ص) آمد و در مورد فداكاري علي(ع) فرمود: «هذِهِ هِيَ الْمُواساتُ» معني برادري و ايثار همين است. پيامبر(ص) فرمود: علي از من است و من از او هستم. جبرئيل عرض كرد: من هم از شما هستم!254ـ در جنگ خطير حُنين كه در سال هشتم هجرت در سرزمين حُنَين (بين مكه و طائف) رخ داد، فشار دشمن آن چنان سپاه اسلام را در تنگنا قرار داد كه تنها نُه نفر از مسلمانان ـ از جمله پيامبر(ص) و علي(ع) ـ در ميدان باقي ماندند. به فرموده امام صادق(ع)، علي(ع) در اين جنگ چهل نفر از دشمن را كشت!26از حوادث سرنوشت سازي كه موجب شكست دشمن در اين جنگ گرديد يكي اين بود كه: «ابوجَرْوَل» ـ قهرمان سپاه دشمن ـ پرچم سياهي بر سر نيزه بلندي بسته بود و سوار بر شتر، با جنگجويان حركت ميكرد و رجز ميخواند و به هر مسلماني ميرسيد او را ميكشت و پيش ميآمد. هيچ كس را ياراي هماوردي با او نبود، حضرت علي(ع) در حالي كه رجز ميخواند به ميدان او رفت، و در يك درگيري شديد، او را به هلاكت رسانيد؛ كشته شدن ابوجرول روحيه دشمن را تضعيف كرده و روحيّه سپاه اسلام را قوي ساخت. مسلمانان از همين فرصت استفاده كردند. به فرماندهي علي(ع) با حملههاي پياپي آن چنان بر دشمن يورش بردند كه دشمن با شكست مفتضحانه، تار و مار و متواري گرديد.دشمن به قلعه طائف پناهنده شد؛ اين قلعه نيز حدود يك ماه در محاصره شديد سپاه اسلام قرار گرفت و سرانجام به دست باكفايت سپاه اسلام فتح شد!27صلابت و قاطعيت علي(ع) در اجراي احكام الهي
صلابت و قاطعيت، براي اجراي حدود و قوانين اسلام، از خصال بسيار ارزشمندي است كه تا انسان داراي صفت شجاعت نباشد، نميتواند به اين دو خصلت دست يابد؛ چنانكه اجراي امر به معروف و نهي از منكر در همه مراتب و مراحلش بستگي به قاطعيّت و صلابت دارد.حضرت علي(ع) در امور دين هرگز مداهنه نميكرد و آن را به شوخي و مسامحه نميگرفت، بلكه قاطعانه در برابر جوّسازان ميايستاد و رضاي خداوند را بر همه چيز مقدم ميداشت.در سال آخر عمر پيامبر(ص) علي(ع) از طرف آن حضرت به يمن رفت، پس از انجام مأموريت، وقتي حضرت باخبر شد كه رسول خدا(ص) به عنوان حجةالوداع (آخرين حج) عازم مكه است، همراه لشگري از يمن به سوي مكه حركت كرد. در مسير راه عدهاي از مسلمانان، برخلاف مقررات، بخشي از لباسهاي يمني را كه جزء بيت المال بود، براي خود برداشته بودند؛ حضرت علي(ع) با قاطعيت آن لباسها را از آنها گرفت و آنها را به خاطر خلافشان سرزنش نمود.وقتي علي(ع) و همراهان به محضر رسول خدا(ص) رسيدند، بعضي از همان خلافكاران در مورد سختگيري علي(ع) به پيامبر(ص) شكايت كردند. پيامبر(ص) به آنها فرمود: زبانهاي خود را در مورد شكايت از علي(ع) كوتاه كنيد. «فَإنَّهُ خَشِنٌ في ذاتِ اللّه عزَّوجلَّ غَيْرُ مُداهِنٍ في دينهِ» علي(ع) در مورد امور مربوط به خدا قلع و با صلابت است و درباره مقرّرات ديني، اهل سازش و مسامحه نيست!شكايت كنندگان دم فرو بستند و فهميدند كه حق با علي(ع) است و هر كس درباره آن حضرت خرده بگيرد، مورد خشم رسول خدا(ص) قرار ميگيرد!28نمونه ديگر از قاطعيت علي(ع) اين است كه به آن حضرت خبر رسيد يكي از افرادي كه به ظاهر از دوستان و شيعيان است و گاهي در سپاه علي(ع) با اشعار خود، روحيّه سپاه دشمن را منكوب ميكند، در ماه رمضان شراب خورده است! حضرت دستور داد او را آوردند. پس از بررسي و اثبات شرابخواري، هشتاد تازيانه به عنوان حدّ شرابخواري به او زد. سپس او را يك شب زنداني كرد و فرداي آن شب، بيست تازيانه ديگر به او زد! آن مرد عرض كرد: «اي اميرمؤمنان، هشتاد تازيانه، حدّ شرابخواري بود كه به من زدي، پس اين بيست تازيانه ديگر براي چيست؟» علي(ع) فرمود: «اين بيست تازيانه را به خاطر شرابخواري در ماه رمضان به تو زدم!»29جمعي از دوستان علي(ع) از اين حادثه ناراحت شدند و به علي(ع) عرض كردند: «نبايد شما بين افراد فاسق و اشخاص خاص به مساوات رفتار كني! اين برخورد خشن احساسات ما را جريحهدار كرده است و ما را به جادّه انحراف كشانده است!» حضرت علي(ع) به آنها فرمود: آيا غير از اين است كه اين مرد يك مسلمان است كه هتك حرمت حريم الهي نموده است؟ ما بر او حدّ جاري كرديم تا موجب تطهير او از گناه و كفّاره معصيت او شود. مگر نه اين است كه قرآن ميفرمايد: «وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنآنِ قَوْمٍ عَلي أَلاّ تَعْدِلُوا اِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ للتّقوي»30 دشمني با جمعيتي شما را به گناه و ترك عدالت نكشاند. عدالت كنيد كه به پرهيزكاري نزديكتر است!31همچنين روايت شده كه جمعي از به ظاهر ياران علي(ع)، ديدند كه ايشان در مورد مصرف بيتالمال سختگيري ميكند و بين افراد سرشناس و مستضعف فرقي نميگذارد! اين امر باعث فرار برخي از برجستگان ظاهري به سوي معاويه شده بود، لذا آنان به نزد علي(ع) آمدند و گله و شكايت نمودند. حضرت علي(ع) با كمال صلابت و قاطعيت به آنها فرمود: «آيا به من دستور ميدهيد تا به آنان كه تحت فرمانروايي من هستند ستم كنم تا ياراني به گرد خود آورم؟! سوگند به خدا تا دنيا وجود دارد، و تا ستارهاي به دنبال ستاره ديگر حركت ميكند، اين كار را نخواهم كرد! اگر مال از آن خودم بود، آن را به طور مساوي تقسيم ميكردم، چه رسد به اينكه مال مال خدا است!»32آخرين سخن اينكه پس از شهادت علي(ع)، روزي معاويه با اصرار به «ضرار بن ضمره» يكي از افراد سرشناس آن عصر گفت: از فضايل علي(ع) چيزي برايم بگو! ضرار در ضمن بيان مطالبي گفت: «لايَخافُ الضَّعيفُ مِنْ جَوْرِهِ، وَ لا يَطْمَعُ الْقَوِيُّ في مَيْلِهِ»33 مستضعفان و بينوايان ترس آن نداشتند كه از ناحيه علي(ع) به آنها ستم شود و زورمندان در رسيدن به اهداف باطل خود، در او راه نفوذ نمييافتند! «والسلام عليه يوم وُلد و يوم يموت و يوم يبعث حيّا»!منابع:
1 . نهج البلاغه، حكمت4.1 . نهج البلاغه، حكمت4.
2 . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج77، ص114.
3 . انفال(8) آيه16.
4 . بحارالانوار، ج22، ص497.
5 . همان، ج40، ص1.
5 . همان، ج40، ص1.
6 . علامه طبرسي، مجمع البيان، ج10، ص528. ارشاد شيخ مفيد، ص84 ـ 86.
7 . مستدرك حاكم، ج3، ص32، احقاق الحق، ج6، ص54 و 55.
8 . علي بن حسين زوارني، كشف الغمّه، ج1، ص273.
9 . بحارالانوار، ج41، ص91.
10 . همان، ص68 و 75 و 76، مناقب آل ابيطالب، ج2، ص84.
12 . بحار، ج19، ص83.
13 . علامه اميني، الغدير، ج2، ص48.
14 . مستدرك الصحيحين، ج3، ص4.
15 . نهج البلاغه، نامه45.
16 . همان، خطبه55.
17 . همان، خطبه123.
18 . نهج البلاغه، خطبه156 (به طور اقتباس).
19 . همان، خطبه27.
20 . نهج البلاغه، خطبه192.
21 . بحار، ج19، ص61 و 62.
22 . علامه طبرسي، احتجاج، ج1، ص204.
23 . علامه طبرسي، اعلام الوري، ص192، بحار، ج19، ص291.
24 . محدّث قمي، كحل البصر، ص88، بحار، ج20، ص51.
25 . كشف الغمه، ج1، ص259.
26 . بحار، ج21، ص150.
26 . بحار، ج21، ص150.
28 . ترجمه ارشاد شيخ مفيد، ج1، ص160 و 161.
29 . شيخ كليني، فروع كافي، ج7، ص216.
30 . مائده (5)، آيه8.
31 . بحار، ج41، ص 9 و 10.
32 . نهج البلاغه، خطبه126.
33 . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج18، ص226.