گذري بر زندگــاني اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام - گذری بر زندگانی امیرالمؤمنین علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گذری بر زندگانی امیرالمؤمنین علی (ع) - نسخه متنی

الهام بهجتی اردکانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید







گذري بر زندگــاني اميرالمؤمنين علي عليه‏السلام

نويسنده: الهام بهجتي‏اردكاني



الهيات و معارف اسلامي

«اي روزگار! كاش مي‏توانستي همه قدرتهايت را، و اي طبيعت! كاش مي‏توانستي همه استعدادهايت را در خلق يك انسان بزرگ، نبوغ بزرگ، و قهرمان بزرگ جمع مي‏كردي و يك بار ديگر به جهان ما يك علي ديگر مي‏دادي!

(الامام علي صوت العدالة الانسانية، دكتر جرج جرداق)

نوزاد كعبه

چون به صفحات گذشته تاريخ بنگري فاطمه دختر اسد را مي‏بيني كه به سوي كعبه روي مي‏آورد، و طواف مي‏كند پس از لحظه‏اي پاهايش سست مي‏شود، بناچار دست به پرده كعبه مي‏رساند، دردي سخت درون خود احساس مي‏كند، با زحمت خود را نگاه مي‏دارد و ناگهان خود را به گوشه‏اي مي‏كشد و آهسته در ميان پرده‏هاي كعبه از چشمها پنهان مي‏شود.

پس از سه روز كه باز مي‏گردد تازه مولودي را روي دست، پيچيده در پرده كعبه، در آغوش گرفته است.1

آري اين واقعه در 13 رجب، روز جمعه و ده سال پيش از بعثت نبي اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بوقوع پيوست.2

فاطمه نام اين مولود را «حيدر» نهاد و از طرف خداوند، نام «علي» بر اين فرزند نهاده شد؛ زيرا كه رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد:

«إن الله تبارك و تعالي خلق عليّا من نوري و خلقني من نوره وكلانا نورٌ واحدٌ» ؛ بدرستي كه خداي متعال علي را از نورم خلق كرده است و مرا نيز از نور خودش خلق كرده است و ما هر دو از يك نور واحد هستيم.

در كتاب مناقب ابي طالب دو كنيه برايش ذكر شده است: علاوه بر ابوالحسن و ابوتراب كه مشهورترند، ابا الريحانتين، ابا السبطين، ابا الحسنين نيز از كنيه‏هاي حضرت علي عليه‏السلام مي‏باشد؛ و او خود كنيه ابوتراب را بيشتر دوست مي‏داشت زيرا پيامبر او را به اين لقب خوانده بود.

مادرش فاطمه بنت اسد، نخستين زن هاشمي است كه مسلمان شد و به مدينه هجرت كرد.3 گويند: مادرش يازدهمين فردي بود كه مسلمان شد.4 در روز وفات فاطمه بنت اسد، علي عليه‏السلام نزد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آمد، پريشان بود. رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: يا اباالحسن! چرا پريشاني؟ گفت: مادرم درگذشته است. پيغمبر فرمود: مادر من هم؛ سپس پيراهن خود را مي‏دهد و مي‏فرمايد اين پيراهن را كفن او كنيد. به پيامبر عرض كردند: با كسي چنين رفتار نكرده‏اي كه با فاطمه كردي. فرمود: او بهترين خلق خدا بود و من پيراهن خود را كفن او ساختم تا از فشار قبر در امان باشد. او بانوي باايماني بود كه اعتقاد به توحيد و ايمان به خدا، از كلامش هويدا بود.5

شش سال بيشتر از عمر علي عليه‏السلام نمي‏گذشت كه قحطي شديدي مكه را فرا گرفت و چون ابوطالب مرد عيالمندي بود، پرداخت هزينه يك خانواده پرجمعيت در سال قحطي براي او دشوار مي‏نمود، از اينرو پيامبر و عمويش عباس كه توانگر بودند، تصميم گرفتند هر كدام پسري از پسران ابوطالب را به خانه ببرند. در اين ميان حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي عليه‏السلام را انتخاب كرد.6 او تحت تربيت و تأديب مستقيم آن حضرت قرار گرفت و در تمام شؤون پيرو عقايد و عادات ايشان بود، بطوري كه در اندك مدتي حركات و سكنات پيامبر را الگو قرار داد. در هشت سالگي نزد ابوطالب بازگشت، ولي اكثر اوقات در خدمت پيامبر بود.7 حضرت علي عليه‏السلام هنگام بعثت حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ده ساله بود و اولين كسي است كه اسلام آورد. اين مطلب مورد تصديق همه مورخان و محدثان اهل سنت هم مي‏باشد.8

«يوم الدار» روزي است كه پيامبر مأمور شد بستگان خود را پس از يك مهماني به دين اسلام دعوت كند. در آن روز و در آن خاندان بزرگ، كسي به دعوت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ـ مبني بر انجام رسالت و جانشين قرار دادن و وصي قرار دادن بعد از خودش ـ پاسخ مثبت نداد، مگر علي عليه‏السلام ، كه نابالغ و ده ساله بود. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله دعوت خود را سه بار تكرار كرد و در هر سه بار تنها علي عليه‏السلام دعوت ايشان را پاسخ داد. آنگاه پيامبر روي بدان جماعت كرده و فرمودند: «تو برادر و وزير و وصيّ و خليفه بعد از من هستي.»9

مسأله ديگري كه بر افتخارات علي عليه‏السلام مي‏افزايد و از احاديث متواتر نيز مي‏باشد، جريان شب «ليلة المبيت» است.

آن شب پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در پي تصميم قريش مبني بر به قتل رساندن ايشان، به غار ثور پناه برد و علي عليه‏السلام در بستر پيامبر خوابيد. صبح هنگام كه رجال قريش به بستر او حمله بردند، علي عليه‏السلام را به جاي پيامبر يافتند از او پرسيدند: «رسول خدا كجاست؟» فرمود: «من نگهبان او نبودم، شما هم او را به من نسپرده بوديد كه از من باز مي‏خواهيد.» سن حضرت را در آن موقع 23 ساله ذكر كرده‏اند.10

بعد از اين ماجرا علي عليه‏السلام سه روز در مكه ماند و وامانتهاي مردم را به آنها بازگرداند و همراه با فواطم(فاطمه دختر پيامبر، مادر خودش و دو زن ديگر) به مدينه هجرت و در مسجد شجره به پيامبر پيوست.11

در مدينه نيز علي عليه‏السلام همواره ملازم پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بود، تا اينكه در سال اوّل هجري كه پيامبر ميان صحابه پيمان اخوت بست، ميان خود و علي عليه‏السلام نيز پيمان اخوت قرار داد.12

علي عليه‏السلام در غزوات و جنگها :

1ـ غزوه بدر

جنگ بدر در سال دوم هجري و روز هفدهم ماه مبارك رمضان رخ داد. مشركان در اين جنگ سه هزار نفر و مسلمانان 313 نفر بودند. در نهايت مسلمانان ـ كه بيشتر آنها فاقد ساز و برگ جنگي بودندـ پيروز شدند. هفتاد نفر از مشركان به قتل رسيدند، كه بنا بر نقل مورّخان، بيش از نيمي از كشتگان، توسط علي عليه‏السلام هلاك شدند. از آن پس نام «علي» به عنوان دلاوري شجاع و بي نظير در ميان عرب بلند آوازه گشت.13

2ـ غزوه اُحد

14

اين غزوه در سال سوم هجري در كنار كوه احد بين مسلمانان و مشركان به وقوع پيوست. در اين جنگ لشكريان اسلام هفتصد نفر و كفار پنج هزار نفر بودند.

در نهايت هفتاد تن از مسلمانان از جمله حمزه ـ عموي پيامبرـ به شهادت رسيدند و پيامبر از ناحيه پيشاني صدمه ديد و دندانشان شكست و به غير از علي عليه‏السلام و چند نفر ديگر كسي مراقب حضرت نبود.

آن روز پس از رشادتها و افتخارات علي عليه‏السلام ؛ جبرئيل ندا داد: «لا فتي الاّ علي ولا سيف الاّ ذوالفقار »15

3ـ غزوه احزاب (خندق)

اخراج بعضي از قبايل يهود از مدينه از جمله «بني نضير»، آنها را نسبت به مسلمانان بخصوص پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله خشمگين ساخت. آنان با همدستي قريش در سال پنجم هجري تصميم به از بين بردن اسلام و مسلمانان گرفتند. مسلمانان نيز در مقابل به پيشنهاد «سلمان فارسي»، خندقي دور تا دور شهر ساختند، از اين رو اين نبرد، «خندق» نام گرفت. در آن روز پهلوان نامدار مشركان «عمروبن عبدود» چندين مرتبه مبارز طلبيد و در هر مرتبه علي عليه‏السلام اعلام آمادگي كردو از پيامبر اجازه خواست. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله آنگاه كه اجازه دادند، خود عمامه بر سر علي نهاد و شمشير بر كمرش بست و براي او دعا كرد و او را روانه جنگ كرد. قسمتي از دعاي ايشان اين بود كه فرمود:

«بار خدايا! در جنگ بدر عبيده را از دستم گرفتي و در جنگ احد حمزه به قتل رسيد، امروز علي عليه‏السلام را براي من حفظ كن.»16

بعد از آن علي عليه‏السلام به سوي عمرو رفت و او را به اسلام دعوت نمود، اما او نپذيرفت؛ پس جنگيدند.

پيامبر در آن لحظه فرمود: «برز الايمان كلّه الي الشرك كلّه» ؛ تمامي ايمان با تمامي كفر به مبارزه برخاسته است.

آنگاه كه حضرت علي عليه‏السلام غالب به روي سينه عمرو نشست او آب دهان بر روي مبارك حضرت پرتاب كرد، امام از روي سينه او برخاست، چند قدمي راه رفت، سپس بازگشت و سر عمرو را از بدنش جدا كرد. در اين زمان بانگ تكبير برخاست و معلوم شد عمرو به قتل رسيده است.17

4ـ جنگ سلاسل18 (ذات السلسلة)

رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در اين جنگ نيز ابوبكر و عمر را به اين منطقه فرستاد، ولي هردو شكست خوردند. عمروبن عاص هم كه به حيله‏گري معروف بود نتوانست در اين ميدان تاب بياورد و زودتر از ديگران بازگشت؛ اما حضرت علي عليه‏السلام پس از غافلگيري و شكست دشمن از اين مأموريت با پيروزي بازگشت.

5ـ جنگ خيبر

19

اين جنگ در سال هفتم هجري در منطقه خيبر ميان سپاه اسلام و يهوديان مقيم خيبر درگرفت.

در سه روز ابتداي جنگ، مسلمانان به فتحي دست نيافتند، سرانجام روز سوم پيامبر فرمودند: لأُعطينّ الرّاية غدا رجلاً يحبّه الله و رسوله و يحبّ الله و رسوله كرّارا غير فرّارٍ لا يرجع حتّي يفتح الله علي يديه؛ «فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد و كسي است كه هميشه حمله كننده است و هيچگاه فرار نكند و از جبهه جنگ برنگردد، تا خداوند به دست او (قلعه‏هاي خيبر را) بگشايد.»

هركس منتظر بود ببيند كه اين افتخار نصيب چه كسي خواهد شد؟

فرداي آن روز پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پرچم مسلمانان را به علي عليه‏السلام سپرد، آن حضرت به طرف قلعه هجوم آورد و پس از درگيري با جمعي از يهوديان با نيروي خارق العاده‏اي در قلعه را از جا كند و آنجا را فتح كرد و بعد نيز قلعه‏هاي «ناعم» و «قموص» به دست مبارك ايشان فتح شد.20

6ـ فتح مكه

در سال هشتم هجري سپاهيان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بالغ بر هفت هزار نفر به همراه علي عليه‏السلام وارد مكه شدند و مكه بدون هيچ‏گونه خونريزي بدست مسلمانان افتاد؛ به دستور پيامبر تمام بتها را شكستند و علي عليه‏السلام پا بر دوش مبارك پيامبر نهاد و بت «هبل» را كه بر فراز كعبه نصب شده بود، سرنگون كرد.21

7ـ غزوه حنين

بعد از فتح مكه و در راه بازگشت مسلمانان به مدينه قبيله «هوازن» و «ثقيف» در وادي حنين به كمين نشستند. تعداد زيادي از مسلمانان را كه غافلگير شده بودند پا به فرار گذاشتند. فقط نه نفر از بني هاشم در اطراف پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مانده بودند و از آن حضرت مراقبت مي‏كردند. در اين جنگ (همانند جنگ احد) علي عليه‏السلام شجاعت زيادي از خود نشان داد و از جان پيامبر دفاع كرد و بعد از روشن شدن هوا و جمع شدن مسلمانان، به دشمن هجوم بردند. حضرت علي عليه‏السلام پرچمداران قبيله «هوازن» را به هلاكت رساند و بعد از مدتي صفوف آنها از هم پاشيده شد، و همگي پا به فرار گذاشتند.22

8ـ جنگ تبوك

در اين جنگ پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله با عدّه‏اي عازم نبرد شد. اما از اينكه مي‏ديد گروهي از منافقان در مدينه باقي مانده‏اند و امكان دارد زنان و كودكان از سوي ايشان مورد اذيّت و آزار قرار گيرند، تصميم گرفت علي عليه‏السلام را به جاي خود در مدينه قرار دهد، منافقان براي اينكه علي عليه‏السلام را از شهر برانند، شايع كردند كه پيامبر دوست نداشته ايشان را به همراه خود ببرد، از اين رو علي عليه‏السلام نزد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله شتافت و اين شايعه را به عرض پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله رساند.23 پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به او فرمود: اما ترضي يا علي ان يكون مني بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي؛ «آيا خشنود نباشي اي علي! كه تو نسبت به من همانند هاروني نسبت به موسي؛ جز اينكه بعد از من پيامبري نيست.»24

واقعه غدير خم

سال دهم هجرت بود كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله تصميم به اداي فريضه حج گرفتند: پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پس از برگزاري آخرين مناسك حج خود 25 در روز 18 ذي‏الحجه سال دهم هجرت، در سرزمين «غدير خم» توقف نمودند؛ زيرا آيه مهمي بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نازل شده بود: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدي القوم الكافرين.»26

اين امر پيامبر را بر آن داشت كه تمام حجّاج را جمع كند. بعد از جمع شدن ايشان پيامبر دستور دادند كه از جهاز شتر منبري را ترتيب دادند و خود بالاي آن رفته و خطبه‏اي ايراد فرمودند، و پس از توصيه‏هايي فرمودند: «أكنتُ أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلي. قال: من كنت مولاه فهذا عليٌّ مولاه اللّهم والِ من والاه و عادِ من عاداهُ وانصر من نصره و اخذل من خذله.»؛ آيا من بهترين مردم هستم از خودشان؟ گفتند: بله. گفت: كسي كه من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. خدايا! دوست بدار كسي را كه او را دوست مي‏دارد و دشمن بدار كسي كه با او دشمني مي‏كند و ياري كن كسي كه او را ياري مي‏دهد و بيرازي جوي از كسي كه بيزاري مي‏كند او را.

پس از آن دسته دسته مسلمانان بر علي عليه‏السلام وارد شدند و اين ولايت و جانشيني را به او تبريك گفتند.

علامه مقبلي مي‏گويد: «اگر حديث غدير خم مقطوع و متواتر نباشد، در دين اسلام هيچ خبري مقطوع نخواهد بود.27

رحلت پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله

رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پس از مراجعت از مكه، واپسين روزهاي حيات خود را سپري مي‏كردند و هر روز بيماري ايشان سخت‏تر مي‏شد. يك روزي كه اصحاب دور ايشان نشسته بودند، فرمود: «دوات و كاغذي براي من بياوريد، تا براي شما چيزي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد.» عمر گفت: «اين مرد هذيان مي‏گويد و به حال خود نيست كتاب خدا براي ما كافي است. هياهوي حضّار بلند شد آنگاه پيامبر فرمود: برخيزيد و برويد.

از ابن عباس نقل شده است كه عمر گفت: فهميدم كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏خواهد خلافت علي عليه‏السلام را تسجيل كند؛ اما براي رعايت مصلحت به هم زدم. و همچنين منقول است: «پيامبر در حال احتضار بودند و در آنحال اميرالمؤمنين را نزد خود فرا خواندند و فرمودند: اي علي! سر مرا در دامان خود گير! زيرا كه امر الهي رسيد و چون جان من بيرون رود آن را با دست خود بگير، و به روي خود بكش، آنگاه مرا رو به قبله كن و كار (غسل و كفن) مرا خودت انجام بده و تو پيش از همه مردم برمن نماز گزار و از من جدا مشو، تا آنگاه كه مرا در گور نهي و در همه حال، استعانت از خداي بجوي!28

بدين ترتيب پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در 12 ربيع‏الاول سال يازدهم هجري، پس از يك عمر مجاهدت بدرود حيات گفتند. و علي عليه‏السلام ، عباس و تني چند از بني هاشم پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را غسل داده و در همان محل مدفون ساختند.29

علي عليه‏السلام در دوران خلفا، سكوت براي وحدت

غوغاي سقيفه

امام علي عليه‏السلام در حال غسل و انجام مراسم تدفين پيامبر اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بودند، كه عده بسياري از انصار و مهاجران به همراه ابوبكر، عمر و ابو عبيده جراح به منظور تعيين جانشين رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در «سقيفه بني ساعده» دور هم گرد آمدند. در نهايت امر پس از صحبت‏هاي بسياري كه ميان ابوبكر، عمر و انصار و مهاجران رد و بدل شد، ابوبكر خليفه مسلمانان شد.

اين خبر توسط عدّه‏اي از افراد به علي عليه‏السلام رسيد، علي عليه‏السلام فرمود: مگر آنها (انصار) نشنيدند كه بارها پيامبر فرمودند: انصار را عزيز بداريد و از آنها درگذريد. و اين دليل اين است كه مهاجران شايسته خلافتند وگرنه آنها مورد وصيت قرار نمي‏گرفتند. سپس فرمود: مهاجران به چه نحو استدلال كردند؟ عرض كردند: سخن بسيار گفتند و خلاصه كلام آنها اين بود كه: ما از شجره رسول خداييم و به كار خلافت از انصار نزديكتريم.

علي عليه‏السلام فرمود: «چرا مهاجران روي حرف خودشان ثابت نيستند، اگر آنها از شجره رسول خدايند، من ثمره آن شجره هستم.»30

«عبدالفتاح عبدالمقصود» ـ از نويسندگان سني غير متعصّب ـ مي‏نويسد: «هرچه بود، تقدير كار خود را كرد، و ديگر حدس و فرض و آرزو تقدير را تغيير نمي‏داد، فردي برگزيده شد كه «تصادف» در انتخاب او از خواست مردم مؤثرتر بود.»31

بعضي از خاورشناسان نوشته‏اند، زمينه خلافت ابوبكر قبل از رحلت پيامبراكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فراهم شده بود و اجتماع انصار و ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح در سقيفه بني ساعده مبتني بر دستور و سابقه بوده و اين مسأله قبلاً بين آنها حل شده بود، از تعارفات و پيشنهادهايشان درباره خلافت در سقيفه و گزينش عمر توسط ابوبكر محتضر سخنان عمر در آخرين دقايق حيات كه مي‏گويد: اگر ابو عبيده جراح زنده بود، او را انتخاب مي‏كردم ـ چنين برمي‏آيد كه استنباط خاورشناسان غربي تا حدّي مقرون به حقيقت است.32

پس از اينكه ابوبكر خليفه شد دوره دوم زندگي علي عليه‏السلام يعني دوره بيست و پنج ساله سكوت در برابر جبهه‏هاي داخلي مخالف آغاز گرديد.

خلافت ابوبكر

علي عليه‏السلام مجادلات زيادي با ابوبكر بر سر حقانيت خلافت خود داشت و ابوبكر را تا حدّ بسيار زيادي قانع كرد، ولي عمر او را از اين كار (دست كشيدن از خلافت و بخشيدن آن به علي عليه‏السلام ) منع كرد.

از جمله امور غصب «فـــدك» بود ـ كه از آن حضرت فاطمه بودـ از جمله ظلمهايي است كه نسبت به خاندان پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏شود. ابوبكر مي‏گفت: من از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله شنيده‏ام كه فرمودند: ما پيامبران ارث نمي‏بريم و آنچه از ما بماند، «صدقه» است.

فاطمه عليها‏السلام خطبه‏اي در اين باره خواند و ابوبكر را در برابر منطق محكمش حيران كرد، لكن نتيجه‏اي از آن بدست نيامد. ايشان به منزل بازگشت و از علي عليه‏السلام كمك خواست. امام او را به بردباري و صبر دعوت كرد و فاطمه عليها‏السلام چاره‏اي جز صبر نديد و بعد از آن بود كه در اثر ناملايمات و دردهاي روحي رنجور و بيمار شدند و در همان حالت رحلت فرمودند.33

واين ابتداي‏مشكلات علي عليه‏السلام بود.

خلافت عمر

بعد از ابوبكر، عمر طبق وصيّت او به خلافت رسيد.

او پس از رحلت ابوبكر به مسجد رفت و همه به جز علي عليه‏السلام با او بيعت مي‏كردند؛ و در طول خلافتش ـ كه ده سال و شش ماه به طول انجاميدـ با دو كشور ايران و روم در حال جنگ بود. عمر پس از اينكه توسط ابولؤلؤ زخمي شد، شش نفر را براي شوراي خلافت برگزيد: علي عليه‏السلام طلحه، زبير، عبدالرّحمن بن عوف، عثمان و سعد وقاص. سپس گفت: اگر بعد از سه روز، پنج تن با انتخاب يكي موافقت كردند و يكي تخلف ورزيد، او را بكشند و اگر چهار نفر به يك نفر رأي دهند، دو نفر مخالف را بكشند، و اگر آراء، مساوي شد، آن سه نفر كه عبدالرحمن بن عوف جزء آنان است، صائب34 است و گردن سه نفر ديگر زده شود و اگر بعد از سه روز رأيي صادر نشد، هر شش نفر را گردن زنند و مسلمانان خود خليفه را تعيين كنند.

در نهايت، طلحه، حق را به عثمان داد، زبير به علي عليه‏السلام و سعدوقاص نيز به عبدالرحمن ـ او شخصا داوطلب خلافت نبودـ سپس عبدالرحمن مردم را در مسجد جمع كرد تا رأي خود را اعلام كند، و رو به علي كرد و گفت: يا علي! من هم مصلحت در آن مي‏بينم كه امروز همه مسلمانان با تو بيعت كنند ولي به شرط آن كه طبق دستور خدا و سنّت رسولش و شيخين ـ ابوبكر و عمرـ عمل كني! او شرطي را براي بيعت پيشنهاد كرد كه شايسته مقام علي نبود، گرچه مي‏بايست ديگر مردم بدان گردن نهند.35 او مي‏دانست كه علي جز از حق دفاع نمي‏كند و چون شيخين بر خلاف حق بود، علي آن را قبول نمي‏كند. و مي‏فرمايد: من به فرمان الهي، سنت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و روش خودم، كه همان رضاي خدا و سنت رسول خداست عمل مي‏كنم.36 سپس عبدالرحمن همين سخنان را به عثمان گفت: و عثمان نيز با شوق قبول كرد، و آن روز، آغاز سلطنت بني اميّه بود.37

خلافت عثمان

از اولين اقدامات عثمان اين بود كه بني اميّه را از جهت مال و مقام، خرسند سازد و بيت‏المال را ميان خويشاوندان خود به مصرف رساند و حكّام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحيتها از خاندان خودش انتخاب كرد. اصحاب پيامبر تصميم گرفتند كه او را متوجه عاقبت كار كنند كه اگر ترتيب اثر نداد، او را عزل نمايند لكن او به حرف ايشان گوش فرا نداد. ابوذر غفاري را به «ربذه» تبعيد كرد. و دستور داد، هيچكس حق بدرقه او را ندارد، به جز مروان كه او را تحت الحفظ از مدينه خارج مي‏سازد، عليرغم اين امر، علي عليه‏السلام به همراه حسن عليه‏السلام ، حسين عليه‏السلام و عمّار ياسر، ابوذر را تا مسافت زيادي از راه بدرقه كردند. آن اقدام حضرت علي عليه‏السلام از جمله مبارزات ايشان در دوران خلافت عثمان با او بود.

بنابه نقل مورّخان آنگاه كه عدّه‏اي از اهل مصر عليه او شوريدند، از علي عليه‏السلام استمداد جست تا آنها را به مصر برگرداند.

پايه‏هاي خلافت عثمان هر روز بيش از روز پيش متزلزل مي‏گشت و علي عليه‏السلام چندين بار عثمان را نصيحت كرد، ولي او تغيير نمي‏كرد، حتي به مسجد آمد و مردم را تهديد نمود و مردم مدينه عليه او شوريدند. خانه‏اش را محاصره كردند؛ تا اينكه حتي به آب آشاميدني هم دست نيافت و او براي به دست آوردن آب به بام آمد و از علي عليه‏السلام براي اين امر كمك خواست، و علي عليه‏السلام نيز به او كمك كرد.

علت حمايت علي عليه‏السلام از عثمان اين بود كه اولاً: مي‏خواست خليفه كشي باب نشود؛ ثانيا: مي‏ترسيد كه خود او در معرض اتّهامات ناروا قرار گيرد؛ ثالثا: با روش ناجوانمردانه انقلابيون مخالف بود.38

بعد از كشته شدن عثمان مسلمانان بر در خانه علي عليه‏السلام ازدحام نمودند و خواستار با او شدند. لكن امام عليه‏السلام سر باز مي‏زند و مي‏فرمايد: «شما را، طاقت حمل خلافت من نباشد و دير يا زود روگردان مي‏شويد؛ زيرا موضوع خلافت يك امر ساده نيست...»

سرانجام با اصرار زياد مردم، علي عليه‏السلام خلافت را پذيرفت و فرمود: حال كه اصرار داريد جز اين نيست كه به مسجد برويم تا بيعت با من علني و در ملأ عام باشد.39 و بالاخره حضرت عليه‏السلام پس از 25 سال در 18 ذي الحجه سال 35 هجري به خلافت برگزيده شد.

شايان ذكر است در طول سالهاي خلافت ابوبكر، عمر و عثمان، علي عليه‏السلام در مسائل غامض علمي، قضايي و سياسي ـ كه خلفاي مزبور را عاجز و درمانده مي‏ديدـ براي حفظ اسلام و روشن نمودن حقايق ديني، خطاها و لغزشهايشان را تذكر مي‏داد و آنها را راهنمايي مي‏كرد؛ چه بسا خود خلفا از علي عليه‏السلام استمداد مي‏جستند، و اگر وجود مقدس آن حضرت نبود، جنبه علمي اسلام به علت ناداني و آشنا نبودن خلفا به حقيقت امر، صورت واقعي خود را از دست مي‏داد. از اينرو ابوبكر در ابتداي خلافتش مي‏گويد: اقيلوني و لست بخيركم و عليٌّ فيكم؛ «مرا رها كنيد و از من درگذريد و من بهترين شما نيستم در حالي كه علي در ميان شماست.»40

و يا عمر بارها گفته است: لو لا عليٌّ لهلك عمر41؛ «اگر علي نبود، عمر هلاك شده بود.» و يا در جاي ديگر مي‏گويد: لا أبقاني الله لمعضلةٍ لم يكن لها ابوالحسن؛ «خدا مرا به مشكلي نيندازد، كه علي براي حل آن در آنجا نباشد.»

علي عليه‏السلام در دوران خلافت

همانگونه كه گفته شد، حضرت در سال 35 هجري به خلافت رسيد. عده كثيري با ميل و رغبت با حضرت بيعت كردند و عده‏اي ديگر چون طلحه و زبير خيالاتي در سر مي‏پرورانيدند و مي‏گفتند: خوب است با علي بيعت كنيم تا بلكه او به ما امتيازاتي دهد و حكومت پاره‏اي از شهرها را به ما واگذارد.

حضرت عليه‏السلام پس از پذيرفتن خلافت و اداي فريضه نماز در مسجد، به منزل بازگشت و فرداي آن روز طي خطبه‏اي مردم را از روش كار و برنامه حكومت خويش مطلع نمود، و بار ديگر تأكيد فرمود: «من جز به راه حق نمي‏روم و روش پيامبر را كه سالهاست متروك مانده، ادامه مي‏دهم، و دستورات كتاب خدا را اجرا مي‏كنم،... بنابراين در تقسيم بيت‏المال همه مسلمانان در نظر من بي تفاوت و يكسان هستند، و بناي حكومت من برپايه عدل و داد است. ستمديدگان بينوا در نزدم، عزيزند و نيرومندان ستمگر، ضعيف و زبون...».42

مشكلات حضرت علي عليه‏السلام در دوران خلافت

عمده مشكلات حضرت عليه‏السلام را به چهار قسمت تقسيم كرده‏اند:

1ـ برقراري عدالت اقتصادي: كه از نتايج عملي آن جنگ جمل بود، تا آنجا كه علي عليه‏السلام به مردم رو كرد و فرمود: اي مهاجر و انصار! آيا با اسلام خود، بر خدا و رسول منّت مي‏گذاريد؟

2ـ مسائل نژادي: اين مسأله از هنگامي آغاز شد كه در زمان خليفه دوم دروازه‏هاي كشورهاي ايران و شامات بر عربها باز شد و برده‏هاي ايراني و رومي وارد حوزه اسلامي شدند. «يعقوبي» مي‏گويد: علي عليه‏السلام اموال را ميان مردم مساوي تقسيم مي‏كرد. و به موالي (بردگان عجم آزاد شده) به همان اندازه مي‏داد كه به عربها؛ و وقتي علّت را پرسيدند، فرمود: «كه در كتاب خدا، فرزندان اسماعيل بر اسحاق برتري ندارند.» و اين مسأله بر عربها، خصوصا قريش سخت آمد.

3ـ مسأله انحراف ديني: بعد از فتوحات مسلمانان و رسيدن غنايم به دست مردم، كم كم انگيزه‏هاي ديني ميان ايشان رو به كاهش نهاد و جاي آن را انگيزه‏هاي مادي پر كرد؛ و اين معضل علاوه بر اينكه خود به عنوان يك انحراف مطرح بود، مشكلاتي را در دو بعد سياسي و اجتماعي بر سر راه علي عليه‏السلام ايجاد مي‏كرد.

4ـ فساد داخلي: عمده توجه خلفاي گذشته، به فتوحات و گسترش حوزه خلافت بود و محيط داخلي و اصلاح آن، به فراموشي سپرده شده بود. در تأييد اين نكته امام مي‏فرمايد: الا و انّ بليّتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيّعُ؛ «آگاه باشيد كه وضعيت امروز شما همانند روزي است كه خداوند پيامبرش را مبعوث كرد.»43

اقدامات علي عليه‏السلام در منصب خلافت

1ـ اجراي عدالت

2ـ ملغي ساختن امتيازات داده شده از سوي عمر به مهاجران

3ـ بركناري كارگزاران عثمان

4ـ دعوت مردم به تقوا و نفي دنياطلبي از طريق خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار

5ـ آموزش علم نحو به ابوالاسود جهت كتابت قرآن

6ـ نقل احاديث نبوي و نگارش سيره آن حضرت

7ـ دقّت در مصرف بيت‏المال44

وقايع مهم دوران خلافت علي عليه‏السلام

1ـ جنگ جمل

طلحه و زبير به منظور بدست آوردن حكومت بصره و كوفه با امام علي عليه‏السلام بيعت كردند؛ لكن امام عليه‏السلام آن دو را از وصول به نيّتشان ناكام گذاشت، و در پي اين اقدام امام، تصميم گرفتند كه به مكه بروند تا براي رسيدن به‏مقاصدخود آسوده‏تر باشند.

از سوي ديگر «عايشه» كه همواره عليه عثمان تبليغ مي‏كرد، در راه بازگشت از حج عمره به مدينه با شنيدن خبر مرگ عثمان و جانشيني علي عليه‏السلام به مكه بازگشت، و با تغيير موضع خويش، به خونخواهي عثمان پرداخت. او با طلحه و زبير لشكري از مخالفان حضرت را گرد آورد.

حضرت علي عليه‏السلام پس از شنيدن اين خبر، درصدد از ميان برداشتن شورشيان بصره برآمد و با خطبه‏اي شيوا و غرّاء و يادآوري اعمال آنها در بصره، اهل مدينه را از قضايا آگاه نمود و براي رفع غائله، مردم را از مدينه حركت داد.

از سوي ديگر عايشه سوار بر شتر به همراه طلحه و زبير و ديگر مخالفان حضرت خود را تا چند كيلومتري مدينه رساندند؛ امام عليه‏السلام ابتدا نامه‏اي به طلحه و زبير فرستاد، لكن آنان پيروزي را از آن خود مي‏ديدند؛ سرانجام در روز 17 جمادي الثاني سال 36 هجري دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند.

روز سوم سپاه جمل متلاشي شد و عايشه نيز تحت الحفظ برادرش محمدبن ابوبكر به مدينه فرستاده شد.

اين جنگ براي اسلام اثرات و نتايج سويي را در بر داشت:

1ـ حس كين خواهي را در عرب زنده و اساس اختلاف و عداوت را در آنها استوار كرد، زيرا اين جنگ، حدود 15 هزار نفر يا بيشتر تلفات جاني داشت.

2ـ اختلافات قبلي و تفرقه مسلمانان را بيشتر كرد.

3ـ راه وصول معاويه را به خلافت نزديكتر ساخت؛ زيرا در طول اين مدّت معاويه توانست با استفاده از فرصت به جمع‏آوري سپاه و فريب مردم، اقدام كند.45

2ـ جنگ صفّين

اين جنگ را حضرت عليه‏السلام و قاسطان (بازگردانندگان از حق) در سال 36 هجري روي داد، و در حدود دو سال بطول انجاميد.

پس ار مرگ عثمان معاويه بارها به بهانه خونخواهي او امام را دعوت به جنگ كرد.

امام علي عليه‏السلام نيز در جواب هريك از نامه‏هاي معاويه او را از جنگ برحذر مي‏داشت؛ لكن با اصرار معاويه، حضرت علي عليه‏السلام مردم را به مقابله با معاويه فرا خواند.

معاويه با كمك عمروعاص و با دروغ و تزوير سيصد هزار نفر از مردم شام را به بهانه خونخواهي عثمان براي جنگ آماده كرد.

معاويه چون قبل از علي به صفّين رسيده بود، آب را بر علي عليه‏السلام و سپاهيانش بسته بود. مالك با يك حمله راه را باز كرد و بعد از تصرف محل مزبور، علي عليه‏السلام آب را بر هر دو سپاه مباح نمود.

تا آخر ذي الحجه سال 36 هجري جنگ ميان سرداران قشون طرفين برقرار بود و در سال 37 هجري هر دو طرف حاضر شدند كه در محرم (كه از ماههاي حرام است) نجنگند. اين جنگ در غرّه ماه صفر شروع شد و تا هفدهم صفر سال بعد ادامه داشت.

بنا به قول ابن شهر آشوب، در مرحله دوم جنگ، چهار هزار نفر از سپاه علي عليه‏السلام و 32 هزار نفر از شاميان كشته شدند. با حيله عمروعاص، سربازان معاويه، قرآنها را بر سر نيزه كردند و فرياد برآوردند: «اي مردم! با ما به كتاب خدا رفتار كنيد و خون مسلمانان را به ناحق نريزيد!»

مالك اشتر كه بيش از ساير فرماندهان پيشروي كرده بود، گفت: اي مردم! فريب مخوريد اينها به كتاب خدا عقيده ندارند،... ولي اشعث‏بن‏قيس و خالدبن معمر كه معاويه، وعده امارت به آنها داده بود، سخنان مالك را ناديده گرفتند و گفتند جنگ با اينان حرام است.

بالاخره دو سپاه، تن به حكميت دادند. معاويه، عمروعاص و اشعث و همراهانش ابوموسي اشعري را ـ كه مردي ساده‏لوح بودـ براي حكميت انتخاب كردند و چون خبر به علي عليه‏السلام رسيد، فرمود: «سبحان الله! اختيار تعيين حكم را نيز به من نمي‏دهند، لااقل در اين مورد با من موافق باشيد و براي اينكار عبدالله بن عباس يا مالك اشتر را انتخاب كنيد.» ولي اشعث و همراهانش در پاسخ گفتند: يا علي، ابن عباس پسرعموي توست و جز به رضاي تو كاري نمي‏كند، و مالك‏اشتر هم برافروزنده اين جنگ و متهم به قتل عثمان است و اين فرد نمي‏تواند با عمروعاص كنار بيايد، ولي ابوموسي از اصحاب رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است و براي اينكار هم مناسب است.46

3ـ حكميت

47

علي عليه‏السلام ابو موسي را همراه با ابن‏عباس و به فرماندهي شريح بن هاني با چهارصد نفر به آن منطقه فرستاد. عمروعاص نيز با چهار صد سوار چند روز قبل از ابو موسي به آنجا رفت.

ابو موسي و عمرو عاص بعد از صحبت زياد تصميم گرفتند هركدام خليفه خود را بر كنار كنند و كار را به شوراي خلافت واگذار كنند. از اينرو در روز معين ابتدا ابوموسي بر منبر رفت و گفت: من از جانب مسلمانان عراق، علي را از خلافت خلع مي‏كنم و عمروعاص نيز گفت: حال كه ابوموسي علي را خلع كرد من نيز با نظر او موافق بوده و معاويه را به خلافت برمي‏گزينم.

بعد از اين ماجرا ابوموسي از ترس علي عليه‏السلام و يارانش به مكّه گريخت و عمروعاص نيز به سوي معاويه شتافت.48

4ـ جنگ نهروان

پس از گذاردن قرآنها بر سر نيزه‏ها در جنگ صفين، عدّه‏اي به پا خواستند و گفتند: «تكليف كشته‏شدگان اين جنگ چيست؟ و به حضرت علي عليه‏السلام اعتراض كردند و گفتند: «ما حكم خدا را خواستيم نه حكميت ابوموسي و عمروعاص را» آنان به مخالفت هر دو سپاه برخاستند و عقيده‏شان اين بود كه علي عليه‏السلام و معاويه هر دو باطلند و حكم، مخصوص خداست. در نتيجه هنگام مراجعت از صفين حدود دوازده هزار نفر از سپاه علي عليه‏السلام جدا شدند و بقيه سپاه را نيز تكفير نمودند و بعد از رسيدن به كوفه تحت سرپرستي «عبدالله بن وهب» به حروراء رفتند.49

وقتي موضوع فتنه خوارج در شوراي نظامي مطرح گرديد، چنين نتيجه گرفته شد كه اگر سپاه علي عليه‏السلام به منظور حمله به شام از كوفه خارج شود، مسلما خوارج شهر را اشغال خواهند كرد، پس مصلحت در آن است كه پيش از حركت به سوي شام، ابتدا كار را با خوارج يكسره كنند. طبق معمول علي عليه‏السلام نامه‏اي براي خوارج نوشته و آنها را نصيحت كرد و وقتي عبدالله راسبي نامه را خواند به طور شفاهي به حامل نامه گفت: «كه از قول ما به علي بگو، تو كافري و اوّل بايد توبه كني، آنگاه ما را به كمك خود فرا خواني؛ سپس دستور عزيمت خوارج به نهروان را صادر كرد. علي عليه‏السلام نيز سپاه خود را به نهروان گسيل كرد. با رسيدن سپاهيان علي عليه‏السلام به نهروان، خوارج هماهنگ گفتند: لا حكم الا لله و لوكرة المشركون؛ «هيچ حكمي به جز حكم خدا نيست و بايد از مشركان بيزاري جست.»

حضرت علي عليه‏السلام با اظهار تأسف در مورد آنها با دليل و برهان و منطق قوي و كلام شيوا آنها را به اشتباهشان معترف ساخت و حدود دو سوم جمعيت توبه كردند. ولي «يعقوبي» خوارج را شش هزار نفر ذكر مي‏كند كه دو هزار نفر از آنها بازمي‏گردند و توبه مي‏كنند.50 علي عليه‏السلام همراه با سپاهيانش با بقيه جمعيت خوارج جنگيد و جنگ آنها به يك روز نكشيد و فقط 9 نفر از آنها زنده ماندند كه يكي از آنها عبدالرّحمن بن ملجم مرادي بود و تنها هفت نفر از سپاه علي عليه‏السلام به شهادت رسيدند.

امام چون مي‏دانست حاكميّت بعد از خودش از آن بني اميه خواهد شد، به اصحاب و شيعيان خود فرمود:«پس از من با خوارج نجنگيد؛ زيرا كسي كه در طلب حق بوده و خطا كرده همچون كسي(معاويه) نيست كه در طلب باطل بوده و بدان رسيده است.» علّت اين گفتار حضرت اين است كه خوارج ابتدا به قصد حق حركت كردند، ولي در اين راه دچار اشتباه شدند، اما بني اميه باطل بودند و بدان رسيده‏اند، از اين جهت اولي اين بود كه با بني اميّه مبارزه شود نه با خوارج.51

اتفاقاتي كه براي علي عليه‏السلام در زمان برخورد با خوارج روي داد، معاويه را خرسند نمود، از اين رو وي دستور حمله به خاك عراق را صادر كرد.

علي عليه‏السلام از اين عمل معاويه به خشم آمد و رو به كوفيان فرمود: «آن خونخوار فرومايه عدّه‏اي از برادران شما را كشته و اموالشان را غارت كرده است، در حاليكه شما در خانه‏هاي خود نشسته‏ايد و براي دفاع از حريم خانه خود حركت نمي‏كنيد.»

5ـ مشكل ديگر حضرت مصر بود، زيرا معاويه به عمروعاص امارت مصر را بخشيده بود. بنابراين در سال 38 هجري لشكر عظيمي را راهي مصر كرد. فرماندار آنجا محمدبن ابوبكر بود كه او توان مقابله با آنها را نداشت و در نهايت نيز به شهادت رسيد. خبر شهادت محمدبن ابوبكر و خيانت سپاهيانش به علي عليه‏السلام رسيد، از آن رو حضرت، مالك اشتر را به مصر فرستاد و خطاب به اهل مصر نوشت: «من شمشيري از شمشيرهاي خدا را به سوي شما مي‏فرستم.» معاويه كه از اين امر مطلع شد، توسط مردي ـ كه مالك به منزلش رفته بودـ وي را مسموم كرد و به شهادت رساند. معاويه از اين امر بسيار شاد گشت و گفت: علي عليه‏السلام دو دست داشت، يكي عمّار كه در صفين كشته شد و ديگر مالك كه امروز كشته شد.»52

سياستها و موضعگيريهاي امام عليه‏السلام در مقام خلافت

امام عليه‏السلام زمام امور را در جامعه‏اي به دست گرفت كه فساد را به ارث برده بود و در همه زمينه‏ها، دشواريهاي بسيار پيچيده در انتظارش بود؛ پس حضرت عليه‏السلام سياست انقلابي جديد خود را براي تحقق بخشيدن به هدفهايي كه به آن منظور حكومت را پذيرفته بود، بر آنان آشكار كرد.

سياست انقلابي امام در سه زمينه بود: حقوقي، مالي، اداري

1ـ عرصه حقوقي: اصلاحات امام عليه‏السلام در زمينه حقوقي لغو كردن امتيازاتي بود كه قبلاً به آن اشاره شد.

2ـ عرصه مالي: بر دو مسأله تكيه داشت: الف) ثروتهاي نامشروع كه در روزگار عثمان بدست آمده بود. ب ) برتري نهادن درعطايا، تا آنجا كه امام همه آنچه را كه عثمان از زمينها بخشيده بود، مصارده فرمود.

3ـ عرصه اداري: الف) عزل واليان عثمان ب ) واگذاشتن زمامداري به مرداني از اهل دين و عفت.53

شهادت امام عليه‏السلام

سه تن از خوارج با هم سوگند خوردند كه علي عليه‏السلام ، معاويه و عمروعاص را در يك شب بكشند. دو نفري كه قصد كشتن معاويه و عمرو را داشتند نتوانستند كار خود را انجام دهند؛ ولي سومين نفر ـ عبدالرحمن بن ملجم مرادي ـ به مقصودش دست يافت و به هنگام نماز صبح با شمشيري فرق حضرت را شكافت، و دو روز بعد علي عليه‏السلام از آسيب آن زخم به شهادت رسيد. بدن مطهر ايشان را شبانه دفن كردند. كسي از قبر آن حضرت اطلاعي نداشت، تا اينكه بعدها امام صادق عليه‏السلام آن را به شيعيان نشان داد.

بهره شيعه از خلافت پنج ساله علي عليه‏السلام

1ـ با سيرت نيكوي خويش سيرت پيامبر را، به مردم خصوصا نسل جديد نشان داد.

2ـ با آنهمه گرفتاريهاي طاقت فرسا و سرگرم كننده، ذخاير گرانبهايي را از معارف الهي و علوم فقه اسلامي ميان مردم به جا گذاشت.

3ـ گروه انبوهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت كرد.54

4ـ اميرالمؤمنين نخستين كسي است كه به تأليف پرداخت. پس از او سلمان فارسي و ابوذر غفاري و اصبغ بن نباتة و عبدالله بن ابي رافع به تأليف كتب اسلامي پرداختند.

1ـ قرآن مجيد، به ترتيب نزول آيات كه كاملترين و صحيحترين نسخه آن به خط كوفي حضور امام زمان(عجل‏الله تعالي فرجه الشريف) است. 2ـ املاء كه 60 نوع علوم قرآن را با ذكر امثله خاص بيان فرموده است.

3ـ جامعه علوي، كه اين اولين كتابي است كه در عهد پيغمبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله جامع علوم تأليف شد.

4ـ جفر، كه مشحون بر همه علوم است، كه محقق در مواقف مي‏فرمايد: «جفر و جامعه دو كتاب از آثار خط علي عليه‏السلام باقي است. تمام حوادث جهان تا انقراض عالم در جفر موجود است.»

5ـ صحيفه علويه يا فرايض علوي

6ـ كتاب الزكوة

7ـ ابواب فقه

8ـ كتاب الفقه، كه فقه محمدي را تشريح فرموده است.

9ـ عهدنامه مالك اشتر

10ـ وصيت‏نامه براي محمد بن‏حنيفه

11ـ عجايب احكام

12ـ ودايع امام55

بد نيست در اينجا به نهج‏البلاغه نيز كه سيد رضي آن را جمع‏آوري كرده اشاره‏اي كنيم كه از بزرگترين كتب اسلامي است و به آن قرآن دوم نيز مي‏گويند. يك مسيحي مي‏گويد: «قرآن برادر كوچكي به نام نهج‏البلاغه دارد، شما اول، بشري را پيدا كنيد كه مانندش (مانند نهج‏البلاغه) را بياورد تا برسيم به خود قرآن.»

و باز به نقل دانشمند آلماني مي‏گويد: «اگر امروز علي زنده بود و همين بيانات و خطبه‏ها را ايراد مي‏كرد، مسجد كوفه از شاهزاده‏هاي فرنگي پر مي‏شد كه از اقطاء عالم براي استماع سخنش گرد مي‏آمدند.»56




ـ امام علي ابن ابيطالب: عبدالفتاح عبدالمقصود، محمود طالقاني(مترجم)، انتشارات شركت سهامي انتشار، چاپ ششم، ج 1

ـ امام علي مرتضي و خلافت ابوبكر و عمر و عثمان: حسين رفيغ پور

ـ تاريخ يعقوبي: احمدبن ابي يعقوب، محمد ابراهيم آيتي(مترجم)، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم

ـ تاريخ سياسي اسلام: حسن ابراهيم حسن، ابوالقاسم پاينده (مترجم)، انتشارات جاويدان، چاپ ششم،

ـ تاريخ شيعه و فرقه‏هاي اسلامي تا قرن چهارم: محمد جواد مشكور، انتشارات اشراقي، چاپ سوم



ـ تاريخ سياسي اسلام: رسول جعفريان، سازمان چاپ و انتشارات ارشاد اسلامي، چاپ دوم

ـ علي و فرزندانش: طه حسين، محمد علي خليلي(مترجم)، انتشارات بنگاه مطبوعاتي گوتنبرگ، چاپ سوم

ـ امام علي ابن ابيطالب: عبدالفتاح عبدالمقصود، محمد مهدي جعفري، انتشارات سهامي انتشار، چاپ ششم، ج 2 و 5

ـ مرد نامتناهي علي ابن ابيطالب: حسن صدر، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم

ـ زندگاني اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب(ع): حسين عمادزاده، انتشارات مكتب قرآن، چاپ اول

ـ شيعه در اسلام: محمد حسين طباطبايي، انتشارات بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چاپ هشتم

ـ منتخب التواريخ: حاج محمد هاشم بن محمدعلي خراساني، انتشارات علميه اسلامي

ـ مناقب الامام علي ابن ابيطالب: ابن مغازلي، سيد محمد جواد آيت الله‏زاده مرعشي نجفي(مترجم)، انتشارات آرمان



ـ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد: شيخ مفيد، هاشم رسولي محلاتي (مترجم)، انتشارات علميه اسلامي، چاپ دوم، ج 1

ـ خاندان وحي: سيد علي اكبر قريشي، انتشارات دارالكتب اسلاميه، چاپ اول

1) امام علي بن ابيطالب، ج 1، ص 66-65

2) شيعه در اسلام، ص 126

3) مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 50

4) علي(ع) چهره درخشان اسلام، ص 18

5) الارشاد مفيد، ص 3

6) شيعه در اسلام، ص 126

7) علي كيست؟ ص 14

8) ايشان بعد از حضرت خديجه دومين نفري بودند كه به دين اسلام گرويدند.

9) الارشاد، ص 5

10) تفسير نمونه، ج 2، ص 47

11) زندگاني امير المؤمنين علي(ع)، ص 304

12) علي كيست؟، ص 30ـ31

13) علي كيست؟، ص 34ـ35

14) اُحد نام كوهي است، بزرگ و مشهور كه در شش كيلومتري مدينه قرار گرفته است.

15) علي كيست؟، ص 38ـ39

16) همان منبع، ص 74

17) علي كيست؟، ص 45

18) علي بن ابي طالب، پيشواي مسلمين، ص 94

19) خيبر لغتي است عبراني، به معناي قلعه و حصار محكم، كه در 120 كيلومتري مدينه دهستاني يهودي‏نشين بود.

20) در اين جنگ بود كه يهود فدك را به پيامبر تسليم كرد و فاطمه(س) آن را به عنوان هديه از پدر قبول كرد. (علي كيست؟، ص 47ـ49)

21) همان منبع، ص 55

22) همان منبع، ص 56

23) تاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن، ص225

24) اين همان حديث «منزلت» است. (الارشاد، ص 143)

25) در كتاب خاندان وحي، ص 152، نام اين حج را به حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الكمال و حجة السلام نيز نوشته‏اند.

26) اي پيامبر! ابلاغ كن آنچه را كه فرستاده شده است به سوي تو از جانب پروردگارت و اگر انجام ندهي، رسالتت را ابلاغ نكرده‏اي و خداوند نگه دارد ترا از مردم و به درستي كه خداوند قوم كافران را هدايت نمي‏كند.

27) زندگاني اميرالمؤمنين علي(ع)، ص 99

28) الارشاد، ص 176

29) علي كيست؟، ص 72

30) همان منبع، ص 78ـ80

31)امام علي(ع) بن ابي طالب، ج 1، ص 290

32) امام علي مرتضي و خلافت ابوبكر، عمر، عثمان، ص 31

33) علي كيست؟، ص 80ـ93

34) قول صحيح و درست

35) علي بن ابيطالب، ص 450

36) علي كيست؟، ص 94ـ101

37) علي بن ابيطالب، ص 466

38) علي بن ابي طالب، ج 2، ص 322

39) همان منبع، ص 338

40) علي كيست؟، ص 105

41) همان منبع، ص 106

42) همان منبع، ص 125

43) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 450

44) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 450ـ466

45) علي كيست؟، ص 131ـ148

46) همان منبع، ص 149ـ186

47) حكميت در دومة الجندل، برقرار شد.

48) خاندان وحي، ص 168

49) علي كيست؟، ص 195

50) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 97

51) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 523ـ526

52) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 529

53) پيشوايان ما و ائمه دوازده‏گانه، ص 72ـ75

54) شيعه در اسلام، ص 19

55) زندگاني اميرالمؤمنين علي(ع)، ص 99ـ101

56) علي، شاهد رسالت و مهدي، موعود امم، ص28

/ 1