گذري بر زندگــاني اميرالمؤمنين علي عليهالسلام
نويسنده: الهام بهجتياردكانيالهيات و معارف اسلامي
«اي روزگار! كاش ميتوانستي همه قدرتهايت را، و اي طبيعت! كاش ميتوانستي همه استعدادهايت را در خلق يك انسان بزرگ، نبوغ بزرگ، و قهرمان بزرگ جمع ميكردي و يك بار ديگر به جهان ما يك علي ديگر ميدادي!(الامام علي صوت العدالة الانسانية، دكتر جرج جرداق)نوزاد كعبه
چون به صفحات گذشته تاريخ بنگري فاطمه دختر اسد را ميبيني كه به سوي كعبه روي ميآورد، و طواف ميكند پس از لحظهاي پاهايش سست ميشود، بناچار دست به پرده كعبه ميرساند، دردي سخت درون خود احساس ميكند، با زحمت خود را نگاه ميدارد و ناگهان خود را به گوشهاي ميكشد و آهسته در ميان پردههاي كعبه از چشمها پنهان ميشود.پس از سه روز كه باز ميگردد تازه مولودي را روي دست، پيچيده در پرده كعبه، در آغوش گرفته است.1آري اين واقعه در 13 رجب، روز جمعه و ده سال پيش از بعثت نبي اكرم صلياللهعليهوآله بوقوع پيوست.2
فاطمه نام اين مولود را «حيدر» نهاد و از طرف خداوند، نام «علي» بر اين فرزند نهاده شد؛ زيرا كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله ميفرمايد:«إن الله تبارك و تعالي خلق عليّا من نوري و خلقني من نوره وكلانا نورٌ واحدٌ» ؛ بدرستي كه خداي متعال علي را از نورم خلق كرده است و مرا نيز از نور خودش خلق كرده است و ما هر دو از يك نور واحد هستيم.در كتاب مناقب ابي طالب دو كنيه برايش ذكر شده است: علاوه بر ابوالحسن و ابوتراب كه مشهورترند، ابا الريحانتين، ابا السبطين، ابا الحسنين نيز از كنيههاي حضرت علي عليهالسلام ميباشد؛ و او خود كنيه ابوتراب را بيشتر دوست ميداشت زيرا پيامبر او را به اين لقب خوانده بود.مادرش فاطمه بنت اسد، نخستين زن هاشمي است كه مسلمان شد و به مدينه هجرت كرد.3 گويند: مادرش يازدهمين فردي بود كه مسلمان شد.4 در روز وفات فاطمه بنت اسد، علي عليهالسلام نزد پيامبر صلياللهعليهوآله آمد، پريشان بود. رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: يا اباالحسن! چرا پريشاني؟ گفت: مادرم درگذشته است. پيغمبر فرمود: مادر من هم؛ سپس پيراهن خود را ميدهد و ميفرمايد اين پيراهن را كفن او كنيد. به پيامبر عرض كردند: با كسي چنين رفتار نكردهاي كه با فاطمه كردي. فرمود: او بهترين خلق خدا بود و من پيراهن خود را كفن او ساختم تا از فشار قبر در امان باشد. او بانوي باايماني بود كه اعتقاد به توحيد و ايمان به خدا، از كلامش هويدا بود.5
شش سال بيشتر از عمر علي عليهالسلام نميگذشت كه قحطي شديدي مكه را فرا گرفت و چون ابوطالب مرد عيالمندي بود، پرداخت هزينه يك خانواده پرجمعيت در سال قحطي براي او دشوار مينمود، از اينرو پيامبر و عمويش عباس كه توانگر بودند، تصميم گرفتند هر كدام پسري از پسران ابوطالب را به خانه ببرند. در اين ميان حضرت محمد صلياللهعليهوآله ، علي عليهالسلام را انتخاب كرد.6 او تحت تربيت و تأديب مستقيم آن حضرت قرار گرفت و در تمام شؤون پيرو عقايد و عادات ايشان بود، بطوري كه در اندك مدتي حركات و سكنات پيامبر را الگو قرار داد. در هشت سالگي نزد ابوطالب بازگشت، ولي اكثر اوقات در خدمت پيامبر بود.7 حضرت علي عليهالسلام هنگام بعثت حضرت رسول صلياللهعليهوآله ده ساله بود و اولين كسي است كه اسلام آورد. اين مطلب مورد تصديق همه مورخان و محدثان اهل سنت هم ميباشد.8
«يوم الدار» روزي است كه پيامبر مأمور شد بستگان خود را پس از يك مهماني به دين اسلام دعوت كند. در آن روز و در آن خاندان بزرگ، كسي به دعوت پيامبر صلياللهعليهوآله ـ مبني بر انجام رسالت و جانشين قرار دادن و وصي قرار دادن بعد از خودش ـ پاسخ مثبت نداد، مگر علي عليهالسلام ، كه نابالغ و ده ساله بود. پيامبر صلياللهعليهوآله دعوت خود را سه بار تكرار كرد و در هر سه بار تنها علي عليهالسلام دعوت ايشان را پاسخ داد. آنگاه پيامبر روي بدان جماعت كرده و فرمودند: «تو برادر و وزير و وصيّ و خليفه بعد از من هستي.»9
مسأله ديگري كه بر افتخارات علي عليهالسلام ميافزايد و از احاديث متواتر نيز ميباشد، جريان شب «ليلة المبيت» است.آن شب پيامبر صلياللهعليهوآله در پي تصميم قريش مبني بر به قتل رساندن ايشان، به غار ثور پناه برد و علي عليهالسلام در بستر پيامبر خوابيد. صبح هنگام كه رجال قريش به بستر او حمله بردند، علي عليهالسلام را به جاي پيامبر يافتند از او پرسيدند: «رسول خدا كجاست؟» فرمود: «من نگهبان او نبودم، شما هم او را به من نسپرده بوديد كه از من باز ميخواهيد.» سن حضرت را در آن موقع 23 ساله ذكر كردهاند.10
بعد از اين ماجرا علي عليهالسلام سه روز در مكه ماند و وامانتهاي مردم را به آنها بازگرداند و همراه با فواطم(فاطمه دختر پيامبر، مادر خودش و دو زن ديگر) به مدينه هجرت و در مسجد شجره به پيامبر پيوست.11
در مدينه نيز علي عليهالسلام همواره ملازم پيامبر صلياللهعليهوآله بود، تا اينكه در سال اوّل هجري كه پيامبر ميان صحابه پيمان اخوت بست، ميان خود و علي عليهالسلام نيز پيمان اخوت قرار داد.12
علي عليهالسلام در غزوات و جنگها :
1ـ غزوه بدر
جنگ بدر در سال دوم هجري و روز هفدهم ماه مبارك رمضان رخ داد. مشركان در اين جنگ سه هزار نفر و مسلمانان 313 نفر بودند. در نهايت مسلمانان ـ كه بيشتر آنها فاقد ساز و برگ جنگي بودندـ پيروز شدند. هفتاد نفر از مشركان به قتل رسيدند، كه بنا بر نقل مورّخان، بيش از نيمي از كشتگان، توسط علي عليهالسلام هلاك شدند. از آن پس نام «علي» به عنوان دلاوري شجاع و بي نظير در ميان عرب بلند آوازه گشت.132ـ غزوه اُحد
14اين غزوه در سال سوم هجري در كنار كوه احد بين مسلمانان و مشركان به وقوع پيوست. در اين جنگ لشكريان اسلام هفتصد نفر و كفار پنج هزار نفر بودند.در نهايت هفتاد تن از مسلمانان از جمله حمزه ـ عموي پيامبرـ به شهادت رسيدند و پيامبر از ناحيه پيشاني صدمه ديد و دندانشان شكست و به غير از علي عليهالسلام و چند نفر ديگر كسي مراقب حضرت نبود.آن روز پس از رشادتها و افتخارات علي عليهالسلام ؛ جبرئيل ندا داد: «لا فتي الاّ علي ولا سيف الاّ ذوالفقار »15
3ـ غزوه احزاب (خندق)
اخراج بعضي از قبايل يهود از مدينه از جمله «بني نضير»، آنها را نسبت به مسلمانان بخصوص پيامبر صلياللهعليهوآله خشمگين ساخت. آنان با همدستي قريش در سال پنجم هجري تصميم به از بين بردن اسلام و مسلمانان گرفتند. مسلمانان نيز در مقابل به پيشنهاد «سلمان فارسي»، خندقي دور تا دور شهر ساختند، از اين رو اين نبرد، «خندق» نام گرفت. در آن روز پهلوان نامدار مشركان «عمروبن عبدود» چندين مرتبه مبارز طلبيد و در هر مرتبه علي عليهالسلام اعلام آمادگي كردو از پيامبر اجازه خواست. پيامبر صلياللهعليهوآله آنگاه كه اجازه دادند، خود عمامه بر سر علي نهاد و شمشير بر كمرش بست و براي او دعا كرد و او را روانه جنگ كرد. قسمتي از دعاي ايشان اين بود كه فرمود:«بار خدايا! در جنگ بدر عبيده را از دستم گرفتي و در جنگ احد حمزه به قتل رسيد، امروز علي عليهالسلام را براي من حفظ كن.»16بعد از آن علي عليهالسلام به سوي عمرو رفت و او را به اسلام دعوت نمود، اما او نپذيرفت؛ پس جنگيدند.پيامبر در آن لحظه فرمود: «برز الايمان كلّه الي الشرك كلّه» ؛ تمامي ايمان با تمامي كفر به مبارزه برخاسته است.آنگاه كه حضرت علي عليهالسلام غالب به روي سينه عمرو نشست او آب دهان بر روي مبارك حضرت پرتاب كرد، امام از روي سينه او برخاست، چند قدمي راه رفت، سپس بازگشت و سر عمرو را از بدنش جدا كرد. در اين زمان بانگ تكبير برخاست و معلوم شد عمرو به قتل رسيده است.17
4ـ جنگ سلاسل18 (ذات السلسلة)
رسول خدا صلياللهعليهوآله در اين جنگ نيز ابوبكر و عمر را به اين منطقه فرستاد، ولي هردو شكست خوردند. عمروبن عاص هم كه به حيلهگري معروف بود نتوانست در اين ميدان تاب بياورد و زودتر از ديگران بازگشت؛ اما حضرت علي عليهالسلام پس از غافلگيري و شكست دشمن از اين مأموريت با پيروزي بازگشت.5ـ جنگ خيبر
19اين جنگ در سال هفتم هجري در منطقه خيبر ميان سپاه اسلام و يهوديان مقيم خيبر درگرفت.در سه روز ابتداي جنگ، مسلمانان به فتحي دست نيافتند، سرانجام روز سوم پيامبر فرمودند: لأُعطينّ الرّاية غدا رجلاً يحبّه الله و رسوله و يحبّ الله و رسوله كرّارا غير فرّارٍ لا يرجع حتّي يفتح الله علي يديه؛ «فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد كه خدا و پيامبرش او را دوست دارند و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد و كسي است كه هميشه حمله كننده است و هيچگاه فرار نكند و از جبهه جنگ برنگردد، تا خداوند به دست او (قلعههاي خيبر را) بگشايد.»
هركس منتظر بود ببيند كه اين افتخار نصيب چه كسي خواهد شد؟
فرداي آن روز پيامبر صلياللهعليهوآله پرچم مسلمانان را به علي عليهالسلام سپرد، آن حضرت به طرف قلعه هجوم آورد و پس از درگيري با جمعي از يهوديان با نيروي خارق العادهاي در قلعه را از جا كند و آنجا را فتح كرد و بعد نيز قلعههاي «ناعم» و «قموص» به دست مبارك ايشان فتح شد.20
6ـ فتح مكه
در سال هشتم هجري سپاهيان پيامبر صلياللهعليهوآله بالغ بر هفت هزار نفر به همراه علي عليهالسلام وارد مكه شدند و مكه بدون هيچگونه خونريزي بدست مسلمانان افتاد؛ به دستور پيامبر تمام بتها را شكستند و علي عليهالسلام پا بر دوش مبارك پيامبر نهاد و بت «هبل» را كه بر فراز كعبه نصب شده بود، سرنگون كرد.217ـ غزوه حنين
بعد از فتح مكه و در راه بازگشت مسلمانان به مدينه قبيله «هوازن» و «ثقيف» در وادي حنين به كمين نشستند. تعداد زيادي از مسلمانان را كه غافلگير شده بودند پا به فرار گذاشتند. فقط نه نفر از بني هاشم در اطراف پيامبر صلياللهعليهوآله مانده بودند و از آن حضرت مراقبت ميكردند. در اين جنگ (همانند جنگ احد) علي عليهالسلام شجاعت زيادي از خود نشان داد و از جان پيامبر دفاع كرد و بعد از روشن شدن هوا و جمع شدن مسلمانان، به دشمن هجوم بردند. حضرت علي عليهالسلام پرچمداران قبيله «هوازن» را به هلاكت رساند و بعد از مدتي صفوف آنها از هم پاشيده شد، و همگي پا به فرار گذاشتند.228ـ جنگ تبوك
در اين جنگ پيامبر صلياللهعليهوآله با عدّهاي عازم نبرد شد. اما از اينكه ميديد گروهي از منافقان در مدينه باقي ماندهاند و امكان دارد زنان و كودكان از سوي ايشان مورد اذيّت و آزار قرار گيرند، تصميم گرفت علي عليهالسلام را به جاي خود در مدينه قرار دهد، منافقان براي اينكه علي عليهالسلام را از شهر برانند، شايع كردند كه پيامبر دوست نداشته ايشان را به همراه خود ببرد، از اين رو علي عليهالسلام نزد پيامبر صلياللهعليهوآله شتافت و اين شايعه را به عرض پيامبر صلياللهعليهوآله رساند.23 پيامبر صلياللهعليهوآله به او فرمود: اما ترضي يا علي ان يكون مني بمنزلة هارون من موسي الاّ انّه لا نبيّ بعدي؛ «آيا خشنود نباشي اي علي! كه تو نسبت به من همانند هاروني نسبت به موسي؛ جز اينكه بعد از من پيامبري نيست.»24واقعه غدير خم
سال دهم هجرت بود كه پيامبر صلياللهعليهوآله تصميم به اداي فريضه حج گرفتند: پيامبر صلياللهعليهوآله پس از برگزاري آخرين مناسك حج خود 25 در روز 18 ذيالحجه سال دهم هجرت، در سرزمين «غدير خم» توقف نمودند؛ زيرا آيه مهمي بر پيامبر صلياللهعليهوآله نازل شده بود: «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله يعصمك من الناس ان الله لا يهدي القوم الكافرين.»26اين امر پيامبر را بر آن داشت كه تمام حجّاج را جمع كند. بعد از جمع شدن ايشان پيامبر دستور دادند كه از جهاز شتر منبري را ترتيب دادند و خود بالاي آن رفته و خطبهاي ايراد فرمودند، و پس از توصيههايي فرمودند: «أكنتُ أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلي. قال: من كنت مولاه فهذا عليٌّ مولاه اللّهم والِ من والاه و عادِ من عاداهُ وانصر من نصره و اخذل من خذله.»؛ آيا من بهترين مردم هستم از خودشان؟ گفتند: بله. گفت: كسي كه من مولاي او هستم پس علي مولاي اوست. خدايا! دوست بدار كسي را كه او را دوست ميدارد و دشمن بدار كسي كه با او دشمني ميكند و ياري كن كسي كه او را ياري ميدهد و بيرازي جوي از كسي كه بيزاري ميكند او را.پس از آن دسته دسته مسلمانان بر علي عليهالسلام وارد شدند و اين ولايت و جانشيني را به او تبريك گفتند.علامه مقبلي ميگويد: «اگر حديث غدير خم مقطوع و متواتر نباشد، در دين اسلام هيچ خبري مقطوع نخواهد بود.27
رحلت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله
رسول اكرم صلياللهعليهوآله پس از مراجعت از مكه، واپسين روزهاي حيات خود را سپري ميكردند و هر روز بيماري ايشان سختتر ميشد. يك روزي كه اصحاب دور ايشان نشسته بودند، فرمود: «دوات و كاغذي براي من بياوريد، تا براي شما چيزي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد.» عمر گفت: «اين مرد هذيان ميگويد و به حال خود نيست كتاب خدا براي ما كافي است. هياهوي حضّار بلند شد آنگاه پيامبر فرمود: برخيزيد و برويد.از ابن عباس نقل شده است كه عمر گفت: فهميدم كه پيامبر صلياللهعليهوآله ميخواهد خلافت علي عليهالسلام را تسجيل كند؛ اما براي رعايت مصلحت به هم زدم. و همچنين منقول است: «پيامبر در حال احتضار بودند و در آنحال اميرالمؤمنين را نزد خود فرا خواندند و فرمودند: اي علي! سر مرا در دامان خود گير! زيرا كه امر الهي رسيد و چون جان من بيرون رود آن را با دست خود بگير، و به روي خود بكش، آنگاه مرا رو به قبله كن و كار (غسل و كفن) مرا خودت انجام بده و تو پيش از همه مردم برمن نماز گزار و از من جدا مشو، تا آنگاه كه مرا در گور نهي و در همه حال، استعانت از خداي بجوي!28بدين ترتيب پيامبر صلياللهعليهوآله در 12 ربيعالاول سال يازدهم هجري، پس از يك عمر مجاهدت بدرود حيات گفتند. و علي عليهالسلام ، عباس و تني چند از بني هاشم پيامبر صلياللهعليهوآله را غسل داده و در همان محل مدفون ساختند.29
علي عليهالسلام در دوران خلفا، سكوت براي وحدت
غوغاي سقيفه
امام علي عليهالسلام در حال غسل و انجام مراسم تدفين پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله بودند، كه عده بسياري از انصار و مهاجران به همراه ابوبكر، عمر و ابو عبيده جراح به منظور تعيين جانشين رسول خدا صلياللهعليهوآله در «سقيفه بني ساعده» دور هم گرد آمدند. در نهايت امر پس از صحبتهاي بسياري كه ميان ابوبكر، عمر و انصار و مهاجران رد و بدل شد، ابوبكر خليفه مسلمانان شد.اين خبر توسط عدّهاي از افراد به علي عليهالسلام رسيد، علي عليهالسلام فرمود: مگر آنها (انصار) نشنيدند كه بارها پيامبر فرمودند: انصار را عزيز بداريد و از آنها درگذريد. و اين دليل اين است كه مهاجران شايسته خلافتند وگرنه آنها مورد وصيت قرار نميگرفتند. سپس فرمود: مهاجران به چه نحو استدلال كردند؟ عرض كردند: سخن بسيار گفتند و خلاصه كلام آنها اين بود كه: ما از شجره رسول خداييم و به كار خلافت از انصار نزديكتريم.علي عليهالسلام فرمود: «چرا مهاجران روي حرف خودشان ثابت نيستند، اگر آنها از شجره رسول خدايند، من ثمره آن شجره هستم.»30«عبدالفتاح عبدالمقصود» ـ از نويسندگان سني غير متعصّب ـ مينويسد: «هرچه بود، تقدير كار خود را كرد، و ديگر حدس و فرض و آرزو تقدير را تغيير نميداد، فردي برگزيده شد كه «تصادف» در انتخاب او از خواست مردم مؤثرتر بود.»31
بعضي از خاورشناسان نوشتهاند، زمينه خلافت ابوبكر قبل از رحلت پيامبراكرم صلياللهعليهوآله فراهم شده بود و اجتماع انصار و ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح در سقيفه بني ساعده مبتني بر دستور و سابقه بوده و اين مسأله قبلاً بين آنها حل شده بود، از تعارفات و پيشنهادهايشان درباره خلافت در سقيفه و گزينش عمر توسط ابوبكر محتضر سخنان عمر در آخرين دقايق حيات كه ميگويد: اگر ابو عبيده جراح زنده بود، او را انتخاب ميكردم ـ چنين برميآيد كه استنباط خاورشناسان غربي تا حدّي مقرون به حقيقت است.32
پس از اينكه ابوبكر خليفه شد دوره دوم زندگي علي عليهالسلام يعني دوره بيست و پنج ساله سكوت در برابر جبهههاي داخلي مخالف آغاز گرديد.
خلافت ابوبكر
علي عليهالسلام مجادلات زيادي با ابوبكر بر سر حقانيت خلافت خود داشت و ابوبكر را تا حدّ بسيار زيادي قانع كرد، ولي عمر او را از اين كار (دست كشيدن از خلافت و بخشيدن آن به علي عليهالسلام ) منع كرد.از جمله امور غصب «فـــدك» بود ـ كه از آن حضرت فاطمه بودـ از جمله ظلمهايي است كه نسبت به خاندان پيامبر صلياللهعليهوآله ميشود. ابوبكر ميگفت: من از پيامبر صلياللهعليهوآله شنيدهام كه فرمودند: ما پيامبران ارث نميبريم و آنچه از ما بماند، «صدقه» است.فاطمه عليهاالسلام خطبهاي در اين باره خواند و ابوبكر را در برابر منطق محكمش حيران كرد، لكن نتيجهاي از آن بدست نيامد. ايشان به منزل بازگشت و از علي عليهالسلام كمك خواست. امام او را به بردباري و صبر دعوت كرد و فاطمه عليهاالسلام چارهاي جز صبر نديد و بعد از آن بود كه در اثر ناملايمات و دردهاي روحي رنجور و بيمار شدند و در همان حالت رحلت فرمودند.33واين ابتدايمشكلات علي عليهالسلام بود.
خلافت عمر
بعد از ابوبكر، عمر طبق وصيّت او به خلافت رسيد.او پس از رحلت ابوبكر به مسجد رفت و همه به جز علي عليهالسلام با او بيعت ميكردند؛ و در طول خلافتش ـ كه ده سال و شش ماه به طول انجاميدـ با دو كشور ايران و روم در حال جنگ بود. عمر پس از اينكه توسط ابولؤلؤ زخمي شد، شش نفر را براي شوراي خلافت برگزيد: علي عليهالسلام طلحه، زبير، عبدالرّحمن بن عوف، عثمان و سعد وقاص. سپس گفت: اگر بعد از سه روز، پنج تن با انتخاب يكي موافقت كردند و يكي تخلف ورزيد، او را بكشند و اگر چهار نفر به يك نفر رأي دهند، دو نفر مخالف را بكشند، و اگر آراء، مساوي شد، آن سه نفر كه عبدالرحمن بن عوف جزء آنان است، صائب34 است و گردن سه نفر ديگر زده شود و اگر بعد از سه روز رأيي صادر نشد، هر شش نفر را گردن زنند و مسلمانان خود خليفه را تعيين كنند.در نهايت، طلحه، حق را به عثمان داد، زبير به علي عليهالسلام و سعدوقاص نيز به عبدالرحمن ـ او شخصا داوطلب خلافت نبودـ سپس عبدالرحمن مردم را در مسجد جمع كرد تا رأي خود را اعلام كند، و رو به علي كرد و گفت: يا علي! من هم مصلحت در آن ميبينم كه امروز همه مسلمانان با تو بيعت كنند ولي به شرط آن كه طبق دستور خدا و سنّت رسولش و شيخين ـ ابوبكر و عمرـ عمل كني! او شرطي را براي بيعت پيشنهاد كرد كه شايسته مقام علي نبود، گرچه ميبايست ديگر مردم بدان گردن نهند.35 او ميدانست كه علي جز از حق دفاع نميكند و چون شيخين بر خلاف حق بود، علي آن را قبول نميكند. و ميفرمايد: من به فرمان الهي، سنت پيامبر صلياللهعليهوآله و روش خودم، كه همان رضاي خدا و سنت رسول خداست عمل ميكنم.36 سپس عبدالرحمن همين سخنان را به عثمان گفت: و عثمان نيز با شوق قبول كرد، و آن روز، آغاز سلطنت بني اميّه بود.37خلافت عثمان
از اولين اقدامات عثمان اين بود كه بني اميّه را از جهت مال و مقام، خرسند سازد و بيتالمال را ميان خويشاوندان خود به مصرف رساند و حكّام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحيتها از خاندان خودش انتخاب كرد. اصحاب پيامبر تصميم گرفتند كه او را متوجه عاقبت كار كنند كه اگر ترتيب اثر نداد، او را عزل نمايند لكن او به حرف ايشان گوش فرا نداد. ابوذر غفاري را به «ربذه» تبعيد كرد. و دستور داد، هيچكس حق بدرقه او را ندارد، به جز مروان كه او را تحت الحفظ از مدينه خارج ميسازد، عليرغم اين امر، علي عليهالسلام به همراه حسن عليهالسلام ، حسين عليهالسلام و عمّار ياسر، ابوذر را تا مسافت زيادي از راه بدرقه كردند. آن اقدام حضرت علي عليهالسلام از جمله مبارزات ايشان در دوران خلافت عثمان با او بود.بنابه نقل مورّخان آنگاه كه عدّهاي از اهل مصر عليه او شوريدند، از علي عليهالسلام استمداد جست تا آنها را به مصر برگرداند.پايههاي خلافت عثمان هر روز بيش از روز پيش متزلزل ميگشت و علي عليهالسلام چندين بار عثمان را نصيحت كرد، ولي او تغيير نميكرد، حتي به مسجد آمد و مردم را تهديد نمود و مردم مدينه عليه او شوريدند. خانهاش را محاصره كردند؛ تا اينكه حتي به آب آشاميدني هم دست نيافت و او براي به دست آوردن آب به بام آمد و از علي عليهالسلام براي اين امر كمك خواست، و علي عليهالسلام نيز به او كمك كرد.علت حمايت علي عليهالسلام از عثمان اين بود كه اولاً: ميخواست خليفه كشي باب نشود؛ ثانيا: ميترسيد كه خود او در معرض اتّهامات ناروا قرار گيرد؛ ثالثا: با روش ناجوانمردانه انقلابيون مخالف بود.38بعد از كشته شدن عثمان مسلمانان بر در خانه علي عليهالسلام ازدحام نمودند و خواستار با او شدند. لكن امام عليهالسلام سر باز ميزند و ميفرمايد: «شما را، طاقت حمل خلافت من نباشد و دير يا زود روگردان ميشويد؛ زيرا موضوع خلافت يك امر ساده نيست...»
سرانجام با اصرار زياد مردم، علي عليهالسلام خلافت را پذيرفت و فرمود: حال كه اصرار داريد جز اين نيست كه به مسجد برويم تا بيعت با من علني و در ملأ عام باشد.39 و بالاخره حضرت عليهالسلام پس از 25 سال در 18 ذي الحجه سال 35 هجري به خلافت برگزيده شد.شايان ذكر است در طول سالهاي خلافت ابوبكر، عمر و عثمان، علي عليهالسلام در مسائل غامض علمي، قضايي و سياسي ـ كه خلفاي مزبور را عاجز و درمانده ميديدـ براي حفظ اسلام و روشن نمودن حقايق ديني، خطاها و لغزشهايشان را تذكر ميداد و آنها را راهنمايي ميكرد؛ چه بسا خود خلفا از علي عليهالسلام استمداد ميجستند، و اگر وجود مقدس آن حضرت نبود، جنبه علمي اسلام به علت ناداني و آشنا نبودن خلفا به حقيقت امر، صورت واقعي خود را از دست ميداد. از اينرو ابوبكر در ابتداي خلافتش ميگويد: اقيلوني و لست بخيركم و عليٌّ فيكم؛ «مرا رها كنيد و از من درگذريد و من بهترين شما نيستم در حالي كه علي در ميان شماست.»40
و يا عمر بارها گفته است: لو لا عليٌّ لهلك عمر41؛ «اگر علي نبود، عمر هلاك شده بود.» و يا در جاي ديگر ميگويد: لا أبقاني الله لمعضلةٍ لم يكن لها ابوالحسن؛ «خدا مرا به مشكلي نيندازد، كه علي براي حل آن در آنجا نباشد.»
علي عليهالسلام در دوران خلافت
همانگونه كه گفته شد، حضرت در سال 35 هجري به خلافت رسيد. عده كثيري با ميل و رغبت با حضرت بيعت كردند و عدهاي ديگر چون طلحه و زبير خيالاتي در سر ميپرورانيدند و ميگفتند: خوب است با علي بيعت كنيم تا بلكه او به ما امتيازاتي دهد و حكومت پارهاي از شهرها را به ما واگذارد.حضرت عليهالسلام پس از پذيرفتن خلافت و اداي فريضه نماز در مسجد، به منزل بازگشت و فرداي آن روز طي خطبهاي مردم را از روش كار و برنامه حكومت خويش مطلع نمود، و بار ديگر تأكيد فرمود: «من جز به راه حق نميروم و روش پيامبر را كه سالهاست متروك مانده، ادامه ميدهم، و دستورات كتاب خدا را اجرا ميكنم،... بنابراين در تقسيم بيتالمال همه مسلمانان در نظر من بي تفاوت و يكسان هستند، و بناي حكومت من برپايه عدل و داد است. ستمديدگان بينوا در نزدم، عزيزند و نيرومندان ستمگر، ضعيف و زبون...».42مشكلات حضرت علي عليهالسلام در دوران خلافت
عمده مشكلات حضرت عليهالسلام را به چهار قسمت تقسيم كردهاند:1ـ برقراري عدالت اقتصادي: كه از نتايج عملي آن جنگ جمل بود، تا آنجا كه علي عليهالسلام به مردم رو كرد و فرمود: اي مهاجر و انصار! آيا با اسلام خود، بر خدا و رسول منّت ميگذاريد؟2ـ مسائل نژادي: اين مسأله از هنگامي آغاز شد كه در زمان خليفه دوم دروازههاي كشورهاي ايران و شامات بر عربها باز شد و بردههاي ايراني و رومي وارد حوزه اسلامي شدند. «يعقوبي» ميگويد: علي عليهالسلام اموال را ميان مردم مساوي تقسيم ميكرد. و به موالي (بردگان عجم آزاد شده) به همان اندازه ميداد كه به عربها؛ و وقتي علّت را پرسيدند، فرمود: «كه در كتاب خدا، فرزندان اسماعيل بر اسحاق برتري ندارند.» و اين مسأله بر عربها، خصوصا قريش سخت آمد.3ـ مسأله انحراف ديني: بعد از فتوحات مسلمانان و رسيدن غنايم به دست مردم، كم كم انگيزههاي ديني ميان ايشان رو به كاهش نهاد و جاي آن را انگيزههاي مادي پر كرد؛ و اين معضل علاوه بر اينكه خود به عنوان يك انحراف مطرح بود، مشكلاتي را در دو بعد سياسي و اجتماعي بر سر راه علي عليهالسلام ايجاد ميكرد.4ـ فساد داخلي: عمده توجه خلفاي گذشته، به فتوحات و گسترش حوزه خلافت بود و محيط داخلي و اصلاح آن، به فراموشي سپرده شده بود. در تأييد اين نكته امام ميفرمايد: الا و انّ بليّتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيّعُ؛ «آگاه باشيد كه وضعيت امروز شما همانند روزي است كه خداوند پيامبرش را مبعوث كرد.»43
اقدامات علي عليهالسلام در منصب خلافت
1ـ اجراي عدالت2ـ ملغي ساختن امتيازات داده شده از سوي عمر به مهاجران
3ـ بركناري كارگزاران عثمان
4ـ دعوت مردم به تقوا و نفي دنياطلبي از طريق خطبهها، نامهها و كلمات قصار
5ـ آموزش علم نحو به ابوالاسود جهت كتابت قرآن
6ـ نقل احاديث نبوي و نگارش سيره آن حضرت
7ـ دقّت در مصرف بيتالمال44
وقايع مهم دوران خلافت علي عليهالسلام
1ـ جنگ جمل
طلحه و زبير به منظور بدست آوردن حكومت بصره و كوفه با امام علي عليهالسلام بيعت كردند؛ لكن امام عليهالسلام آن دو را از وصول به نيّتشان ناكام گذاشت، و در پي اين اقدام امام، تصميم گرفتند كه به مكه بروند تا براي رسيدن بهمقاصدخود آسودهتر باشند.از سوي ديگر «عايشه» كه همواره عليه عثمان تبليغ ميكرد، در راه بازگشت از حج عمره به مدينه با شنيدن خبر مرگ عثمان و جانشيني علي عليهالسلام به مكه بازگشت، و با تغيير موضع خويش، به خونخواهي عثمان پرداخت. او با طلحه و زبير لشكري از مخالفان حضرت را گرد آورد.حضرت علي عليهالسلام پس از شنيدن اين خبر، درصدد از ميان برداشتن شورشيان بصره برآمد و با خطبهاي شيوا و غرّاء و يادآوري اعمال آنها در بصره، اهل مدينه را از قضايا آگاه نمود و براي رفع غائله، مردم را از مدينه حركت داد.از سوي ديگر عايشه سوار بر شتر به همراه طلحه و زبير و ديگر مخالفان حضرت خود را تا چند كيلومتري مدينه رساندند؛ امام عليهالسلام ابتدا نامهاي به طلحه و زبير فرستاد، لكن آنان پيروزي را از آن خود ميديدند؛ سرانجام در روز 17 جمادي الثاني سال 36 هجري دو سپاه در مقابل هم قرار گرفتند.روز سوم سپاه جمل متلاشي شد و عايشه نيز تحت الحفظ برادرش محمدبن ابوبكر به مدينه فرستاده شد.اين جنگ براي اسلام اثرات و نتايج سويي را در بر داشت:1ـ حس كين خواهي را در عرب زنده و اساس اختلاف و عداوت را در آنها استوار كرد، زيرا اين جنگ، حدود 15 هزار نفر يا بيشتر تلفات جاني داشت.2ـ اختلافات قبلي و تفرقه مسلمانان را بيشتر كرد.3ـ راه وصول معاويه را به خلافت نزديكتر ساخت؛ زيرا در طول اين مدّت معاويه توانست با استفاده از فرصت به جمعآوري سپاه و فريب مردم، اقدام كند.452ـ جنگ صفّين
اين جنگ را حضرت عليهالسلام و قاسطان (بازگردانندگان از حق) در سال 36 هجري روي داد، و در حدود دو سال بطول انجاميد.پس ار مرگ عثمان معاويه بارها به بهانه خونخواهي او امام را دعوت به جنگ كرد.امام علي عليهالسلام نيز در جواب هريك از نامههاي معاويه او را از جنگ برحذر ميداشت؛ لكن با اصرار معاويه، حضرت علي عليهالسلام مردم را به مقابله با معاويه فرا خواند.معاويه با كمك عمروعاص و با دروغ و تزوير سيصد هزار نفر از مردم شام را به بهانه خونخواهي عثمان براي جنگ آماده كرد.معاويه چون قبل از علي به صفّين رسيده بود، آب را بر علي عليهالسلام و سپاهيانش بسته بود. مالك با يك حمله راه را باز كرد و بعد از تصرف محل مزبور، علي عليهالسلام آب را بر هر دو سپاه مباح نمود.تا آخر ذي الحجه سال 36 هجري جنگ ميان سرداران قشون طرفين برقرار بود و در سال 37 هجري هر دو طرف حاضر شدند كه در محرم (كه از ماههاي حرام است) نجنگند. اين جنگ در غرّه ماه صفر شروع شد و تا هفدهم صفر سال بعد ادامه داشت.بنا به قول ابن شهر آشوب، در مرحله دوم جنگ، چهار هزار نفر از سپاه علي عليهالسلام و 32 هزار نفر از شاميان كشته شدند. با حيله عمروعاص، سربازان معاويه، قرآنها را بر سر نيزه كردند و فرياد برآوردند: «اي مردم! با ما به كتاب خدا رفتار كنيد و خون مسلمانان را به ناحق نريزيد!»مالك اشتر كه بيش از ساير فرماندهان پيشروي كرده بود، گفت: اي مردم! فريب مخوريد اينها به كتاب خدا عقيده ندارند،... ولي اشعثبنقيس و خالدبن معمر كه معاويه، وعده امارت به آنها داده بود، سخنان مالك را ناديده گرفتند و گفتند جنگ با اينان حرام است.بالاخره دو سپاه، تن به حكميت دادند. معاويه، عمروعاص و اشعث و همراهانش ابوموسي اشعري را ـ كه مردي سادهلوح بودـ براي حكميت انتخاب كردند و چون خبر به علي عليهالسلام رسيد، فرمود: «سبحان الله! اختيار تعيين حكم را نيز به من نميدهند، لااقل در اين مورد با من موافق باشيد و براي اينكار عبدالله بن عباس يا مالك اشتر را انتخاب كنيد.» ولي اشعث و همراهانش در پاسخ گفتند: يا علي، ابن عباس پسرعموي توست و جز به رضاي تو كاري نميكند، و مالكاشتر هم برافروزنده اين جنگ و متهم به قتل عثمان است و اين فرد نميتواند با عمروعاص كنار بيايد، ولي ابوموسي از اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله است و براي اينكار هم مناسب است.46
3ـ حكميت
47علي عليهالسلام ابو موسي را همراه با ابنعباس و به فرماندهي شريح بن هاني با چهارصد نفر به آن منطقه فرستاد. عمروعاص نيز با چهار صد سوار چند روز قبل از ابو موسي به آنجا رفت.ابو موسي و عمرو عاص بعد از صحبت زياد تصميم گرفتند هركدام خليفه خود را بر كنار كنند و كار را به شوراي خلافت واگذار كنند. از اينرو در روز معين ابتدا ابوموسي بر منبر رفت و گفت: من از جانب مسلمانان عراق، علي را از خلافت خلع ميكنم و عمروعاص نيز گفت: حال كه ابوموسي علي را خلع كرد من نيز با نظر او موافق بوده و معاويه را به خلافت برميگزينم.بعد از اين ماجرا ابوموسي از ترس علي عليهالسلام و يارانش به مكّه گريخت و عمروعاص نيز به سوي معاويه شتافت.48
4ـ جنگ نهروان
پس از گذاردن قرآنها بر سر نيزهها در جنگ صفين، عدّهاي به پا خواستند و گفتند: «تكليف كشتهشدگان اين جنگ چيست؟ و به حضرت علي عليهالسلام اعتراض كردند و گفتند: «ما حكم خدا را خواستيم نه حكميت ابوموسي و عمروعاص را» آنان به مخالفت هر دو سپاه برخاستند و عقيدهشان اين بود كه علي عليهالسلام و معاويه هر دو باطلند و حكم، مخصوص خداست. در نتيجه هنگام مراجعت از صفين حدود دوازده هزار نفر از سپاه علي عليهالسلام جدا شدند و بقيه سپاه را نيز تكفير نمودند و بعد از رسيدن به كوفه تحت سرپرستي «عبدالله بن وهب» به حروراء رفتند.49وقتي موضوع فتنه خوارج در شوراي نظامي مطرح گرديد، چنين نتيجه گرفته شد كه اگر سپاه علي عليهالسلام به منظور حمله به شام از كوفه خارج شود، مسلما خوارج شهر را اشغال خواهند كرد، پس مصلحت در آن است كه پيش از حركت به سوي شام، ابتدا كار را با خوارج يكسره كنند. طبق معمول علي عليهالسلام نامهاي براي خوارج نوشته و آنها را نصيحت كرد و وقتي عبدالله راسبي نامه را خواند به طور شفاهي به حامل نامه گفت: «كه از قول ما به علي بگو، تو كافري و اوّل بايد توبه كني، آنگاه ما را به كمك خود فرا خواني؛ سپس دستور عزيمت خوارج به نهروان را صادر كرد. علي عليهالسلام نيز سپاه خود را به نهروان گسيل كرد. با رسيدن سپاهيان علي عليهالسلام به نهروان، خوارج هماهنگ گفتند: لا حكم الا لله و لوكرة المشركون؛ «هيچ حكمي به جز حكم خدا نيست و بايد از مشركان بيزاري جست.»
حضرت علي عليهالسلام با اظهار تأسف در مورد آنها با دليل و برهان و منطق قوي و كلام شيوا آنها را به اشتباهشان معترف ساخت و حدود دو سوم جمعيت توبه كردند. ولي «يعقوبي» خوارج را شش هزار نفر ذكر ميكند كه دو هزار نفر از آنها بازميگردند و توبه ميكنند.50 علي عليهالسلام همراه با سپاهيانش با بقيه جمعيت خوارج جنگيد و جنگ آنها به يك روز نكشيد و فقط 9 نفر از آنها زنده ماندند كه يكي از آنها عبدالرّحمن بن ملجم مرادي بود و تنها هفت نفر از سپاه علي عليهالسلام به شهادت رسيدند.امام چون ميدانست حاكميّت بعد از خودش از آن بني اميه خواهد شد، به اصحاب و شيعيان خود فرمود:«پس از من با خوارج نجنگيد؛ زيرا كسي كه در طلب حق بوده و خطا كرده همچون كسي(معاويه) نيست كه در طلب باطل بوده و بدان رسيده است.» علّت اين گفتار حضرت اين است كه خوارج ابتدا به قصد حق حركت كردند، ولي در اين راه دچار اشتباه شدند، اما بني اميه باطل بودند و بدان رسيدهاند، از اين جهت اولي اين بود كه با بني اميّه مبارزه شود نه با خوارج.51
اتفاقاتي كه براي علي عليهالسلام در زمان برخورد با خوارج روي داد، معاويه را خرسند نمود، از اين رو وي دستور حمله به خاك عراق را صادر كرد.علي عليهالسلام از اين عمل معاويه به خشم آمد و رو به كوفيان فرمود: «آن خونخوار فرومايه عدّهاي از برادران شما را كشته و اموالشان را غارت كرده است، در حاليكه شما در خانههاي خود نشستهايد و براي دفاع از حريم خانه خود حركت نميكنيد.»
5ـ مشكل ديگر حضرت مصر بود، زيرا معاويه به عمروعاص امارت مصر را بخشيده بود. بنابراين در سال 38 هجري لشكر عظيمي را راهي مصر كرد. فرماندار آنجا محمدبن ابوبكر بود كه او توان مقابله با آنها را نداشت و در نهايت نيز به شهادت رسيد. خبر شهادت محمدبن ابوبكر و خيانت سپاهيانش به علي عليهالسلام رسيد، از آن رو حضرت، مالك اشتر را به مصر فرستاد و خطاب به اهل مصر نوشت: «من شمشيري از شمشيرهاي خدا را به سوي شما ميفرستم.» معاويه كه از اين امر مطلع شد، توسط مردي ـ كه مالك به منزلش رفته بودـ وي را مسموم كرد و به شهادت رساند. معاويه از اين امر بسيار شاد گشت و گفت: علي عليهالسلام دو دست داشت، يكي عمّار كه در صفين كشته شد و ديگر مالك كه امروز كشته شد.»52
سياستها و موضعگيريهاي امام عليهالسلام در مقام خلافت
امام عليهالسلام زمام امور را در جامعهاي به دست گرفت كه فساد را به ارث برده بود و در همه زمينهها، دشواريهاي بسيار پيچيده در انتظارش بود؛ پس حضرت عليهالسلام سياست انقلابي جديد خود را براي تحقق بخشيدن به هدفهايي كه به آن منظور حكومت را پذيرفته بود، بر آنان آشكار كرد.سياست انقلابي امام در سه زمينه بود: حقوقي، مالي، اداري1ـ عرصه حقوقي: اصلاحات امام عليهالسلام در زمينه حقوقي لغو كردن امتيازاتي بود كه قبلاً به آن اشاره شد.2ـ عرصه مالي: بر دو مسأله تكيه داشت: الف) ثروتهاي نامشروع كه در روزگار عثمان بدست آمده بود. ب ) برتري نهادن درعطايا، تا آنجا كه امام همه آنچه را كه عثمان از زمينها بخشيده بود، مصارده فرمود.3ـ عرصه اداري: الف) عزل واليان عثمان ب ) واگذاشتن زمامداري به مرداني از اهل دين و عفت.53
شهادت امام عليهالسلام
سه تن از خوارج با هم سوگند خوردند كه علي عليهالسلام ، معاويه و عمروعاص را در يك شب بكشند. دو نفري كه قصد كشتن معاويه و عمرو را داشتند نتوانستند كار خود را انجام دهند؛ ولي سومين نفر ـ عبدالرحمن بن ملجم مرادي ـ به مقصودش دست يافت و به هنگام نماز صبح با شمشيري فرق حضرت را شكافت، و دو روز بعد علي عليهالسلام از آسيب آن زخم به شهادت رسيد. بدن مطهر ايشان را شبانه دفن كردند. كسي از قبر آن حضرت اطلاعي نداشت، تا اينكه بعدها امام صادق عليهالسلام آن را به شيعيان نشان داد.بهره شيعه از خلافت پنج ساله علي عليهالسلام
1ـ با سيرت نيكوي خويش سيرت پيامبر را، به مردم خصوصا نسل جديد نشان داد.2ـ با آنهمه گرفتاريهاي طاقت فرسا و سرگرم كننده، ذخاير گرانبهايي را از معارف الهي و علوم فقه اسلامي ميان مردم به جا گذاشت.3ـ گروه انبوهي از رجال ديني و دانشمندان اسلامي را تربيت كرد.544ـ اميرالمؤمنين نخستين كسي است كه به تأليف پرداخت. پس از او سلمان فارسي و ابوذر غفاري و اصبغ بن نباتة و عبدالله بن ابي رافع به تأليف كتب اسلامي پرداختند.1ـ قرآن مجيد، به ترتيب نزول آيات كه كاملترين و صحيحترين نسخه آن به خط كوفي حضور امام زمان(عجلالله تعالي فرجه الشريف) است. 2ـ املاء كه 60 نوع علوم قرآن را با ذكر امثله خاص بيان فرموده است.3ـ جامعه علوي، كه اين اولين كتابي است كه در عهد پيغمبر صلياللهعليهوآله جامع علوم تأليف شد.4ـ جفر، كه مشحون بر همه علوم است، كه محقق در مواقف ميفرمايد: «جفر و جامعه دو كتاب از آثار خط علي عليهالسلام باقي است. تمام حوادث جهان تا انقراض عالم در جفر موجود است.»
5ـ صحيفه علويه يا فرايض علوي
6ـ كتاب الزكوة
7ـ ابواب فقه
8ـ كتاب الفقه، كه فقه محمدي را تشريح فرموده است.9ـ عهدنامه مالك اشتر
10ـ وصيتنامه براي محمد بنحنيفه
11ـ عجايب احكام
12ـ ودايع امام55
بد نيست در اينجا به نهجالبلاغه نيز كه سيد رضي آن را جمعآوري كرده اشارهاي كنيم كه از بزرگترين كتب اسلامي است و به آن قرآن دوم نيز ميگويند. يك مسيحي ميگويد: «قرآن برادر كوچكي به نام نهجالبلاغه دارد، شما اول، بشري را پيدا كنيد كه مانندش (مانند نهجالبلاغه) را بياورد تا برسيم به خود قرآن.»
و باز به نقل دانشمند آلماني ميگويد: «اگر امروز علي زنده بود و همين بيانات و خطبهها را ايراد ميكرد، مسجد كوفه از شاهزادههاي فرنگي پر ميشد كه از اقطاء عالم براي استماع سخنش گرد ميآمدند.»56
ـ امام علي ابن ابيطالب: عبدالفتاح عبدالمقصود، محمود طالقاني(مترجم)، انتشارات شركت سهامي انتشار، چاپ ششم، ج 1
ـ امام علي مرتضي و خلافت ابوبكر و عمر و عثمان: حسين رفيغ پور
ـ تاريخ يعقوبي: احمدبن ابي يعقوب، محمد ابراهيم آيتي(مترجم)، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم
ـ تاريخ سياسي اسلام: حسن ابراهيم حسن، ابوالقاسم پاينده (مترجم)، انتشارات جاويدان، چاپ ششم،
ـ تاريخ شيعه و فرقههاي اسلامي تا قرن چهارم: محمد جواد مشكور، انتشارات اشراقي، چاپ سوم
ـ تاريخ سياسي اسلام: رسول جعفريان، سازمان چاپ و انتشارات ارشاد اسلامي، چاپ دوم
ـ علي و فرزندانش: طه حسين، محمد علي خليلي(مترجم)، انتشارات بنگاه مطبوعاتي گوتنبرگ، چاپ سوم
ـ امام علي ابن ابيطالب: عبدالفتاح عبدالمقصود، محمد مهدي جعفري، انتشارات سهامي انتشار، چاپ ششم، ج 2 و 5
ـ مرد نامتناهي علي ابن ابيطالب: حسن صدر، انتشارات اميركبير، چاپ چهارم
ـ زندگاني اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب(ع): حسين عمادزاده، انتشارات مكتب قرآن، چاپ اول
ـ شيعه در اسلام: محمد حسين طباطبايي، انتشارات بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چاپ هشتم
ـ منتخب التواريخ: حاج محمد هاشم بن محمدعلي خراساني، انتشارات علميه اسلامي
ـ مناقب الامام علي ابن ابيطالب: ابن مغازلي، سيد محمد جواد آيت اللهزاده مرعشي نجفي(مترجم)، انتشارات آرمان
ـ الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد: شيخ مفيد، هاشم رسولي محلاتي (مترجم)، انتشارات علميه اسلامي، چاپ دوم، ج 1
ـ خاندان وحي: سيد علي اكبر قريشي، انتشارات دارالكتب اسلاميه، چاپ اول
1) امام علي بن ابيطالب، ج 1، ص 66-65
2) شيعه در اسلام، ص 126
3) مناقب الامام علي بن ابي طالب، ص 50
4) علي(ع) چهره درخشان اسلام، ص 18
5) الارشاد مفيد، ص 3
6) شيعه در اسلام، ص 126
7) علي كيست؟ ص 14
8) ايشان بعد از حضرت خديجه دومين نفري بودند كه به دين اسلام گرويدند.9) الارشاد، ص 5
10) تفسير نمونه، ج 2، ص 47
11) زندگاني امير المؤمنين علي(ع)، ص 304
12) علي كيست؟، ص 30ـ31
13) علي كيست؟، ص 34ـ35
14) اُحد نام كوهي است، بزرگ و مشهور كه در شش كيلومتري مدينه قرار گرفته است.15) علي كيست؟، ص 38ـ39
16) همان منبع، ص 74
17) علي كيست؟، ص 45
18) علي بن ابي طالب، پيشواي مسلمين، ص 94
19) خيبر لغتي است عبراني، به معناي قلعه و حصار محكم، كه در 120 كيلومتري مدينه دهستاني يهودينشين بود.20) در اين جنگ بود كه يهود فدك را به پيامبر تسليم كرد و فاطمه(س) آن را به عنوان هديه از پدر قبول كرد. (علي كيست؟، ص 47ـ49)
21) همان منبع، ص 55
22) همان منبع، ص 56
23) تاريخ سياسي اسلام، حسن ابراهيم حسن، ص225
24) اين همان حديث «منزلت» است. (الارشاد، ص 143)
25) در كتاب خاندان وحي، ص 152، نام اين حج را به حجة الوداع، حجة الاسلام، حجة البلاغ، حجة الكمال و حجة السلام نيز نوشتهاند.26) اي پيامبر! ابلاغ كن آنچه را كه فرستاده شده است به سوي تو از جانب پروردگارت و اگر انجام ندهي، رسالتت را ابلاغ نكردهاي و خداوند نگه دارد ترا از مردم و به درستي كه خداوند قوم كافران را هدايت نميكند.27) زندگاني اميرالمؤمنين علي(ع)، ص 99
28) الارشاد، ص 176
29) علي كيست؟، ص 72
30) همان منبع، ص 78ـ80
31)امام علي(ع) بن ابي طالب، ج 1، ص 290
32) امام علي مرتضي و خلافت ابوبكر، عمر، عثمان، ص 31
33) علي كيست؟، ص 80ـ93
34) قول صحيح و درست
35) علي بن ابيطالب، ص 450
36) علي كيست؟، ص 94ـ101
37) علي بن ابيطالب، ص 466
38) علي بن ابي طالب، ج 2، ص 322
39) همان منبع، ص 338
40) علي كيست؟، ص 105
41) همان منبع، ص 106
42) همان منبع، ص 125
43) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 450
44) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 450ـ466
45) علي كيست؟، ص 131ـ148
46) همان منبع، ص 149ـ186
47) حكميت در دومة الجندل، برقرار شد.48) خاندان وحي، ص 168
49) علي كيست؟، ص 195
50) تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 97
51) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 523ـ526
52) تاريخ سياسي اسلام، ج 2، ص 529
53) پيشوايان ما و ائمه دوازدهگانه، ص 72ـ75
54) شيعه در اسلام، ص 19
55) زندگاني اميرالمؤمنين علي(ع)، ص 99ـ101
56) علي، شاهد رسالت و مهدي، موعود امم، ص28