بیشترلیست موضوعات هدايتگران راه نور - زندگانى امام سجّادعليه السلام پيشگفتار محمّدتقى مدرّسى استجابت دعاى امام سجّاد روش و برنامه امام توضیحاتافزودن یادداشت جدید
خداوند در يكى از اين آيات مى فرمايد: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَن يَكْفُروا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِيداً)3))."آيا مينگرى به آنان كه مى پندارند به آنچه بر تو فرود آمده و آنچه پيش از تونازل شده، ايمان آورده اند امّا مى خواهند باز طاغوت را به خود حاكم گيرندحال آنكه اينان مأمور بودند كه به طاغوت كفر ورزند و شيطان مى خواهد آنان رابه گمراهى بكشاند." بسيارى از آيات مارا از اينكه ستمگران و طاغوت را بين خود داورقرار دهيم نهى كرده و ما را به دورى از آن فرا خوانده است.خداوند سبحان، در صدها مورد مردم را از شرك باز داشته و آن راستمى بزرگ و نابخشودنى قلمداد كرده و فرموده است: (لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ )4))."همانا اگر شرك ورزى، اعمالت تباه خواهد شد." شرك چيست؟ مگر بت پرستى شرك نيست؟ مگر قايل شدن به معبودهايى جز خدا و آنها را همچون يهود و نصارا و احبار، ارباب خوددانستن شرك تلقى نمى شود؟ بدين سان درمى يابيم كه ولايت الهى، محور آيات قرآن و روح توحيدو راه رسيدن به خشنودى و بهشت است.براستى اين همه سفارش و تأكيد براى چيست؟ شرح و توضيح حكمت اين مسأله، نياز به نگارش كتابهاى مفصّلى دارد.ما مى كوشيم به اختصارفلسفه نهفته در اين امر را توضيح دهيم، اميدواريم كه انديشه وديدگاههاى اسلامى خواننده گرامى در اين جهت با مايار و مددكارگردد، تا توضيح اين مهم آسانتر انجام پذيرد.اوّلاً: دو راه فرار روى انسان قرار دارد.يكى راهى است كه او را به بهشت وخشنودى خداوند رهنمون مى شود.و دوّمى راهى شيطانى است كه او را به ژرفاى دوزخ سوق مى دهد.هر يك از اين راهها هدف جداگانه دارند وجهت مخالف هم مى باشند.هر جهتى را امام و پيشوايى است وهر امام ويژگيها ونامهاى خاصّى دارد و پيروان آنها نيز از راه و شيوه اى مخصوص به خود برخوردار هستند!.ستيز پيوسته اى كه در آن هيچ سازش و آشتى وجود ندارد، ستيزهميشگى ميان راه خدا و راههاى شيطان مى باشد.خداوند مى فرمايد:(يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيراًمِمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ* يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِبِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ)5))."اى اهل كتاب! همانا رسول ما آمد تا حقايق بسيارى از آنچه از كتاب آسمانى پنهان مى داريد براى شما بيان كند و بسيارى از خطاهاى شما را ببخشدهمانا براى هدايت شما از سوى خدا روشنايى و كتابى آشكار آمد.خداوندبدين كتاب هر كس را كه از پى رضا و خشنودى در آيد به راههاى سلامت هدايت كند و آنان را از ظلمتها به نور راهبر گردد و به راه راست هدايت كند." ولايت خدا و هواخواهى و دوستدارى اوليائش و پيروى از پيشواى برگزيده او وذوب شدن در حزب صالحان، بى گمان همان ولايت الهى است.به همين دليل است كه مكاتب الهى و پيامبران و جانشينان آنها،مردم را به اين ولايت فراخوانده و سفارش كرده اند.ثانياً: فلسفه آفرينش انسان در اين جهان ، براى آزمايش او بوده است تا بداند كه آيا راست مى گويد يا جزو دروغگويان است؟ آيا يكدل است يا اهل نفاق و دورويى است؟ بشر در هيچ چيز همانند پيروى ازرهبران الهى ونپذيرفتن رهبرى زراندوزان و زورمداران مورد امتحان وابتلا قرار نمى گيرد.آيا مى دانيد چرا؟ در روح انسان تكبرى است كه بايد حتماً بر آن چيره شود تا بهشتى گردد.اگر بشر نتواند با تلاش و كوشش خويش در اين دنيا از چنگ اين تكبر رهايى يابد در آخرت همين تكبر، او را به سوى دوزخ سوق خواهدداد.چرا كه هر كس ذره اى تكبر در وجودش باشد، نمى تواند به بهشت گام نهد.كبر، آدمى را به ياوه گوييها و ادعاهاى پوچ، همچون ادعاى خدايى مى كشاند.اگر تكبرى كه به فرعون دست داده بود به هر انسان ديگرى هم دست دهد نمى تواند از آنچه فرعون ادعا كرده بود، خوددارى كند،بالاخره او هم خواهد گفت كه(أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى ).هنگامى كه انسان مأمور به اطاعت از كسى شود، آن هم نه به خاطرثروت ويا هواخواهى بلكه به خاطر فرمان خدا، آنگاه دلش از غبار تكبرصاف و پاك شود.بدترين كوته انديشى مردم به هنگام بعثت پيامبران عليهم السلام همين عامل بوده، چون آنان با خود مى انديشيدند كه چگونه مى شود از انسانهايى هماند خود فرمان برند؟! خداوند در قرآن كريم از قول آنان چنين نقل مى كند: (فَقَالُوا أَبَشَراً مِنَّا وَاحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلاَلٍ وَسُعُرٍ)6))."آيا ما بشرى از جنس خودمان را پيروى كنيم؟ در اين صورت ما گمراه ودر آتشها خواهيم بود." برخى ساده لوحان مى پرسند: چرا خداوند مردم را با فرمانبردارى ازپيامبران و امامان كه از همين مردمان عادى اند، امتحان مى كند؟ آيا بهترنبود كه خداوند پيامبران را به نيروهايى خارق العاده و ثروتهاى هنگفت و فرزندان و ياران بى شمار مجهز مى كرد تا مردم در اطاعت از آنان كمترچون و چرا كنند؟! هرگز.زيرا در اين صورت فلسفه امتحان و ابتلا، از بين مى رفت واطاعت مردم از آنان براى پاك كردن دلها از تكبر نبود و در نهايت فرمانبرداران پاك و منزه نبودند تا شايسته ورود به بهشت باشند، بهشتى كه جايگاه بندگان پاكى است كه خود را از هرگونه شائبه شرك و كبر مبراداشته اند.امير مؤمنان امام على عليه السلام اين فلسفه را چنين توضيح مى دهد: "خدا اگر مى خواست آدم را از نورى كه پرتوش چشمها را مى زندوزيبائيش خردها را مبهوت مى كند و بوى خوشش دلها را مى برد، بيافريندهر آينه مى آفريد.اگر او را چنين مى آفريد سرها در برابرش فرود مى آمدوفرشتگان به آسانى از امتحانى كه خداوند براى آنان قرار داد سربلند بيرون مى آمدند.ولى خداى سبحان آفريدگانش را به چيزهايى كه ريشه وعلّتش رانمى دانند گرفتار مى كند و بدين شيوه آنها را مى آزمايد تا سركشى و خودپسندى و كبر و غرور را از وجودشان دور فرمايد".(7) آن حضرت در همين باره مى فرمايد: "هنگامى كه خداوند سبحان، رسولانش را براى هدايت مردم فرستاد، اگراراده مى كرد، مى توانست گنجهاى طلاى ناب و باغهاى پر از درختان ميوه رادر دسترس آنها بگذارد وآنها را با مرغان آسمان و جانوران زمين دمسازشان بدارد.و اگر چنين كرده بود مردم از روى ناچارى سر به فرمان آنها مى نهادندوديگر آزمايشى براى تشخيص خوب وبد وجود نداشت، واصل پاداش نيكى و درستى، و كيفر كجى و تبهكارى در روز رستاخيز از ميان مى رفت وهيچ كس اخبار آسمانى و وعده و وعيد را راست نمى پنداشت.و آنان را كه دعوت پيامبران را پذيرفته و همه گونه رنج وآزارى را تحمّل كرده بودند، مزدى در ميان نبود و ايزد متعال مؤمنان را سزاوار و شايسته ثواب نيكو كاران نمى نمود.امّا او رسولانش را با عزم راسخ وپولادين وظاهرى ضعيف - مانندخود مردم - قرار داد و با قناعت چشم ودلشان را سير كرد و با بى نيازى گوش و زبانشان را به راه راستى ودرستى آورد".(8) سپس آن حضرت پس از سخنان مشروحى درباره دور بودن اولياى خدااز زخارف دنيوى مى فرمايد : "ولى خداوند بندگانش را به انواع سختيها مى آزمايد و آنها را به عبادتهاومجاهدتها فرمان مى دهد و با انواع سختيها گرفتارشان مى كند تا تكبروخودپسندى را از دلشان بزدايد و فروتنى را در نهادشان جاى دهد"."اللَّه. . اللَّه. .در سرنوشت تبهكارى و سرانجام شوم ستمكارى وبد فرجامى تكبر.كه آن از مصيبتهاى بزرگ ابليس است، ودام گسترده او است، كه چون زهر كشنده دل ها را مى ميراند."(9) اين چنين وحى مردم را به تسليم در برابر پيامبران و اوصيا آنان فرمان مى دهد و براى پيروى از آنها پاداشى بزرگ در نظر مى گيرد.در حديثى ازپيامبرصلى الله عليه وآله نقل شده است كه فرمود: "محكم ترين بندهاى ايمان عبارتند از: محبّت و دشمنى در راه خداودوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا".(10) از امام زين العابدين عليه السلام نيز روايت شده است كه فرمود: "هر كه ما را نه از براى دنيا دوست بدارد از ما بهره اش را مى گيرد و هر كه بادشمن ما دشمنى كند، نه به خاطر عداوت شخصى اى كه خود با او دارد، روزرستاخيز با محمّد و ابراهيم و على به پيشگاه خداوند در آيد".(11) همان گونه كه انسان با ولايت مى تواند ريشه هاى تكبر و ادعاى الوهيّت را در درون خود بخشكاند مى تواند با آن به جنگ طمع وشهوتهاى دنيوى برود.زيرا كسى كه از اولياى خدا فرمان مى برد، زورمداران وزراندوزان با وسايل گوناگون، همچون تبليغات منفى، فشار اقتصادى،شكنجه بدنى و حتّى تبعيد و قتل به رويارويى و ستيز با وى بر مى خيزند.از آنجا كه ولايت، آزمونى بزرگ براى انسانهاست، شرط قبولى اعمال نيز قرار داده شده است.زيرا هدف طاعتهاى ديگر، رام و خواركردن روح فرعون مآب و ستمگر انسانى است.تا آن را براى اطاعت ازخداآماده كند .اين روح بايد براى اطاعت از پروردگارش رام شود و ازطريق بندگى خدا از آلودگيهاى كبر، شرك و شك ، پاك و پاكيزه گردد.اين هدف با ولايت، كاملاً تحقّق مى يابد.زيرا، فروتنى بشر در برابربشرى همانند و همنوع خود كه از سوى خداوند مبعوث شده و هيچ نيروى خارق العاده يا ثروت هنگفتى ندارد و تنها وتنها براى اطاعت از فرمان خداوند انجام مى شود ، مسأله اى است كه شديداً از سوى نفس موردمخالفت قرار مى گيرد، تا آنجا كه برخى براى فرار از ولايت، خواستارفرود آمدن عذاب خداوند مى شوند.اجازه دهيد، برخى از رواياتى را كه در برترى وفضيلت ولايت نقل شده بخوانيم تا از فضيلت بزرگ آنها آگاه شويم و بدانيم كه چگونه درحديث مشروحى از امير مؤمنان عليه السلام آمده است كه آن حضرت در پاسخ به پرسشهاى يكى از كافران فرمود: "ايمان دو گونه است: ايمان قلبى و ايمان زبانى.ايمان منافقان دوره رسول خداصلى الله عليه وآله از نوع دوّم ايمان(زبانى) بود.هنگامى كه شمشير اسلام بر آنان چيره گشت و ترس ، آنان را فرا گرفت، به زبان ايمان آوردند ، امّا به دل مؤمن نبودند.ايمان قلبى يعنى تسليم بودن در برابر پروردگار.و هر كه كارها را به صاحبش تسليم كند از فرمان او سرباز نزند ، چنان كه ابليس از سجده در برابرآدم عليه السلام سرباز زد ، بيشتر امّتها از اطاعت پيامبرانشان سر پيچى كردند ويگانه پرستى آنان سودى به حالشان نداشت .چنان كه آن سجده هاى طولانى ابليس براى وى سودمند نيفتاد كه يك سجده ابليس چهار هزار سال به طول مى انجاميد، امّا ابليس از اين سجده ها جز زينت وزيور دنيا وقدرت بر وسوسه كردن مردم نمى خواست.بنابر اين نماز وصدقه جز با هدايت به راه نجات و طريق حق، سودمندنيستند".(12) از اين رو خداوند پيروى وبندگى بنده اى را كه از پذيرش ولايت سرباززند، قبول نمى كند گرچه او در اين راه مشكلات و مشقتهاى بسيارى هم متحمّل شود.از امام صادق به نقل از پدرانش عليهم السلام روايت شده است."موسى بن عمران عليه السلام به مردى برخورد كه دستهايش را رو به آسمان گرفته بود و دعا مى كرد.حضرت موسى پى كار خود رفت و پس از هفت روز بازگشت و دو باره همان مرد را ديد كه دستهايش را بالا گرفته و دعاوزارى مى كند ونيازش را از خدا مى خواهد خداوند عز وجل به حضرت موسى وحى كرد كه اى موسى اگر او آنقدر ما را بخواند تا زبانش بازايستد، دعايش را اجابت نمى كنم، مگر آنكه از درى كه به او دستورداده ام، نزد من وارد شود".(13) در واقع ولايت انسان، محك اعمال اوست.اگر ولايتش صحيح باشد،اعمالش نيز صحيح است و اگر ولايتش باطل باشد اعمالش نيز باطل است.در حديثى كه ابو سعيد خدرى از پيامبرصلى الله عليه وآله نقل كرده، آمده است: "اگر بنده اى، هزار سال بين ركن و مقام ، خداى را بندگى كند و سپس همچون گوسفندى مظلومانه ذبح شود، خداوند وى را با كسانى كه به آنها اقتداكرده و هدايتشان را پذيرا شده و روش آنان را پيموده است محشورش كند.اگربهشتى باشند او هم بهشتى است و اگر دوزخى باشند او نيز دوزخى است".(14) همچنين ولايت، وجهه جامعه است و بر آن حساب و پاداش مترتب مى شود.امام على از پيامبر اكرم از جبرئيل از خداوند عز وجل روايت كرده است كه فرمود: "به عزّت وجلالم سوگند كه تحقيقاً هر ملتى را كه در مقابل ولايت پيشواى ستمگرى كه از جانب خداوند تعيين نشده است، سر فرود آورند، مورد عذاب قرار خواهم داد.اگر چه آن ملت خود در كردارشان پاك وپرهيز كار بوده باشند و تحقيقاً از هر ملتى كه در برابر ولايت پيشواى عادل كه از سوى خداوندتعيين شده، سر فرود آورند گذشت مى كنم اگر چه در كردارشان اشتباهات ولغزشهايى داشته باشند".(15) اينجا است كه در محدوده چهار چوب ولايت الهى، زندگى و سيماى امام سجّادعليه السلام را مورد بحث و بررسى و شناخت قرار مى دهيم.هيچ يك از پيامبران و امامان و جانشينان پرهيزكار آنان و علماى ربّانى در پى حكومت و سلطنت نرفتند و يا رهبرى جنبشهاى سياسى را، به معنايى كه ما مى فهيم، در دست نداشتند بلكه آنان براى پاك كردن دلهاى مردم وجوامعشان از بت پرستى وطاغوت تلاش مى كردند.با اين وصف،مهم ترين فلسفه زندگى آنان تحقّق اين هدف نبوده تا گفته شود آنها درتحقّق هدف با شكست رو به رو شدند، بلكه نخستين و مهم ترين هدف،آزمايش مردم بوده و آنان وحى الهى را بر مردم مى خواندند، و به تعليم وتزكيه ايشان همّت مى گماشتند.خداوند متعال در اين باره مى فرمايد: (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْاُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلاَلٍ مُبِينٍ)16))."او كسى است كه براى بى سوادان رسولى از خود ايشان فرستاد كه بر آنان آياتش را مى خواند و پاك مى سازدشان و كتاب و حكمت را بديشان مى آموزداگر چه اينان پيش از اين در گمراهى آشكار بودند." آرى، يكى از اهداف مهم بعثت پيامبران و حركتها و قيامهاى اوصياواولياى آنها، آماده كردن مردم براى قيام به قسط و عدل بوده است، نه اينكه پيامبران خود در ميان مردم به اجراى قسط و عدل بپردازند و به تعبير ديگر وكيل مردم در اجراى عدالت باشند كه اين تعبير را وحى بابيانى رسا مردود شناخته است.به اين آيه از قرآن كريم دقت كنيد: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ)17))."ما پيامبران خود را به دلايل ومعجزات فرستاديم وبا ايشان كتاب و ميزان)عدل( نازل كرديم تا مردم براستى و دادگرى، قيام كنند وآهن را فرودفرستاديم كه در آن قدرتى بسيار و سودهايى براى مردمان است تا خداوند بداندكه چه كس او ورسولانش را با ايمان قلبى ياورى خواهد كرد كه خداوند بس نيرومند و عزيز است. " امام سجّاد وارث پيامبران از آنجا كه امام زين العابدين عليه السلام، رسالت پيامبران را از جدش محمّدمصطفى صلى الله عليه وآله به ارث برده است، مى توان گفت كه مهم ترين و اوّلين فلسفه امامت ايشان همان فلسفه رسالت انبيا پس از دعوت مردم به خدا، يعنى آزمايش مردم بوده است و ديگر اهداف متعالى رسالت همچون برقرارى عدل وداد و يارى مظلومان ، در راستاى همين حكمت جاى دارند .براى ديگر ائمه عليهم السلام شرايط تحقّق اهداف پيش بينى شده بويژه هدف سياسى فراهم شد.همان گونه كه اميرمؤمنان دو بار با قريش جنگيد، يك بار در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله وتحت رهبرى آن حضرت و بار ديگر در زيرپرچم رسالت ودر زمان امامت خود، و در كنار ياران برگزيده پيامبر.امام حسن نيز با معاويه به رويارويى برخاست وبه خاطر مصلحت مسلمانان دست از جنگ برداشت.امام حسين هم نخست با تمسك به روشهاى صلح جويانه با معاويه رو به رو شد، سپس در برابر فرزند نابكارش يزيد، دست به شمشير برد تا آنكه مظلومانه به شهادت رسيد.ديگر ائمه نيز هر يك به طور غير مستقيم و با به كارگيرى روشهاى گوناگون ايفاگر نقشهاى سياسى خود بودند، حال آنكه شرايط عمومى دوران امام سجّاد، به خاطر عواملى كه بعداً به بيان آنها خواهيم پرداخت،اقتضا مى كرد كه آن حضرت بيشتر به دعا و نيايش پروردگار روى آورد.از اين رو زندگى امام سجّادعليه السلام تابلويى است كه به نور پروردگارش درخشان شده و تجلّى خيره كننده ايمان خالص و عشق شديد به خداوندوعبادت وبندگى اوست.هنگامى كه صفات امام على بن الحسين عليهما السلام را از زبان امام باقرعليه السلام مى خوانيم، پى مى بريم كه ولايت خدا و ولايت اوليايش يعنى چه؟ وچرااين همه بر آن تأكيد شده است؟ و چگونه زندگى امام سجّاد پرتويى از اين نور الهى است؟ امام پنجم حضرت محمد باقر مى فرمايد: "على بن الحسين عليهما السلام در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى خواندچنان كه امير مؤمنان عليه السلام مى خواند.پانصد درخت خرما داشت و پاى هردرخت دو ركعت نماز مى گزارد و چون به نماز مى ايستاد رنگ سيمايش دگرگون مى شد.در نماز مانند بنده اى كه پيش فرمانرواى بزرگى ايستاده، مى ايستادواندامش از ترس خدا مى لرزيد.نماز را مثل كسى مى خواند كه گويا بانماز وداع مى كند ومى پندارد كه ديگر نماز نخواهد خواند، - وعمرش كفايت نخواهد داد كه نماز بهترى به جا آورد.روزى در حال نماز يك طرف از رداى آن حضرت افتاد، رداى خود را درست نكرد تا آنكه از نمازفارغ شد يكى از يارانش از اين موضوع پرسيد.او فرمود: واى بر تو آيانمى دانى در برابر چه كسى ايستاده بودم؟ براستى همان مقدار از نماز بنده پذيرفته است كه حضور قلب داشته باشد.آن مرد عرض كرد: پس ما هلاك شديم! فرمود: هرگز.بلكه خداوند با قرار دادن نوافل، كمبود نمازها راجبران مى كند.حضرت هميشه در تاريكى شب با انبانى پر از درهم و دينار از خانه بيرون مى رفت.وچه بسا كه مواد غذائى و هيزم به دوش مى كشيد و به درخانه فقرا ومستمدان مى رفت و در مى زد و هر كس از خانه بيرون مى آمد، از آن اموال وغذاها به او مى بخشيد.وقتى به فقير بخششى مى كرد، روى خود را مى پوشانيد تا شناخته نشود.چون امام رحلت نمودو آن بخششها قطع شد، همه دانستند كه آن شخص امام على بن الحسين عليهما السلام بوده است.چون پس از وفاتش او را بر روى تخته نهادند تابشويند، پشت آن حضرت را نگريستند، كه همچون سر زانوى شتر بر آن پينه بسته بود.زيرا بارهاى سنگين غذا و پول را بر دوش مى گرفت و به خانه فقيران مى برد.روزى از خانه بيرون شد.رو پوش خزى بر دوش داشت.گدايى به آن حضرت بر خورد و از روپوش خوشش آمد.حضرت آن روپوش رابه آن فقير بخشيد .در زمستان جامه خزى مى خريد و چون تابستان مى شد آن رامى فروخت وپولش را صدقه مى داد.در روز عرفه جمعى را ديد كه گدايى مى كردند.فرمود.واى بر شما در چنين روزى حاجتهاى خود را از غيرخدا طلب مى كنيد؟! آن حضرت هيچ گاه با مادر خود ، هم غذا نمى شد.از او پرسيدند: اى فرزند رسول خدا شما بيشتر از همه كس به مادر خود نيكى مى كنيد و با اورابطه داريد پس چرا بااو غذا نمى خوريد ؟ فرمود: دوست ندارم دستم به سوى لقمه هايى دراز شود كه چشم او قبلاً آن را نشانه گرفته باشد.مردى به او گفت: اى فرزند رسول خدا من شما را در راه خدا دوست دارم.امام فرمود: "خداوندا ، من به تو پناه مى برم از اينكه روزى در راه تو دوست داشته شوم در حالى كه تو مرا دشمن بدارى".بر ماده شترى بيست بار به حج رفت و يك تازيانه بر او نزد و چون آن ماده شتر بمرد دستور داد لاشه اش را به خاك سپارند تا مبادا درندگان او راپاره پاره كنند.در باره خصوصيات او از كنيزش سؤال شد.