امام کاظم عليه السلام اسوه صلابت و ظلم ستيزي
عبدالکريم پاک نيا
امامان معصوم عليهمالسلام در طول زندگى پربار خويش براى احقاق حق و رهبرى امت، از هيچ كوششى فروگذار نكردهاند. در اين راستا، همه مشكلات و گرفتاريها را به جان خريده و تحمل كردهاند.
به همين جهت است كه ائمه اطهار عليهمالسلام به عنوان الگوى صبر و پايدارى در راه حق مطرح شده و سرمشق رهروان راه فضيلت گشتهاند و از همين جاست كه عارفان خداجوى اين فراز از زيارت روحنواز جامعه ائمة المؤمنين را در خلوت و جلوت زمزمه مىكنند كه: «اَشْهَدُ اَنَّكُمْ قَدْ وَفَيْتُمْ بِعَهْدِ اللّهِ وَذِمَّتِهِ وَبِكُلِّ مَا اشْتَرَطَ عَلَيْكُمْ فى كِتابِهِ وَدَعَوْتُمْ اِلى سَبيلِهِ وَاَنْفَذْتُمْ طاقَتَكُمْ فى مَرْضاتِهِ وَحَمَلْتُمُ الْخَلائِقَ عَلى مِنْهاجِ النُّبُوَّةِ؛ (1) من گواهى مىدهم كه شما [ائمه اهل بيت عليهمالسلام ] به عهد و ذمه خود با خداوند متعال وفا كرديد و هرآنچه را كه در كتاب خود بر شما شرط كرده بود، به نحو احسن انجام داديد. مردم را به راه خدا دعوت كرديد و تمام تواناييهاى خود را در راه كسب رضاى الهى به كار گرفتيد و مخلوقات را بر شيوه پيامبر صلىاللهعليهوآله رهنمون شديد.»
پيشواى هفتم شيعيان، حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام كه در هفتم صفر 128 ه.ق در روستاى ابواء، ميان مدينه و مكه متولد شده بود، همانند ديگر امامان معصوم عليهمالسلام براى احياى فرهنگ اسلام و گسترش ارزشهاى الهى در طول امامت سى و پنج ساله خويش [148 تا 183 ه . ق[ كه با چهار تن از خلفاى ستمگر عباسى (منصور، مهدى، هادى و هارون الرشيد) هم زمان بود، تمام مشكلات و سختيها را به جان خريد و به فرهنگ صبر و مقاومت در راه اسلام معناى حقيقى بخشيد.
آن حضرت تمام توانائيهاى خود را در اين زمينه به كار گرفت و صلابت و استوارى در راه دفاع از فضيلتها و مبارزه با مفاسد اخلاقى و اجتماعى را به معناى تامّ كلمه مجسّم ساخت. در زيارت آن امام مىخوانيم: «اَشْهَدُ اَنَّكَ... صَبَرْتَ عَلَى الاَْذى فى جَنْبِ اللّهِ وَجاهَدْتَ فِى اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ؛ (2) شهادت مىدهم كه تو [اى امام هفتم] بر تمام آزارها در راه خدا صبر كردى و در راه خدا آن گونه كه سزاوارش بود كوشيدى.»
بيست و پنجم ماه رجب، شاهد جانبازى آن رادمرد عالم اسلام و اسطوره صبر و پايدارى در راه حق مىباشد. آن حضرت بعد از تحمل بىرحمانهترين آزارهاى طاقتفرساى خلفا، بويژه هارون الرشيد، استوار و مقاوم در برابر طاغوت و طاغوتيان به ملاقات پروردگارش شتافت. در صلوات مخصوصه آن حضرت آمده است: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَصِىِّ الاَْبْرارِ وَاِمامِ الاَْخْيارِ... وَمَأْلِفِ الْبَلْوى والصَّبْرِ وَالْمُضطَهَدِ بالظُّلْمِ وَالْمَقْبُورِ بِالْجَوْرِ وَالْمُعَذَّبِ فى قَعْرِ السُّجُونِ وَظُلَمِ الْمَطاميرِ ذىِ السّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلقِ الْقُيُودِ؛ (3) خداوندا! بر موسى بن جعفر عليهماالسلام درود فرست! او كه جانشين نيكان و پيشواى خوبان بود... آن آقاى آشنا با بلاها و بردبارى، در معرض ظلم و ستم، شكنجه شده در قعر زندانها و ظلمت سلولهاى تنگ و تاريك، با پاهاى ورم كرده ومجروح، و به بند كشيده شده با حلقههاى زنجير.»
آنچه در پيش رو داريد، فرازهايى از تلاشها، پيامها و گفتارهاى امام كاظم عليهالسلام در زمينه صبر، مقاومت، قاطعيت، صلابت و صراحت لهجه در مقابل ستمگران و دشمنان است.
تلفيق عرفان و مبارزه
بىترديد براى استوارى و مقاومت در راه عقيده، پشتوانهاى قوى و نيرومند لازم است. طبق آموزههاى قرآنى بهترين پشتوانه هر انسان حقيقتطلبى، اتّكا به حضرت پروردگار است. و ميانبرترين و نزديكترين راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنويت است. خداوند متعال مىفرمايد: «وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»؛ (4) «از صبر و نماز يارى بجوييد.»
حضرت كاظم عليهالسلام با پيروى از اين رهنمود و در مقابل نيروهاى باطل، از صبر و بردبارى و نماز و عبادت يارى مىجست؛ «كانَ يُحْيى الْلَيْلَ بِالسَّهْرِ اِلَى السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَليفَ السَّجْدَةِ الطَّويلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزيرَةِ وَالْمُناجاتِ الْكَثيرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ؛(5) آن حضرت شبها را تا سحر بيدار بود و شبزندهداريهايش همواره با استغفار بود، همراه با سجدههاى طولانى، اشكهاى ريزان، مناجات بسيار، و نالهها و زاريهاى مداوم در حال عبادت.»
برخورد با صلابت
از آنجايى كه اولياى خدا به امدادهاى خداوندى باور قطعى دارند، در برخوردهاى خود با دنياپرستان و طاغوتهاى زمان بىواهمه و با قاطعيت و صلابت رفتار مىكنند و آنان با داشتن سرمايه ايمان به غير از خداوند متعال از هيچ قدرت و نيرويى نمىهراسند كه: «فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا يَخافُ بَخْسا وَلا رَهَقا»؛ (6) «هر كس به پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان مىترسد و نه از ظلم [و ظالم] هراسى دارد.»
پيشواى هفتم نمونه بارزى از اين اولياى الهى است.
اينك مواردى را در اينجا با هم مىخوانيم:
الف) سخن امام به مهدى عباسى
مهدى، سومين خليفه عباسى، در يك اقدام عوام فريبانه اعلام كرد كه هر كسى كه حقوقى بر گردن نظام حكومتى دارد، مىتواند براى رسيدن به حق خود اقدام نمايد. او در يك حركت ظاهرى مشغول اداى حقوق مردم شد. امام كاظم عليهالسلام نيز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوى ذيل ميان خليفه و پيشواى هفتم عليهالسلام به وقوع پيوست:
ـ حقوق شما چيست؟
ـ فدك.
ـ محدوده فدك را مشخص كن تا به شما بازگردانم.
ـ حدّ اول آن، كوه احد، حدّ دوم عريش مصر، حدّ سوم سيف البحر(درياى خزر) و حدّ چهارمش دومة الجندل [سرزمين عراق] است.
ـ همه اينها!
ـ آرى!
خليفه آن چنان ناراحت شد كه آثار غضب در چهرهاش پديدار گشت، و با ناراحتى شديد گفت كه مقدار زيادى است، بايد بينديشم. امام كاظم عليهالسلام با اين سخن به او فهماند كه حكومت حق امام كاظم عليهالسلام است و زمام حكومت بر دنياى اسلام بايد در دست اهل بيت عليهمالسلام باشد. (7)
ب) پيشواى دلها
روزى در كنار كعبه، هارون الرشيد حضرت كاظم عليهالسلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام عليهالسلام گفت: آيا تو هستى كه مردم مخفيانه با تو بيعت مىكنند و تو را به رهبرى خويش برمىگزينند؟ حضرت با كمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَاَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حكومت مىكنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
ج) هشدار به متكبران
هارون، سلطان گردنكش و متكبرى بود كه خود را از همه چيز و همه كس بالاتر مىدانست و حتى در خيال باطل خود بر ابرها مىباليد و به وسعت حكومت خويش مىنازيد كه: اى ابرها! بباريد كه هر كجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب بر زمينهاى تحت حكومت من خواهد باريد و خراج و ماليات آن سرزمين را به نزد من خواهند آورد.
زمانى پيشواى هفتم عليهالسلام به كاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسيد: اين دنيا چيست؟ امام فرمود: اين دنيا سراى فاسقان است. سپس با تلاوت آيه 146 سوره اعراف به وى هشدار داد كه: «سَاَصْرِفُ عَنْ آياتِىَ الَّذينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَاِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها وَاِنْ يَرَوْا سَبيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً وَاِنْ يَرَوْا سَبيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبيلاً»؛ (8) «به زودى از آيات خود دور خواهم نمود كسانى را كه به ناحق در روى زمين ادعاى بزرگى مىكنند و اگر آنان هر آيهاى را ببينند، به آن ايمان نمىآورند و اگر راه رشد و كمال را ببينند، به سوى آن حركت نمىكنند، ولى اگر راه ضلالت و گمراهى را ببينند، به سوى آن خواهند رفت.»
هارون پرسيد: دنيا خانه كيست؟ حضرت فرمود: دنيا براى شيعيان ما مايه آرامش و براى ديگران آزمايش است.
در آخر اين گفتگو، هارون با درماندگى تمام پرسيد: آيا ما كافريم؟ پيشواى هفتم عليهالسلام پاسخ داد: نه، ولى چنان هستيد كه خداوند متعال فرموده است: «الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ كُفْرا وَاَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»؛ (9) «كسانى كه نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را در محل تباهى فرود آوردند.» (10)
د) سلام بر تو اى پدر!
هارون وارد مدينه شد و به همراه جمع كثيرى به حرم پيامبر صلىاللهعليهوآله رفت. او در مقابل قبر شريف رسول خدا صلىاللهعليهوآله ايستاد و با كمال افتخار چنين سلام داد: السَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَمِّ؛ سلام بر تو اى پسر عمو! در اين هنگام، حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام كه در ميان اهل مدينه حضور داشت، نزديك آمد و براى تحقير خليفه غاصب چنين سلام داد: «السَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّه السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَه؛ سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى پدر!» در اين حال، هارون از شدت خشم به خود پيچيده و دنيا در نظرش تيره و تار شد؛ چرا كه حضرت كاظم عليهالسلام به اين وسيله شايستگى خود را براى جانشينى رسول خدا صلىاللهعليهوآله و عدم لياقت هارون بيان داشت. (11)
ه) نامهاى از زندان
حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام با اينكه مدتهاى مديدى را در زندانهاى مختلف نظام طاغوتى هارون سپرى كرد و در شكنجهگاههاى مخوف، به دست شقىترين مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقايق الهى لحظهاى باز نايستاد.
آن حضرت در فرصتهاى مناسب گفتارهاى بيدارگرانه و هشدارآميز خود را به گوش سردمداران دنياپرست نظام حكومتى رسانده، به ايفاى نقش خطير خويش در جامعه اسلامى پرداخت. امام در يكى از نامههاى حماسى خويش كه از زندان به كاخ هارون ارسال نمود، چنين نگاشت: «اى هارون! هيچ روز سخت و پر محنتى بر من نمىگذرد، مگر اينكه روزى از راحتى و آسايش و رفاه تو كم مىگردد؛ اما بدان كه هر دو، رهسپار روزى هستيم كه پايان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهكاران زيانكار و بيچاره خواهند بود.» (12)
ممكن است اين پرسش به ذهن آيد كه امام هفتم عليهالسلام با آن شرائط خفقان چگونه نامهها و سخنان خود را به سمع و نظر ديگران مىرسانيد؟
بررسى اوضاع تاريخى آن عصر نشان مىدهد كه اكثر زندانبانان و مأمورين آن پيشواى الهى با اندكى ارتباط و برخورد با ايشان، به حقيقت و معنويت امام پى برده و از هواخواهان و دلدادگان حضرتش مىشدند و اين مسئله سبب شده بود كه گفتهها، نوشتهها و افكار و انديشه و سيره حضرتش بر تاريخ پوشيده نماند.
داستان تحول روحى كنيز خوشسيماى هارون نمونهاى از اين واقعيت است كه در كتابهاى معتبر تاريخى و روايى به طور مفصل آمده است .
ظلم ستيزى در رفتار
فرازهايى از رفتارهاى روشنگرانه و ظلمستيزانه حضرتش را در اين زمينه مىخوانيم:
رخنه در درون نظام
امام كاظم عليهالسلام با تربيت افرادى شايسته، و تأثيرگذارى مثبت بر افكار و انديشههاى برخى از كارگزاران حكومتى، از وجود آنان در پيشبرد اهداف الهى خويش سود مىجست. على بن يقطين از جمله عوامل نفوذى امام در نظام حكومتى هارون بود كه تا مقام نخستوزيرى راه يافته بود. او به لطف خداوند و يارى رهنمودهاى امام عليهالسلام و بصيرت و تيزهوشى خويش، كارهاى مهمى را به نفع شيعيان انجام مىداد.
يادآورى نظرات حضرت كاظم عليهالسلام به طور غيرمحسوس در جلسات داخلى هيأت حاكمه، گزارش اخبار داخلى و تصميمات حكومت غاصب به امام هفتم عليهالسلام ، ارسال كمكهاى مالى به امام و شيعيان، تشكيل گروههاى حجّ از شيعيان بىبضاعت، و خدمات ا جتماعى و ادارى به ياران امام هفتم عليهالسلام ، برخى از دستاوردهاى نفوذ على بن يقطين در حكومت هارون بود.
مسيّب بن زهير نيز از شيعيان مخلصى بود كه در ظاهر، در سمت جانشين سندى بن شاهك، به فرماندهى نيروهاى نظامى هارون منصوب شده بود. او علاوه بر رساندن پيامهاى امام عليهالسلام از داخل زندان به دوستان و شيعيان حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام معجزات و كراماتى نيز از آن حضرت نقل مىكرد كه در بيدارى برخى افراد تأثير داشته است. (13) حاكم رى و برخى از كارگزاران حكومتى نيز در شبكه نفوذى حضرت كاظم عليهالسلام انجام وظيفه مىكردند.
حمايت از مبارزان راه حق
حسين بن على بن حسن المثنى بن الامام الحسن المجتبى عليهالسلام معروف به «شهيد فخّ» از افرادى است كه در زمان امامت حضرت كاظم عليهالسلام بر اثر ستمهاى فرماندار مدينه به علويين به ستوه آمد و بر عليه حكومت هادى عباسى به قيام مسلحانه روى آورد.
حسين قبل از قيام پرشور خويش، شبانه به محضر امام هفتم عليهالسلام آمد و امام ضمن سفارشاتى به وى فرمود: تو شهيد خواهى شد، ضربهها را محكم و نيكو بزن! اين مردم فاسقاند، و در ظاهر ايمان دارند و در باطن خود نفاق و شك را پنهان مىسازند، «اِنّا للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ». (14)
بعد از شهادت حسين بن على عليهماالسلام ، و ساير شهداى فخّ، حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام فرمود: «به خدا سوگند! حسين در حالى از دنيا رفت كه مسلمان و نيكوكار و روزهدار و آمر به معروف و ناهى از منكر بود.»
جلوگيرى از همكارى با طاغوت
آن حضرت اگر احساس مىكرد كسانى كه به نظام حكومتى داخل مىشوند، نمىتوانند به نفع اهل حق و شيعيان عمل نمايند، آنان را از همكارى با طاغوت نهى كرده، از عواقب وخيم آن برحذر مىداشت.
زياد بن ابى سلمه از ياران امام كاظم عليهالسلام بود، ولى بدون اطلاع آن حضرت در دستگاه خلافت عباسى مشغول به كار شده بود. او روزى به محضر امام هفتم عليهالسلام آمد. حضرت از او پرسيد: اى زياد! آيا تو در امور دولتى اشتغال دارى؟ گفت: بلى. امام فرمود: چرا با حكومت ستمگران همكارى مىكنى و به شغل آزاد نمىپردازى؟ زياد گفت: سرورم! مخارج من زياد است؛ چرا كه من فردى اجتماعى هستم و خانهام پر رفت و آمد است و افراد تحت تكفل دارم و هيچگونه پشتوانه اقتصادى هم ندارم. درآمد من منحصر به همين شغل دولتى است. امام كاظم عليهالسلام فرمود: اى زياد! اگر از كوه بلندى سقوط كنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از اينكه با ستمگران همراهى و همكارى نمايم، مگر اينكه غصهاى را از دل مؤمنى برطرف نموده، يا مؤمن گرفتارى را نجات داده، يا مؤمن بدهكارى را از زير بار بدهى رها سازم. (15)
صفوان بن مهران جمّال يكى ديگر از دوستان امام موسى بن جعفر عليهماالسلام مىباشد. او شترهاى متعددى داشت و آنان را در اختيار كاروانهاى تجارتى و زيارتى قرار داده و از اجاره آنان امرار معاش مىكرد. او مىگويد: روزى امام هفتم عليهالسلام را زيارت كردم. امام به من فرمود: صفوان تمام كارها و رفتار تو مورد پسند ماست، جز يك عمل تو! عرضه داشتم: فدايت شوم كدام عمل؟ فرمود: شترانت را به اين مرد ستمگر[هارون [كرايه دادهاى. عرض كردم: به خدا سوگند! من آن را براى فسق و فجور و شكار و لهو كرايه ندادهام، بلكه براى زيارت بيت الله اجاره دادهام. من هيچ گونه علاقهاى به آن مرد ندارم و غلامان خود را به همراه كاروان زيارتى هارون فرستادهام تا به غير از عمل حج در كار ديگرى به كار گرفته نشوند.
امام فرمود: اى صفوان! آيا كرايه تو هنوز به عهده آنان هست يا پرداختهاند؟ گفتم: بلى، هنوز كرايه نگرفتهام. فرمود: صفوان! آيا دوست دارى كه هارون و يارانش تا زمانى كه كرايهات را نپرداختهاند، زنده بمانند تا برگشته و بدهى تو را بپردازند؟ گفتم: بلى. امام كاظم فرمود: «فَمَنْ أَحَبَّ بَقاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَمَنْ كانَ مِنْهُمْ كانَ وَرَدَ النّار؛ (16) هر كس بقاى ستمگران را [و لو چند روزى] دوست داشته باشد، از آنان محسوب مىشود و هر كس از آنان محسوب شود، داخل آتش [جهنم [خواهد شد.»
رسوا سازى ياران طاغوت
آن حضرت با اينكه بسيار صبور و بردبار بود و به خاطر كظم غيظ و فرو خوردن خشم خود به «كاظم» معروف شده بود، اما در مقابل افراد جسورى كه مىخواستند براى اربابان ستمگر خود خوشخدمتى كنند و پا را از گليم خويش فراتر نهند و به حريم مقدس امامت و ولايت تعرض روا دارند، هيچگونه امان نمىداد و با اراده قاطع و با صلابت كامل برخورد مىكرد و همفكران آنان را تا ابد پشيمان مىنمود.
على بن يقطين مىگويد: هارون الرشيد مرد ساحرى را دعوت كرده بود تا در جلسهاى با حضور خليفه و ديگران با كارهاى سحرآميز و خارقالعاده خويش حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام را خوار و شرمنده سازد. هنگامى كه غذا را آوردند، آن مرد ساحر با طرفند خاص خويش جادويى را به كار برد كه وقتى خادم امام عليهالسلام مىخواست براى حضرت كاظم عليهالسلام نان بردارد و نزد حضرتش بگذارد، نان از دست او مىپريد و دور مىشد. هارون از اين عمل ساحر آن چنان خوشحال شده و به وجد آمده بود كه در پوست خود نمىگنجيد و به شدّت مىخنديد. امام وقتى احساس كرد كه اين نقشه براى اهانت به حجت خدا طراحى شده است، با صلابت و قاطعيت تمام سر مبارك خويش را بلند كرده و به عكس شيرى كه روى پرده كشيده شده بود اشاره نمود كه: «يا اَسَدَ اللّهِ خُذْ عَدُوَّ اللّهِ؛ اى شير خدا بگير دشمن خدا را!»
آن تصوير به صورت شير درندهاى مجسم شد و در يك لحظه آن مرد ساحر را دريد و به كام مرگ فرستاد و سپس به جاى خود برگشت. هارون نيز از ترس غش كرد و به رو افتاد. هنگامى كه به هوش آمد از امام استدعا كرد كه آن مرد را دوباره زنده كند و از شكم شير بيرون آورد. امام فرمود: اگر عصاى حضرت موسى عليهالسلام ريسمانها و ساير لوازم ساحران را برگردانده بود، اين تصوير نيز آن مرد را كه بلعيده برمىگرداند. (17)
احياى فرهنگ عاشورا
زنده نگه داشتن ياد و نام امام حسين عليهالسلام و حماسه عاشورا به عنوان نماد مقاومت اهل بيت عليهمالسلام در برابر جبهه كفر و نفاق و مقابله با طغيان و ستمگرى، يكى از مهمترين دغدغههاى امامان معصوم عليهمالسلام بوده است. آن بزرگواران مىكوشيدند تا قيام جاويدان عاشورا زند بماند و پيام پايدارى و استوارى اهل حق در مقابل باطل در بلنداى تاريخ با نام مقدس حضرت امام حسين عليهالسلام طنينانداز شود.
از شيوههايى كه حضرت موسى بن جعفر عليهماالسلام براى رساندن پيام استوارى و مقاومت از آن بهره مىبرد، تداوم بخشيدن و زنده نگهداشتن ياد و خاطره جدّ بزگوارش حضرت سيد الشهدا عليهالسلام بود.
روايت ذيل بيانگر اين حقيقت تاريخى است:
محدث نورى مىنويسد: منصور دوانيقى در عيد نوروز امام را مجبور كرد كه در مجلس عمومى بنشيند و مردم براى عرض تبريك به محضرش بيايند و هدايا و تحفهها را به حضور آن حضرت بياورند.
امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امراى لشكرى و كشورى و عموم مردم براى تهنيت مىآمدند و هدايا و تحفههاى فراوانى مىآوردند و خادم منصور همه هدايا را ثبت مىكرد. آخرين فردى كه به حضور امام آمد، پيرمردى سالمند بود كه به امام عرضه داشت: اى پسر دختر رسول خدا صلىاللهعليهوآله ! من مرد فقيرى هستم كه از مال دنيا بىبهرهام، اما سه بيت شعرى را كه جدم در رثاى جدّتان حضرت حسين بن على عليهماالسلام سروده، به خدمتتان تقديم مىكنم:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاكَ فِرِنْدُهُ
يَوْمَ الْهِياجِ وَقَدْ عَلاكَ غُبارٌ
يَوْمَ الْهِياجِ وَقَدْ عَلاكَ غُبارٌ
يَوْمَ الْهِياجِ وَقَدْ عَلاكَ غُبارٌ
يا ابا عبداللّه! من [از دشمنان تو تعجب نمىكنم كه چرا تو را كشتند، بلكه] تعجب مىكنم از شمشيرى كه بر بدن نازنين تو در روز عاشورا فرود آمد، در حالى كه غبار كربلا بر بدن تو نشسته بود.
وَلاَِسْهُمٍ نَفَذَتكَ دونَ حَرائِرَ
يَدْعُونَ جَدَّكَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ
يَدْعُونَ جَدَّكَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ
يَدْعُونَ جَدَّكَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ
من شگفت زده هستم از آن تيرهايى كه بر بدنت فرورفتند، در حالى كه خانوادهات با چشمان اشكبار قتل تو را نظاره كرده و جدّت را صدا مىزدند.
اِلاّ تَقَضْقَضَتِ السِّهامُ وَعاقَها
عَنْ جِسْمِكَ الاِْجْلالُ وَالاِْكْبارُ
عَنْ جِسْمِكَ الاِْجْلالُ وَالاِْكْبارُ
عَنْ جِسْمِكَ الاِْجْلالُ وَالاِْكْبارُ
يا ابا عبداللّه! چرا بزرگى و جلالت تو مانع نشد از اينكه تيرها بر بدنت اصابت كنند و آن جسم پاك را مجروح نمايند!
امام فرمود: احسنت! بارك اللّه فيك! هديهات را پذيرفتم، بفرما بنشين! آنگاه به خادم گفت: از منصور بپرس در مورد اين همه هدايا چه تصميمى دارد؟ منصور گفت: همه آنها را به حضرت كاظم عليهالسلام بخشيدم، هرطور دوست دارد مصرف كند. امام نيز تمام آن تحفهها را به آن پيرمرد شيعى كه زيباترين اشعار را در مرثيه امام حسين عليهالسلام خوانده بود، بخشيد و او را تشويق نمود. (18)
امام عليهالسلام به اين وسيله، از شاعران و احياگران حماسه عاشورا تجليل نمود و پيام پايدارى اهل بيت عليهمالسلام را كه در حركت انقلابى امام حسين عليهالسلام جلوهگر شده بود، علنى ساخت.
مقابله با منكرات
امام هفتم عليهالسلام افزون بر تلاشها و مقاومتهايى كه در مقابل جبّاران و حاكمان ستمگر از خود نشان مىداد، با صبر و بردبارى تمام به منكرات و مفاسد اجتماعى در سطح جامعه نيز توجه داشت و با شيوههايى مناسب با آنان مقابله مىكرد. علامه حلّى در كتاب شريف منهاج الكرامة داستانى را نقل كرده است كه نشانگر ايستادگى امام هفتم عليهالسلام در برابر مفاسد رائج و ناهنجاريهاى دينى و اخلاقى بوده است:
«آن روز حضرت از كوچههاى بغداد عبور مىكرد و صداى موسيقى از منزل يكى از اشراف ساكن آنجا، تمام كوچه را پر كرده بود. در آن حال، يكى از خدمتگزاران همان خانه براى كارى به بيرون منزل آمد. امام كاظم عليهالسلام از اين وضعيت شديدا ناراحت بود، آن خادم را صدا كرد و پرسيد: آيا صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ او گفت: البته كه آزاد است. امام فرمود: «لَوْ كانَ عَبْدا لَخافَ مِنْ مَوْلاهُ؛ [راست مىگويى [اگر او بنده بود، از مولاى خود واهمه داشت.»
خادم به خانه برگشت و صاحب منزل كه بُشر بود و در كنار سفره شراب با رفقايش نشسته بود، پرسيد: در بيرون منزل با كه صحبت مىكردى؟ و او سخنان امام را بيان كرد.
كلمات حياتبخش امام عليهالسلام آنچنان در اعماق قلب بُشر تأثير گذاشت كه با پاى برهنه بيرون دويد و خود را به امام رسانيده و از محضرش عذر خواسته، به دست آن حضرت توبه كرد و بعد از آن، به بُشر حافى موسوم شد و به مقامات عالى معنوى نائل گرديد.» (19)
1. المزار، محمد بن المشهدى، ص294؛ بحارالانوار، ج99، ص164.
2. بحارالانوار، ج99، ص15.
3. الانوار البهيه، ص205.
4. بقره/45.
5. الانوار البهيه، ص205.
6. جنّ/13.
7. رجوع شوه به اصول كافى، كتاب الحجه، باب الفئ والانفال.
8. اعراف/146.
9. ابراهيم/28.
10. هدايتگران راه نور، ص700.
11. بحارالانوار، ج48، ص135.
12. تاريخ بغداد، ج13، ص32.
13. معجم رجال الحديث، ج19، ص179.
14. مقاتل الطالبين، ص449.
15. الكافى، ج5، ص110.
16. معجم رجال الحديث، ج10، ص133.
17. المناقب، ج4، ص300.
18. مستدرك الوسائل، ج10، ص386.
19. منهاج الكرامة، ص65.