ستاره اندلس مادر امام موسي كاظم(ع)
محمد رضايي مادر امام موسي بن جعفر عليهالسلام ، حُمَيْدَه اندلسيه(1) از اشراف اعاجم بود و حضرت صادق عليهالسلام دربارهاش ميفرمود: حُميده از هر ناپاكي، پاكيزه است. او مانند شِمش طلاست. پيوسته ملائكه از او حراست ميكردند تا اينكه به سبب كرامتي كه از سوي حق تعالي براي من و حجت بعد از من است، به دستم رسيد.(2)ديار و تبار و كنيهاشحميده دختر صاعد بربري از ديار اندلس بود كه با لقب لؤلؤه از او ياد ميشد بانويي باورع و مورد اعتماد بود.(3)توضيح واژه بربر
بربر مردمي از ساكنان شمال غرب افريقا بودند و جمع اين واژه برابِر و بَرابرة است.(4)بربر از واژه يوناني باربار به معني غيريوناني است. مانند عجم به معني غير عرب. آتنيهاي غير يونانيها را بربر ميگفتند؛ چنانكه در داستانهاي ما غير ايراني را تور گرفتهاند و عرب غير عرب را عجم، غالبا تصور ميكنند كه بربر يوناني به معني وحشي است ولي تصور نميرود چنين باشد زيرا در كتاب هرودوت ميگويد: لاسدمونيها (اهالي شبه جزيره پلوپونس) پارسيها را به جاي بربر خارجي گويند. لذا اينجا منطقي است كه استنباط كنيم: آتنيها جاي خارجي بربر ميگفتند.(5)ابوالمنذر معتقد است كه بربرها از فرزندان فاران بن عمليقاند و شرقي ميگويد: بربر عمليق فرزند بَلْعَم فرزند عامر فرزند اشليخ فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است و برخي معتقدند: عمليق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است.(6) و انس بن مالك از حضرت رسول صلياللهعليهوآلهوسلم حديثي به اين صورت نقل ميكند: «... كان يقول تزوّجوا في نسائهم ...» با زنهاي آنها ازدواج كنيد.(7)از بردگي تا همسري امام
عكاشه از امام باقر عليهالسلام سؤال كرد چرا براي امام صادق عليهالسلام همسري اختيار نميكنيد؟ او كه به سن ازدواج رسيده است؟امام باقر عليهالسلام كه در برابرش كيسهاي پول سربسته بود، فرمود: به زودي بردهفروشي از اهل بربر ميآيد و در دارميمون منزل ميكند با اين كيسه پول، همسري برايش انتخاب ميكنم.عكاشه ميگويد مدتي گذشت تا آنكه ما روزي خدمت امام باقر عليهالسلام رسيديم. فرمود: ميخواهيد شما را از آمدن بردهفروشي كه گفته بودم، آگاه سازم؟برويد و با اين كيسه پول از او كنيزي انتخاب كنيد. ما نزد برده فروش آمديم. گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترك بيمار كه يكي از ديگري بهتر است. گفتيم: آنها را بياوريد تا ببينيم، وقتي آورد يكي را انتخاب كرديم و قيمتش را پرسيديم.گفت: به هفتاد اشرفي. گفتيم: او را به همين كيسه پول ميخريم هر چه بود، ما نميدانيم در آن چقدر است. مردي كه موهاي سر و رويش سفيد بود جلوتر آمد و گفت: باز كنيد و بشماريد، بردهفروش گفت: بازكنيد ولي اگر از 70 اشرفي دو جو(8) هم كمتر باشد، نميفروشم.پيرمرد گفت: نزديك بياييد، ما نزديكش رفتيم و مهر كيسه را باز كرديم و اشرفيها را شمرديم بيكم و زياد، 70 اشرفي بود.به اين ترتيب نزد امام باقر عليهالسلام آمديم.وي ميگويد: امام باقر عليهالسلام كه قبلاً ما را از اين واقعه مطلع كرده بود، خدا را ستايش كرد و به دختر فرمود: نامت چيست؟ گفت: حُمَيْده، فرمود: حُمَيْده باشي در دنيا و محموده(9) باشي در آخرت. آيا دوشيزه هستي؟گفت: آري.برده فروش گاه نزد من ميآمد، ولي خدا مردي را كه سر و ريش سفيدي داشت، بر او مسلط ميكرده. او چنان سيلي بر بردهفروش ميزد كه از نزد من برميخاست؛ چند بار نزد من نشست و پيرمرد هم چند بار به او سيلي زد.امام رو به فرزندش كرد و فرمود: اي جعفر اين دختر را نزد خود ببر و به اين هرگاه امام صادق عليهالسلام اراده تقسيم حقوق اهل مدينه را داشت، به ام فروة و همسرش حميده واگذار مينمود.طريق بهترين شخص روي زمين يعني موسي بن جعفر عليهالسلام از او متولد شد.(10)بانوي فقيه و امين
آن بانو آنقدر نسبت به احكام و مسائل فقهيه و عالم بود كه حضرت صادق عليهالسلام امر ميفرمود تا بانوان در اخذ مسائل احكام به او رجوع نمايند.(11)و چنان مورد اعتماد بود كه هرگاه امام صادق عليهالسلام اراده تقسيم حقوق اهل مدينه را داشت، به ام فروة و همسرش حميده واگذار مينمود.(12)ميلاد نور
ابوبصير ميگويد: سالي كه حضرت امام موسي عليهالسلام متولد شد، در خدمت حضرت صادق عليهالسلام در سفر حج بودم. وقتي به منزل اَبْواء(13) رسيديم، حضرت براي ما چاشت خواست. در بين خوردن غذا پيكي از طرف حميده به نزد حضرت آمد و خبر داد كه حميده ميگويد اثر وضع حمل در من ظاهر شده است و اين فرزند مثل فرزندان ديگر نيست.(14)حضرت با خوشحالي برخاست و به سوي خيمه رفت اندك زماني بعد بازگشت، چهرهاش شگفته و خندان بود و آستينهايش را بالا زده بود. گفتيم خدا هميشه لبهايتان را خندان و دلتان را شادان كند، حميده در چه حال بود؟فرمود: حق تعالي پسري به من عطا كرد كه بهترين خلق خداست و حميده مرا به موضوعي از او خبر داد كه من از او آگاهتر بودم.ابوبصير گفت: فدايت شوم به چه چيزي خبر داد؟فرمود: حُمَيْدِه گفت: وقتي آن مولود مبارك آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت و سر خود را به سوي آسمان بلند كرد.به او گفتم كه علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامي كه بعد از او هست، چنين است.(15)امام صادق عليهالسلام ميفرمود: شبي كه نطفه جدّم (امام سجّاد عليهالسلام ) منعقد شد فرشتهاي ظرفي را كه شربت در آن بود نزد امام حسين عليهالسلام آورد، شربتي كه از آب روانتر، از كره نرمتر، از عسل شيرينتر، از برف خنكتر و از شير سفيدتر بود، پس از آشاميدن، نطفه جدّم بسته شد.نطفه من نيز به همين ترتيب بسته شد و آنگاه كه نوبت به انعقاد نطفه پسرم (موسي عليهالسلام ) رسيد، فرشتهاي نزدم آمد از همان شربت به من داد و نطفه پسرم كه تازه متولّد شده، بسته شد.«بنابراين از آنچه كه خدا به من داده، شادمانم. به اين پسر توجه داشته باشيد و بدانيد كه به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست ...»وقتي كه اين فرزند دستش را بر زمين بگذارد، منادي از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلي به اسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا ميكند (اي فلان فرزند فلان ثابت باش)به خاطر عظمت خلقتت، از براي تو و متوليان تو رحمت خود را واجب گردانيدم، و بهشتم را بخشيدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانيدم. به عزت و جلالم قسم كسي را كه با تو دشمني كند، به شديدترين عذابهايم مبتلا گردانم هر چند در دنيا به خاطر وسعت رحمتم آنها را روزي بدهم.امام در ادامه فرمود: وقتي كه نداي منادي تمام شد، او در حالي كه دستش را روي زمين نهاده و سرش را به سوي آسمان كرد، جواب ميدهد و ميگويد: شَهِدَاللّهُ اَنّهُ لا اَلهَ اَلاّ هُوَ وَالْمَلائِكَةُ وَ اُولُوالْعِلْمِ قائِما بِالْقِسْطِ لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ.(16)زماني كه اين آيه را تلاوت كرد، خداوند علم اول و آخر را به او عطا ميفرمايد و سزاوار زيارت روح در ليلة القدر ميگرداند.پرسيدم: مگر روح همان جبرئيل نيست؟فرمود: جبرئيل از ملائكه است و روح خلقي اعظم از ملائكه است مگر چنين نيست كه خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد: «تنزل الملائكة و الرّوح في ليلة القدر» در اين شب فرشتگاه و روح را نازل ميگرداند.جشن تولد
شيخ برقي از منهال قصاب روايت كرده است: از مكّه به قصد تشرف به مدينه بيرون شدم. همين كه به اَبواء رسيدم، ديدم حق تعالي مولودي به حضرت صادق عليهالسلام عطا فرمود.ايشان يك روز بعد از من وارد مدينه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من هم در طعام آن حضرت حاضر شدم. چندان غذا ميخوردم كه تا روز ديگر كه بر سفره آن وارد ميشدم، ديگر محتاج به طعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان كه از سنگيني طعام بر بالش تكيه ميدادم.(17)رؤياي راستين
حميده از زماني كه مادر حضرت رضا عليهالسلام نجمه را خريد، ياد ميكرد و ميفرمود: حضرت رسول صلياللهعليهوآلهوسلم را در خواب ديدم كه به من ميفرمود: اي حميده نجمه را به فرزندت موسي ببخش زيرا به زودي فرزندي از او متولد ميشود كه بهترين روي زمين است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم.زماني كه امام رضا عليهالسلام به دنيا آمد، حميده، نجمه را طاهره ناميد.حديث وداع
شيخ صدوق از ابيبصير نقل ميكند براي تسليت حضور حُمَيْده رسيدم، او گريست آنگاه فرمود، اي ابامحمد اگر ميديدي امام صادق را كه قبل از رحلت چه حالي داشت تعجب ميكردي. چشمانش را باز كرد و فرمود: همه خويشاوندان و اهلم را جمع كنيد. همه را فرا خوانديم. حضرت به سوي همه نظر كرد و فرمود: «انّ شفاعتنا لاينالها مستخفا بالصّلوة» همانا شفاعت ما به كساني كه نماز را سبك بشمارند نميرسد.فرزندان حميدهاو فرزندان ديگري نيز داشت در تاريخ ولادت موسي بن جعفر عليهالسلام آمده است: مادرش حُمَيده بربريه اندلسيه بود كه ام ولد نيز ناميده ميشود فرزندانش عبارتند از: اسحاق و فاطمه.(18)اسحاق (آفتاب عريض)
اسحاق مردي فاضل باورع و مجتهد و صالح بود كه از او حديث روايت كردهاند. او چنان مورد اطمينان بود كه هر گاه ابن كاسب از او حديثي نقل ميكرد، ميگفت مرا ثقه رضيّ اسحاق بن جعفر عليهالسلام حديث كرد و او به امامت برادرش موسي بن جعفر عليهالسلام قائل بود.اسحاق از پدرش براي امامت برادرش؛ حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام روايت نقل كرده است و صاحب عمدة الطالب ميگويد: او شبيهترين مردم به رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلم بود و مادرش مادر امام موسي عليهالسلام بود. او محدثي جليل بود تا آنجايي كه طايفهاي از شيعه مدعي امامت او بودند ...(19)اسحاق معروف به عريضي بود زيرا در عريض به دنيا آمد و كنيهاش ابامحمد بود و شيخ طوسي در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امام صادق عليهالسلام شمرده است و از او حديث نقل ميكند.شيخ مفيد با تأكيد بسيار از وي با اين عبارت ستايش ميكند «او از اهل فضل و صلاح و ورع و اجتهاد بود. وي محدثي جليلالقدر بود. چنانكه گروهي از شيعيان مدعي امامت او شدهاند، هرگاه سفيان بن عتينه از او روايت ميكرد، او را مورد ستايش قرار داده، ميگفت: «هُوَ مِن اقل المعقبين من ولد جعفر الصادق عليهالسلام عددا.»(20)سادات بنيزهره
نسب بنيزهره كه ساكن حلب و خانواده جليلي بودند به اسحاق بن جعفر منتهي ميشود. از جمله ايشان ميتوان از ابوالمكارم حمزة بن علي بن زهره حلبي عالم فاضل جليل،نويسنده آثار وقتي آن مولود مبارك آمد، دستهايش را بر زمين گذاشت و سر خود را به سوي آسمان بلند كرد.علمي فراواني در كلام و امامت و فقه و نحو نام برد. همچنين از جمله آثار او «غنية النزوع الي عَلْمَي الاصول و الفروع» است. او، پدرش، جدش و برادرش؛ عبداللّه از اكابر فقهاء اماميهاند. آيةاللّه علامه حلّي اجازه كبيره معروفه را براي بنوزهره نوشته است.مردان پولادين در حلبسيد شريف تاجالدين بن محمد بن حمزة بن زهره در كتاب غاية الاختصار في اخبار البيوتات العلويه المحفوظة من الغبار در ذكر بيت اسحاقيين مينويسد: حمد خدا را كه ما را از بيت زهره قرار داد كه نقباء حلب ميباشند. جدشان زهرة بن ابيالمواهب علي؛ نقيب حلب بن محمد بن نقيب حلب ابن ابيسالم محمد مرتضي مدني است كه از مدينه به حلب آمد. ابن احمد مدني كه مقيم حرّان بود.سادات ديباجي
به محمد بن جعفر به جهت حسن و جمال و كمالش ديباجه ميگفتند. وي مردي سخي و شجاع بود و با رأي زيديان در خروج با شمشير موافقت داشت و در ايام مأمون در سنه 199 در مدينه خروج كرد و مردم را به بيعت با خود فرا خواند، اهل مدينه با او به عنوان امير مؤمنين بيعت كردند. او مردي قويالقلب و عابد بود. هميشه يك روز روزه ميگرفت و يك روز افطار مينمود. هرگاه از منزل خارج ميشد، لباسش را به برهنهاي ميداد. هر روزي گوسفندي براي ميهمانان خود ذبح ميكرد. وي به طرف مكّه رفت و با جماعتي از طالبيّين كه حسين و حسن افطس و محمد بن سليمان بن داود بن حسن مثنّي و محمد بن حسن معروف به اسليق و علي بن حسين بن عيسي بن زيد و علي بن حسين بن زيد و علي بن جعفر بن محمّد از جمله ايشان بودند. با هارون بنمسيّب جنگ كرد و بسياري از افراد لشكر هارون را كشت آنگاه دست از جنگ برداشت.هارون بنمسيّب حضرت علي بن موسي الرضا عليهالسلام را به رسالت به نزد محمد بن جعفر فرستاد و او را به صلح دعوت كرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء كرد و آماده جنگ شد. هارون نيز لشكري فرستاد و محمد را با طالبيّين در آن كوهي كه منزل داشتند، محاصره كردند و تا سه روز مدت محاصره طول كشيد و آب و طعام ايشان تمام گشت، اصحاب محمّد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلين پوشيده به خيمه هارون بن مسيّب رفت و از براي اصحاب خود امان خواست. هارون نيز به وي امان داد.(21)از تاريخ قم نقل است كه محمد ديباج در جرجان وفات يافت در وقتي كه مأمون به عراق ميرفت در سنه 203 و مأمون بر او نماز گزارد و در جرجان او را دفن كرد.(7) همان، ص542.
(15) منتهي الامال، ج2، ص189.
(13) بحارالانوار، ج48، ص2. روستاي اطراف مدينه كه در آنجا قبر آمنه مادر حضرت رسول صلياللهعليهوآلهوسلم است و منتهي الامال، ج2، ص187، نام منزلي است بين مكه و مدينه.
(4) فرهنگ الفبائي الرائد، ج1، ص372. جيل به مغرب افريقية، ج، البرابرة و امة اُخري بين الحبوش و الرنج الواحد بربريٌّ مردمي هستند كه بين حبشه و زنگ سكني دارند. مفرد آن بربري است.
(14) هدية الاحباب، حاج شيخ عباس قمي، ص207. الصفار القمي ثقة عظيم القدر وجه اصحابنا القميين وقليل السقط في الرواية صاحب تصنيفات جيده مثل كتابهاي حسين بن سعيد و از شاگردان احمد بن محمد بن خالد برقي است بلكه زيادتر از جمله بصائر الدرجات است كه در دست است وفاتش در قم سنه 209 (رص).
(21) بحارالانوار، ج47، ص257 و تاريخ طبري، ج10، ص233 و خطيب در تاريخش، ج2، ص113 و مقاتل ابوالفرج، ص538 او مردي عاقل فاضل بود يك روز در ميان روزه ميگرفت همسرش خديجه دختر عبداللّه بن الحسين ميگفت هرگز با لباسي بيرون نميرفت مگر اينكه بر بيچارگان ميپوشاند و برميگشت ابنعنبه در عمدة الطالب ص245 اشاره به دعوت براي محمد بن ابراهيم بن طباطبا حسين و بعد از فوت او دعوت به سوي خودش را اشاره ميكند
(19) منتهي الآمال، ج2، ص165.
(17) اعلام نساء المؤمنات، تأليف محمد الحسون ام علي مشكور، ص311.
(2) بحارالانوار، ج47، ص2.
(10) اصول كافي، ج2 ترجمه، ص386 ـ 385.
(3) اعلام نساء المؤمنات، ص311 صاحب مناقب نامش را حميده مصفاة دختر صاعد بربري كه او را اندلسي و ام ولد و كنيهاش را لؤلؤه بيان ميكند.
(12) اعلام نساء المؤمنات، تأليف محمد الحسون ام علي مشكور، ص311 .
مادر امام صادق عليهالسلام فاطمه مسماة به ام فروة دختر قاسم بن ابيبكر است كه حضرت صادق عليهالسلام در حق او فرموده مادرم از جمله زناني بود كه ايمان آورد و تقوي و پرهيزكاري را اختيار كرد و احسان و نيكوكاري نمود و خدا دوست دارد نيكوكاران را.
(20) بحارالانوار، ج47، ص258 پاورقي براي اطلاع بيشتر رجوع به عمده، ص249 و مشجره الكشاف، ص68.
(18) بحارالانوار، ج48، ص7، به نقل از كشف الغمه، ج3، ص40.
(6) معجم البلدان، ج1، ص541.
(8) حبه: به وزن دو جو و يك شصتم دينار است.
(5) لغتنامه دهخدا، حرف باء، ص822، به نقل از ايران باستان، ص78.
(11) الامال، ج2، ص188 و124.
(9) حميده و محموده: ستوده و پسنديده.
(1) اعيان الشيعه، ج2، ص5.
(16) آل عمران، آيه 18.