تشيُّع در گذرگاه تاريخ
داود الهامي
اغلب علماي تاريخ و انساب در تعداد اولاد حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ اختلاف کردهاند، در حالي که ابن شهر آشوب تعداد فرزندان آن حضرت را سي نفر نوشته([1])، صاحب عمدة الطالب اين تعداد را به شصت نفر رسانده است. به اين ترتيب که 37 نفر از آنان دختر و 23 نفر پسر بودهاند([2]). و يعقوبي عدد فرزندان آن حضرت را 41 نفر، 18 پسر و 23 دختر نوشته است([3]). و مؤلف کشف الغمة نيز تعداد فرزندان آن بزرگوار را 38 نفر 20 دختر و 18 پسر ذکر کرده([4]) وليکن طبق نظر مرحوم مفيد حضرت موسيبن جعفر داراي سي و هفت فرزند پسر و دختر بود هيجده تن ذکور و نوزده تن اناث بودند و ا سامي همه آنها را به ترتيب ذکر کرده است([5]). شيخ مفيد مينويسد: «و کان أفضل ولد أبي الحسن موسي ـ عليه السلام ـ و انبههم و أعظمهم قدراً و أعلمهم و أجمعهم فضلاً: أبو الحسن علي بن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ» ([6]) و در ميان فرزندان آن حضرت از همه برتر و در قدر و منزلت والاتر و دانشمندتر و در فضل و کمال جامعتر، حضرت ابوالحسن عليبن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ بوده است. ابوالصلت هروي از اسحاقبن موسيبن جعفر روايت کرده است که گفت از پدرم موسيبن جعفر ـعليه السلام ـ شنيدم که به پسران خود فرمود: «هذا اخوکم علي بن موسي عالم آل محمّد فاسألوه عن أديانکم و احفظوا ما يقول لکم، فإنّي سمعت أبي جعفربن محمد ـ عليه السلام ـ غير مرّة يقول لي: إنّ عالم آل محمد لفي صلبک وليتني ادرکته فانّه سميّّ أمير المؤمنين علي»([7]) اين عليبن موسي برادرتان عالم آل محمد است پس دينهايتان را از او بپرسيد و هر چه به شما ميگويد آن را حفظ کنيد زيرا مکرر از پدرم جعفربن محمد شنيدم که ميفرمود: عالم آل محمد در صلب توست واي کاش او را ميديدم و او علي اميرالمؤمنين ناميده ميشود. يکي ديگر از فرزندان با فضيلت امام کاظم ـ عليه السلامـ احمدبن موسي است که قبرش در شيراز و به شاه چراغ معروف است. مفيد درباره او مينويسد: و احمدبن موسي مردي کريم و بزرگوار و پارسا بوده و حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ او را دوست داشت و مقدم ميداشت و مزرعه خود که معروف بود به «يسيرة» به او بخشيد و گفتهاند احمدبن موسي ـ رضي الله عنه ـ در زمان خود هزار بنده آزاد کرد([8]) و ديگر از فرزندان آن حضرت محمدبن موسي است که از اهل فضل و صلاح بوده و نقل شده که محمدبن موسي پيوسته با وضوء و هميشه سرگرم نماز بود و شبها کم ميخوابيد و برميخاست و مشغول عبادت ميشد، يکي از نزديکان وي ميگويد من هرگز او را نديدم جز اينکه به ياد گفتار خداي تعالي ميافتادم که: ﴿کانوا قليلاً من الليل ما يهجعون﴾([9]) درباره پرهيزکاران و متقيان ميفرمايد: «چنان بودند که اندکي از شب را ميخوابيدند»([10]) و محمدبن موسي را به جهت کثرت عبادتش «محمد عابد» ميگفتند واو نيز در شيراز مدفون است. و ديگر از فرزندان آن حضرت، ابراهيمبن موسي است که مردي شجاع و کريم بود و در زمان مأمون از طرف محمدبن زيدبن عليبن الحسين ـ عليه السلامـ فرماندار يمن شد. محمدبن زيد کسي است که در زمان مأمون خروج کرد و ابو السرايا نيز در کوفه با او بيعت کرد و کوفه را فتح نمود و مدتي در آنجا بماند تا آنکه ابو السرايا در جنگ با بني عباس کشته شد و کار محمدبن زيد پراکنده گشت و براي ابراهيمبن موسي از مأمون امان گرفتند([11]) ابراهيم به بغداد آمد و در آنجا بود تا از دنيا رفت. مرحوم محدث قمي به هنگام بحث از دختران حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ مينويسد: بر حسب آنچه به ما رسيده، افضل آنها سيده جليله معظمه، فاطمه بنت امام موسي ـ عليه السلام ـ معروف به حضرت معصومه ـ عليها سلام ـ است.([12]) صاحب قاموس الرجال ميگويد: در ميان فرزندان امام کاظم ـ عليه السلام ـ با آن همه کثرتشان بعد از امام رضا ـ عليه السلام ـ کسي همسنگ حضرت معصومه نبود([13]). شخصيت فوقالعاده حضرت معصومه ـ عليها سلام ـ از روايتي که امام صادق ـ عليه السلام ـ درباره آن حضرت قبل از تولدش فرموده کاملاً روشن ميگردد. آنجا که امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «ألا إنّ لله تعالي حرماً و هو مکّة، ألا إنّ لرسول الله حرماً و هو المدينة، ألا إنّ لأميرالمؤمنين حرماً و هو الکوفة، ألا إنّ حرمي و حرم ولدي بعدي قم، ألا إنّ قم کوفتنا الصغيرة ألا إنّ للجنة ثمانية أبواب ثلاث منها إلي قم، تقبض فيها أمرأة هي من ولدي و اسمها فاطمة بنت موسي تدخل بشفاعتها شيعتنا الجنّة بأجمعهم»([14]). يعني: براي خداي تبارک و تعالي حرمي است و آن مکّه است، براي رسول اکرم ـصلي الله عليه و آلهـ حرمي است و آن مدينه است، براي اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ حرمي است و آن کوفه است، براي من و فرزندانم که بعد از من ميآيند، حرمي است و آن قم است، آگاه باشيد که قم کوفه کوچک است و بدانيد که براي بهشت هشت در هست که سه در آن به سوي قم است. بانوئي از اولاد من در آن وفات ميکند که نامش فاطمه دختر موسي است، همه شيعيان ما به شفاعت او وارد بهشت ميشوند. طبق نقل يعقوبي امام کاظم ـ عليه السلام ـ بيست و سه دختر داشت. او بي آنکه سبب اين کار را ذکر کند در تاريخ خود مينويسد که: حضرت موسيبن جعفر وصيت کرد که دخترانش ازدواج نکنند جز يکي از ايشان که ام سلمه نام داشت و در مصر به زني قاسمبن محمدبن جعفر در آمد و در اين باره ميان قاسم و خويشان جريان سختي پيش آمد تا آنجا که قاسم قسم خورد که جامه از وي دور نکرده و جز آنکه او را به حج برد منظوري نداشته است([15]). مؤلف تاريخ قم به علت اين کار اشاره کرده و مينويسد: چنين رسيده که رضائيه دختران خود را به شوهر نميدادند، زيرا کسي را که همسر و کفو ايشان بود نمييافتند و حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ را بيست و يک دختر بوده است و هيچيک شوهر نکردهاند. و اين مطلب در ميان دختران ايشان عادت شده و محمدبن عليالرضا ـ عليه السلام ـ به شهر مدينه ده ديه وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکردهاند و از انفاقات آن ديهها نصيب و قسط رضائيه که به قم ساکن بودهاند از مدينه جهت ايشان ميآوردند([16]). شيخ مفيد در پايان ميافزايد: «و لکل واحد من ولد أبي الحسن موسي ـ عليه السلام ـ فضل و منقبة مشهورة و کان الرضا ـ عليه السلام ـ المقدّم عليهم في الفضل علي حسب ما ذکرناه».([17]) و براي هر يک از فرزندان حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ فضيلت و منقبتي جداگانه و مشهور است و حضرت رضا ـ عليه السلام ـ در فضيلت مقدم بر ديگران بود، چنانکه گفتيم.اماميه پس از شهادت امام کاظم ـ عليه السلام
ـ شهادت امام کاظم ـ عليه السلام ـ شکاف ديگري را در ميان اماميه به وجود آورد و پنج فرقه از ايشان بيرون آمد که مشهورترين آنها دو فرقه است: اول گروهي که رحلت امام هفتم را انکار کردند و آن حضرت را «قائم» و «مهدي» دانسته و امامت را به آن حضرت ختم کردند و گفتند امام هفتم زنده است و تا دنيا را از عدل و قسط پر ننمايد رحلت نخواهد کرد. اين فرقه «واقفيه» خوانده شدهاند([18]) علت انکار رحلت امام کاظم ـ عليه السلام ـ از سوي اين گروه، اين است که بعضي از وکلاي امام هفتم مانند عثمانبن عيسي رواسي در مصر، و زياد قندي، عليبن أبي حمزه، حيان و سراج در کوفه، مبلغ زيادي پول (بيش از صد هزار دينار) به عنوان سهم امام در اختيار داشتند. چون اينان اين پول را به نفع خود مصرف کرده بودند رحلت او و امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ را منکر شدند تا عذري براي عدم پرداخت سهم امام داشته باشند([19]). از نقل کشي به نظر ميرسد که محمدبن بشير و پدرانش واژه مهدي را در مورد امام کاظم ـ عليه السلام ـ به کار برده و وفات او را منکر شدند و لقب قائم مهدي به او دادند.([20]) دوم گروهي که بر خلاف واقفيه به رحلت امام هفتم قطع کردند و امامت را بعد از آن حضرت، حق امام ابو الحسن عليبن موسي الرضا (155ـ 203) دانستند و به همين مناسبت به اسم «قطعيه» مشهور شدند.([21]) امام رضا ـ عليه السلام ـ در اثبات حقوق خود براي امامت نه تنها از جانب پيروان برجسته پدرش، بلکه از سوي برخي از برادرانش نيز با مشکلات عديدهاي روبرو شد.([22]) با وجود اين عده زيادي از نزديکان مورد اعتماد و اهل علم و تقوي و فقهاي شيعيان حضرت امام کاظم ـ عليه السلام ـ با نقل نصوصي صريح و اشاراتي از آن حضرت درباره امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ آن حضرت را مورد تأييد قرار دادند از آن جمله: داود بن کثير رقي، محمدبن اسحاق عمار، عليبن يقطين، نعيم قابوسي، حسينبن مختار، زياد بن مروان، مخزومي، داود بن سليمان، نصر بن قابوس، داود بن زربي، يزيد بن سليط و محمدبن سنان هستند.([23])و به خاطر معجزاتي که از آن حضرت ظاهر شد جمعي از واقفيگري رجوع کردند مثل عبدالرحمنبن حجاج و رفاعةبن موسي و يونسبن يعقوب و جميلبن دراج و حمادبن عيسي و ديگران اينها از اصحاب امام کاظم ـ عليه السلام ـ بودند که در امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ به شک افتاده بودند که بعداً شکشان بر طرف گرديد و همچنين برخي از شيعيان خود آن حضرت که واقفي شده بودند از آن دست کشيدند و به امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ و امامهاي بعدي قائل شدند.([24]) بدين جهت امام رضا ـ عليه السلام ـ در طي سالهاي (199ـ 183) بسياري از شيعيان پدر خود را نگه داشت و نظام مخفي ارتباطات را ترتيب داد تا وظائف مذهبي خويش را هدايت کند([25]) به علاوه شخصيت امام رضا ـ عليه السلام ـ با ترجيح ابعاد مذهبي اسلام بر ابعاد سياسي، او را بر بسياري از افراد از جمله شخص مأمون برجستهتر و بارزتر مينمود.امام عليبن موسي الرضا عليهما السلام
پس از رحلت امام هفتم، فرزندش عليبن موسي الرضا ـ عليه السلام ـ جانشينآن حضرت شد و اين به خاطر برتري او از لحاظ علم و بردباري و پرهيزگاري وي نسبت به همه برادران و خاندان خود بود و شيعه و سني در وجود اين اوصاف در او و برتري آن بزرگوار خلافي نکردهاند و همگان آن حضرت را به اين اوصاف شناختهاند. و دليل ديگر بر امامت آن حضرت نص صريح و اشاراتي است که پدرش درباره امامت او پس از خود فرموده است در حالي که درباره هيچ يک از برادران او و خاندان خود چنين نص و اشاره وجود ندارد.([26]) امام هشتم پس از پدر بزرگوار خود به امر خدا و معرّفي پدر و گذشتگان خود به امامت رسيد امامت را با نص از سوي پدرش دريافت کرد. اشاره و نص صريح از امام کاظم ـ عليه السلام ـ درباره امامت امام رضا فراوان است که از آن جمله: بنا به گفته کليني، صحاف گويد: من و هشامبن حکم و عليبن يقطين در بغداد بوديم، عليبن يقطين گفت: خدمت حضرت موسيبن جعفر نشسته بودم که پسرش علي وارد شد، امام فرمود: عليبن يقطين! هذا عليٌٌ سيد ولدي: همين علي سرور اولاد من است، من کنيه خود (ابوالحسن) را به او بخشيدهام. هشام دست خود را به پيشانيش زد و گفت: واي بر تو چه گفتي؟ ابن يقطين گفت: به خدا همينطور که گفتم از او شنيدم. هشام گفت: با اين سخن به تو خبر داده که امر امامت پس از وي به او متعلق است.([27]) 2ـ ابن قولويه (به سند خود) از داود رقي روايت کرده که گويد: به امام کاظم ـ عليه السلام ـ عرض کردم، فدايت شوم، من پير شدهام، پس دست مرا بگير و از دوزخ رهائي بخش (امام و صاحب اختيار ما پس از تو کيست؟) حضرت با دست اشاره به فرزندش ابوالحسن ـ عليه السلام ـ کرد و فرمود: «هذا صاحبکم من بعدي» اين پس از من صاحب شماست.([28]) 3ـ اسحاق بن عمار گويد: به حضرت کاظم ـ عليه السلام ـ عرض کردم، آيا مرا به کسي که دين و آئين خود را از او بگيرم راهنمائي نميکنيد. امام فرمود: «هذا ابني علي إنّ أبي أخذ بيدي فأدخلني إلي قبر رسول الله ـصلي الله عليه و آلهـ فقال لي: يا بني إنّ الله جلّ اسمه قال: ﴿إنّي جاعل في الأرض خليفة﴾ و إنّ الله تعالي إذا قال قولاً و في به.([29]): اين پسرم علي است همانا پدرم دست مرا گرفت و مرا کنار قبر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ برد و فرمود: پسر جان خداي عزّوجل فرموده: «من در زمين جانشين قرار خواهم داد» و چون خداوند چيزي فرمايد به آن وفا کند.([30]) (يعني مطابق اين وعده خداوند هميشه در زمين جانشيني از خداوند خواهد بود که او امام و حجت خداست). 4ـ نعيم قابوس گويد: حضرت موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ فرمود: «إنّ ابني عليّاً أکبر ولدي و ابرهم عندي و أحبهم إلي و هو ينظر معي في الجفر و لم ينظر فيه إلّا نبي أو وصي نبيّ ([31]): فرزندم علي بزرگترين اولاد من است و خوش رفتارترين و محبوبترين آنان نزد من ميباشد و او با من در جفر مينگرد، در صورتي که جز پيغمبر يا وصي پيغمبر در آن نمينگرد. 5ـ مخزومي گويد: موسيبن جعفر ـ عليه السلام ـ پيش از زندان رفتنش) دنبال ما فرستاد و ما را جمع کرد و فرمود ميدانيد شما را براي چه دعوت کردم؟ گفتيم: نه. فرمود: «اشهدوا إنّ ابني هذا وصيي و القيّم بأمري و خليفتي من بعدي»: گواه باشيد که اين پسرم وصي من است و پس از من جانشين من است. هر که از من طلبي دارد از اين پسرم بگيرد و به هر که وعدهاي دادهام از او بخواهد و هر کسي از ملاقات من ناگزير است، جز به وسيله نامه او مرا ملاقات نکند.([32]) خلاصه نص و اشاره بر امامت امام رضا ـ عليه السلام ـ بسيار است که نمونههائي از آنها در اينجا ذکر گرديد. طبق نظر بيشتر مورخان و دانشمندان اسلامي، امام رضا ـ عليه السلام ـ در سال 148 هـ در شهر مدينه ديده به جهان گشود([33]) يعني در همان سالي که جدش امام صادق ـ عليه السلام ـ درگذشت و در ماه صفر 203 در شهر طوس که از شهرهاي خراسان بود از دنيا رفت و از عمرش در آن روز 55 سال گذشته بود. نام مادرش «ام البنين» بود و بنا بر اين مدت امامت آن حضرت پس از پدر بزرگوارش 20 سال بود. لقب مشهور آن حضرت «رضا» است براي حضرتش القاب و عناوين ديگري هم بوده، چنانکه او را صابر ، فاضل، رضي، وفي لقب دادهاند.[1] . ابن شهر آشوب ج3ـ 438. [2] . عمدة الطالب ص187ـ 185. [3] . يعقوبي، تاريخ ج21/415. [4] . اربلي، کشف الغمة في معرفة الأئمة ج3/41. [5] . مفيد، ارشاد ص283. [6] . همان کتاب. [7] . بحار ج49/100 به نقل از اعلام الوري. [8] . ارشاد، ص284. [9] . سوره ذاريات آيه 17. [10] . ارشاد ص284. [11] . مفيد، ارشاد ص284. [12] . قمي، منتهي الآمال، ج2/161. [13] . تواريخ النبي و الآل ص65. [14] . کتاب النقض ص196 با کمي تفاوت مجالس المؤمنين ج1/83ـ بحار ج60/228. [15] . تاريخ يعقوبي ج2/415ـ عقيدة الشيعة ص160ـ 168. [16] . بنقل محدث قمي، منتهي الآمال ج2/162. [17] . مفيد، ارشاد ص284. [18] . اشعري قمي، کتاب المقالات و الفرق ص89 شماره 169، توضيح الملل، ج1/229. [19] . صدوق، علل الشرايع ج1/235ـ عيون ص2ـ 91، کشي، اختيار/467ـ 493. [20] . کشي، اختبار ص478، طوسي، الغيبة ص43. [21] . توضيح الملل، ترجمه ملل و نحل ج1/224. [22] . کشي، اختيار، ص464 و 472 ـ حتي برخي از آنان امام رضا ـ عليه السلام ـ را به دادگاه پيش قاضي احضار کردند. کافي ج1/8ـ 316. [23] . مفيد، ارشاد ص285. [24] . طوسي، الغيبة، ص47. [25] . کشي، اختيار 2/591. [26] . مفيد، ارشاد ص285. [27] . کليني، کافي ج1/311. [28] . مفيد، ارشاد ص285ـ کافي ج1/312ـ طوسي، الغيبة ص25. [29] . مفيد، ارشاد، ص285ـ کليني، کافي ج1/312ـ الغيبة، طوسي ص25. [30] . ارشاد، ص281ـ کافي ج1/312ـ 311ـ الغيبة، ص26. [31] . کافي ج1/312ـ ارشاد ص 286ـ طوسي، الغيبة ص26. [32] . کليني در اين باره 16 روايت و مفيد 12 روايت نقل کرده است و شيخ حر عاملي در کتاب «اثبات الهداة» ج3/238ـ244 بابي را به اين موضوع اختصاص داده و در آن باب تنها از طرق شيعه 68 روايت نقل کرده است. [33] . کافي ج1/486ـ ارشاد ص285ـ دلائل الامامة ص 7ـ 175ـ فصول المهمة ص6ـ 245ـ کساني هم هستند که تولد آن حضرت را در 153 دانستهاند مانند: اربلي در کشف الغمة، ابنشهر آشوب در مناقب و صدوق در عيون الا أخبار، ابن خلکان در وفيات الأعيان و يافعي در مراة الجنان.