قاسم بن محمد، حوارى امام زين العابدين (ع)
ابوالحسن ربانى سبزوارى در اواخر سده اول هجرى قمرى، شهر مدينه، از نظر گسترش دانش دين و معارف توحيدى، جايگاه رفيعى يافت . بنياد اين منزلت والا، بيشتر در پرتو نورافشانى خورشيد تابان سيد ساجدان و زينت عابدان، حضرت على بن الحسين عليه السلام بود . امام سجاد عليه السلام در روزگارى زندگى مىكرد كه حكومتسياه و تباهى آفرين بنىاميه، اهل معرفت و انديشه را به عزلت و گمنامى كشانده بود . امام سجاد عليه السلام در اين مقطع تاريخى با تمام توان خويش به نشر حديث و دعا پرداخت و در پرورش انسانهاى برجسته همت گماشت . يكى از دهها تربيتشده مكتب امام سجاد عليه السلام، قاسم بن محمد بن ابىبكر است . در اين نوشتار، گزيدهاى از زندگى و شخصيت اين فقيه وارسته، كه جد مادرى امام صادق عليه السلام نيز هست، به خوانندگان و اصحاب انديشه تقديم مىشود . تولد
در سال 36 ق . در خانه محمد بن ابىبكر كه يكى از ياران با اخلاص و از سرداران شجاع و پسر خوانده اميرمؤمنان عليه السلام بود، فرزندى متولد شد كه نامش را قاسم نهادند . براى قاسم دو كنيه نام برده شده: ابومحمد و ابوعبدالرحمن . لقب وى نيز «ديباج» است و به علت زندگى در مدينه، «مدنى» هم به او گفته مىشود . (1)خاندان
پدر قاسم، محمد بن ابى بكر، شخصيت فرزانهاى است . وى استاندار اميرمؤمنان عليه السلام در مصر و يكى از فرماندهان نظامى و از رهپويان راه و روش علوى بود; به گونهاى كه از پدرش (ابوبكر) و از دومين خليفه (عمر)، بيزارى مىجست . مادرش، اسماء دختر عميس بود كه بعد از مرگ ابوبكر، به همسرى حضرت على عليه السلام درآمد و محمد در خانه حضرت بزرگ شد و تربيتيافت . او را «عابد قريش» ناميده بودند . حضرت امير عليه السلام در منزلت او مىفرمود: «محمد ابنى من صلب ابى بكر; محمد پسر من است اما از نسل ابوبكر .» هنگامى كه در سال 38 ق . محمد در مصر، به دست مزدوران معاويه با وضع دلخراش به شهادت رسيد، اميرمؤمنان عليه السلام به شدت غمگين شد و گريست و فرمود: «من فرزندى شايسته و دوست داشتنى و شمشير بران اسلام را از دست دادم .» (2) مادر قاسم، بنابر نظريه مشهور، دختر يزدجرد، آخرين پادشاه سلسله ساسانيان بود . بر اين اساس گفته شده كه دو دختر يزدگرد كه اسير مسلمانان شدند; يكى به همسرى امام حسين عليه السلام درآمد و ديگرى همسر محمد بن ابى بكر شد . در نتيجه، امام زينالعابدين عليه السلام و قاسمبن محمد، پسرخاله يكديگر به شمار مىروند . (3)صحابى امام سجاد عليه السلام
قاسمبن محمد، تشيع را از پدرش به ارث برده است . او در مكتب انسان پرور امام زينالعابدين عليه السلام پرورش يافت و در گروه اصحاب و ياران آن بزرگوار قرار گرفت . شيخ طوسى در كتاب رجال، او را از جمله ياران امام سجاد عليه السلام به شمار آورده است . (4) از سخن شيخ طوسى بر مىآيد كه بعد از شهادت امام چهارم عليه السلام قاسم به محضر امام باقر عليه السلام شتافت و در جرگه اصحاب آن بزرگوار قرار گرفت . (5) تمام شرح حال نگاران و دانشوران شيعه، سخن شيخ الطائفه را مورد تاييد قرار داده و قاسم را از اصحاب امامان عليهم السلام به شمار آوردهاند . از منظر امام معصوم عليه السلام
قاسمبن محمد، از نظر دارا بودن خصلتهاى پسنديده و رفتار و منش دينى، در چنان قله شكوهمندى قرار داشت كه طبق پارهاى از اخبار، مورد بزرگداشت امام معصوم قرار گرفته است . امام صادق عليه السلام او را يكى از سه بزرگى شمرده كه در نزد امام سجاد عليه السلام از منزلت والايى برخوردار بودهاند . اسحاق بن جرير مىگويد: حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «سعيد بن مسيب، قاسم بن محمد و ابوخالد كابلى، از جمله راويان و شيعيانى بودند كه مورد اعتماد و عنايتحضرت سجاد عليه السلام بودند .» (6) عبدالله بن جعفر حميرى در اثر گرانسنگ خود به نام قرب الاسناد از احمد بن ابى نصر بزنطى روايت مىكند: روزى در نزد حضرت امام رضا عليه السلام، نام قاسم بن محمد و سعيد بن مسيب برده شد . حضرت فرمود: «كانا على هذا الامر، اى على التشيع; اين دو، در راه روشن ولايت علوى و اسلام ناب، قرار داشتند .» (7) حميرى در جايى ديگر از امام صادق عليه السلام روايت مىكند كه فرمود: «ديدم جدم، قاسم بن محمد را كه در يك شب بارانى، نماز مغرب و عشا را جمع خواند، بدون اينكه بين آن دو نماز، نماز ديگرى بخواند .» (8) از ديدگاه عالمان شيعى
بيشتر ترجمه نويسان شيعه كه در دانش ترجمه، ميراث مكتوبى دارند; به پيروى از اين دو امام بزرگوار، شخصيت قاسم را حرمت نهاده و از او به نيكى ياد كردهاند . شيخ الطائفه محمد بن الحسن طوسى در كتاب خود، او را از اصحاب دو امام به شمار آورده و اين، نشان مىدهد كه او، قاسم را از راويان شيعه مىداند . صاحب كتاب مجالس المؤمنين از ابن داود، كه از رجالشناسان طراز اول شيعه است، نقل مىكند: قاسم بن محمد از اصحاب امام زينالعابدين عليه السلام و مردى فقيه و دانشمند بوده است . (9) علامه مجلسى: كان القاسم جليلا و كان ثقة . (10) علامه ممقانى: قاسم يكى از راويان و دانشوران شيعى است . (11) محقق معاصر، صاحب قاموس الرجال: او از شيعيان خالص است . (12) استاد جعفر سبحانى: وى يكى از فقيهان بزرگ و از ياران امام سجاد عليه السلام است . (13) از منظر عالمان سنى
همه دانشمندان اهل سنت همانند دانشوران شيعى، در ستايش قاسم، اتفاق دارند و هر يك او را به زبانى ستودهاند . صاحب طبقات الكبرى: او مردى موجه، بزرگ، بلند مرتبه، پيشوا، و بسيار پرهيزكار و كنيهاش ابومحمد است . (14) ابن حبان: قاسم از بزرگان تابعين، از بهترين و بافضيلتترين دانشوران روزگار خود بود; از منظر دانش، عقل، ادب، فقه، ورع . (15) مؤلف حلية الاولياء: قاسمبن محمد، مردى بسيار پرهيزكار، مهربان بود . به قول ابوالزناد: من در ميان فقيهان، همانندى برايش سراغ ندارم . (16) ابن خلكان:
او از بزرگان تابعين، و يكى از فقيهان هفتگانه مدينه بود . ذهبى:
پيشواى حافظ، دانشمند روزگار، در خلافت علىبن ابى طالب ديده به جهان گشود . (17)
خصلتها
شخصيت هر انسانى، در گرو برجستگىهاى روحى و رفتارها و سخنان حكيمانه اوست . قاسمبن محمد به بركتبهرهمندى از سرچشمه معارف و مصاحبتبا امام ساجدان عليه السلام و نيز بهره بردن از دانش ساير دانشمندان، به كمالاتى نائل شد كه به اختصار به آن مىپردازيم . سكوت فراوان
قاسم بهره فراوانى از عقل داشت; در پرتو همين عقل بود كه بسيار آرام و ساكتبود و كمتر سخن مىگفت; كان صموتا لايتكلم . (18) فقاهت
خصلتبرجسته ديگر قاسم، دانش و آگاهى او به احكام دين بود; به همين علت است كه او را به عنوان يك فقيه عالىمقام ستودهاند .استاد حديث
اين صحابى بزرگ در دانش حديث و فقه استاد برجستهاى بود و شاگردان فراوانى داشت و مردم نيز از محضر او كسب فيض مىكردند . درباره قاسم نوشتهاند: او بعد از فارغ شدن از خواندن نماز عشا، در مسجد مىنشست و اصحابش، گرد او را مىگرفتند و قاسم به عنوان استاد، براى آنان حديث نقل مىكرد . يكى از دانشمندان چنين نقل مىكند: قاسم بن محمد را مىديدم كه در آغاز روز، به مسجد مىرفت و دو ركعت نماز تحيت مسجد را مىخواند آنگاه درمسجد مىنشست و به پرسشهاى مردم پاسخ مىداد . فروتنى
قاسم با اينكه از بزرگان دانش روزگار خود بود; بسيار فروتن بود . روزى از او پرسيدند: تو اعلم هستى يا سالم بن عبدالله!؟ قاسم در پاسخ گفت: سالم، مرد مباركى است . او كراهت داشت كه بگويد: اعلم از من است; تا دروغ نگفته باشد، يا بگويد: من از او اعلم هستم; تا خودستايى و غرور نباشد .دقت در نقل روايت
نوشتهاند كه او هنگام روايت، سعى مىكرد كه در الفاظ روايت هيچ تصرف نكند . وى روايت را واژه به واژه و بى كم و كاست نقل مىكرد . (19) جد بزرگوار امام صادق عليه السلام
يكى از امتيازات قاسمبن محمد اين است كه او جد مادرى امام صادق عليه السلام است . دختر او، نامش فاطمه و كنيهاش امفروه، زنى بسيار با فضيلتبود . امام صادق عليه السلام در منزلت و جايگاه مادرش فرمود: مادرم جامع سه خصلتبرجسته بود: 1 . ايمان; 2 . پرهيزكارى; 3 . نيكى به ديگران . (20) سخنان حكيمانه
1 . او مىگفت: لايعد الرجل رجلا حتى يعرفالله (21) ; آنگاه صفت مردانگى بر انسان، برازنده است كه خداشناس و دين مدار باشد . 2 . اگر انسان بعد از اينكه حق خدا را شناخت و به خدا ايمان داشت، در نادانى و جهالت زندگى كند، بهتر است از اينكه فتوا دهد بدون علم و آگاهى . (22) 3 . يكى از اميران مدينه درباره مفهوم «عالم» ، پرسيد، قاسم در جواب گفت: عظمت و بزرگى عالم هنگامى است كه بر زبان نراند مگر چيزى را كه به طور كامل بر آن احاطه دارد و آن را به خوبى مىداند . (23) انتقاد از عايشه
در تاريخ يعقوبى آمده است: پس از شهادت امام حسن مجتبى عليه السلام عايشه سوار بر استر، فرياد مىكرد كه: نمىگذارم كسى را در خانه پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم دفن كنند . قاسم كه سن و سالى نداشت و هنوز نوجوان بود، نزد عايشه رفت و گفت: «اى عمه! هنوز ياد جنگ جمل از خاطرهها زدوده نشده كه سوار بر شتر شدى، باز مىخواهى كارى كنى كه گفته شود: دگر بار سوار بر استر شده و آتش فتنه ديگر را روشن كرده است . !» فرزندان
قاسم بن محمد داراى دو پسر بود: 1 . محمد; 2 . عبدالرحمن . بدين لحاظ (24) است كه كنيهاش ابومحمد و ابوعبدالرحمن است . دخترانش نيز عبارتند از: امفروه، مادر امام صادق عليه السلام و امحكيم . (25)استادان حديث
اين محدث والامقام همان گونه كه در فراگيرى دانش حديث و فقه از محضر دو تن از امامان شيعه بهرهمند شد، استادان ديگرى هم داشته كه در كتابهاى شرح حال به آنان اشاره شده است; از جمله: ابن عباس (مفسر معروف)، اسلم (غلام عمر)، عبدالله بن عبدالله، صالح بن خوات انصارى، عبدالله بن مسعود و اسماء بنت عميس . در ضمن، او شاگردان زيادى هم داشته كه اسامى آنان در منابع رجالشناسى موجود است . روايات
مناسب است از ميان احاديث فراوانى كه قاسم، با واسطه از حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم نقل مىكند، دو روايت را يادآور شويم: همسر بابركت
قاسم از رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم نقل مىكند كه آن بزرگوار پيرامون آسانگيرى در امر ازدواج فرمود: «اعظم النساء بركة ايسرهن مؤونة; با بركتترين بانوان و همسران، همسرى است كه مهريه و مخارجش كمتر باشد .» (26) خصلتهاى عالى
قاسم از رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم روايت مىكند كه حضرت روزى به جمعى از يارانش فرمود: «آيا مىدانيد چه كسانى در روز قيامت زودتر از ديگران به سوى سايه رحمت الهى، پيشى مىگيرند؟» عرض كردند: خداوند و رسولش عالمترند . فرمود: «آنها كسانى هستند كه هنگامى كه سخن حقى در باره آنها گفته مىشود، آن را با تمام وجود پذيرايند و زمانى كه نيازمندان از آنها چيزى طلب مىكنند، از كمك به آنان دريغ نمىكنند و آنچه را براى خود مىپسندند، براى ديگران هم مىپسندند و خلاصه، اهل انصاف و حقطلبى هستند .» (27) رحلت
قاسم بن محمد به عنوان محدثى فقيه كه نقش ممتازى در پيشبرد فرهنگى جامعه اسلامى داشت، هنگامى كه به سفر حج (يا عمره) مشرف مىشد، بين راه مدينه و مكه، در سرزمين «قديد» ، در حالى كه 76 سال از عمرش سپرى شده بود، به سال 106 ق . از دنيا رفت . پيكر او از قديد به مدينه آورده شد و به خاك سپرده شد . (28)1 . منتخب التواريخ، ص 343; مجالس المؤمنين، ج 1، ص 335; وسائل الشيعه، ج 2، ص 91، مقدمه سابعه; مرآة العقول، ج 6، ص 26، چاپ دارالكتب الاسلاميه، سال 1363 ش; اعيان الشيعه، ج 8، ص 446; معجم الرجال، ج 14، ص 45، ش 9535; مجمع الرجال، ج 5، ص 49; نقدالرجال، ص 271; رجال الشيخ، ص 100; بهجة الآمال، ج 6، ص 74; تنقيح المقال، ج 2، ص 23; جامع الروات، ج 1، ص 19; كتاب الثقات، ابن حبان، ج 5، ص 302; مؤسسة الكتب الثقافيه; حلية الاولياء، ج 2، ص 183، ش 173; وفيات الاعيان، ج 4، ص 59; شذرات الذهب، ج 1، ص 134; تهذيب الكمال فى اسماءالرجال، ج 23، ص 427; سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 53; چاپ موسسة الرسالة، بيروت; صفوة الصفوة، جزء 4، ص 63; قاموس الرجال، ج 8، ص 491; چاپ جامعه مدرسين; قرب الاسناد، ص 286، چاپ موسسه اسلامى كوشانپور، به تحقيق احمد صادقى اردستانى; طبقات الكبرى، ج 5، ص 185، دار بيروت للطباعة و النشر . 2 . نهج البلاغه، خطبه 68، نامه 35، حكمت 325; منتخب التواريخ، ص 152 . 3 . وفيات الاعيان، ج 4، ص 59; اعيان الشيعه، ج 8، ص 446 . 4 . رجال طوسى، ص 100 . 5 . همان، ص 133 . 6 . اصول كافى، ج 1، ص 472; مرآةالعقول، ج 6، ص 27 «... كانوا من ثقات على بن الحسين (ع)» . 7 . قرب الاسناد، ص 286 . 8 . قاموس الرجال، ج 8، ص 492 . 9 . مجالس المؤمنين، ج 1، ص 335 . 10 . مرآةالعقول، ج 6، ص 27 . 11 . تنقيح المقال، ج 2، ص 23، باب القاسم . 12 . قاموس الرجال، ج 8، ص 493 . 13 . موسوعة الفقهاء، ج 1، ص 489 . 14 . طبقات الكبرى، ابن سعد، ج 5، ص 185 . 15 . كتاب الثقات، ج 5، ص 302 . 16 . حلية الاولياء، ج 2، ص 183 . 17 . سير اعلام النبلاء، ج 5، ص 53 . 18 . كتاب الثقات، ج 5، ص 303 . 19 . طبقات الكبرى، ج 5، ص 185; وفيات الاعيان، ج 4، ص 59 . 20 . اصول كافى، ج 1، ص 472 . «كانت امى ممن آمنت و اتقت و احسنت والله يحب المحسنين» . 21 . حلية الاولياء، ج 2، ص 183 . 22 . طبقات الكبرى، ج 5، ص 186 . 23 . تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، ج 23، ص 428 . 24 . قاموس الرجال، ج 8، ص 494 . 25 . طبقات الكبرى، ج 5، ص 185 . 26 . حلية الاولياء، ج 2، ص 185 . 27 . همان . 28 . وفيات الاعيان، ج 4، ص 184 .