نگاهي به زندگاني سياسي امام كاظم عليهالسلام
حجةالاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي با فرا رسيدن سالروز ولادت باسعادت هفتمين امام همام، حضرت موسي بن جعفر(ع) كه در روز هفتم صفر سال 128 هجري قمري در روستاي ابواء (واقع در بين مكّه و مدينه) رخ داد، و امسال مصادف با چهارم تيرماه است، ضمن تبريك، بر آن شديم تا نگاهي بر زندگي سياسي آن حضرت بيفكنيم. شخصيتهاي ممتاز و برجسته بر همه ابعاد زندگي انساني توجّه دارند، و در همه ابعاد، بروز و ظهور نموده و به درجه عالي آن دست مييابند، آنها در عين آن كه در ميدان زهد و پارسايي يگانهاند، در ميدان جهاد و مبارزه نيز يكّه تازند، و در عين آن كه در زندگي اجتماعي و اخلاقي ميدرخشند، در همه عرصههاي سياست، دخالت ميكنند، و در پرتو سياست صحيح به اجراي عدالت ميپردازند و از حقوق مردم دفاع مينمايند.امام كاظم(ع) 55 سال عمر كرد، كه مدّت امامت آن بزرگوار 35 سال بود (از سال 148 تا 183)، آن حضرت قبل از امامت و بعد از امامت همواره با طاغوتهاي زمانش درگير بود، و در صحنههاي سياست، تلاشي فراوان و خستگي ناپذير داشت، با اين كه زحمتها و رنجهاي فراوان كشيد و به شكنجههاي سخت زندانها و سياه چالها گرفتار آمد، در عين حال زندگياش با سياست آميخته بود، و تا آخرين لحظههاي حيات از سياست اسلامي دفاع نمود و در اين راه به شهادت رسيد.در اين جا به ذكر چند نمونه از شيوههاي سياسي امام كاظم(ع) ميپردازيم، و در آينه اين نمونهها و خاطرهها، به تماشاي سيماي سياسي آن بزرگمرد علم و دين مينشينيم.
* رويارويي امام كاظم (ع) با طاغوتهاي عصرش
امام كاظم(ع) در عصر امامتش، با چهار خليفه طاغوتي به اين ترتيب رو به رو بود:1 ـ منصور دوانيقي (حدود ده سال) 2 ـ مهدي عبّاسي (ده سال)
3 ـ هادي عبّاسي (يك سال)
4 ـ هارون الرشيد (حدود پانزده سال)
امام كاظم(ع) در برابر اين طاغوتها، هرگز كنار نكشيد، اگر او سياست را از دين جدا ميدانست، ميتوانست با اين بهانه در گوشه خانه و مسجد در مدينه بنشيند و تنها به عبادت و درس و بحث قناعت كند، ولي شواهد عيني حاكي از آن است كه آن حضرت به عبادت و درس و بحث، قناعت نكرد، و بيشتر دوران امامتش را در امور سياسي، و درگيري با سردمداران و حاكمان ظلم و جور به سر آورد، و با افشاگريهاي خود، مردم را بر ضد آنها ميشورانيد، او با كمال صراحت ميفرمود:«لاَنْ أَسْقُطَ مِنْ حـالِقٍ، فَاَتَقَطَّعَ قَطْعَةً قَطْعَةً اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلّي لاَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلاً، أَوْ أَطَأَ بَساطَ رَجُلٍ مِنْهُمْ؛ هرگاه من از بالاي ساختمان بلند بر زمين سقوط كنم و قطعه قطعه شوم، برايم بهتر است از اين كه عهدهدار كاري از كارهاي آنها (طاغوتيان) گردم، يا بر روي فرش يكي از آنها گام بگذارم.»
امام كاظم(ع) اينسخن را پس از انتقاد از «زياد بنابيسلمه» كه با دستگاه طاغوتي هارون همكاري و ارتباط داشت، فرمود.1
* امام كاظم (ع) در برابر منصور
منصور دوانيقي از خلفاي ديكتاتور و بسيار خشن بود، او براي حفظ سلطنت ننگينش صدها نفر از سادات و آزادگان را با سختترين شكنجهها كشت، او به قدري كينه آل علي(ع) را بر دل داشت كه پس از شهادت امام صادق(ع)، به محمّد بن سليمان (فرماندارش در مدينه) نوشت: «اگر جعفر بن محمّد (امام صادق) به شخصي وصيّت كرده، بيدرنگ او را حاضر كن و گردنش را بزن.»2 با اين كه مدّت ده سال امامت امام كاظم(ع) در عصر سلطنت منصور بود، ولي آن حضرت هرگز تسليم او نشد، نه تنها او را تأييد نكرد، بلكه در هر فرصت مناسبي، با پيروي از شيوههاي پدر بزرگوارش، در برابر منصور قرار گرفت، گاهي با تربيت شاگرد و توسعه دادن به حوزه علميّه شيعه، كه پدرش آن را تأسيس نموده بود، با شيوه انقلاب فرهنگي، به رويارويي با منصور ميپرداخت، و زماني با گفتار خود، مردم را از حمايت طاغوت برحذر ميداشت و... .در يكي از موارد، منصور از امام كاظم(ع) خواست به طور رسمي در جشن عيد نوروز كه در دربار تشكيل ميشد، شركت كند، امام كاظم(ع) اين درخواست را رد كرد.منصور با ابراز مطالبي، امام كاظم(ع) را در تنگنا قرار داد و سرانجام آن حضرت با اكراه در آن مجلس شركت نمود، مردم هداياي بسياري آوردند، در اين ميان پير مردي شيعي نزد امام كاظم(ع) آمد و گفت: من فقيرم، چيزي نداشتم تا به عنوان هديه بياورم، ولي جدّم در سوگ جدّتان امام حسين(ع) اشعاري سروده، همان را اهدا ميكنم. او آن اشعار را خواند، امام كاظم(ع) تمام هدايايي را كه آورده بودند، به آن پيرمرد شيعي بخشيد.3
امام كاظم(ع) با اين شيوه، سه موضوع را به منصور و طاغوتيان فهماند: نخست اين كه به آنها فهماند ما به هدايا و زرق و برق دنيا دل نبستهايم و تطميع نخواهيم شد، دوّم اين كه به يك پيرمرد شيعه آن همه كمك كرد، با اين كه كلمه شيعه در آن عصر، مخالفت با حكومت منصور را تداعي مينمود، و معلوم بود كه كمك به شيعيان، براي سازماندهي آنها بود. سوّم اين كه: خاطره امام حسين(ع) را كه به عنوان سمبل مبارزه با طاغوتيان بود، زنده و تجديد كرد، و با تأييد آن پيرمرد به خاطر ياد حسين(ع)، طاغوتيان را در درون كاخشان محكوم نمود، و شادي آنها را به خاطر جشن عيد نوروز، با ياد كربلا و توجّه به حوادث كربلا، به عزا تبديل نمود.اين گونه شيوههاي امام، كنايهاي رساتر از تصريح بود كه آشتي ناپذيري امام با دربـاريان و حاكـم دربار را تبيين مينمود، و اظهار تنفّري از آن حضرت، نسبت به آنها بود.
* امام كاظم(ع) در برابر مهدي عبّاسي
امام كاظم(ع) در مدينه ميزيست، هنگامي كه پس از مرگ منصور، پسرش مهدي عبّاسي در سال 158 هجري قمري، بر مسند حكومت نشست، خود را در برابر امام كاظم(ع) ديد، و دانست كه آن حضرت هرگز از صحنه سياست كنار نميرود، و در هر فرصتي طاغوتيان را افشا خواهد كرد، مهدي عباسي نخست آن حضرت را از مدينه به بغداد فرا خواند و در بغداد زنداني كرد...4 مطابق پارهاي روايات، مهدي تصميم گرفت تا امام كاظم(ع) را به قتل برساند، شبي يكي از دژخيمان سنگدل و دين به دنيا فروخته به نام حميد بن قحطبه را خواست، حميد قول داد كه سحرگاه، امام كاظم(ع) را غافلگير كرده و به قتل رساند، همان شب مهدي عبّاسي در عالم خواب، حضرت علي(ع) را ديد كه به او اشاره ميكند و اين آيه را ميخواند:ّ
«فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ؛ اما اگر روي گردان شويد، آيا جز اين انتظار ميرود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد.»5
مهدي وحشت زده از خواب بيدار شد، و حميد را طلبيد و او را از اجراي فرمان، بازداشت، و به امام كاظم(ع) احترام شاياني نمود.6
در مورد ديگر نقل شده: مهدي عباسي روزي براي سرپوش نهادن بر جنايات خود اعلام كرد، ميخواهم مظالم عباد و حقوقي را كه مردم بر گردن من دارند، به صاحبانشان بپردازم، امام كاظم(ع) اين اعلام را شنيد، براي استرداد «فدك» كه مال حضرت زهرا(س) و سپس مال فرزندان حضرت زهرا(س) بود نزد مهدي عبّاسي آمد، و بين آنها گفت و گوي زير رخ داد:امام كاظم: «ما بالُ مَظْلِمَتَنا لاتُرَدُّ؛ چرا آنچه را كه از ما به زور گرفته شده به ما باز نميگردد؟»
مهدي: موضوع چيست؟
ـ : خداوند متعال، فدك و حومه آن را (كه در دست يهوديان بود) براي پيامبرش فتح نمود، و بر آن اسب و شتر رانده نشد (يعني بدون جنگ در اختيار مسلمانان قرار گرفت) خداوند طبق آيه «وَ آتِ ذَالْقُرْبي حَقَّهُ»7 آن را به فاطمه(س) بخشيد... اينك در دست ديگران است، دستور بده آن را به ما كه از فرزندان فاطمه(س) هستيم برگردانند.ـ : حدود فدك را مشخّص كن، تا آن را در اختيارتان بگذارم.ـ : حدّ اوّل آن، كوه اُحُد، حدّ دوّم آن، عريش مصر، حدّ سوّم آن، سيف البحر و حدّ چهارمش، دَومة الجندل (بين شام و عراق) است.ـ : آيا همه اينها جزء فدك است؟
ـ : آري
ـ : اين همه مقدار، زياد است بايد در اين باره انديشيد.8
جالب اين كه نظير همين مناظره، بين امام كاظم(ع) و هارون الرّشيد رخ داد، هارون گفت: «تو همه را جزء فدك ساختي، براي ما چيزي باقي نماند.» امام كاظم(ع) فرمود: من كه در آغاز گفتم اگر حدود فدك را مشخّص كنم در اختيارم نخواهي گذاشت.» در همين هنگام هارون بر كشتن آن حضرت تصميم گرفت.9
نتيجه اين كه: امام كاظم(ع) با اين بيان، حكومت اسلامي را از آن خود ميداند، و خلفاي عباسي را به عنوان غاصبان حكومت معرّفي نموده است، و اين از روشنترين مصداقهاي دخالت امام در امور سياسي ـ حتّي در شرايط بسيار خطرناك ـ است.
* امام كاظم (ع) در برابر هادي عبّاسي
هادي عبّاسي پس از مرگ پدرش مهدي، بر مسند خلافت نشست، گرچه مدّت خلافت او حدود يك سال بيشتر نبود، امام كاظم(ع) در برابر او نيز، موضعگيري قاطع داشت، هرگز حكومت او را تأييد نكرد، بلكه با آن مخالفت نمود، تا جايي كه قيام قهرمانانه حسين بن علي، شهيد فخّ10 بر ضد او را، كه همچون قيام كربلا بر ضدّ يزيد بود، تأييد كرد.از سخنان حسين سردار شهيد فخّ اين بود: «ما دست به نهضت نزديم مگر پس از مشورت با امام موسي بن جعفر(ع) كه او به نهضت فرمان داد.»11 هنگامي كه خبر شهادت حسين شهيد فخّ به امام كاظم(ع) رسيد، فرمود: «حسين درگذشت، ولي سوگند به خدا او مسلماني شايسته، روزهدار و شب زندهدار بود، و امر به معروف و نهي از منكر كرد، و در ميان دودمانش، بينظير بود.»12
* امام كاظم (ع) در برابر هارون الرشيد
حدود پانزده سال از عصر امامت امام كاظم(ع) با سلطنت ديكتاتوري هارون الرّشيد مقارن بود، در همه حوادث سياسي اين عصر، نام امام كاظم(ع) مطرح بود، امام در موارد بسيار، در برابر هارون، موضعي قاطع گرفت، و هرگز سكوت نكرد، از اين رو همواره در تبعيد و زندانهاي مختلف قرار داشت. گاهي در زندان بصره، و زماني در زندانهاي گوناگون بغداد در برابر شكنجههاي سخت به سر ميبرد و سرانجام در زندان به شهادت رسيد.مناظرات امام كاظم با هارون، هر كدام دليل روشني بر موضعگيري قاطع آن حضرت در برابر هارون است كه ما براي رعايت اختصار، از ذكر آنها خودداري ميكنيم.13 هارون در سفر حج، به مدينه وارد شد، در كنار مرقد مطهّر پيامبر(ص) آمد و از روي برتري جويي نسبت به امام كاظم(ع)، خطاب به قبر گفت: «سلام بر تو اي پسر عمو»، امام كاظم(ع) همان لحظه گفت: «سلام بر تو اي رسول خدا، سلام بر تو اي پدر!» [يعني اگر پيامبر(ص) عموي توست، پدر من است] هارون از اين برخورد امام، سرافكنده و خشمگين شد و دستور داد آن حضرت را دستگير كنند.14
* مقاومت قهرمانانه در زندان
روزي هارون از وزير دربارش ربيع پرسيد: به نظر تو موضعگيري و مقاومت موسي بن جعفر(ع) تا چه اندازه است؟ [آيا با تطميع يا تهديد، ميتوان او را تسليم كرد؟] ربيع در پاسخ گفت: «سَيِّدي لَوْ خُطِّطَتْ فِي الأرْضِ خِطَّةٌ فَدَخَلَ فيها مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ(ع) ثُمَّ قالَ لا أَخْرُجُ مِنْها ما خَرَجَ مِنْها؛ اي سرور من! اگر در زمين خطّي كشيده شود، و موسي بن جعفر(ع) در ميان آن خط برود و سپس بگويد از آن خارج نميشوم، هرگز از آن خارج نگردد.»15
هنگامي كه امام كاظم(ع) به دستور هارون به زندان سندي بن شاهك، كه آخرين و پرشكنجهترين زندان بود، افتاد، هارون سعي كرد امام را به شرط معذرت خواهي، از زندان آزاد سازد، گرچه يك بار از هارون تقاضاي آزادي را بنمايد، ربيع وزير دربار هارون واسطه شد، در زندان با امام ملاقات كرد، و به امام عرض كرد: «هر چند يك بار، از هارون تقاضاي آزادي از زندان كن، تا من ترتيب آزادي شما را فراهم كنم.» امام كاظم(ع) در پاسخ او فرمود: «لَمْ أُخْلَقْ سَؤُولاً؛ من سؤال كننده آفريده نشدهام.»16
آري، موضعگيريهاي قاطعانه و شجاعانه سياسي امام كاظم(ع) در برابر طاغوت زمانش، اين گونه پرتوان و باصلابت بود، او با عزّت نفس و شهامت بينظير خود، تا سر حدّ شهادت، ايستادگي كرد و حسرت تسليم را بر دل تبهكاران عباسي نهاد، و درس مبارزه و ايستادگي در برابر باطل را به جهانيان آموخت.
1 ) وسائل الشيعه، ج12، ص140.2 ) اعلام الوري، ص290.3 ) مناقب آل ابيطالب، ج4، ص319.4 ) اثباة الهداة، ج3، ص220.5 ) محمد(47) آيه22.6 ) اسراء (17) آيه26.7 ) مناقب آل ابيطالب، ج4، ص300.8 ) اقتباس از اصول كافي، ج1، ص543.9 ) مناقب آل ابيطالب، ج4، ص321.10 ) سرزمين فَخّ در حدود يك فرسخي مكّه قرار دارد، حسين بن علي بن حسن مثلّث، روز 8 ذيحجه سال 169 با عدّهاي از ياران و بستگان خود، در راه مبارزه با هادي عباسي به شهادت رسيد. «مروج الذّهب، ج4، ص185»
11 ) مقاتل الطّالبين، ص325 ـ 333.12 ) بحارالانوار، ج48، ص165.13 ) در اين باره ر.ك: احتجاج طبرسي، ج2، ص163، بحارالانوار، ج48، ص142 و 156.14 ) مناقب آل ابيطالب، ج4، ص320.15 و 16 ) انوار البهيّة، 303 و 304.