بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدیدمادر امام سجاد (ع) محمدابراهيم احمدى طليعه از آنجا كه بخشى از زندگى و تربيت معصومان عليهم السلام به مسئله «مادر و نياكان مادرى» آنان، اختصاص دارد; زيبنده است كه در نگارش زندگينامه هر معصومى، به اين موضوع نيز پرداخته شود . درباره مادر بزرگوار امام سجاد عليه السلام ضرورت پژوهش، بيشتر خواهد بود; چرا كه گوناگونى اقوال و ابهامات تاريخى، بيانگر «تحريف در گزارش وقايع» مىباشد . از اين رو برخى از مورخان، محدثان و نويسندگان به «نقد علمى» اخبار و احاديث پرداخته و به نتيجه مطلوبى رسيدهاند . نام مادر امام عليه السلام با بررسى منابع تاريخى و روايى، اين اسامى را مىتوان به دست آورد: امسلمه، بره، جهان بانويه، جهان شاه، حرار، خوله، سلافه، سلامه، شاه زنان، شهربان، شهربانو، شهربانويه، شهرناز، شهزنان، غزاله، فاطمه و مريم . در منابع اهل سنت، بر نامهاى سلافه، سلامه و غزاله تاكيد شده; در حالى كه در كتابهاى شيعى، نام «شهربانو» بيشتر آمده است . اين نام را مىتوان در قديمىترين منابع اماميه يافت ; از جمله: بصائرالدرجات و اصول كافى . (1) نياكان شهربانو درباره خاندان اين بانوى ايرانى، چند نظريه وجود دارد: الف) ساسانى بودن; ب) كابلى بودن; ج) سيستانى بودن; د) سندى بودن . دانشورانى چون: يعقوبى (متوفاى 281 ق). ، محمد بن حسن صفار قمى (متوفاى 290 ق). ، كلينى (متوفاى 329ق). ، شيخ صدوق (متوفاى 381ق). و شيخ مفيد (متوفاى 413ق). - با وجود اختلاف در نام وى - او را دختر يزدگرد سوم (آخرين پادشاه ساسانى) دانستهاند . عدهاى نيز «نام پدر شهربانو» را اين گونه معرفى كردهاند: 1 . سبحان; 2 . سنجان; 3 . نوشجان; 4 . شيرويه . (2) وجه مشترك و مورد قبول اين اقوال را مىتوان در يك عبارت گنجانيد; يعنى «شهربانو، دختر يكى از بزرگان و سرشناسان ايرانزمين مىباشد .» قابل توجه است كه عالمان و پژوهشگران برجستهاى چون «شهيد مطهرى» بر شاهزاده بودن وى، اشكالاتى وارد ساختهاند; به طورى كه آن استاد شهيد فرموده است: «... اگر از زوايه تاريخ بنگريم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين عليه السلام و ولادت امام سجاد عليه السلام از شاهزادهاى ايرانى، مشكوك است ...» (3) اسارت و آزادگى در خصوص زمان و چگونگى ورود شهربانو به كشور اسلامى نيز روايات مختلفى وجود دارد كه عبارتند از: الف) به اسارت افتادن وى در دوره خلافت عمر بن خطاب . ب) فرستادن وى و خواهرش به نزد عثمان از سوى والى خراسان . ج) فرستادن دختران يزدگرد به حضور امام على عليه السلام توسط كارگزار حضرت . با توجه به اين تعارض، به نقد و بررسى هر يك از گزارشهاى تاريخى مىپردازيم . شاهزادگان و خليفه دوم موقعى كه اسراى ايران در مدينه بر عمر بن خطاب وارد شدند، شاهزنان كه ديد مسجد پر از جمعيت است و خليفه مسلمين تند به او نگاه مىكند، صورت خود را پوشانيد و به سبب شدت ناراحتى، فرياد زد: «سياه باد روزگار هرمز كه فرزندانش اسير شدند!» × خليفه كه به زبان فارسى آشنايى نداشت، گمان كرد كه شاهزنان وى را دشنام مىدهد، خشمگين شد . در اين هنگام، امام على عليه السلام با ترجمه سخن او به عربى، خشم عمر را فرو نشانيد . خليفه تصميم گرفت دختران شاه ساسانى را همچون ديگر اسيران جنگى، به مزايده بگذارد; اما امام على عليه السلام به او چنين گوشزد كرد كه: بر اساس فرمايش و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله بايد به «بزرگ زادگان» اكرام و احترام نمود . (4) در ادامه اين ماجرا و چگونگى آزادى آنان، چند قول وجود دارد: الف) عمر تصميم گرفت آنان را بفروشد، امام على عليه السلام فرمود: طريقه فروش آنها چنين است كه قيمت هر يك را بايد مشخص ساخت تا هر مسلمانى هر كدام را كه خواست، خريدارى كند . پس از تعيين بهاى دختران، امام آنان را خريدارى كرد . ب) امام فرمود: بر طبق سيره رسولخدا صلى الله عليه و آله آنها را نمىتوان فروختبلكه مختارند يكى از مسلمانان را به عنوان همسر خود برگزينند و از سهميه غنيمت و بيتالمال آن مسلمان به شمار آيند . (5) ج) امام در حضور جمعيت فرمود: «من نصيب خودم را از اسيران، در راه خدا آزاد كردم .» بنىهاشم نيز سهام خودشان را به اميرمؤمنان عليه السلام بخشيدند، آنگاه حضرت عرض كرد: «خدايا! شاهد باش كه آنچه بنىهاشم از نصيب خود به من بخشيدهاند، من همه آنان را فى سبيلالله بخشيدم .» مهاجرين و انصار پس از مشاهده اين صحنه زيباى معنوى، با مسرت و علاقهاى خاص عرض كردند: يا على! ما نيز حقمان را در اختيار تو مىگذاريم . از اين رو، امام يكبار ديگر خداوند را گواه مىگيرد كه پس از قبول كردن سهام مسلمانان، دختران اسير را در راه خدا آزاد نموده است . اما خليفه دوم با ناراحتى خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام گفت: چرا تصميم مرا درباره اسيران عجم برهم زدى؟ چه قصدى از اين كار داشتى؟! آن حضرت مجددا يادآور شد كه: اين اسيران به «اسلام» علاقهمند و مايل هستند و روش پيامبر صلى الله عليه و آله چنين بود كه بزرگان هر قوم و خاندانى را محترم مىداشت . عمر بن خطاب بعد از شنيدن كلام مستدل امام على عليه السلام، گفت: اكنون من هم سهم خود را و بقيه آنچه را كه به غنيمت مسلمانان درآمده، همه را به تو بخشيدم . در اينجاست كه اميرمؤمنان عليه السلام آخرين مرحله «آزادى» شاهزادگان ايرانى را با اين گفتار به اجرا مىگذارد: «خدايا! گواه باش كه آنچه او به من بخشيد، پذيرفتم و آنها را در راه تو آزاد ساختم .» (6) حال اگر بخواهيم اين داستان را مورد نقد و بررسى قرار دهيم، به چند مسئله مىتوان بسنده كرد: 1 . گوناگونى و تعارض موجود در متن روايات و گزارشهاى تاريخى . 2 . ضعف سند، به جهت وجود راويانى چون: عمرو بن شمر و ابراهيم بن اسحاق احمر; چرا كه آنان از ديدگاه دانشوران علم رجال و حديث، ثقه و مورد تاييد نيستند . 3 . بنا بر قول مشهور، امام سجاد عليه السلام در سال 37 هجرى به دنيا آمده و عمر بن خطاب در سال 23 هجرى كشته شده است; يعنى اگر شهربانو در آخرين سال خلافت عمر به اسارت درآمده و با امام حسين عليه السلام ازدواج نموده باشد; معنا و مفهوم آن، چنين خواهد شد كه وى حداقل بعد از 14 سال «نازايى» به ولادت فرزندش امام سجاد عليه السلام نايل آمده است . و به راستى كه پذيرش اين مطلب، بسيار دشوار و شگفتبوده و نياز به توجيه دارد! 4 . و آخرين كلام اينكه، گزارش فوق با روايات بعدى در تعارض كامل است . (7) از خراسان تا مدينه در كتاب عيون اخبار الرضا آمده است كه سهل بن قاسم نوشجانى مىگويد: امام رضا عليه السلام به من فرمود: بين ما و شما نسب و رابطه خويشاوندى وجود دارد . پرسيدم: چگونه؟! فرمود: «هنگامى كه عبدالله بن عامر [بن كريز] خراسان را فتح كرد، دو نفر از دختران يزدجرد بن شهريار را به دست آورد; آنها را به مدينه و نزد عثمان فرستاد . خليفه، يكى را به حسن عليه السلام و ديگرى را به حسين عليه السلام بخشيد و هر دو، در حال نفاس از دنيا رفتهاند . و آن دخترى كه به حسين عليه السلام بخشيد، مادر على بن الحسين عليه السلام بود .» (8) آقاى عبدالرزاق مقرم، در ارزيابى اين روايت، مىگويد: «روايت فوق تقريبا صحيح به نظر مىآيد; زيرا فتح خراسان در سال 30 هجرى - ششمين سال خلافت عثمان - واقع شد و در همين سال نيز يزدگرد در مرو كشته شد . بر اين اساس، بعيد نيست كه شهربانو به مدت شش سال باردار نشده باشد .» (9) اما آقاى دكتر شهيدى اين روايت را نيز مردود شمرده است . (10) در بارگاه خورشيد شيخ مفيد، فتال نيشابورى و فضل بن حسن طبرسى اين گونه روايت كردهاند: وقتى اميرمؤمنان عليه السلام به خلافت و حكومت رسيد، حريثبن جابر حنفى را به عنوان كارگزار خود به مشرق زمين اعزام كرد . وى پس از مدتى، دو نفر از دختران يزدگرد را به دست آورد; لذا آنان را نزد اميرمؤمنان عليه السلام فرستاد . آن حضرت، شهربانو (شاهزنان) را به حسين عليه السلام بخشيد - كه زينالعابدين عليه السلام از او متولد شد - و ديگرى را به محمد بن ابىبكر بخشيد - كه از وى قاسم به دنيا آمد - لذا اين دو مولود، پسرخاله يكديگر هستند . (11) آقاى مقرم مىگويد: «بر هيچ انديشمندى پوشيده نيست كه روايتشيخ مفيد، فتال و طبرسى ... به حقيقت نزديكتر است; زيرا امام سجاد عليه السلام بدون اختلاف، در زمان خلافت جدش اميرمؤمنان عليه السلام متولد شد و سه سال با آن حضرت بود .» (12) به عقيده آقاى مقرم: «هيچكدام از اين دو روايت (فرستادن شاهزادگان به حضور عثمان و امام على عليه السلام)، دلالتبر اين ندارد كه اين دو بانو به اسيرى گرفته شده باشند . و شايد علاقه آنها به مسلمانان [و دين اسلام] موجب شده بود كه واليان بتوانند به آنها دستيابند .» (13) دكتر شهيدى در اين خصوص مىگويد: «با اين دو روايت، مشكل زمان - كه در روايت كافى ديده مىشد - برطرف شده و استبعاد فاصله ازدواج و تولد امام عليه السلام نيز از ميان رفته است . اما اين روايت نيز درستبه نظر نمىرسد; چه نام حريثبن جابر در شمار كارگزاران على عليه السلام ديده نمىشود .» وى سپس اسامى كارگزاران حكومت علوى در خراسان و عدم اسارت دختران يزدگرد را، به تفصيل بيان كرده است . (14) وليكن نويسنده سيماى كارگزاران على بن ابىطالب اميرالمؤمنين عليه السلام (15) مىگويد: «... اين احتمال به ذهن مىرسد كه حريثبن جابر همراه با خليد بن قره يربوعى به خراسان رفته است و به اين خاطر، عدهاى از راويان تاريخ، وى را و عدهاى ديگر، خليد را به عنوان والى خراسان ذكر كردهاند .» عروس عترت در ادامه روايت و گزارش «اسارت دختران يزدگرد در عصر خليفه دوم» آمده است: بسيارى از مسلمانان به دختران شاه پيشنهاد ازدواج دادند; اما اميرمؤمنان عليه السلام مردم را آگاه ساخت كه آنان در «انتخاب شوهر» آزاد هستند . يكى از دختران (شهربانو) از ميان جمعيت، دستبر شانه امام حسين عليه السلام نهاد و سپس اميرمؤمنان على عليه السلام را وكيل خود قرار داد تا وى را به عقد پسرش درآورد ... (16) امام على عليه السلام نخست از وى پرسيد: - نام تو چيست؟ - جهانشاه (شاهزنان) . - نه، شهربانو . × × × در اين گفت و گو، كه به زبان فارسى درى صورت گرفت، امام عليه السلام نام عروس خود را تغيير مىدهد; چرا كه فقط حضرت فاطمه عليها السلام شايسته لقب و عنوان «خيرالنساء» و «ملكةالنساء» (سرور و ملكه بانوان) بوده و براى همسر فرزندش حسين عليه السلام نام يا لقب شهربانو (ملكة المدينه و بانوى شهر) زيبنده خواهد بود . (17) شايان توجه است كه طبق نقل دلائل الامامة، وقتى شهربانو، امام حسين عليه السلام را به همسرى خود برگزيد، خواهرش مرواريد×× هم امام حسن عليه السلام را انتخاب كرد . (18) همچنان كه بر اساس عيون اخبار الرضا، عثمان يكى از دختران را به امام حسن عليه السلام و ديگرى را به امام حسين عليه السلام بخشيد . و بنا به روايت ارشاد، اميرمؤمنان على عليه السلام شاهزنان را به حسين عليه السلام و ديگرى را به محمد بن ابىبكر داد . ولى در نقل ربيعالابرار آمده است كه در خلافت عمر، سه دختر يزدگرد اسير شده بودند ... على عليه السلام شخصا قيمت آنان را به خليفه پرداخت و سپس ميان حسين عليه السلام، محمد بن ابىبكر و عبدالله بن عمر قسمت كرد و به ازدواج آنها درآورد . (19) نور محبتهمانطور كه بيان شد، شهربانو از ميان تمام مسلمانان، امام حسين عليه السلام را به عنوان شوهر برگزيد . برخى علت اين «انتخاب» را چنين نقل كردهاند: پيش از آنكه اين بانو به دست مسلمانان بيفتد; يك شب، پيامبر صلى الله عليه و آله و امام حسين عليه السلام را در عالم خواب مىبيند كه آن حضرت وى را براى نوهاش خواستگارى مىكند; لذا محبتحسين عليه السلام در دلش ايجاد مىشود . و در شب دوم، حضرت فاطمه عليها السلام را مشاهده مىكند كه به وى بشارت مىدهد: به زودى مسلمانان پيروز مىشوند و او به وصال فرزندش حسين عليه السلام، كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را به ازدواج وى درآورده، خواهد رسيد و غير او هيچيك از مسلمانان به وى دست نخواهند يافت . حضرت فاطمه عليها السلام دين اسلام را به شهربانو عرضه مىكند و او نيز در عالم رؤيا مسلمان مىشود . (20) شهربانو نيز در اين باره مىگويد: «... خداوند مرا حفظ كرد تا اينكه مرا به مدينه آوردند . وقتى امام حسين عليه السلام را ديدم، دانستم كه همان است كه در خواب ديدم و پيامبر مرا به او تزويج كرد; لذا وى را به همسرى برگزيدم .» (21) افتخار مادرى شهربانو به سبب پيوند ازدواج با امام حسين عليه السلام، مرحله جديدى از زندگى را آغاز كرد كه قبل از آن فقط در عالم رؤيا و آرزو قابل تحقق بود . آرى! وى از ميان بسيارى از دوشيزگان به اين سعادت و عزت رسيده است كه براى پيامبر و خاندانش عليهم السلام «عروسى ممتاز» باشد; چرا كه در همان روز نخستين آشنايى با خاندان نبوت و امامت و به هنگام عقد ازدواج، از زبان اميرمؤمنان عليه السلام اين بشارت را شنيد كه حضرت به پسرش امام حسين عليه السلام فرمود: «يا اباعبدالله! احتفظ بها فانها ستلد لك خير اهل الارض و هى ام الاوصياء الذرية الطيبة; اى اباعبدالله! از او محافظت كن; زيرا به زودى بهترين اهل زمين را برايت متولد خواهد ساخت . و او، مادر امامان از ذريه طيبه است .» (22) سرانجام پس از مدت زمانى (يك يا چند سال) انتظار به سر رسيد و بشارت آسمانى تحقق يافته و بهترين اهل زمين، على بن الحسين عليه السلام، متولد شد و ديدگان پدر، مادر و خاندان علوى روشنايى ديگر يافت . عروج به ملكوت از آنجا كه شهربانو در همان روزهاى آغازين ميلاد امام سجاد عليه السلام چشم از دنيا فروبسته است و تاريخ رحلت وى، با فاصلهاى كوتاه، با تاريخ ولادت آن حضرت مقارن مىباشد; سزاوار است اقوال مورخان را درباره روز تولد امام عليه السلام يادآور شويم: - پنجم شعبان; - هشتم شعبان; - نهم شعبان; - يازدهم رجب; - هشتم ربيعالاول; - نيمه جمادىالاول; - نيمه جمادىالثانى . (23) البته در تعيين سال تولد نيز اختلاف وجود دارد (35، 36، 37، 38، 48 و 49) . (24) به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد يگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علتبيمارى، رحلت كرد و پيكر مطهرش در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد و شهر مدينه به سوگ «بانويى مقدس» سيهپوش گرديد . (25) جايگزين مادر چند روز از ولادت امام سجاد عليه السلام نگذشته بود كه مادرش شهربانو رحلت كرد; از اين رو، امام حسين عليه السلام دايهاى انتخاب كرد تا براى نوزادش مادرى كند و در تربيت وى بكوشد . به همين جهت است كه امام سجاد عليه السلام تا سنين بزرگسالى از زحمات دايه مهربانش قدردانى نموده و نام مقدس «مادر» را برايش برگزيده بود . امام سجاد عليه السلام با مادر ناتنى خود، همغذا نمىشد; زيرا مىفرمود: «از آن مىترسم كه مادرم بخواهد لقمهاى را بردارد و من بر او سبقتبگيرم و عاق او گردم .» (26) عدهاى از دانشمندان معتقدند: «دايه حضرت، كنيز امام حسين عليه السلام بود .» (27) و آقاى عمادزاده احتمال مىدهد كه مربى و دايه حضرت، يا خواهر شهربانو باشد و يا كلفت وى . (28) به هر حال، آن امام همام بعد از حادثه «عاشورا» مادر ناتنىاش را به عقد غلامى (زيد يا زبيد) درآورده و در پاسخ به برخى گلايهها و شايعات، مىفرمود كه اين بانو، دايه و مربى وى مىباشد نه مادر اصلىاش . (29) تحريفاتى ديگر در برخى از كتابها، متاسفانه تحريفاتى ديده مىشود كه فاقد ارزش علمى است; از جمله: الف) حضور شهربانو در كربلا; ب) غرق شدن و خودكشى شهربانو در رودخانه فرات; ج) سوار شدن وى بر ذوالجناح يا اسبى ديگر و آمدنش به ايران و سرانجام غائب و پنهان گشتن او در كوه (كوه بىبى شهربانو شهر رى) . قصهپردازان به انگيزههاى مختلف، اين حكايات بىاساس را در ميان برخى كتابها و در بين عوام، چنان با آب و تاب وارد ساختهاند كه جايگزين وقايع تاريخى شده است . از اين رو پژوهشگران، هر يك به نوبه خود، به تجزيه و تحليل و نقد اين قبيل تحريفات پرداختهاند; همچون: شهيد مطهرى، شيخ ذبيحالله محلاتى و دكتر سيد جعفر شهيدى . (30) پىنوشتها: 1 . زندگانى على بن الحسين (ع)، سيد جعفر شهيدى، ص 10 و 11، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، پنجم، 1373 ش; پرسشها و پاسخها، دفتر سيزدهم، ص 74، دفتر نشر معارف، قم، اول، 1382 ش . 2 . زندگانى علىبنالحسين (ع)، ص11 و 12; زندگانى امام زينالعابدين (ع)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه حبيبروحانى، ص 30، آستان قدسرضوى، اول، 1374 ش; پرسشها و پاسخها، ص 76 و 77 . 3 . ر . ك: خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 120 - 134، صدرا، قم، نهم، 1357 ش . × به نقل ديگر: عمر خواستبه صورت و چشم شهربانو نگاه كند; لذا وى مانع شد و گفت: «سياه باد روز هرمز (پرويز) كه تو به فرزند او دست دراز مىكنى .» (ناسخ التواريخ حضرت على بن الحسين السجاد (ع)، ج1، ص13 - 16، مؤسسهمطبوعاتدينى، قم) . 4 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 25; رياحين الشريعه، شيخ ذبيحالله محلاتى، ج 3، ص 13 . 5 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 25; زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 12 و 13 . 6 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 28 و 29 . 7 . ر . ك: همان، ص 29 و 30; زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 13 - 19; پرسشها و پاسخها، ص 75 - 79; خدماتمتقابلاسلاموايران، ص131و132 . 8 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 24 . 9 . همان، ص 29 . 10 . ر . ك: زندگانى على بن الحسين (ع)، ص19و20 . 11 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 24 . 12 . همان، ص 29 . 13 . همان، ص 24 و 25 . 14 . ر . ك: زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 20 - 22 . 15 . سيماىكارگزاران علىبن ابىطالب اميرالمؤمنين (ع)، علىاكبر ذاكرى، ج 1، ص 428، دفتر تبليغات اسلامى، دوم، 1373ش . 16 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 25 - 27 . 17 . ر . ك: همان، ص 27 و 28 و منتهى الآمال . ×× به روايتشيخ مفيد، نام خواهرش «كيهان بانويه» بود . (رياحين الشريعه، ج 3، ص 14). 18 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 28 . 19 . زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 20 . 20 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 30 و 31 . 21 . رياحين الشريعه، ج 3، ص 14 . 22 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 28 . و در متن عربى كتاب، ص 14 و 15 . البته در روايت ديگر چنين آمده: احتفظ بها و احسن اليها فستلد لك خير اهل الارض (ر . ك: اصول كافى، ج 2، ص 369) . 23 . زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 39 و 40 . 24 . ر . ك: زندگانى على بن الحسين (ع) ص 29 - 37 . 25 . ر . ك: زندگانى حضرت امام حسين سيد الشهداء (ثارالله)، عمادزاده، ص 127; امام سجاد; جمال نيايشگران، احمدترابى، ص17، آستان قدس رضوى، اول، 1373 ش . 26 . ثارالله، ص 126 و 127; زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 35 . 28 . ثارالله، ص 127 . 29 . ر . ك: زندگانى امام زينالعابدين (ع)، ص 33 و 34; امام سجاد; جمال نيايشگران، ص 22 . 30 . ر . ك: حماسه حسينى، ج 2، ص 182، بيست و نهم، 1379 ش; ثار الله، ص 125 - 128; رياحين الشريعه، ج 3، ص 12; زندگانى على بن الحسين (ع)، ص 11; پرسشها و پاسخها، ص 73، 79 و 80 .