داود الهامي - امام محمد بن علی الجواد (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام محمد بن علی الجواد (علیه السلام) - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
درسهايي از مکتب اسلام ـ شماره398 ، ارديبهشت 73

داود الهامي

پس از امام رضا (عليه‌السلام) فرزندش امام محمد تقي‌بن علي ملقّب به جواد و تقي در سن هفت يا نه سالگي به امامت نشست چنانکه به نص قرآن کريم عيسي (عليه‌السلام) و يحيي (عليه‌السلام) به مقام شامخ نبوت در سن کودکي نائل آمدند.

تولّد وي در ماه رمضان يا ماه رجب در سال 195 در مدينه بود.

و در شهر بغداد در ماه ذيقعده سال 230 هجري وفات يافت و در آن موقع بيست و پنج سال از عمر شريفش گذشته بود بنابراين مدت امامت او هفده سال بود و مادرش اُمّ وَلَدي بود که سبيکه يا خيزران نام داشت و از اهل نوبه از شهرهاي آفريقا و از نواده‌هاي ماريه قبطيّه همسر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بوده است[1].

حکيمه خواهر امام رضا (عليه‌السلام) مي‌گويد: به هنگام ولادت امام جواد نزد خيزران بودم نوزاد در روز سوم ولادت ديده به سوي آسمان گشود به چپ و راست خود نگريست و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله من با ملاحظه اين موضوع شگفت آور هراسان خدمت برادرم آمدم و آنچه ديده بودم به عرض وي رساندم امام فرمود: خواهرم شگفتيهائي که بعد از اين از او خواهيد ديد، بيشتر از آنچه تاکنون ديده‌ايد، خواهد بود[2].

کساني که نص صريح از حضرت رضا (عليه‌السلام) درباره امامت فرزندش امام جواد رويت کرده‌اند، بسيارند از آن جمله: علي‌بن جعفر بن محمد الصادق و صفوان‌بن يحيي، و معمر بن خلّاد حسين بن بشّار و ابن ابي نصر بزنطي و ابن‌قياما واسطي و بسياري ديگر که ذکر نام آنها به درازا مي‌کشد[3].

ابن‌قولويه به سند خود از زکريّا بن يحيي صيرفي روايت کرده که گفت: شنيدم علي‌بن جعفر براي حسن‌بن حسين‌بن علي‌بن حسين حديث مي‌گفت و در ضمن سخنانش چنين گفت: خداوند حضرت رضا (عليه‌السلام) را ياري کرد آنگاه که برادران و عموهايش به او ستم کردند!

حديث طولاني است تا آنجا که مي‌گويد: پس من برخاستم و دست ابي جعفر محمد بن علي (جواد) را گرفته گفتم: اشهد انک امامي عندالله گواهي مي‌دهم که تو امام من هستي در نزد خداي عزوجل.

حضرت رضا (عليه‌السلام) گريه کرد، آنگاه فرمود: عمو جان مگر نشنيدي که پدرم مي‌فرمود: رسول خدا فرمود: بابي ابن خيرة الاماء النوبيّة الطيبة: پدرم به فداي پسر بهترين کنيزان که از اهل توبه و پاکيزه است از فرزندان اوست آن غائب آواره و خونخواه پدر و جدش. آن کس که از ديدها پنهان شود پس مردم بگويند که او مرد يا هلاک شد يا به کدام دره افتاده و رفته است.

من عرض کردم: صدقت جعلت فداک راست گفتي فدايت شوم.

و نيز به سند ديگر از صفوان‌بن يحيي روايت کرده که به حضرت رضا (عليه‌السلام) عرض کردم: پيش از آنکه خداوند ابوجعفر را به شما بدهد از شما (راجع به امام پس از خود) مي‌پرسيديم و شما مي‌فرمودي که خداوند به من پسري خواهد داد و اکنون خداوند اين پسر را به شما داده و ديدگان ما را به واسطه او روشن کرده و خدا روز مرگ تو را براي ما پيش نياورد و اگر خداي ناکرده چنين پيش آمدي کرد به که پناه ببريم (و امام کيست؟) با دست خود به ابي جعفر اشاره کرد که در پيش روي او ايستاده بود.

عرض کردم: قربانت گردم اين که (کودک خردسال است و فقط) سه سال از عمرش گذشته است؟ فرمود: (خردسالي او) چه زياني به امامت او دارد حضرت عيسي کمتر از سه سال داشت که به پيامبر و حجت الهي قيام کرد؟[4].

به سند ديگر از حسين بن بشّار روايت شده که گفت: ابن قياما واسطي[5] نامه به حضرت رضا (عليه‌السلام) نوشت و در آن نامه چنين بود که چگونه تو امامي با اين که فرزندي نداري؟ حضرت رضا در پاسخ فرمود: تو از کجا دانستي که من فرزند ندارم به خدا اين روزها و شبها نگذرد و عمر من به سر نرسد، مگر اين که خداوند پسري به من بدهد که ميان حق و باطل را جدا سازد[6].

و نيز از حسن بن جهم روايت کرده که گفت: در خدمت حضرت رضا (عليه‌السلام) نشسته بودم، فرزندش را که کودکي خردسال بود پيش خوانده او را در کنار من نشانيده به من فرمود: او را برهنه کن و پيراهنش را از تنش بيرون آر، من چنان کردم به من فرمود: ميان شانه‌اش نگاه کن گويد: من نگاه کردم ديدم در يکي از شانه‌هاي او چيزي مانند مهر است که در گوشت فرو رفته بود، سپس فرمود: آيا اين را مي‌بيني؟ مانند آن هم در شانه پدرم بود[7].

از ابو يحيي صنعاني روايت کرده که گفت: خدمت حضرت رضا (عليه‌السلام) بودم، فرزندش ابوجعفر (عليه‌السلام) را که کودکي خردسال بود نزد او آوردند فرمود: هذا المولود الذي لم يولد مولود اعظم علي شيعتنا برکة منه[8].

اين مولودي است که براي شيعه مولودي مبارکتر از او به دنيا نيامده است.

از خيراني از پدرش روايت کرده که گفت: در خراسان خدمت امام رضا (عليه‌السلام) ايستاده بودم، کسي به آن حضرت عرض کرد: اين آقاي من اگر پيش آمدي کرد (و شما از دنيا رفتيد) به که پناه بريم (و امام پس از شما کيست؟) فرمود: به سوي ابي‌جعفر فرزندم. پس گويا آن شخص سن ابو جعفر را کم دانست او تعجب کرد که چگونه به اين سن کم امام خواهد بود حضرت رضا (عليه‌السلام) فرمود: ان الله سبحانه بعث عيسي‌بن مريم رسولاً صاحب شريعة مبتداة في اصغر من السن الذي فيه ابوجعفر (عليه‌السلام) خداي سبحان عيسي‌بن مريم را به رسالت و نبوت برانگيخت و صاحب شريعت و دين تازه بود و سن او کمتر از سني بود که ابو جعفر در آن است[9].

در کتاب عيون المعجزات به سند معتبر از کليم بن عمران روايت شده است که گفت: به امام رضا (عليه‌السلام) گفتم که دعا کنيد خداوند به شما فرزندي کرامت فرمايد. امام فرمود: انما اُرزق ولداً واحداً و هو يرثني.

به من يک پسري کرامت خواهد شد که او وارث امامت من خواهد بود چون امام جواد تولد يافت امام به اصحاب خود فرمود:

قد ولد لي شبيه موسي‌بن عمران، فالق التجار و شبيه عيسي بن مريم قدست امّ ولدته قد خلقت طاهرة مطهرة.

خداوند به من فرزندي عطا کرده است که شبيه به موسي‌بن عمران است که شکافنده درياهاست و مانند عيسي‌بن مريم است که حق تعالي مادر او را مقدس و مطهر گردانيده بود و پاک و پاکيزه آفريده شده بود آنگاه فرمود: يقتل غصباً فيبکي له عليه اهل السماء و يغضب الله علي عدوه و ظالمه فلا يلبث الا يسيراً حتي يعجل الله به الي عذابه الاليم و عقابه الشديد[10].

اين فرزند من به جور و ستم کشته خواهد شد و بر او اهل آسمانها خواهند گريست و خداوند بر دشمن او و کشنده و ستم کننده او غضب خواهد کرد و بعد از قتل او از زندگي بهره نخواهد برد و به زودي به عذاب الهي و اصل خواهد گرديد.

شخصيت شگفت انگير امام جواد

در کتاب دلائل طبري به سند صحيح از زکريابن آدم روايت شده است وقتي که در خدمت حضرت رضا (عليه‌السلام) بودم حضرت جواد (عليه‌السلام) را خدمت آن حضرت آوردند در آن موقع سن وي کمتر از چهارسال بود، دست خود را بر زمين زد و سرخود را به آسمان بلند کرد و مدت زيادي به فکر فرو رفت. امام رضا (عليه‌السلام) فرمود: فرزندم براي چه اين اندازه فکر مي‌کني؟ گفت: در اين فکرم که درباره مادرم فاطمه (سلام الله عليها) چه کردند اما والله لا خرجنَّهما ثم لا حرقنَّهما ثمَّ لا ذرينَّهما ثمَّ لا نسفنَّهما في اليم نسفاً امام رضا (عليه‌السلام) او را نزديک خود خواند و ما بين ديدگان او را بوسيد و فرمود پدر و مادرم فداي تو باد توئي شايسته از براي امامت[11].

نوشته‌اند که سن امام جواد (عليه‌السلام) هنگام وفات پدر هفت يا نه ساله بود و در وقت شهادت امام رضا (عليه‌السلام) در مدينه بود. بعضي از شيعيان به خاطر صغر سنش در امامت او شک داشتند تا اين که علماء و فضلاء و بزرگان شيعه از اطراف و اکناف عازم حج گرديدند و بعد از فراغت از مناسک حج به خدمت آن حضرت رسيدند، آنقدر از او معجزات و کرامات و علوم و کمالات ديدند که به امامت وي اقرار نمودند و زنگ شک و ترديد از آئينه دلهاي خود زدودند. حتي آنکه مرحوم کليني و ديگران روايت کرده‌اند.

اين جمعيت سي هزار مسأله از آن حضرت پرسيدند و از همه جواب کافي شنيدند[12].

در ميان اين جمع عمربن فرج رخجّي که يکي از مخالفين سرسخت خاندان رسالت بود[13] حضور داشت مي‌گويد گفتم به امام محمد تقي (عليه‌السلام) که شيعيان تو ادعا مي‌کنند که تو در دجله هر آبي که هست و زن آن را مي‌داني؟ حضرت به من فرمود: يقدرالله تعالي ان يفوّض علم ذلک الي بعوضة من خلقه ام لا؟ قلت: نعم يقدر فقال انا اکرم علي الله تعالي من بعوضة و من اکثر خلقه[14].

حق تعالي قدرت دارد که تفويض کند علم اين را بر پشه‌اي از مخلوقات خود، يا قدرت ندارد؟ گفتم: آري قدرت دارد فرمود: من گراميترم بر خداوند تعالي از پشه و از بيشتر خلق خدا.

مرحوم کليني از محمدبن عمار روايت کرده است که گفت: من دو سال نزد علي‌بن جعفربن محمد (عموي امام رضا (عليه‌السلام) بودم و هر خبري که او از برادرش موسي بن جعفر شنيده بود، مي‌نوشتم روزي در مدينه در خدمتش نشسته بودم که ابوجعفر محمدبن علي الرضا در مسجد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر او وارد شد علي‌بن جعفر برخاست و بدون کفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسيد و احترامش کرد، ابو جعفر به او فرمود: اي عمو، بنشين خدايت رحمت کند او گفت: آقاي من چگونه من بنشينم و تو ايستاده باشي چون علي‌بن جعفر به مسند خود برگشت اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند: شما عموي پدر او هستيد و با او اين گونه رفتار مي‌کنيد؟! او دست به ريش خود گرفت و گفت: خاموش باشيد اگر خداي عزوجل اين ريش سفيد را سزاوار (امامت) ندانست و اين کودک را سزاوار دانست و به او مقامي داد من فضيلت او را انکار کنم؟! پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم.

گويند پس از وفات حضرت علي‌بن موسي الرضا (عليه‌السلام) مأمون به بغداد آمد. روزي به قصد شکار حرکت کرد، بين راه در محلي چند کودک مشغول بازي بودند. حضرت محمدبن علي امام جواد (عليه‌السلام) که در آن موقع يازده ساله بود بين کودکان ايستاده بود موقعي که موکب مأمون به آن نقطه نزديک شد کودکان فرار کردند ولي امام جواد (عليه‌السلام) همچنان در جاي خود ايستاده بود وقتي خليفه نزديک شد به آن حضرت نگاهي کرد، قيافه جذّاب کودک وي را مجذوب نمود، توقف کرد و پرسيد: چه باعث شد که با ساير کودکان از اينجا نرفتي؟

امام جواد (عليه‌السلام) فوراً جواب داد: اي خليفه، راه تنگ نبود که من با رفتن خود آن را براي عبور خليفه وسعت داده باشم، مرتکب گناهي نشده‌ام که از ترس مجازات فرار کنم، و من نسبت به خليفه حسن ظن دارم، گمانم اين است که بي‌گناهان را آسيب نمي‌رساند، به اين جهت در جاي خود ماندم و فرار نکردم.

مأمون از سخنان محکم و منطقي کودک و همچنين قيافه جذاب و گيرنده او به عجب آمد پرسيد اسم شما چيست؟ فرمود: محمد گفت: پسر کيستي؟ فرمود : انا ابن الرضا؟ من فرزند حضرت رضا هستم. مأمون نسبت به پدر آن حضرت از خداوند طلب مغفرت نمود و راه خود را پيش گرفت و در صحرا درّاجي ديد، بازشکاري خود را از پي آن رها کرد، باز برگشت ماهي کوچکي که هنوز زنده بود، در منقارش بود مأمون آن ماهي را در کف گرفت و بازگشت، چون به همان محل رسيد و حضرت جواد ديد گفت: اي محمد (عليه‌السلام) اين چه چيز است که در دست من است، حضرت فرمود خداوند دريائي چند خلق کرده است که ابر از آن درياها بلند مي‌شود ماهيان ريز با ابرها بالا مي‌روند. بازهاي پادشاهان آن را شکار مي‌کنند و پادشاهان آن را در کف مي‌گيرند و فرزند پيامبر را با آن آزمايش مي‌کنند!! مأمون از شنيدن اين سخن تعجبش زيادتر شد و گفت: به راستي توئي فرزند رضا (عليه‌السلام) و از فرزند آن بزرگوار اين گونه شگفتي‌ها و اسرار بعيد نيست[15].

شک و ترديد در امامت امام جواد (عليه‌السلام)

مي‌دانيم امام رضا (عليه‌السلام) در ميان ائمه اطهار از همه کم اولاد بود بر خلاف پدرش که اولاد او از همه بيشتر بود و چهل و هفت سال از سن امام رضا (عليه‌السلام) گذشت که فرزند ذکوري از او بدنيا نيامد و همين سبب شد که عده‌اي از مردم در امامت او توقف کردند.

ولي چون در سنت و تقدير الهي مقرر شده بود که تعداد دوازده نفر وصي و جانشين خاتم پيامبران باشند، نام حضرت جوادالائمه در صف اولياء رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به خط نور بر ستون و ساق عرش نوشته شده بود و در اخبار زيادي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) به اسامي جانشينان خود تصريح کرده بود و لذا اين فرزند بدون ترديد امام نهم پس از حضرت رضا (عليه‌السلام) بود.

موضوع به امامت رسيدن امام جواد در سن کودکي از بس عجيب و شگفت‌انگيز است که امامان قبلي، قبل از تولدش از آن موضوع سخن گفته‌اند و جهت آماده ساختن افکار شيعيان او را به مردم معرفي کرده‌اند.

چنان که ابو بصير (نابينا) گويد: خدمت امام صادق (عليه‌السلام) رسيدم و کودک پنج ساله نابالغي عصاکش من بود حضرت به من فرمود: حال شما چگونه باشد وقتي که حجت خدا بر شما، هم سن اين کودک باشد يا فرمود هم سن اين کودک بر شما ولايت داشته باشد[16].

توقف و شک برخي از معمرين موجب شد که امام رضا (عليه‌السلام) به مقام معرفي کامل امام بعد از خود برآيد و هنوز به دنيا نيامده او را به اسم و رسم و وصف و شخصيت به مردم معرفي نمايد و لذا موقعي که از امام (عليه‌السلام) مي‌پرسيدند که امام پس از شما کيست؟ امام رضا (عليه‌السلام) قبل از تولد حضرت جواد مژده تولد او را به مردم مي‌داد[17] و همينکه متولد شد او را به اصحاب خود نشان داد و در وداع آخر که عازم خراسان بود به وجود او تصريح و تأکيد و توصيه فرمود بدين ترتيب شک و ترديد را از دل آنها زدود و آنها را مطمئن ساخت.

خود امام جواد (عليه السلام) نيز سعي مي‌کرد اين شک و ترديدي که در دل بعضي از شيعيان پيدا شده بود، زائل سازد.

طبق نقل مرحوم کليني علي‌بن يوسف مي‌گويد: به امام محمد تقي (عليه‌السلام) عرض کردم مردم درباره خردسالي شما سخن مي‌گويند (يعني اعتراض مي‌کنند) فرمود: خداي تعالي به داود وحي کرد که سليمان را جانشين کند و او کودکي بود که گوسفند مي‌چرانيد عابدان و دانشمندان بني‌اسرائيل او را نپذيرفتند[18].

و در روايت ديگر علي‌بن حسان به امام جواد (عليه‌السلام) عرض کرد: آقاي من مردم به خردسالي شما اعتراض دارند، فرمود: چه اعتراضي دارند، در صورتي که خداي عزوجل به پيغمبرش (صلي الله عليه و آله) فرموده است: قُلْ هٰذِهِ سَبِيلِي ادعُوا اِليَ اللهِ عَليٰ بَصِيرَةٍ وَ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي (بگو راه من اين است که من از روي بصيرت به سوي خدا مي‌خوانم با آنکه از من پيروي کرده) به خدا کسي جزء علي (عليه‌السلام) از او پيروي نکرده و او نه سال داشت و من هم نه سال دارم[19].

تولد امام نهم چهار سال قبل از دعوت مأمون به طوس بود و به هنگام سفر امام رضا (عليه‌السلام) جوادالائمه چهار ساله بود و حضرت رضا (عليه‌السلام) او را وصيت به علم و تقويٰ و فضيلت و سخاوت فرمود و اسرار امامت را به او سپرد و تصريح کرد که وي از اين سفر بر نخواهد گشت و از کساني که مورد اعتماد و وثوق بود، تأييد در معرفي و تصريح در جواد امام نهم مي‌کرد و شاهد و ناظر بر او و معرف او بر مردم علي‌بن جعفر عموي آن حضرت است که در معرفي امام جواد فداکاري بسياري نموده است و لذا آنها که درباره امام نهم به شک افتاده بودند، در غياب امام رضا (عليه‌السلام) به وسيله علي‌بن جعفر به قيافه شناس مراجعه کرد تا او گواهي داد که ابوجعفر محمد ثاني فرزند امام رضا (عليه‌السلام) مي‌باشد.

قيافه شناسي به رسم عربيت آمد و با کتمان از نسب و حسب تشخيص داد که او از خاندان عترت و طهارت و دامان عصمت و عفت است.

علي‌بن جعفر نخستين کسي بود که اين گواهي را تأييد نمود و لب و دهان امام جواد را در کودکي بوسيد و گفت: گواهي مي‌دهم که تو امام و پيشواي خلق و برگزيده پروردگار هستي و برخي اين خبر را در 25 ماهگي امام نهم و در حضور امام رضا (عليه‌السلام) نوشته‌اند اين جا بود که فرمود پدر و مادرم فداي تو بادکه خود معرف شخصيت خود مي‌باشي[20].

محمدبن اسماعيل حسيني از امام حسن عسکري (عليه‌السلام) راويت نموده که در سن 25 ماهگي امام جواد را در مکه به قيافه‌شناس معرفي نمودند مردم هم اطراف او را در مسجد الحرام گرفته بودند که نور حق از سيماي اين کودک به آسمان مي‌تابيد که آن قيافه‌شناس گفت والله اين نور الهي است که در چهره او هويداست و اين مولود از ذرّيه پاک اميرالمؤمنين است و رو به آنها نمود که در شک بودند گفت برويد استغفار کنيد.

در همين موقع امام جواد به زبان آمد و با فصاحت تمام که همه حاضران خوب مي‌شنيدند، فرمود:

معاشر الناس انا محمدبن علي الرضا ابن موسي الکاظم… اي گروه مردم من محمد پسر علي الرضا فرزند موسي بن جعفر و… من فرزند فاطمه زهرا دختر پيامبر مصطفي (صلي الله عليه و آله) هستم آيا نسبت به من شک نموده‌ايد و بر مانند پدرم علي بن موسي الرضا (عليه‌السلام) افترا و تهمت زديد، از اين عمل از خدا بترسيد و رو به قيافه‌شناس کرده و فرمود: قسم به خدا که اکنون من از همه مردم داناترم و هيچ کس جز پدرم پايه علم مرا نمي‌داند من آنچه مي‌گويم حق و راستي و صداقت واقعيت است که از روي علم و دانش از پدران ما و اجدادم به ما ارث رسيده به همه امور عالم واقفيم و قبل از آفرينش آسمانها و زمين و مخلوقات اين علوم به ما افاضه شده است به خدا قسم اگر بيمناک نبودم که شماها اهل باطل تظاهر کنيد و بر ما بشوريد و به ضلالت و گمراهي ابدي افتيد و به کفر و شرک و نفاق بر ما غلبه پيدا کنيد، براي شما سخناني مي‌گفتم که از اولين و آخرين با خبر شويد.

ثم وضع يده لي فمه و قال يا محمد اصمت کما صمت اباؤک من قبل و اصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل و لا تستعجل لهم…

در اين وقت دست خود را بر دهان نهاد و به خود گفت: اي محمد زبان درکش و سخن با نا اهلان مگوي چنانکه پدرانت ساکت و صامت نشستند و با نالايقان سخن در ميان نگذاشتند اي محمد صبر و بردباري کن همچنانکه پيامبران اولوالعزم کردند.

چون اين سخنان در حضور جمعي پايان يافت و مجلس به پايان رسيد امام رضا (عليه‌السلام) فرمود: سپاس و ستايش پروردگاري را که وفا کرد در حق فرزندم محمد يک سنتي که در حق رسول خويش درباره ابراهيم روشن ساخت.

آنگاه رو به حضار فرمود: آيا مي‌دانيد آنچه نسبت به ماريه قبطيّه در حين تولد ابراهيم فرزند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) گذشت، شيعيان و خواص دوستان عرض کردند ما به جريان آن واقف نيستيم براي ما بيان کن چه تو فرزند رسول خدا هستي و از درون خانه بهتر با خبري که اهل البيت ادريٰ بما في البيت.

آنگاه امام رضا (عليه السلام) فصلي از تاريخ صدر اسلام و تولد ابراهيم و مقام ماريه قبطيه و تهمتي را که به او زدند، بيان فرمود[21].

سپس سخنان خود را به اين جمله پايان داد و فرمود: الحمدلله الذي جعل في و في ابني محمد اسوة برسول الله ابنه ابراهيم[22].

حمد خدائي را که در من و پسرم محمد شباهت به رسول خدا و پسرش ابراهيم قرار داد.

با وجود تلاش فراوان امام رضا (عليه‌السلام) براي زدودن شک و ترديد از دل پيروان خود، ولي باز هم از دل عده‌اي از شيعيان شک و ترديد برطرف نشد و به خاطر کم سن و سال بودن امام جواد (عليه‌السلام) در حيرت و تعجب فرو رفتند و امامت امام رضا (عليه‌السلام) توقف نمودند.

مسعودي مي‌نويسد: سن امام نهم محمد جواد (عليه‌السلام) پيروان امام رضا (عليه‌السلام) را در حيرت فرو برده بود و اين سؤال برايشان مطرح مي‌شد که آيا او کفايتهاي لازم را براي احراز امامت دارد يا نه؟ و لذا تعداد 80 نفر از شخصيتهاي مهم اماميه از شهرهاي مختلف در بغداد گردهم جمع شدند تا اعتبار امامت امام جواد (عليه السلام) را مورد بحث قرار دهند در ميان آنان: ريان‌بن صلت صفوان، يونس‌بن عبدالرحمان، محمدبن حکيم، علي‌بن حسن واسطي و اسحاق‌بن اسماعيل‌بن نوبخت قرار داشتند که در خانه عبدالرحمن‌بن حجاج در بغداد گردهم آمدند. اينان با طرح سؤالاتي کوشيدند تا ميزان آگاهي و معلومات امام جواد (عليه‌السلام) را در مسائل حج و مناسک آن بيازمايند دو گروه نتيجه‌گيري کردند که سن امام جواد (عليه‌السلام) مانع از احراز امامت اوست نخستين گروه از امامت عم او احمدبن موسي کاظم طرفداري کردند، در صورتي که گروه دوم از جمله ابراهيم‌بن صالح انعماطي به واقفه پيوست و قائل به قائم به مهدي قائم بودن امام هفتم شدند[23]. ولي بقيه قانع شدند که علم امام جواد (عليه‌السلام) جنبه استثنائي دارد و بر آنان محقق گرديد که علي‌رغم سن کم واجد شرائط امامت مي‌باشد[24]. از اينرو به فعاليت خود ادامه دادند و مبغلين را از کوفه و مدينه به شهرهاي مختلف گسيل داشتند.

بنا به نقل نجاشي، بسياري از محدثين کوفه همچون: محمدبن اشعث، احمدبن سهل، حسن‌بن علي مصري و اسماعيل‌بن موسي کاظم به مصر مهاجرت کردند و به فعاليتهاي خود در آنجا ادامه دادند[25].

مرحوم کليني روايت کرده است که علي‌بن اسباط کوفي از مصر به مدينه آمد تا امام جواد (عليه‌السلام) را ملاقات کند و آن را به شيعيان مصر تعريف کند.

علي‌بن اسباط مي‌گويد: امام جواد (عليه‌السلام) به طرف من مي‌آمد و من به سروپاي آن حضرت مي‌نگريستم تا اندامش را براي رفقاي خود در مصر تعريف کنم من در اين فکر بودم که آن حضرت بنشست و فرمود: اي علي خداوند درباره امامت حجت آورده، چنانکه درباره نبوت حجت آورده و فرموده: اَتَيْنٰاهُ الْحُکْمَ صَبِيّاً (در کودکي به او حکمت داديم) و باز فرموده: وَ لَمّٰا بَلَغَ اَشُدَّهُ (چون به نيرومندي رسيد) و بلغ اربعين سنة (چهل ساله شد) فقد يجوز ان يؤتي الحکم صبياً و يجوز ان يعطاها و هو ابن اربعين سنة پس رواست که در کودکي به امام حکمت داده شود چنانکه رواست در سن چهل سالگي به او عطا شود[26].

[1] . اربلي، کشف الغمه، ج3، ص133ـ ارشاد، ص297ـ اصول کافي، ج1، ص492ـ 497.

[2] . مناقب ابن‌شهراشوب، ج4، ص394ـ بحار، ج15، ص10.

[3] . ارشاد، ص297.

[4] . کافي، ج1، ص321ـ ارشاد، ص297ـ 298.

[5] . واقفي مذهب بود پس از حضرت موسي‌بن جعفر (عليه‌السلام) درباره امامت امام رضا (عليه‌السلام) توقف کرده بود و قائل به امامت آن حضرت نبود.

[6] . ارشاد، ص298ـ کافي، ج1، ص320.

[7] . ارشاد، ص298ـ کافي، ج1، ص321.

[8] . ارشاد، ص299ـ کافي، ج1، ص321.

[9] . کافي، ج1، ص322ـ ارشاد، ص299.

[10] . بحارالانوار، ج50، ص15 بنقل از کتاب عيون المعجزات.

[11] . دلائل طبري، بنا به نقل بحارالانوار، ج50، ص59.

[12] . کافي، ج1، ص496ـ کشف الغمه، ج4، ص217ـ مناقب آل ابي طالب، ج4، ص384.

متن روايت است که در يک مجلس از امام 30 هزار مسأله پرسيدند حضرت به آنها جواب داد ولي چون پاسخ دادن به 30 هزار مسأله در يک مجلس عادة ممکن نيست لذا مرحوم مجلسي به مقام توجيه برآمده و هفت وجه براي اين روايت ذکر کرده است سه وجه اول آن چنين است:

1ـ حمل بر مبالغه و اغراق بايد نمود يعني منظور کثرت است.

2ـ پاسخهاي حضرت بيان قواعد و کلياتي بوده که از آنها جواب 30 هزار مسأله جزئي معلوم مي‌گشته.

3ـ مقصود از يک مجلس، يک دوره مجالس معيني است در چند روز و چند جا تشکيل شده است (بحار، ج50، ص4ـ 93).

[13] . ابوالفرج اصفهاني، مقاتل‌الطالبين، ص369.

[14] . عيون المعجزات بنا بنقل بحارالانوار، ج50، ص

[15] . کشف الغمه، ج4، ص8ـ 187.

[16] . اصول کافي، ج1، ص383.

[17] . ارشاد، ص298ـ عيون اخبارالرضا، ج2، ص209.

[18] . اصول کافي، ج1، ص383ـ 382.

[19] . مدرک قبل

[20] . اصول کافي، ج1، ص232.

[21] . وفات الامام الجواد، علامه مقرم، ص12.

[22] . دلائل الامام محمد بن جرير طبري ص201ـ مدينة المعاجز، ص516ـ مناقب ابن شهراشوب، ج2، ص431.

[23] . نوبختي، فوق الشيعه، ص7ـ 85ـ المقالات و الفرق اشعري، قمي، ص5ـ 93ـ رجال نجاشي، ص19.

[24] . اثبات الوصية، مسعودي، ص5ـ 213.

[25] . رجال نجاشي، ص21، 67، 68، 141، 294.

[26] . اصول کافي، ج1، ص494ـ382.

/ 1