نگاهی به واپسین روزهای عمر امام حسن مجتبی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به واپسین روزهای عمر امام حسن مجتبی (ع) - نسخه متنی

احمد زمانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهى به‏ واپسين روزهاى عمر امام حسن مجتبى (ع)

احمد زمانى

امام حسن (ع )

امام حسن مجتبى(ع) بعد از امضاى قرارداد صلح از کوفه به مدينه جدش پيامبر خدا(ص) بازگشت و حدود ده سال در جوار ملکوتى پيامبر(ص) و مسجد النبى(ص) گام‏هاى بسيار اساسى برداشت.

تا سيره و سنت پيامبر و اهل بيتش را به مردم جهان بشناساند و مسلمانان را از سلطه ستم‏شاهى بنى‏اميه به ويژه معاويه نجات بخشد.

از سوى ديگر معاويه راه‏هاى مختلفى را جهت مبارزه با شخصيت اجتماعى و سياسى امام مجتبى(ع) برگزيد تا موقعيت والا و پر نفوذ آن حضرت را از قلب دوستدارانش بزدايد لکن به هر جنايتى که دست مى‏زد نتيجه عکس مى‏گرفت و هر روز تعداد علاقه‏مندان به حضرت و شيفتگان دين و حقيقت‏بيشتر مى‏شد از اين جهت تصميم گرفت‏شخص آن بزرگوار را از بين ببرد تا شايد ديگر افراد خاندان اهل بيت(ع) و ساداتى که در صدد مبارزه با رژيم وى بودند نا اميد گردند و خود آن بزرگوار را که بعنوان بزرگترين سد و مانع سر راهش بود از ميان بردارد.

جنون‏آميزترين جنايت معاويه

معاويه بارها تصميم بر مسموم کردن امام مجتبى(ع) گرفت و به واسطه‏هاى پنهان زيادى متوسل گرديد حاکم نيشابورى با سند معتبر از ام بکر بنت مسور نقل مى‏کند که گفت:

«کان الحسن بن على[ع] سم مرارا کل ذلک يغلت‏حتى کانت مرة الاخيرة التى مات فيها فانه کان يختلف کبده، فلم لبث‏بعد ذلک الا ثلاثا حتى توفي; حسن بن‏على[ع] را بارها مسموم کردند، ليکن اثر چندانى نگذاشت ولى در آخرين مرتبه زهر کبدش را پاره‏پاره کرد، که بعد از آن سه روز بيش‏تر زنده نماند.»

ابن‏ابى‏الحديد مى‏نويسد: «چون معاويه خواست‏براى پسرش يزيد بيعت‏بگيرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبى(ع) کرد، زيرا معاويه براى گرفتن بيعت‏به نفع پسرش و موروثى کردن حکومتش مانعى بزرگ‏تر و قوى‏تر از حسن‏بن‏على(ع) نمى‏ديد، پس معاويه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»

در اين توطئه، بيش‏ترين نقش را مروان بن‏حکم که فرماندار مدينه بود ايفا کرد. وقتى معاويه تصميم بر اين جنايت هولناک گرفت، آخرين مرتبه، طى نامه‏اى سرى از مروان فرماندار خويش خواست تا در مسموميت‏حسن بن‏على(ع) سرعت گيرد و آن را در اولويت قرار دهد.

مروان جهت اجراى اين توطئه مامور شد با جعده دختر اشعث همسر امام مجتبى(ع) تماس برقرار کند. معاويه در نامه‏اش نوشته بود که جعده يک عنصر ناراضى و ناراحت است و از جهت روحى مى‏تواند با ما همکارى داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموريتش او را به همسرى پسرش يزيد درخواهد آورد و نيز توصيه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد.

بنا به گفته شعبى: چون جعده امام مجتبى(ع) را مسموم کرد، معاويه صدهزار درهم را به او داد، ليکن از ازدواج با پسرش يزيد سرباز زد و در پيامى برايش نوشت: «چون علاقه به حيات و زندگى فرزندم يزيد دارم، نمى‏گذارم با تو ازدواج کند.»

امام صادق(ع) فرمود: جعده زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبى(ع) روزه داشت و روزهاى بسيار گرمى بود، به هنگام افطار خواست مقدارى شير بنوشد، آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود، به مجرد اين که شير را آشاميد، پس از چند دقيقه امام(ع) فرياد برآورد:

«عدوة الله! قتلتني قتلک الله و الله لا تصيبن مني خلفا و لقد غرک و سخر منک و الله يخزيک و يخزيه; دشمن خدا! تو مرا کشتى، خداوند تو را نابود کند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودى (خوشحالى) براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رايگان در راستاى اهدافشان به کار گرفتند. سوگند به خدا (معاويه) بيچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل کرد.»

امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبى(ع) بعد از اين که جعده او را مسموم کرد، دو روز بيش‏تر باقى نماند و از دنيا رفت و معاويه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود.»

تطهير جنايتکار

بعضى از مورخان همانند ابن خلدون و لامنس خواسته‏اند دامن معاويه را از اين جنايت هولناک تطهير کنند و بگويند، اين هم از اخبار ساختگى است. ابن خلدون مى‏نويسد:

«و ما ينقل من ان معاوية دس اليه السم من زوجة جعدة بنت الاشعث‏فهو من احاديث الشيعة و حاشا لمعاوية من ذلک...; نسبت مسموميت‏حسن بن‏على(ع) به معاوية ابى‏سفيان که به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شيعه است و دامن معاويه از چنين نسبت‏هايى به دور است.»

ولامنس نيز مى‏نويسد: «و کان الغرض من هذا الاتهام و صم الامويين ... و لم يجرا على هذا القول بهذا الاتهام الشنيع جمهرة سوى المؤلفين من الشيعة.»

هدف از نسبت مسموميت‏حسن بن‏على [عليه السلام] به معاويه بد نام کردن رژيم بنى‏اميه بوده و اين اتهام را غير از مؤلفان شيعه کسى مطرح نکرده است!!

اعتراف مورخان

توطئه معاويه جهت مسموم نمودن امام مجتبى(ع) به قدرى روشن و آشکار است که فرصت هر گونه انکار را از مورخان و دانشمندان گرفته است و از اين‏روست که آنان بدون اختلاف - جز در موارد اندک - آن را نگاشته‏اند، از جمله آنهاست: ابن‏حجر عسقلانى، ابوالحسن على بن‏حسين بن‏على مسعودى، ابوالفرج اصفهانى،شيخ مفيد، احمد بن‏يحيى بن‏جابر بلاذري، ابن‏عبدالبر، محمد بن‏على ابن‏شهرآشوب، ابن صباغ مالکى، سبط ابن‏جوزى، سيوطى، حاکم نيشابورى،احمد بن‏اعثم کوفى، و جمال الدين ابى الحجاج يوسف المزى.

به جهت اختصار به مطالب محمد بن‏جرير طبرى بسنده مى‏کنيم او مى‏نويسد:

علت وفات و رحلت امام مجتبى(ع) اين بود که معاويه هفتاد مرتبه آن حضرت را مسموم کرد وليکن اثر فورى و اساسى نگذاشت تا اين که زهرى را جهت مسموم نمودن آن حضرت براى جعده دختر محمد بن‏اشعث‏بن‏قيس کندى فرستاد و به همراه آن زهر، بيست هزار دينار فرستاد و ده قطعه باغ از باغهاى کوفه را به نام او کرد و همچنن وعده داد بعد از انجام ماموريت، او را به ازدواج پسرش يزيدبن معاويه درآورد. پس او در فرصتى خاص آن زهر را به خورد حسن بن‏على داد و مسمومش کرد».

مورخ توانا، علامه بزرگوار باقر شريف قرشى مى‏نويسد:

جعده دختر اشعث‏بن‏قيس از خانواده‏هاى فرومايه، بسيار پست و فرصت‏طلب بود. او نسبت‏به امام مجتبى(ع) عقده است، شايد بدان جهت که نتوانسته بود از آن حضرت فرزندى داشته باشد; از اين‏رو وقتى زهر از سوى مروان رسيد و وعده‏ها را شنيد و پولها را مشاهده کرد، ارتکاب آن جرم بزرگ را پذيرفت و در روزى گرم و سوزان که امام مجتبى(ع) روزه‏دار بود، به هنگام افطار زهر را در کاسه شير ريخت و به آن حضرت خورانيد. زهر بلافاصله روده‏هايش را پاره کرد و امام از شدت درد به خود مى‏پيچيد و مى‏فرمود: انالله و انا اليه راجعون. آخرين روزهاى حيات آن حضرت، جنادة بن‏اميه براى عيادت خدمتش آمد. او مى‏گويد: حال امام منقلب بود و از شدت درد مى‏ناليد،تشتى را در برابر حضرت قرار داده بودند. هر چند گاه، لخته‏هاى خون از راه دهان خارج مى‏شد، اين جا بود که به وحشت افتادم و سخت ناراحتم شدم.

وصاياى امام مجتبى(ع)

شيخ طوسى(ره) از ابن‏عباس نقل مى‏کند: در واپسين ساعتهاى عمر امام مجتبى(ع) برادرش امام حسين(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالى که افراد ديگرى از ياران امام مجتبى(ع) در کنار بسترش بودند. امام حسين پرسيد: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد:

در آخرين روز از عمر دنيايى‏ام و اولين روز از جهان آخرت به سر مى‏برم و از جهت اين که بين من و شما و ديگر برادرانم جدايى مى‏افتد، ناراحتم. سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت مى‏کنم، چون امرى دوست داشتنى، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و اميرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(عليهم السلام) را در پيش دارم. آن گاه اسم اعظم و آنچه را از انبياى گذشته از پدرش اميرالمؤمنين(ع) به ارث داشت تسليم امام حسين(ع) نمود. در آن لحظه فرمود بنويس:

«هذا ما اوصى به الحسن بن على الى اخيه الحسين اوصى انه يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و انه يعبده حق عبادته لا شريک له فى الملک و لا ولى له من الذل و انه خلق کل شئ فقدره تقديرا و انه اولى من عبد و احق من حمد، من اطاعه رشدو من عصاه غوى و من تاب اليه اهتدى، فانى اوصيک يا حسين بمن خلفت من اهلى و ولدى و اهل بيتک ان تصفح عن مسيئهم و تقبل من محسنهم و تکون لهم خلفا و والدا، و ان تدفننى مع رسول الله(ص) فانى احق به و ببيته فان ابو اعليک فانشدک الله بالقرابة التى قرب الله - عزوجل - منک و الرحم الماسة من رسول الله(ص) ان لا تهريق فى امرى محجمة من دم حتى نلقى رسول الله(ص) فنختصم اليه و نخبره بما کان من الناس الينا;

اين وصيتى است که حسن بن‏على به برادرش حسين نموده است. وصيت او اين است: به يگانگى خداى يکتا شهادت مى‏دهد و همان طورى که او سزاوار بندگى است عبادتش مى‏کند، در فرمانروايى‏اش شريک و همتايى وجود ندارد و هرگز ولايتى که نشانگر ذلت او باشد بر او نيست. او آفريدگار همه موجودات است و هر چيزى را به اندازه و حساب شده آفريده. او براى بندگى و ستايش سزاوارترين معبود است. هر کس فرمانبردارى او کند راه رشد و ترقى را پيش گرفته و هر کس معصيت و نافرمانى او کند گمراه شده است و هر کس به سوى او بازگردد - توبه کند - از گمراهى رسته است.

اى حسين، تو را سفارش مى‏کنم که در ميان بازماندگان و فرزندان و اهل بيتم که خطاکاران آنان را با بزرگوارى خود ببخشى و نيکوکاران آن‏ها را بپذيرى و بعد از من جانشين و پدر مهربانى براى آنان باشى.

مرا در کنار قبر جدم رسول خدا(ص) دفن نما، زيرا من سزاوارترين فرد براى دفن در کنار پيامبر خدا(ص) و خانه او هستم، چنانچه از اين کار تو را مانع شدند سوگند مى‏دهم تو را به خدا و مقامى که در نزد او دارى و به پيوند و خويشاوندى نزديکت‏با رسول خدا(ص) که مبادا به خاطر من حتى به اندازه خون حجامتى، خون ريخته شود تا آن که پيغمبر خدا(ص) را ملاقات کنم و در نزد او نسبت‏به رفتارى که با ما کردند شکايت نمايم.»

و در روايتى ديگر وصيت آن حضرت چنين نقل شده:

برادرم، آن گاه که از دنيا رفتم، بدنم را غسل بده و حنوط کن و کفن نما و جنازه‏ام را به سوى حرم جدم ببر و در آن جا دفن کن، چنانچه از دفن جنازه من در کنار قبر جدم مانع شدند، تو را به حق جدم رسول خدا(ص) و پدرت اميرمؤمنان و مادرت فاطمه زهرا(س) با هيچ کس در گير مشو و به سرعت جنازه مرا به بقيع برگردان و در کنار آرامگاه مادرم دفن نما.»

شهادت مظلومانه امام مجتبى عليه السلام

مشهور ميان مورخان و علماى مسلمان اين است که امام مجتبى(ع) بر اثر زهرى که از سوى معاوية بن‏ابى‏سفيان توسط جعده به آن حضرت خورانيده شد، در روز پنج‏شنبه 28 صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگى به شهادت رسيد. همان طورى که شيخ مفيد(ره) متوفاى قرن پنجم، سال‏413 هجرى، و مفسر اديب و توانمند شيخ طبرسى(ره) در قرن ششم سال 548 هجرى در دو کتاب خود و علامه بزرگوار حلى در قرن هشتم سال‏726 هجرى بر آن تصريح کرده‏اند.

مرحوم شيخ طبرسى - روايتى را از طبرانى نقل مى‏کند و مى‏گويد: «ايشان در کتاب «معجمه‏» نوشته است: امام مجتبى(ع) در ماه ربيع‏الاول سال‏49 هجرى به وسيله زهر به شهادت رسيده است.»

و در اين جا قول سومى وجود دارد و آن اين که: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجرى رحلت نموده است.»

مرحوم علامه مجلسى اين قول را به شيخ ابراهيم کفعمى صاحب مصباح و بلد الامين نسبت داده است.

ابن قتيبه دينورى مى‏گويد: چيزى از رحلت امام مجتبى(ع) نگذشت که معاويه اقدام به گرفتن بيعت از مردم شام براى پسرش يزيد کرد و اين را طى بخشنامه‏اى به همه جهان اسلام اعلام نمود.

مراسم کفن و دفن

آن گاه که امام حسن(ع) دار فانى را وداع گفت، عباس بن‏على(ع)، عبدالرحمن بن‏جعفر و محمد بن‏عبدالله بن‏عباس به کمک امام حسين(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آن گاه به مصلا (جايگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) که در نزديکى مسجد النبى بود منتقل نمودند، که آن مصلا را «بلاطه‏» مى‏ناميدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجديد عهد و دفن، نزديک مزار رسول خدا(ص) بردند.

ممانعت از دفن در حرم پيامبر

فرماندار مدينه، مروان بن‏حکم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فرياد برآوردند: شما مى‏خواهيد حسن بن‏على را در کنار پيامبر دفن کنيد؟ از طرف ديگر عايشه سوار بر استر به جمعشان پيوست و فرياد زد: چگونه مى‏شود کسى را که من هرگز او را دوست ندارم، به ميان خانه من داخل کنيد.

مروان گفت: آيا سزاوار است عثمان در دورترين نقطه مدينه در قبرستان دفن شود و حسن بن‏على در جوار پيامبر خدا(ص) هرگز نمى‏شود، من شمشير به دست مى‏گيرم و حمله مى‏کنم و ممانعت‏خواهم نمود.

عده‏اى از امويان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مى‏خواستند فتنه‏اى به پا کنند که امام حسين(ع) با بردبارى جنازه برادرش را به سوى بقيع برگرداند و بنى‏هاشم را آرام نمود و در جوار جده‏اش فاطمه بنت اسد در بقيع دفن نمود و از خون‏ريزى و فتنه به همان وضعى که امام مجتبى(ع) وصيت نموده بود جلوگيرى کرد.

امام حسين(ع) رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصيت کرده بود که در کنار جدش پيامبر(ص) دفن شود، مى فهميدى که تو کوچک‏تر از آنى که بتوانى ما را برگردانى و جلو دفن جنازه او را در ميان حرم پيامبر(ص) بگيرى.

ابن‏شهر آشوب مى‏افزايد: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(ع) به سوى بقيع غرقد، افراد شرور و پست‏به پشتيبانى امويان به جنازه آن بزرگوار تيراندازى کردند، به طورى که هنگام دفن هفتاد تير از بدن آن حضرت جدا نمودند.

عايشه به هنگام دفن امام مجتبى(ع)ابن‏عباس(ره) خطاب به عايشه (در حالى که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسو اتاه فيوما على بغل و يوما على جمل، تريدين ان تطفئى نورالله و تقاتلى اولياءالله ارجعى فقد کفيت الذى تخافين و بلغت ما تحبين و الله منتصر لاهل البيت و لو بعد حين; چه بيچارگى و بدبختى! امروز سوار بر استر شدى و يک روز سوار بر شتر گشتى (اشاره به جنگ جمل). تو مى‏خواهى نور خدا را خاموش کنى و با اولياى خدا بجنگى. برگرد، آنچه ديگران مى‏خواستند انجام دادى و ماموريت‏خويش را به پايان رساندى، خداوند اهل بيت(عليهم السلام) را يارى خواهد کرد، گرچه زمانى بگذرد...»

و بعضى سخن ابن‏عباس را چنين نقل کرده‏اند: «جملت و بغلت و لو عشت لفيلت!» آن روز سوار بر شتر گشتى و امروز بر استر سوارى، و اگر زنده بمانى [براى مبارزه با نور خدا و اهل بيت] بر فيل نيز سوار خواهى گشت.

و در قسمت‏هايى از زيارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(عليهم السلام) ماجراى شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنين نقل مى‏کند:

«يا موالى... انتم بين صريع فى المحراب قد فلق السيف هامته و شهيد فوق الجنازة قد شکت‏بالسهام اکفانه [اکفانه بالسهام]...; اى سروران من...! شما کسانى هستيد که بعضى جسدتان در ميان محراب عبادت در حالى که فرقتان شکافته بود، به شهادت رسيديد و بعضى از شما شهيدى هستيد که دشمنان اسلام بر جنازه شما تيراندازى کردند، به طورى که کفنتان سوراخ سوراخ گرديد...»

در روايت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت على بن‏ابى‏طالب(ع) شده است و سپس ماجراى تيرباران شدن جنازه امام مجتبى(ع) را بيان مى‏کند و در ادامه آن، ماجراى شهادت امام حسين(ع) و ديگر ائمه را بيان مى‏دارد.

انعکاس شهادت امام مجتبى(ع)

شهادت مظلومانه سبط اکبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره کريه معاويه کنار زد; پرده نفاقى که ذوالفقار اميرمؤمنان(ع) در صحراى صفين قادر بر دريدن آن نگرديد. شهادت امام مجتبى(ع) کارى کرد که عمرو بن‏نعجة گفت: «رحلت‏حسن بن‏على[ع] اولين خاک ذلت و خوارى بود که بر سر عرب پاشيد و سياه‏بختش گردانيد.»

الف) واکنش مردم

امام باقر(ع) نسبت‏به انعکاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مکث الناس يبکون على الحسن بن‏على و عطلت الاسواق; به هنگام شهادت امام مجتبى(ع) مردم گريه و زارى داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزادارى نمودند و بازارها را تعطيل کردند.»

ب) حضور همگانى

جهم بن‏ابى‏جهم مى‏گويد: چون امام حسن مجتبى(ع) رحلت نمود، بنى‏هاشم همگى بسيج گرديدند و به تمام شهرها و روستاهاى اطراف مدينه که در آن‏ها، انصار زندگى مى‏کردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنيدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، کوچک و بزرگ همگى در تشييع جنازه شرکت نمودند، به طورى که بر اثر کثرت جمعيت در ميان بقيع اگر سوزن به روى زمين مى‏افتاد به زمين نمى‏رسيد.

پ) مردم مکه و مدينه

ابن ابى‏نجيح مى‏گويد: «در مکه معظمه و مدينه منوره يک هفته عزاى عمومى بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشک مى‏ريختند.»

ت) مردم بصره

ابوالحسن مدائنى مى‏نويسد: عبدالله بن‏سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبى(ع) براى زياد بن‏ابيه وارد بصره شد، که به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبکره برادر زياد مريض بود، چون صداى گريه مردم را شنيد از همسرش ميسه بنت‏شحام پرسيد: چه خبر شده؟ با بى‏پروايى گفت: «حسن بن‏على درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبکره با خشم و ناراحتى گفت: «ساکت‏باش! واى بر تو! خداى سبحان او را از شر بسيارى آسوده کرد، و ليکن مردم با فقدان او خير بسيارى را از دست دادند، خداوند حسن بن‏على را رحمت کند.»

ث) همسر معاويه

ابن قتيبه نيز مى‏نويسد: «خبر رحلت امام مجتبى(ع) چون به معاويه رسيد، او و بعضى از همراهانش سجده شکر به جا آوردند و تکبير گفتند، و ليکن فاخته همسر معاويه سخت ناراحت گرديد و معاويه را بر شادمانى‏اش نکوهش نمود و فريادش به «انا لله و انا اليه راجعون‏» بلند شد».

ج) معاويه و يارانش

در آن زمان عبدالله بن‏عباس در شام به سر مى‏برد، چون خبر خوشحالى معاويه را در رحلت امام مجتبى(ع) شنيد بر او داخل شد و چون بر زمين نشست، معاويه گفت: حسن بن‏على مرد و هلاک گرديد! عبدالله گفت: بلى، آن‏گاه چند مرتبه تکرار کرد: «انا لله و انا اليه راجعون‏» سپس گفت: معاويه! شنيدم اظهار خوشحالى و شادمانى کرده‏اى! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بن‏على هرگز قبر تو پر نمى‏گردد و کوتاهى عمر با برکت او بر عمر تو نمى‏افزايد. او رحلت نمود و حال آنکه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارک شده‏ايم، قبلا به چنين مصيبتى در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بوديم، و ليکن خداوند سبحان با تعيين جانشين نيکو، آن را جبران نمود. در اين هنگام عبدالله فريادى برآورد و گريه زيادى کرد به طورى که هر کس در آن جا بود تحت تاثير قرار گرفت و اشکش جارى گشت، حتى معاويه خبيث هم گريان شد.

راوى گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسى را چنان متاثر و گريان نديدم.»

چ) بنى‏هاشم در مدينه منوره

حاکم در مستدرک مى‏نويسد:

«چون امام حسن مجتبى(ع) در گذشت، زنان بنى‏هاشم يک ماه در سوگ آن حضرت عزادارى و نوحه سرايى نمودند.»

عبيده بنت نائل از عايشه بنت‏سعد نقل مى‏کند: «زنان بنى‏هاشم به مدت يک سال براى حسن بن‏على عزادارى کردند.»

ماهنامه کوثر شماره 4

/ 1