شرح حال برخی از اصحاب حضرت هادی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح حال برخی از اصحاب حضرت هادی (ع) - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرح حال برخي از اصحاب حضرت هادي «ع»


شرح حال برخي از اصحاب حضرت
هادي «ع»



درسهايي از مکتب
اسلام ـ شماره408 ،اسفند 73



داود الهامي



امام
هادي (ع) اصحاب و ياران زيادي داشت که در
شهرهاي مختلف مشغول فعاليت بودند و
برخي از آنان از طرف امام هادي عنوان
وکالت داشتند، و بعضي از آنها زمان سه
امام و بعضي چهار امام را درک کرده و از
آنها نقل حديث نموده‌اند از جمله:



1ـ حسين‌بن سعيد بن حماد



حسين‌بن سعيد در کتاب رجال
به وثاقت و جلالت شأن توصيف شده است او
از راويان حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت
هادي (عليهم‌السلام) است. اصلش از کوفه
بوده و ليکن با برادرش حسن به اهواز
منتقل شد و پس از آن به قم انتقال يافت و
در قم نيز به درود حيات گفت
[1]
. او را
تأليفات زيادي است و مرحوم شيخ طوسي در
فهرست و نجاشي و ديگران تعداد تأليفات
او را 30 جلد نوشته‌اند و اسامي آنها را
نيز ذکر کرده‌اند و تعداد تأليفات
برادرش حسن 50 جلد بوده است به طوري که
کتابهاي ديگران را به آن قياس مي‌کنند
و مي‌گويند که فلاني کتابهايش مثل
کتابهاي حسين‌بن سعيد اهوازي سي مجلد
است. با اين که شيخ در فهرست تعداد
کتابهاي او را سي جلد نوشته است ولي به
هنگام شمارش آنها از 32 جلد اسم برده است.



برادرش حسن‌بن سعيد همان است
که علي‌بن مهزيار و اسحاق‌بن ابراهيم
حضيني و علي‌بن ريان را به خدمت امام
رضا (ع) رسانيد و سبب هدايت اين سه نفر به
مذهب حق گرديد و همچنين عبدالله‌بن
محمد حضيني را به حضور آن حضرت دلالت
نمود
[2]
و روايات اين دو برادر از سه
امام بزرگوار در جاي جاي کتب حديث به
چشم
مي‌خورد و بناي علما، عمل کردن به
آنهاست.
[3]



ابن نديم در
فهرست درباره حسن و حسين اهوازي
فرزندان سعيد مي‌نويسد:



از
مردم کوفه و بردگان علي‌بن حسين و از
اصحاب امام رضا (ع) بودند و در زمان خود
داناتر از هر کس به فقه و آثار و مناقب و
علوم شيعه به شمار مي‌رفتند. اين دو نفر
پسران سعيد بن حماد بن سعيدند که با
ابو‌جعفر بن رضا نيز مصاحبت داشتند و
حسين مؤلف اين کتابهاست: کتاب التفسير،
کتاب التقية، کتاب الايمان و النذر،
کتاب الاشربة، کتاب الرد علي الغالية،
کتاب الدعاء، کتاب العتق و
التدبير
[4]



2ـ خيران
الخادم



خيران مولي
الرضا به وثاقت و جلالت شأن توصيف شده
است او از اصحاب امام هادي (ع)
است.
[5]
بعضيها او را از اصحاب حضرت
رضا و حضرت جواد و حضرت هادي
(عليهم‌السلام) دانسته‌اند
[6]
و او
همان کسي است که در سفر حج در مدينه
شرفياب خدمت امام جواد (ع) شد در حالي که
آن حضرت بالاي دکّه نشسته بود و چنان
هيبت امام نظر او را گرفت، که ملتفت پله
دکّه نشد و مي‌خواست بدون استفاده از
پله بالا رود و آن حضرت اشاره به پله
نمود که از پله بالا بيايد بالاخره بالا
رفت و سلام کرد و دست آن حضرت را بوسيد و
بر صورت خود ماليد و نشست و مدتي دست آن
حضرت را گرفته بود به جهت آن سراسيمگي
که داشت. تا آن حالت بر طرف شد و آن وقت
دست آن حضرت را رها کرد و سپس عرض نمود
که مولا و مخلص شما ريان‌بن شبيب خدمت
شما سلام رسانيد و التماس کرد که دعا
براي او و فرزندش بفرمائيد، حضرت براي
او دعا کرد، اما براي فرزندش دعا
ننمود
[7]
.



از بعضي روايات
معلوم مي‌شود که خيران وکيل آن حضرت
بوده و در ذيل روايتي به او فرمودند:



اعمل في ذلک برأيک فان رأيک
رأيي و من اطاعک اطاعني در اين باره به
رأي خود عمل کن زيرا رأي تو رأي من است و
هر که به تو اطاعت کند مرا اطاعت کرده
است.



و اين جمله نسبت به او مدح
عظيمي است. و او را مسائلي است که آنها
را
از امام جواد و امام هادي
(عليهما‌السلام) روايت کرده است
[8]
.



خيران به هنگام مرض امام جواد
(ع) ملازم درب خانه آن حضرت بود، وقتي
کسي از جانب حضرت جواد به نزد او آمده و
گفت که مولاي تو يعني امام جواد سلام بر
تو مي‌رساند و مي‌فرمايد که من از دنيا
مي‌روم و امر امامت بعد از من به فرزندم
علي منتقل خواهد شد. و او پس از من بر شما
همان حقي را دارد که من پس از پدرم بر
شما
داشتم
[9]
.



و اين در باب نص
بر امامت حضرت هادي حديث معروفي است که
راوي آن خيراني است که از پدر خود خيران
الخادم نقل کرده است.



3ـ
ابوهاشم داود بن القاسم الجعفري



علماي رجال ابوهاشم جعفري
را موثق و با جلالت بسيار عظيم القدر و
در پيش ائمه بزرگ منزلت توصيف کرده‌اند
و امام رضا (ع) تا امام زمان (ع) را درک
کرده و از همه آنها روايت کرده است و سيد
بن طاوس او را از وکلاي ناحيه مقدسه
شمرده است
[10]
و به وسيله او اخبار
زيادي نقل شده است و اشعار جالب و
نيکوئي هم در حق ائمه اطهار سروده است،
ابن شهراشوب در مناقب درباره اهل بيت
اشعار زيادي از او نقل کرده است از جمله
گفته:



يا آل احمد کيف اعدل
عنکم اعن السلامة و النجاة احول



ذخر الشفاعة جدکم لکبائري فيها عن
اهل الوعيد اصول



شغلي بمدحکم
و غيري عنکم بعدوکم و مديحه مشغول گويند
ابن عياش کتابي در اخبار ابوهاشم نوشته
که شيخ طبرسي در اعلام الوري از آن نقل
کرده است و اين اخبار بيشتر درباره
معجزات و کرامات امام هادي و امام عسکري
(عليهما السلام) مي‌باشد از جمله:



مرحوم شيخ صدوق در امالي از ابوهاشم
روايت کرده که گفت وقتي فقر و ناداري بر
من شدت گرفت خدمت حضرت امام علي النقي
(ع) شرفياب شدم، فرمود: ابوهاشم کدام
نعمتهاي خدا را که به تو عطا کرده،
مي‌تواني اداء شکر آن بنمائي؟ ابوهاشم
گفت: ندانستم چه جواب بدهم. خود آن حضرت
فرمود: ايمان را روزي تو کرد که به سبب
آن بدن ترا بر آتش حرام نمود. و عافيت و
تندرستي را نصيب تو ساخت و بدينوسيله
ترا بر طاعت، کمک و اعانت نمود و قناعت
را روزي تو کرد، پس از ريختن آبرويت ترا
حفظ کرد.



اي ابوهاشم من اين
کلمات را به تو گفتم به جهت آنکه گمان
کردم که تو اراده کرده‌اي از آنکه به تو
اينهمه نعمت داده است، پيش من شکايت
کني، و دستور دادم به تو صد دينار بدهند
آن را بگير
[11]
.



از اين
حديث استفاده مي‌شود که ايمان از تمام
نعمتهاي الهي افضل و بالاتر است و قبولي
اعمال منوط به آن مي‌باشد.



و
نيز از ابوهاشم جعفري روايت شده که گفت:
به مولايم امام هادي (ع) شکايت کردم که
چون از خدمت آن حضرت از سامرا مرخص
مي‌شوم و به بغداد بر مي‌گردم، شديداً
شوق ديدار آن حضرت را پيدا مي‌کنم و مرا
جز اين اسب باري مرکبي نيست و آن هم ضعيف
و ناتوان است. و از آن حضرت خواستم که
مرا دعا کند تا قوت بيشتر پيدا کنم و زود
زود به زيارتش بيايم. حضرت فرمود: قوّاک
الله يا اباهاشم و قوي? بِرْذونَک
خداوند به تو و يابويت قوت دهد.



پس از دعاي آن حضرت، چنان بود که
ابوهاشم نماز صبح در بغداد مي‌خواند و
بر يابوي خود سوار مي‌گشت و‌ آنهمه
مسافت ما بين بغداد و سامرا را طي
مي‌کرد وقت ظهر همان روز به سامرا
مي‌رسيد و اگر مي‌خواست همان روز پس از
زيارت امام به بغداد برمي‌گشت و اين از
کرامات امام بود که مشاهده
مي‌گشت.
[12]



ابوهاشم در
زمان امام حسن عسکري (ع) به زندان افتاد
و با دعاي امام (ع) از زندان آزاد شد،
چنانکه گفته است: من از ضيق و محنت زندان
به امام عسکري نامه نوشتم و از وضع خود
شکايت کردم، امام حسن عسکري (ع) در جوابم
نوشت:



انت تصلي الظهر في منزلک
تو امروز نماز ظهر را در منزل خودخواهي
خواند، همانطور که آن حضرت فرموده بود،
من همان وقت آزاد شدم و نماز ظهر را در
منزل خود خواندم
[13]
.



ابوهاشم در سال 261 هـ در زادگاه خود
در
بغداد وفات کرد و در همانجا به خاک
سپرده شد، او مردي صاحب ورع و زهد و
عبادت و علم و عقل و کثير الرواية
بود
[1

4]
. و او از آل ابي طالب و
نسب عالي داشت و پدرش قاسم حاکم يمن و
مردي بزرگ بوده و مادرش ام حکيم دختر
قاسم‌بن محمد ابن ابي بکر است.



ابن سکّيت



ابو يوسف
يعقوب‌بن اسحاق اهوازي معروف به ابن
السّکّيت يکي از ائمه لغت و نحو و حامل
لواء علم عربيت و ادب و شعر و صاحب کتاب
تهذيب الالفاظ و اصلاح المنطق و از خواص
امام محمد تقي و امام علي النقي و از
علماي بزرگ شيعه است و علماي رجال او را
ثقه و جليل القدر توصيف کرده‌اند.



مُبرّد درباره کتاب او گفته است:
ما رأيت للبغداديين کتاباً احسن من
کتاب ابن السکيت في المنطق
[15]
من در
ميان علماي بغداد کتابي بهتر از کتاب
ابن سکيت در منطق نديدم
[16]
.



طبق نقل ابن خلکان، ابوالعباس ثعلب
گفته است که ارباب لغت اجماع دارند بر
اين که بعد از ابن اعرابي از ابن سکيت
اعلم و داناتر به لغت عرب وجود
ندارد
[17]
.



ابن خلَکان
درباره کتاب اصلاح المنطق ابن سکيت
گفته است که بعضي از علما گفته‌اند که:
ما عبر علي جسر بغداد کتاب من اللغة مثل
اصلاح المنطق از جسر بغداد کتاب لغتي
مثل کتاب اصلاح المنطق عبور نکرده
است
[18]
.



متوکل ابن سکيت را
معلم فرزندانش کرده بود. و او را از
علماي بزرگ دربارش به حساب مي‌آورد و
ظاهراً هم از مذهب او خبر نداشت و سعي
مي‌کرد او را در مقابل امام هادي (ع)
قرار دهد و لذا متوکل روزي به او گفت: از
ابن الرضا در حضور من مسأله‌اي سئوال
کن.



ابن سکيت از امام جواد (ع)
درباره‌ نوع معجزات حضرت موسي و عيسي و
رسول اکرم (ص) سئوالاتي کرد و حضرت
جوابهائي داد و در پايان ابن سکيت از
امام سئوال کرد: فما الحجة علي الخلق
اليوم فقال (عليه السلام) العقل يعرف به
الکاذب علي الله فيکذّب.



امروز دليل قوي بر نبوت پيغمبر اکرم
چيست؟ حضرت فرمود: عقل است که به وسيله
آن درغگو نسبت به خدا شناخته مي‌شود و
تکذيب مي‌گردد.



اينجا بود که
ابن اکثم ناراحت شد و گفت: ابن سکيت کيست
و مناظره‌اش چه باشد؟ او صاحب نحو و شعر
و لغت است، همين موقع نامه‌اي درآورد
که در آن مسائلي را نوشته بود، امام
پاسخ مسائل او را املاء فرمود و امر
فرمود تا ابن سکيت بنويسد
[19]
.



پيداست که متوکل شيعه بودن ابن سکيت
را نمي‌دانست و گرنه به تعليم و تربيت
فرزندان خود، او را نمي‌گماشت.



گويند روزي متوکل از او پرسيد اين دو
پسر من معتزّ و مؤيّد نزد تو محبوبترند،
يا حسن و حسين فرزندان علي (ع)؟!



ابن سکّيت از اين جمله و از اين
مقايسه
سخت برآشفت، خونش به جوش آمد با خود فکر
کرد، کار اين مرد مغرور به جائي رسيده
است که فرزندان خود را با حسن و حسين
مقايسه مي‌کند؟ اين تقصير من است که
تعليم آنها را بر عهده گرفته‌ام در
جواب متوکل گفت:



و الله ان
قنبراً خادم علي رضي الله عنه خير منک و
من ابنيک.



به خدا قسم قنبر
غلام علي به مراتب از تو و فرزندان تو
نزد من محبوبتر است.



متوکل از
اين سخن چنان خشمناک شد که في المجلس
دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سرش
درآوردند و همانجا وفات کرد
[20]
.



و به روايت ديگر متوکل به
غلامان خود امر کرد تا او را زير پاي خود
افکندند و شکمش را بماليدند پس او را به
خانه‌اش بردند، در فرداي آن روز وفات
نمود
[21]
.



متوکل ابن سکيت
را در سال 244 و به قولي در سال 246 و يا 243
به قتل رساند و مبلغ ده هزار درهم به
پسرش به عنوان خونبها فرستاد و گفت: هذه
دية و الدک رحمة الله تعالي
[22]
اين
ديه و خونبهاي پدر توست، خدا رحمتش کند!



ابن سکيت علاوه بر کتاب اصلاح
المنطق تأليفات زيادي دارد که از جمله:



1ـ الزبرج



2ـ الالفاظ



3ـ الامثال




المقصور و الممدود



5ـ المذکر و
المؤنّث



6ـ کتاب الاخباس



7ـ الفرق



8ـ کتاب السرج و
اللجام



9ـ کتاب الوحوش



10ـ کتاب الابل



11ـ کتاب
النوادر



12ـ کتاب معاني الشعر
الکبير



13ـ معاني الشعر الصغير



14ـ سرقات الشعراء



15ـ
کتاب فعل و افعل



16ـ کتاب
الحشرات



17ـ کتاب الاصوات



18ـ کتاب الاضداد



19ـ کتاب
الشجر و النبات



20ـ ما اتفقوا
عليه و کتابهاي ديگر
[23]





[1]
. محقق اردبيلي، جامع
الرواة، ج1، ص241.



[2]
.
مرحوم سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج6،
ص28ـ27.



[3]
. جامع الرواة،
ج1، ص241ـ اعيان الشيعة، ج6، ص27.



[4]
. ابن نديم، الفهرست، ص324 طبع
قاهره.



[5]
. جامع الرواة،
ج1، ص298.



[6]
. صاحب منهج
المقال، بنا بنقل اعيان الشيعة ، ج6،
ص363.



[7]
. جامع الرواة، ج1،
ص299ـ اختيار معرفة الرجال، ص609.



[8]
. اعيان الشيعة، ج6، ص363ـ
اختيار
معرفة الرجال، ص611.



[9]
.
ارشاد، ج ص308ـ کشف الغمّه، ج3، ص167.



[10]
. جامع الرواة، ج1، ص307.



[11]
. مناقب آل ابي طالب، ج4، ص407ـ
اعيان الشيعة، ج6، ص379.



[12]
. مختار الخرائج و الجرائح، ص237 بنا بنقل
بحار، ج50، ص137ـ اعلام الوري?، ص344ـ
مناقب
آل ابي طالب، ج4، ص409ـ اعيان الشيعة، ج6،
ص379.



[13]
. مناقب آل ابي
طالب، ج4، ص432.



[14]
. اختيار
معرفة الرجال، ص571ـ اعيان الشيعة، ج6،
ص381ـ جامع الرواة، ج1، ص307.



[15]
. اعيان الشيعة، ج10، ص306.



[16]
. مدرک قبل، ص442.



[17]
. مدرک قبل، ص441.



[18]
. مدرک قبل، ص442.



[19]
. بحار، ج50، ص165ـ164.



[20]
. ابن خلکان، وفيات الاعيان،
ج5، ص443.



[21]
. سيد محسن
امين، اعيان الشيعة، ج10، ص306.



[22]
. وفيات الاعيان، ج5، ص443.



[23]
. وفيات الاعيان، ج5، ص3ـ442.



/ 1