نگاهى به شيوه‏هاى رهبرى امام هادى عليه السلام - نگاهی به شیوه های رهبری امام هادی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به شیوه های رهبری امام هادی(ع) - نسخه متنی

عبد الکریم پاک نیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهى به شيوه‏هاى رهبرى امام هادى عليه السلام

عبد الكريم پاك‏نيا

اهل بيت ـ امام هادى (ع)

طليعه سخن

امام هادى عليه السلام در نيمه ذيحجه سال 212 هجرى در اطراف مدينه در محلى به نام «صريا»به دنيا آمد. پدرش پيشواى نهم، امام جواد عليه السلام و مادرش بانوى گرامى «سمانه مغربيه‏» است كه زنى با فضيلت، شب‏زنده‏دار و با تقوا بود. آن حضرت در سال 220 ه . ق در 8 سالگى، پس از شهادت پدر گرامى‏اش به امامت رسيد. امام على النقى عليه السلام در طول 33 سال امامت‏خويش، با چند تن از خلفاى عباسى هم عصر بود; كه به ترتيب عبارتند از:

1 - معتصم، برادر مامون (217 - 227)

2 - واثق، پسر معتصم (227 - 232)

3 - متوكل، برادر واثق (232 - 248)

4 - منتصر، پسر متوكل (6 ماه)

5 - مستعين، پسر عموى منتصر (248 - 252)

6 - معتز، پسر ديگر متوكل (252 - 255)

امام هادى عليه السلام در زمان خليفه آخر و به دست عوامل وى مسموم گرديده و به شهادت رسيد و ايشان را در شهر سامرا و در خانه خود به خاك سپردند.

به مناسبت ميلاد آن حضرت به شيوه‏هاى رهبرى ايشان در عصر تاريك 6 تن از خلفاى جائر عباسى نگاهى مى‏اندازيم و محورهاى مهم اقدامات آن امام همام را در مدت امامت و رهبرى امت مورد بررسى قرار داده و با استفاده از منابع تاريخى و شواهد موجود، تصميمات مدبرانه و مواضع حكيمانه ايشان را در تنوير افكار شيعيان و در برابر گروه‏هاى منحرف داخلى بازشناسى مى‏كنيم.

روش‏هاى مبارزاتى امام هادى عليه السلام

1 - نفوذ در ميان دولتمردان

روش‏هاى حكيمانه و كمالات علمى، معنوى انسانى امام هادى عليه السلام سبب شد كه آن بزرگوار در ميان كارگزاران حكومت و دولتمردان عصر خويش محبوبيت‏خاصى پيدا كند.

مثلا هنگامى كه هرثمه، آن حضرت را وارد بغداد كرد، اسحاق بن ابراهيم طاهرى كه والى بغداد بود به او گفت: تو متوكل را مى‏شناسى (كه چه قدر فرد خبيث و بدسرشتى است) اگر او را بر قتل اين آقا تحريك كنى، امام را خواهد كشت و حضرت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله در روز قيامت‏خصم تو خواهد بود و او گفت: «سوگند به خدا، جز نيكى از او نديده‏ام.»

وصيف تركى يكى از امراى بزرگ ترك در دستگاه خلافت، در سامرا هرثمه را تهديد كرد كه اگر مويى از سر او (امام هادى‏عليه السلام) كم شود تو مسؤول خواهى بود.

امام هادى عليه السلام نه تنها مورد تكريم برخى از خواص حكومت‏بود، بلكه بعضى از رجال و كاركنان دربار به آن حضرت ارادتى خالصانه داشتند. غلامان و خادمان دربار، هنگام ورود آن حضرت به پايتخت كشورهاى اسلامى سخت در احترام و اعزاز ايشان مى‏كوشيدند. تا آنجا كه اين كار موجب حسد و ناراحتى بعضى از درباريان شده بود.

عوامل نفوذ امام هادى‏عليه السلام در ميان دولتمردان

الف) حل مشكلات

متوكل خليفه خودخواه و مستبد عباسى در اثر دملى كه روى بدن او پديد آمده بود، در بستر مرگ افتاده بود. هيچ يك از پزشكان به خود جرات نمى‏داد تا براى جراحى كاردى تيز به بدن او بزند. مادرش چاره كار را در آن ديد كه نذر كند. او نذر كرد كه در صورت بهبودى فرزندش، مقدار فراوانى از اموال خويش را به امام هادى عليه السلام برساند.

فتح بن خاقان (وزير دربار خلافت) به متوكل پيشنهاد كرد كه اگر كسى را به نزد امام عليه السلام بفرستى و از او راه درمان اين بيمارى را بخواهى، شايد او دارويى بشناسد كه با استفاده از آن، شفا يابى. متوكل گفت: كسى را نزد او بفرستيد. پيك متوكل نزد امام رفت و چنين پيغام آورد كه: پشكل گوسفندى را كه زير پا ماليده شده با گلاب بخيسانيد و بر روى دمل بگذاريد كه به اذن خدا سودبخش است. برخى از كسانى كه در محضر متوكل حاضر بودند، از شنيدن اين سخن به خنده افتادند. اما فتح بن خاقان به آن‏ها گفت: چه عيبى دارد كه سخن او را نيز تجربه كنيم؟ به خدا سوگند! من اميدوارم به آن چه او گفته خليفه از اين بيمارى بهبود يابد. از اين رو مقدارى پشكل آورده در گلاب خيساندند و بر روى دمل نهادند. سر دمل باز شد و هر چه در آن بود بيرون آمد. مادر متوكل از بهبودى فرزند خويش بسيار خوشحال شد و ده هزار دينار مختوم به مهر خويش براى آن حضرت فرستاد و متوكل از مرگ نجات يافت.

ب) دانش سرشار

يحيى بن هرثمه مى‏گويد: «در يكى از روزهاى بهارى كه آسمان صاف بود و خورشيد مى‏درخشيد، امام هادى عليه السلام با پوشيدن لباس بارانى از خانه بيرون آمد، من و همراهان از كار او تعجب كرديم. چون به ميان صحرا رسيديم، ابرى پرباران ظاهر شد و بارانى سخت‏باريدن گرفت، در آن حال هيچ كس جز امام هادى عليه السلام از باران و عواقب آن در امان نماند. آن حضرت به من رو كرده و فرمود: من مى‏دانم كه تو از آنچه كه از من ديدى بسيار تعجب كردى و گمان كردى كه من درباره باران چيزى مى‏دانستم كه تو نمى‏دانستى، ولى آن گونه نيست كه تو گمان كردى (براساس علم امامت نيست)، بلكه من در صحرا زيسته‏ام و بادهاى باران‏آور را مى‏شناسم. امروز صبح بادى وزيد، من بوى باران را از آن استشمام كردم، از اين رو براى آن آماده شدم.»

بدين‏وسيله بسيارى از مردم و كارگزاران حكومت‏به سوى دانش بى‏پايان حضرتش راهنمايى شدند. آن حضرت مى‏كوشيد تا به اين وسيله در عصر خفقان خلفاى عباسى از موقعيت مثبتى كه در جهت مصلحت دعوت الهى براى او فراهم آمده بود بهره‏بردارى كند. و اين كار البته با حكمت و استقامت و بردبارى در راه خدا امكان‏پذير مى‏شد.

ج) رفتار كريمانه

روزى ابوعبدالله محمد بن قاسم بطحائى كه از خاندان ابوطالب ولى از پيروان بنى‏عباس بود از آن حضرت نزد متوكل بدگوئى كرد و گفت: در خانه او اموال و سلاح است. متوكل به سعيد حاجب دستور داد كه شبانه به منزل آن حضرت هجوم برده و تمام اموال و سلاح‏هايى را كه در خانه او يافت مى‏شود براى وى بياورد. ابراهيم بن محمد اين واقعه را از زبان سعيد حاجب چنين نقل مى‏كند: شبانه به سراى امام هادى عليه السلام رفتم. نردبانى همراه داشتم، به وسيله آن خود را به بالاى بام خانه رسانيدم و در تاريكى از پلكان فرود آمدم. نفهميدم كه چگونه به صحن خانه رسيدم كه ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا كرد و گفت: «يا سعيد مكانك حتى ياتوك بشمعة; سعيد همان جا بمان تا برايت‏شمع بياورند!» مدتى نگذشت كه برايم شمعى آوردند و من به صحن منزل رفتم. آن حضرت كلاه و رداى پشمين در تن نموده و روى سجاده‏اش كه بر حصيرى پهن بود، رو به قبله نشسته بود. به من گفت: «اين اتاق‏هاست، برو بگرد.» وارد اتاق‏ها شدم و آن‏ها را مورد بازرسى قرار دادم و چيزى در آن‏ها نيافتم. تنها كيسه زرى ديدم كه به مهر مادر متوكل ممهور بود، و كيسه‏هايى نيز يافتم كه از همان مهر داشتند. امام هادى فرمود: «اين سجاده!» سجاده را بالا زدم، شمشيرى يافتم كه غلاف نداشت. من نيز كيسه‏ها و شمشير را برداشته براى متوكل بردم. چون متوكل به مهر مادرش بر روى كيسه نگريست، كسى را در پى او فرستاد، مادرش نزد او آمد. متوكل درباره آن كيسه‏ها پرسيد و مادرش پاسخ داد: من به هنگام بيمارى تو نذر كردم كه اگر بهبودى يابى، ده هزار دينار براى حضرت هادى ببرم و اين دينارها همان است. چنان كه مى‏بينى امام حتى كيسه‏ها را باز هم نكرده است!!

متوكل كيسه آخر را گشود، در آن چهارصد دينار بود. آن گاه دستور داد كه كيسه‏ها را پيش كيسه‏هاى ديگر ببرند و با دينارهايى كه در آن‏ها بود به علاوه شمشير به امام هادى عليه السلام بازگردانند.

وى مى‏گويد: من كيسه‏ها را به همراه شمشير دوباره بازگرداندم، از او خجالت مى‏كشيدم، از اين رو به او گفتم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شما شوم، اما چه كنم كه مامور بودم. امام فرمود: «و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون‏»«آنان كه ستم كردند به زودى خواهند دانست كه بازگشت‏شان به كجا خواهد بود.»

رفتار متوكل با آن حضرت به ظاهر محترمانه بود، ولى پيوسته او را تحت نظر داشت و شكوه و جلال اجتماعى آن حضرت را برنمى‏تابيد.

گاهى به حبس و توقيف و جست وجوى منزل آن حضرت فرمان مى‏داد و با انواع دسيسه‏ها سعى مى‏كرد از شكوه آن حضرت در ميان مردم بكاهد. مثلا هنگامى كه متوكل آن حضرت را بر خلاف ميلش از مدينه به سامرا آورد، اول تصميم گرفت كه از قدر و منزلت آن حضرت در نزد مردم بكاهد، از اين رو ابتدا خود را به آن حضرت نشان نداد بلكه دستور داد امام را پيش از آن كه نزد وى ببرند مدتى در «خان الصعاليك‏» كه محل تجمع گدايان و مستمندان بود جاى دهند. يكى از پيروان امام هادى عليه السلام به نام صالح بن سعيد، در همان مكان محقر به محضر آن حضرت رسيده و گفت: «فدايت‏شوم! اينان خواسته‏اند نور تو را خاموش سازند و جلال و عظمت تو را در ميان مردم بشكنند و براى همين در اين جاى ناپسند شما را فرود آورده‏اند.» امام هادى عليه السلام با نيروى اعجاز خويش توجه صالح بن سعيد را به نقطه‏اى جلب نمود و با دست مبارك خويش محلى را نشان داد. وقتى صالح به آن جا نگاه كرد، باغ‏هاى سرسبز و قصرهاى زيبايى را مشاهده نمود كه از ديدن آن همه مناظر حيرت‏انگيز، چشم‏هايش خيره شده و تعجب نمود. امام هادى عليه السلام در اين هنگام به وى فرمود: «حيث كنا فهذا لنا يا ابن سعيد لسنا فى خان الصعاليك اى پسر سعيد، هر جا كه باشيم اين براى ما مهيا است، ما در سراى گدايان و بيچارگان نيستيم.»

به اين ترتيب توطئه‏هاى متوكل يكى پس از ديگرى با شكست مواجه مى‏شد و هر روز كه بر زندگى حضرت هادى عليه السلام مى‏گذشت، ابعاد وجودى و چهره الهى و سيماى ملكوتى آن گرامى، در ميان مردم و حتى دولتمردان حكومتى تجلى بيشترى پيدا مى‏كرد. بدين جهت‏خشم و كنيه متوكل نسبت‏به آن حضرت افزايش مى‏يافت، تا جايى كه وجود امام عليه السلام براى او غير قابل تحمل گرديد و تصميم گرفت آن حضرت را به قتل برساند.

2 - پاسخ به پرسش‏هاى علمى

يكى ديگر از شيوه‏هاى امام هادى عليه السلام در رهبرى جامعه اسلامى پاسخ به پرسش‏هاى علمى و شرعى بود كه به دو مورد اشاره مى‏كنيم:

الف) در عصر متوكل، فردى مسيحى با زنى مسلمان زنا كرد، آن گاه اسلام آورده و شهادتين بر زبان جارى نمود. او را دستگير كرده و نزد متوكل عباسى آوردند. از ميان دانشمندان حاضر، يحيى بن اكثم مهم‏ترين دانشمند عصر، در مورد اين عمل چنين حكم نمود: مسلمان شدن او پليدى كفر و عمل غير شرعى او را از بين مى‏برد و حد شرعى بر او جارى نمى‏شود. عده‏اى از فقها گفتند: بايد بر او سه بار حد جارى شود. برخى ديگر از فقها نظراتى ديگر اظهار داشتند. متوكل در مورد اين مساله متحير شده و ناچار حقيقت‏حكم را از امام هادى عليه السلام جويا شد. آن حضرت با رؤيت صورت مساله فرمود: «يضرب حتى يموت; آن قدر بايد شلاق زده شود تا بميرد.» يحيى بن اكثم و ساير فقهاى عصر اعتراض كرده و گفتند: يا امير! چنين حكمى در كتاب خدا و سنت پيامبر وجود ندارد، از او مدرك اين فتوا را بخواه. هنگامى كه متوكل از امام على النقى عليه السلام مدرك خواست، حضرت با اشاره به آياتى از سوره غافر براى او چنين نوشت: «بسم الله الرحمن الرحيم، «فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راو باسنا سنت الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون‏» «هنگامى كه عذاب شديد ما را ديدند گفتند: هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم و به معبودهايى كه همتاى او مى‏شمرديم كافر شديم. اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمانشان براى آن‏ها سودى نداشت. اين سنت‏خداوند است كه همواره در ميان بندگانش اجرا شده و آن جا كافران زيان‏كار شدند.»

متوكل پاسخ امام هادى عليه السلام را پسنديده و دستور داد آن قدر به آن مرد مسيحى فاسق شلاق بزنند تا بميرد.

ب) ابوعبدالله زيادى مى‏گويد: هنگامى كه متوكل مسموم شد، نذر كرد كه اگر خداوند او را عافيت‏بخشد، مال زيادى صدقه دهد و از قضا سلامت‏خود را بازيافت و در مورد مقدار نذر خويش از فقهاى عصر استفسار نمود، آنان در مصداق و مقدار «مال كثير» اختلاف نمودند. حسن كه حاجب متوكل بود به وى گفت: يا اميرالمؤمنين! اگر من پاسخ صحيح اين مشكل را براى شما بياورم، مرا در نزد شما چه پاداشى خواهد بود؟ متوكل گفت: اگر جواب صحيح را بياورى ده هزار درهم پاداش مى‏گيرى و گرنه صد تازيانه بر تو خواهم زد. حسن گفت: مى‏پذيرم. آن گاه نزد امام هادى عليه السلام رفت و از او درباره مقدار مال كثير سؤال نمود. امام به او پاسخ داد: «يتصدق بثمانين درهما; هشتاد درهم صدقه دهد». متوكل پرسيد: به چه دليل؟ حسن دوباره نزد امام رفته و از او لت‏حكم را جويا شد. امام هادى‏عليه السلام فرمود: «چون خداى تعالى به پيامبرش فرمود: لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة خداوند شما را در جاهاى بسيار يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد.) و شمار مواطنى كه خداوند، پيامبرش را يارى داده به هشتاد مى‏رسد.»

حسن با شنيدن اين جواب به نزد متوكل آمد و او را از پاسخ امام آگاه ساخت، متوكل نيز از اين دليل قرآنى خوشحال شده و ده هزار درهم به وى عطا نمود.

3 - سازماندهى مبارزات سرى

يكى از شيوه‏هاى رهبرى امام هادى عليه السلام، مديريت مبارزات مخفيانه با حكومت استبدادى و طاغوتى عصر بود. آن حضرت اين كار را از راه‏هاى مختلفى انجام مى‏داد:

الف) محمد بن داود قمى و محمد طلحى نقل مى‏كنند: اموالى از قم و مناطق اطراف آن كه شامل وجوهات شرعى، نذورات، هدايا و جواهرات بود، براى امام هادى عليه السلام حمل مى‏كرديم. در راه پيك امام رسيد و به ما خبر داد كه باز گرديم; زيرا موقعيت‏براى تحويل اموال مناسب نيست. ما بازگشتيم و آن چه را نزدمان بود هم چنان نگه داشتيم. تا آن كه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى كه فرستاده بود، بار كنيم و آن‏ها را بدون ساربان به سوى آن حضرت روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت‏حمل كرده و فرستاديم. بعد از مدتى كه به حضور امام‏عليه السلام رسيديم فرمود: «به اموالى كه فرستاده‏ايد بنگريد!» ديديم در خانه امام اموال به همان حال محفوظ است.

ب) محمد بن شرف مى‏گويد: «همراه امام هادى عليه السلام در مدينه راه مى‏رفتم. امام عليه السلام فرمود: آيا تو پسر «شرف‏» هستى؟ عرض كردم: آرى. آن گاه خواستم از حضرت پرسشى كنم. امام عليه السلام از من پيشى گرفت و فرمود: «نحن على قارعة الطريق و ليس هذا موضع المسالة; ما در حال عبور از شاهراه هستيم و اين محل براى طرح سؤال مناسب نيست.»

در موارد متعددى شبيه همين موارد آن حضرت فعاليت‏هايش را استتار كرده و دور از چشم عاملان حكومت انجام مى‏داد.

4 - مبارزه با انديشه‏هاى انحرافى

برخورد با غلاة (تندروها):

در عصر امام هادى عليه السلام عده‏اى از «غلاة‏» در مورد معصومين‏عليهم السلام افراط مى‏كردند و آن بزرگواران را تا حد مقام خداوندى بالا مى‏بردند و گروهى را با اين افكار باطل به گمراهى كشانيده بودند. پيشواى دهم با گفتار حكيمانه، رفتار مدبرانه و نامه‏هاى روشنگرانه خود مرز افراط و تفريط را مشخص مى‏نمود. آن حضرت دوستداران واقعى اهل بيت عليهم السلام را از ا نحراف و تمايل به سوى انديشه‏هاى نادرست و آراء باطل بر حذر مى‏داشت. افرادى مانند: على بن حسكه قمى، قاسم يقطينى، حسن بن محمد باباى قمى، محمد بن نصير و فارس بن حاتم قزوينى و ... از جمله اين كج‏انديشان منحرف بودند. امام هادى عليه السلام با شيوه‏هاى مختلف با اين افراد برخورد مى‏نمود:

الف) گفتارها و نامه‏ها: در مورد عقايد باطل و انحرافى اين گروه يكى از ياران امام هادى عليه السلام به آن حضرت نامه نوشته و اعتقادات على بن حسكه را شرح داد خلاصه نامه چنين است: «فدايت گردم اى آقا و سرور من! على بن حسكه معتقد است تو ولى او و همان خداى قديم هستى، و خود را پيامبرى مى‏داند كه از جانب شما ماموريت‏يافته مردم را به سوى شما دعوت كند.» آن حضرت پاسخ مى‏دهد: «ابن حسكه دروغ گفته است. من او را در شمار دوستان خود نمى‏دانم ... به خدا سوگند، خداوند محمد صلى الله عليه وآله و پيامبران پيش از او را جز به آيين يكتاپرستى و نماز و زكات و حج و ولايت نفرستاده است. محمد صلى الله عليه وآله تنها به خداى يكتاى بى‏شريك دعوت كرده است و ما جانشينان او نيز، بندگان خداييم و به او شرك نمى‏ورزيم. در صورت اطاعت از خدا مورد رحمت او قرار گرفته و چنانچه از فرمانش سرپيچى كنيم، عقوبت و عذاب خواهيم شد. ما حجتى بر خداوند نداريم و خداوند بر ما و تمام مخلوقاتش حجت دارد. من از كسى كه اين سخنان را به زبان آورده بيزارى جسته، به خدا پناه مى‏برم - خدا آنان را لعنت كند - شما نيز از آنان دورى كنيد و آنان را در تنگنا قرار داده و تكذيبشان كنيد. و اگر به يكى از اين افراد دسترسى پيدا كرديد سرش را با سنگ بشكنيد.»

ب) اقدامات عملى: فارس بن حاتم بن ماهويه قزوينى در ابتدا از ياران نزديك امام هادى عليه السلام و نماينده آن حضرت بود. اما بعدها از خط دين و امامت‏خارج شده و با اظهار عقايد كفرآميز مردم را به سوى انحراف از حق و بدعت در دين دعوت مى‏كرد. او كه در ميان مردم نماينده امام هادى عليه السلام شناخته شده بود، اموال و وجوهات شرعيه را از مردم گرفته و برخلاف مصالح دين و خواسته امام هادى‏عليه السلام در آن تصرف مى‏كرد. يكى از علل لغزش و سقوط وى دنياپرستى و علاقمندى به جاه و مال دنيوى بود كه او را از جاده مستقيم حقيقت و امامت دور كرده و به سوى باطل كشانيد. فارس بن حاتم در پيمودن راه باطل و ايجاد فتنه و تفرقه در ميان شيعيان آن چنان افراط نمود كه حكم ارتداد و كفر وى از طرف امام على النقى عليه السلام صادر گرديد. متن حكم آن حضرت چنين بود: «هذا فارس - لعنه الله - يعمل من قبلى فتانا داعيا الى البدعة، و دمه هدر لكل من قتله، فمن هذا الذى يريحنى منه يقتله و انا ضامن له على الله الجنة فارس - كه خدا او را لعنت كند - خود را نماينده من مى‏داند در حالى كه ا و مردى آشوبگر و فتنه‏ساز است و مردم را به سوى بدعت مى‏خواند، قتل او واجب است و هر كس او را بكشد و مرا از شر او راحت نمايد، بهشت را برايش ضمانت مى‏كنم.» مدتى گذشت و چون كسى اقدام به قتل وى ننمود، حضرت هادى عليه السلام يكى از شيعيان شجاع، متدين و مورد اعتماد خويش را به نام جنيد مامور اجراى حكم نمود و او در فرصتى مناسب، دستور امام‏عليه السلام را به اجرا درآورد.

مبارزه با صوفيه

محمد بن ابى خطاب مى‏گويد: به همراه جمعى از ياران امام هادى عليه السلام در مسجدالنبى در محضر آن حضرت نشسته بوديم، ناگاه جماعتى از صوفيان وارد مسجد شدند و به گرد هم حلقه زده و به ذكر «لا اله الا الله‏» مشغول گرديدند. امام هادى عليه السلام به ما رو كرده و فرمودند: «لاتلتفتوا الى هؤلاء الخداعين، فانهم خلفاء الشياطين و مخربوا قواعد الدين يتزهدون لراحة الاجسام و يتهجدون لتعبيد الانعام; به اين دغل‏بازان رياكار توجه نكنيد، آن‏ها هم پيمانان با شيطان‏ها و ويرانگران بنيادهاى دين هستند، آن‏ها براى آسايش جسم پارسايى نشان مى‏دهند و شب‏زنده‏دارى آن‏ها براى به چنگ آوردن غذاهاى چرب و شيرين است . ..» و سپس فرمود: فمن ذهب الى زيارة احد منهم حيا و ميتا فكانما ذهب الى زيارة الشيطان و عبدة الاوثان ...; كسى كه به ديدار زنده و مرده آن‏ها برود، گويى به ديدار شيطان و بت‏پرستان رفته است ... .»

در اين هنگام كه سخن امام هادى‏عليه السلام به اين جا رسيد، يكى از شيعيان گفت: «گرچه به امامت و حقوق شما معتقد و معترف باشد؟» امام هادى عليه السلام خشمگين به او نگريسته و فرمود: «اين تصورات نادرست را رها كن; كسى كه امامت ما را پذيرفته، برخلاف روش و رضايت ما گام برنمى‏دارد، آيا نمى‏دانى كه آن‏ها پست‏ترين گروه صوفيان هستند؟» سپس فرمود: «والصوفية كلهم من مخالفينا، و طريقتهم مغايرة لطريقتنا، و ان هم الا نصارى و مجوس هذه الامة اولئك الذين يجهدون فى اطفاء نور الله والله يتم نوره و لو كره الكافرون; همه صوفيان از مخالفان ما هستند و برنامه و روش آن‏ها با برنامه و روش ما مغايرت دارد، آن‏ها مطمئنا نصارى و مجوس اين امت هستند، آن‏ها كسانى هستند كه در خاموش نمودن نور خدا سعى مى‏كنند، خداوند نور خود را كامل مى‏كند، گرچه كافران نپسندند.»

امام هادى و واقفيه

يكى از گروه‏هاى منحرف كه در مقابل امامان معصوم عليهم السلام ايستاده و موجب مزاحمت‏ها شدند، گروهك واقفيه بودند، آن‏ها معتقد بودند كه امام كاظم عليه السلام زنده است و آخرين امام و مهدى موعود است. امام هادى عليه السلام در برابر آن‏ها موضع قاطعى اتخاذ كرده و با آنان مقابله نمود. روزى يكى از شيعيان نامه‏اى به امام نوشته و در ضمن آن پرسيد: فدايت‏شوم، اين افراد را مى‏شناسيد، آيا در قنوت نماز آن‏ها را لعن و نفرين بكنيم؟ امام هادى عليه السلام نوشت: «نعم، اقنت عليهم فى صلاتك; آرى در قنوت نماز آن‏ها را نفرين كن.»

5 - احياى فرهنگ غدير و امامت

يكى ديگر از روش‏هايى كه در سيره امام هادى عليه السلام مورد توجه بوده نشر معارف ائمه و فرهنگ اهل بيت عليه السلام در آن عصر ظلمانى مى‏باشد. هنگامى كه معتصم خليفه عباسى حضرت هادى عليه السلام را در روز غدير احضار نمود، آن حضرت در آن موقعيت‏حساس به زيارت جد بزرگوارش امام على عليه السلام شتافته و بانواى ملكوتى و عبارات دلنشين خويش، فضائل و مناقب حضرت على عليه السلام را بار ديگر در خاطره‏ها زنده كرد. محتواى اين زيارت درباره فرهنگ غدير و زندگى ارزشمند و باشكوه امير مؤمنان على عليه السلام است و محورهاى مهمى در زيارت غدير مورد توجه و تاكيد امام هادى‏عليه السلام قرار گرفته است.

فضائل امام على‏عليه السلام در قرآن از جمله آيات ولايت، شراء، بلاغ، جهاد و ساير آياتى كه در مورد امام على‏عليه السلام نازل گرديده، در اين زيارت مورد اشاره قرار گرفته است: از همه مهم‏تر اشاره به واقعه تاريخى غدير است كه محور زيارت غدير در كلام امام هادى‏عليه السلام است. در فرازى از اين زيارت امام هادى‏عليه السلام خطاب به جد بزرگوار خويش مى‏فرمايد:

«اشهد يا اميرالمؤمنين ان الشاك فيك ما آمن بالرسول الامين و ان العادل بك غيرك عائد عن الدين القويم الذى ارتضاه لنا رب العالمين و اكمله بولايتك يوم الغدير و اشهد انك المعنى بقول العزيز الرحيم و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوا السبل اى امير مؤمنان! شهادت مى‏دهم هر كس در مورد تو ترديد داشته باشد، به رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله كه امين خداوند است ايمان نياورده و كسى كه از ولايت تو به سوى غير تو عدول كند از دين استوار خداوند - كه پروردگار جهانيان براى ما برگزيده و در روز غدير با ولايت تو آن را كامل نموده - برگشته است و گواهى مى‏دهم كه معنى اين آيه تو هستى كه فرمود: اين راه مستقيم من است، از او پيروى كرده و راه‏هاى ديگر را پيروى نكنيد.»

زيارت جامعه يا منشور امامت

امام هادى‏عليه السلام علاوه بر زيارت غدير، براى تبيين جايگاه امامت و مشخص شدن منزلت پيشوايان معصوم‏عليهم السلام يكى از آثار ماندگار خويش را به نام زيارت «جامعه كبيره‏» كه يك دوره امام‏شناسى جامع و كامل مى‏باشد، به شيفتگان معارف اهل بيت‏عليهم السلام عرضه نموده است. به گفته علامه مجلسى، اين زيارت از نظر سند صحيح‏ترين و از جهت محتوى فراگيرترين زيارت‏ها نسبت‏به ائمه اطهارعليهم السلام مى‏باشد و در مقايسه با ديگر زيارت‏ها از فصاحت لفظ و بلاغت معنى و شان و منزلت والايى برخوردار است.

6 - بهره‏گيرى از موقعيت‏ها

هنگامى كه بدخواهان در نزد متوكل، از امام هادى‏عليه السلام سعايت و بدگويى كرده و گفتند: در منزل او سلاح و نوشته‏ها و اشياى ديگرى است كه از طرف شيعيان به وى رسيده و او قصد قيام بر ضد دولت تو را دارد، متوكل گروهى را به منزل آن حضرت فرستاد، آنان شبانه به خانه امام‏عليه السلام هجوم بردند، ولى چيزى به دست نياوردند، آن‏ها ديدند كه حضرت تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى كه جامه پشمين بر تن دارد و بر زمين خاكى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام را با همان حال دستگير كرده و نزد متوكل بردند و به او گزارش دادند كه در خانه‏اش چيزى نيافتيم و او را رو به قبله ديديم كه قرآن مى‏خواند. متوكل چون امام را ديد، از عظمت و هيبت امام بى‏اختيار ايشان را احترام نموده و در كنار خود نشانيد و با كمال گستاخى جام شرابى را كه در دست داشت‏به امام عليه السلام تعارف نمود. امام سوگند ياد كرده و فرمود: «گوشت و خون من با چنين چيزى آميخته نشده است، مرا معاف دار!» متوكل حضرت را معاف نمود و گفت: شعرى بخوان! حضرت فرمود: «من شعر كم مى‏خوانم‏». متوكل گفت: «بايد بخوانى!» امام هادى عليه السلام آن گاه كه اصرار وى را ديد اشعارى را قرائت نمود كه تمام اهل مجلس متاثر شده و به گريه افتادند و بزم شراب و عيش به سوگ و عزا تبديل شده و آنان جام‏هاى شراب را بر زمين كوبيدند. اشعار امام چنين بود:




  • باتوا على قلل الاجبال تحرسهم
    واستنزلوا بعد عز عن معاقلهم
    ناداهم صارخ من بعد دفنهم
    اين الوجوه التى كانت منعمة
    فافصح القبر عنهم حين سائلهم
    قد طال ما اكلوا دهرا و ما شربوا
    واصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا



  • غلب الرجال فلم تنفعهم القلل
    واسكنوا حفرا يا بئس ما نزلوا
    اين الاساور و التيجان والحلل
    من دونها تضرب الاستار والكلل
    تلك الوجوه عليها الدود يقتتل
    واصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا
    واصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا



«[گردنكشان مغرور و پادشاهان مقتدر] بر قله كوهسارها شب را به روز آوردند در حالى كه مردان نيرومند از آنان پاسدارى مى‏كردند، ولى قله‏ها نتوانستند آنان را از خطر مرگ برهانند.

آنان پس از مدت‏ها عزت از جايگاه‏هاى امن به زير كشيده شدند و در گودال‏ها جايشان دادند. چه منزل و آرامگاه ناپسندى!

پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فريادگرى فرياد برآورد: كجاست آن دست‏بندها، تاج‏ها و لباس‏هاى گران قيمت و فاخر؟

كجاست آن چهره‏هاى در ناز و نعمت پرورش يافته كه به احترامشان پرده‏ها مى‏آويختند؟ گور به جاى آنان پاسخ داد: اكنون كرم‏ها بر سر خوردن آن چهره‏ها با هم مى‏ستيزند!آنان مدت درازى در دنيا خوردند و آشاميدند; ولى بعد از خوردن طولانى، خود خورده شدند!»

/ 1