نگاهی به کتاب «حیاة الإمام العسکری (علیه السلام)» و پاسخ مؤلف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به کتاب «حیاة الإمام العسکری (علیه السلام)» و پاسخ مؤلف - نسخه متنی

سید صادق احسانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهي‏به‏كتاب «حياة‏الإمام‏العسكري عليه‏السلام » و پاسخ مؤلف

سيد صادق احساني ، محمد جواد طبسي

مقاله‏اي كه در پي مي‏آيد شامل دو بخش است:

1) نقدي بر كتاب حياة الإمام العكسري عليه‏السلام ؛

2 ) پاسخ مؤلف به آن نقد.

پيام حوزه از نقد آثاري كه در حوزه معارف اسلامي منتشر مي‏شود، استقبال مي‏كند.

حياة الإمام العسكري عليه‏السلام ، محمد جواد طبسي، چاپ دوّم، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1374 .

شخصيت برجسته حضرت امام حسن عسكري عليه‏السلام همانند پدر بزرگوارش و حضرت امام جواد عليه‏السلام ـ برخلاف امامان ديگر ـ كم‏تر مورد توجه گويندگان و نويسندگان قرار گرفته است. شخصيّت امام حسن عسكري عليه‏السلام براي نسل امروز، آن‏قدر مبهم است كه يكي از نويسندگان فضيلت امام حسن عسكري عليه‏السلام را تنها اين دانسته كه پدر حضرت بقية‏الله، عجل‏الله تعالي فرجه‏الشريف،بوده‏است! چنين اهانتي، فاضل گرانقدر جناب آقاي محمد جواد طبسي را برآن داشته است تا تحقيق گسترده‏اي در زمينه تاريخ زندگاني امام عسكري عليه‏السلام بنمايد كه نتيجه آن، كتاب ارزنده و پر محتواي حياة الإمام العسكري عليه‏السلام است. 1

اين اثر داراي جنبه‏هاي مثبت فراوان است. اولين جنبه آن، گستردگي كار مؤلّف محترم و در عين حال پرهيز از قلم فرسايي است. نويسنده از زواياي مختلف به زندگاني امام عليه‏السلام نگريسته است.

ويژگي ديگر اين اثر، فصل‏بندي و دسته‏بندي مقبول مطالب است.

جناب آقاي طبسي، در تدوين اين اثر موفّق بوده است و خواننده پس از مطالعه آن به اعماق زندگاني امام يازدهم عليه‏السلام پي مي‏برد. لكن معمولاً هر اثري بدون كم و كاست نيست و قابليت اصلاح را دارد. لذا برآن شديم تذكراتي را در اين زمينه يادآور شويم:

الف) اين اثر به تاريخ نقلي نزديك‏تر است تا تاريخ تحليلي، و نويسنده كم‏تر به تحليل وقايع پرداخته است. اگر چه اين تاريخ نقلي منبع قابل توجهي براي پژوهشگران است.

ب) در فصل دوم از باب دوم،تحت عنوان«الشيعة‏ومراكزهم‏فيعصره عليه‏السلام » سه شاهد در باره تمركز شيعه در نيشابور آورده شده كه هيچ كدام دلالت بر چنين مطلبي ندارند:

1) از مناقب ابن‏شهرآشوب چنين نقل شده است:

إنّه اجتمعت العصابة بنيسابور و اختاروا محمّد بن علي النيسابوري، فدفعوا إليه ثلاثين ألف دينار و خمسين ألف درهم و ألفي شقّة من الثياب و أتت شطيطة بدرهم صحيح و شقّة خام... و قالوا: ادْفَع إلي الإمام ...».

خواننده‏اي كه عبارت فوق را مي‏خواند تصور مي‏كند مقصود از امام، در اين سند تاريخي، امام حسن عسكري عليه‏السلام است، در حالي كه با مراجعه به مناقب ابن‏شهرآشوب روشن مي‏شود كه مقصود، امام موسي بن جعفر عليه‏السلام است و ربطي به زمان امام عسكري عليه‏السلام ندارد.2

2) شاهد ديگر، استقبال گسترده مردم نيشابور از امام رضا عليه‏السلام دانسته شده كه اين نيز ارتباطي با عصر امام حسن عليه‏السلام ندارد.

3) شاهد ديگر اين است كه ابراهيم بن عبدة نيشابوري از جانب امام يازدهم عليه‏السلام وكالت داشته است. هرچند اين مطلب، قابل قبول است، اما معلوم نيست‏وكالت‏او، وكالت مالي بوده باشد.

در صفحه 225 به بعد در مورد اين كه قم نيز زمان امام حسن عسكري عليه‏السلام مركز شيعه بوده، دلايلي آورده شده كه بيش‏تر آن‏ها قابل اعتماد نيست، از جمله:

1) از معصومان عليهم‏السلام روايت شده كه «لولا القميّون لضاع الدين».

2) امام صادق عليه‏السلام فرمود: «سلام الله علي أهل قم، يسقي الله بلادهم الغيث، و يُنْزِلُ عليهم البركات...».

3) استدلال به روايت‏هايي كه مي‏گويند: در آينده، قم، مركز دانش مي‏شود.

دقّت در سه استدلال فوق، نشان مي‏دهد كه هيچ كدام دلالت ندارند كه قم در عصر امام حسن عسكري عليه‏السلام مركز شيعه بوده است.

4) استدلال به اين كه مرحوم حاج شيخ عباس قمي در فوائد الرضوية آورده است كه در زمان علي بن بابويه دويست هزار محدّث در قم مي‏زيسته‏اند.

در حالي كه تعداد ساكنان قم در سال 1304 ش، 35000 تن بوده است. 3 وقتي كه هفتاد سال پيش ساكنان قم اين تعداد بوده‏اند، آيا قابل قبول است كه هزار سال پيش تنها دويست هزار محدّث در قم مي‏زيسته‏اند؟! سند آمار محدّثان قم در زمان عليبن بابويه، ضعيف است. حاج شيخ عباس قمي اين مطلب را از علامه محمد تقي مجلسي در شرح [ كتاب ] من لايحضره الفقيه نقل مي‏كند كه وي چنين مي‏گويد:

در كتابي ديدم كه در زمان علي‏بن‏بابويه‏از محدّثان، در قم، دويست هزار تَن بودند. 4

چنان كه ملاحظه مي‏شود، علامه مجلسي اين موضوع را از كتابي مجهول نقل مي‏كند؛

در كتابي كه به عنوان تاريخ تحليلي نگاشته مي‏شود نبايد چنين مطلب بي‏اساسي نقل شود و اگر هم نقل مي‏شود بايد آن را مورد بررسي قرار داد و استبعاد آن را يادآور شد.

د) در موارد متعدد از ابراهيم بن عبده نام برده شده و در بعضي موارد همانند برخي كتاب‏هاي ديگر به صورت «عبدة» ضبط شده است، در حالي كه «عبد» به ضمير، وصل شده است و مرجع آن «اللّه» به معناي «عبداللّه» است؛ زيرا لفظ «عبد» مونث ندارد. و تأنيث آن «أمة» است. از سوي ديگر، هميشه حرف قبل از تا تأنيث، مفتوح است ولي اين جا مضموم است.

ه·· ) به جاي اين كه نويسنده به منابع تاريخي معتبر اعتماد كند در يكي دو مورد ديده مي‏شود كه آن چه بر سر زبان‏هاست، آورده است.

در صفحه 225 بدون ذكر مأخذ آمده است:

«استقبل الشيعة والموالون الإمامَ علي بن موسي الرضا استقبالاً عظيما لم يرمثله؛ حينما مرَّ علي بلدة نيسابور قاصدا مرو، و كتب عنه حوالي مائة ألف إنسان، الحديثَ المعروف بسلسلة الذهب».

هنگامي كه امام رضا عليه‏السلام به قصد مرو از نيشابور مي‏گذشت، شيعيان و دوست‏داران امام علي بن موسي‏الرضا عليه‏السلام از وي استقبال بزرگي كردند كه همانند آن ديده نشده بود و حدود صد هزار نفر، حديث معروف سلسلة‏الذهب را به نقل از آن حضرت نوشتند.

چهار الي پنج نفر راوي، حضور امام رضا عليه‏السلام در نيشابور و كتابت حديث سلسلة الذهب را نقل كرده‏اند. از اين تعداد، فقط يك روايت، از حضور جمعيت فراوان هنگام بيان حديث سلسلة الذهب حكايت مي‏كند كه در آن عدد 24 هزار نفر است نه صد هزار. 5

صحت اين روايت از چند جهت قابل خدشه است:

1) اوّلين ضعف اين حديث اين است كه اربلي، مؤلف كشف الغمة نام كتابي را كه در آن اين حديث را ديده، ذكر نكرده است و مي‏گويد: «نقلتُ من كتابٍ لمْ يحضرْني اسمه الآن...».

2) اين روايت حاكي است كه براي ضبط حديث سلسلة‏الذهب،از 24 هزار دوات استفاده شده است، حال اگر از هر دوات يك نفر استفاده كند معلوم مي‏شود در آن محل 24 هزار نويسنده حضور داشته‏اند.

با توجه به اين كه در آن زمان و زمان‏هاي بعد، مردم به حفظ احاديث توجه فراواني مي‏كردند و حضرت در ميان جمعيت انبوهي حاضر شده كه بعضي لباس خود را پاره مي‏كردند و گروهي ديگر از هيجان، خود را به خاك مي‏ماليدند و... چگونه قابل قبول است كه تنها يك راوي از رقم انبوه جمعيت خبر دهد.

3) مسلما در آن زمان، باسوادان، درصد كمي را تشكيل مي‏دادند، در آن واقعه دست كم ده برابر اين رقم، از بي‏سوادان بوده‏اند. اگر چنين خبري صحيح باشد لازمه‏اش اين است كه در آن محل حداقل دويست تا سيصد هزار نفر حضور داشته‏اند. با اين حال، چگونه ممكن است تنها دو نفر كلام حضرت را در آن جمعيت انبوه به ديگران برسانند؟

4) مسلما كسي يك‏يك دوات‏ها را نشمرده است و چنين عددي تقريبي است. امّا بايد توجه داشت كه اگر كسي بخواهد چنين آماري را به صورت تقريبي بيان كند، به صورت‏هاي زير مي‏گويد: «بيست هزار يا بيست و پنج هزار يا سي هزار».

5) سند اين روايت ضعيف است؛ زيراابوعبدالله‏نيشابوري(321ـ405ق)، نويسنده كتاب تاريخ نيشابور سندي را براي اين حديث ذكر نكرده است، و اگر هم ذكر كرده به ما نرسيده است. در ترجمه تاريخ نيشابور كه در واقع ترجمه خلاصه آن است، اين حديث به صورت «التعظيم لأمر الله والشفقة علي خلق الله» ذكر شده است و مي‏گويد: «اين حديث در افواه مشهور است». 6

قابل ذكر است كه محتواي حديث سلسلة الذّهب از مسلّمات مذهب شيعه است و اين روايت از طرق ديگر نيز نقل شده است، امّا اين كه حضرت چنين حديثي را در ميان جمعيت چند ده هزار نفري نيشابور بيان كرده باشد، قابل اثبات نيست؛ خصوصا نقل صد هزار نويسنده كه هيچ اساس تاريخي ندارد. 7

در پايان ذكر اين نكته لازم است كه در مجموع، نويسنده محترم حياة الإمام العسكري عليه‏السلام در اين گام، موفق بوده است و مطالعه اين كتاب را به پژوهشگران توصيه مي‏كنيم.

پاسخ مؤلف كتاب به نقد

ضمن قدرداني و تشكر از جناب آقاي احساني كه با مطالعه كتاب حياة الإمام العسكري نظريات خود را يادداشت، و آن را به صورت نقد بر كتاب، در مجله وزين پيام حوزه درج كرده‏اند.

اينك نظر ايشان و خوانندگان را به چند نكته جلب مي‏كنم:

1) ايشان در موردب نقد نوشته‏اند:

«مؤلف سه شاهد در باره تمركز شيعيان در نيشابور آورده كه هيچ كدام دلالت بر چنين مطالبي ندارد... و خواننده تصور مي‏كند مقصود، امام حسن عسكري عليه‏السلام است».

در پاسخ يادآوري مي‏شود كه نويسنده هرگز نخواسته بگويد كه فرستادن محمد بن علي نيشابوري و استقبال مردم نيشابور، در دوره امام حسن عسكري عليه‏السلام است؛ زيرا روشن است و خواننده چنين فكري نخواهد كرد، بلكه مؤلف در اين صدد بوده تا از شواهد و قراين استفاده كند كه اين شهر داراي سوابق و ويژگي خاصي بوده، و مردم آن به خاطر علاقه‏اي كه به اهل‏بيت عليهم‏السلام داشتند، حتي پيش از دوران امام عسكري عليه‏السلام مورد عنايت امامان قرار گرفته‏اند و دليلش فرستادن آن همه اموال خدمت امام موسي كاظم عليه‏السلام ، و استقبال از حضرت امام رضا عليه‏السلام و فرستادن وكيل از طرف امام حسن عسكري عليه‏السلام بوده است.

و در بند 3 مورد ب آورده‏اند:

«اين كه ابراهيم عبده از سوي امام عليه‏السلام وكالت داشته، قابل قبول است، امّا معلوم نيست وكالت وي، وكالت مالي بوده باشد».

گمان مي‏كنم ناقد به بخش وكلاي آن حضرت مراجعه نكرده و يا دقت نفرموده‏اند؛ زيرا از فرمايش‏هاي صريح امام برمي‏آيد كه ابراهيم، مأمور گرفتن وجوه از مردم نيشابور بوده است. با دقّت بيش‏تر در جملات زير، اين مطلب كاملاً روشن خواهد شد:

الف) امام عليه‏السلام در نامه‏اي كه خطاب به اسحاق بن اسماعيل مي‏نويسد، چنين خاطر نشان مي‏سازد:

«فليؤدّ حقّنا إلي إبراهيم بن عبده...»؛ بايد حق ما را به إبراهيم بن عبده بپردازد.

ب) در نامه‏اي كه امام به عبدالله بن حمدويه مي‏نويسد، مي‏فرمايد:

«فقد بعثتُ لكم إبراهيم بن عبده ليدفع النواحي و أهل ناحيتك حقوقي الواجبه عليكم إليه»؛ ابراهيم بن عبده را نزد شما فرستادم تا مردم منطقه شما و نواحي اطراف، حقوق واجب مرا به او بپردازند.

ج) هم‏چنين در نامه‏اي كه به شيعيان مي‏نويسد، چنين يادآور مي‏شود:

«و كتابي الذي ورد علي إبراهيم بن عبده بتوكيلي إيّاه و قبض حقوقي من موالينا هناك... و ليخرجوا من حقوقي و ليدفعوها إليه».

آيا جملات فوق كه در نامه‏هاي امام عليه‏السلام آمده، نشانگر اين نيست كه ابراهيم در قبض حقوق، وكالت داشته؟ از اين‏ها گذشته اصل وكالت در چنين مواردي ظهور در اخذ وجوه دارد و حمل بر وكالت ديگر، محتاج به قرينه است.

3) نويسنده در مورد ج مي‏نگارد:

«در اين كه قم در زمان حيات امام حسن عسكري عليه‏السلام مركز شيعيان بوده، دلايلي آورده شده كه بيش‏تر آن‏ها، قابل اعتماد نيست».

بسيار به جا بود كه اين جا هم با توجه به تمام شواهد و قراين قضاوت مي‏كردند؛ زيرا اوّلاً، اگر از نامه حضرت امام صادق عليه‏السلام به عيسي بن عبدالله برنيايد كه تمام اهل قم مشمول چنين سلامي بوده‏اند، لااقل غالب مردم قم چنين بوده‏اند. ثانيا، قم به خاطر اين كه پناهگاهي براي پيروان اهل‏بيت عليهم‏السلام بوده هميشه مورد حمله و تعرض حكومت‏هاي غاصب بوده است. از جمله اين كه در زمان امام حسن عسكري عليه‏السلام موسي بن يغا، با سپاه خود به قم حمله‏ور شده و مردم را مورد آزار و اذيّت قرار داد كه امام براي دفع ظلم از آن‏ها دعايي طولاني مي‏فرستد.

ثالثا، وجود اين همه عالمان و محدثان كه نام‏شان هر صفحه‏اي از كتاب‏هاي رجال و تراجم را زينت داده، آيا دليل براين نيست كه مردم قم در همان دوره از پيروان صديق اهل‏بيت عليهم‏السلام بوده‏اند؟

4) ناقد از آمار دويست هزار نفري محدّثان در قم شگفت زده شده و گفته است:

«اين آمار صحيح نيست زيرا در سال 1304 آمار مردم قم، 35 هزار نفر بوده‏اند».

پاسخ مي‏دهيم اين خود قياسي است مع الفارق؛ زيرا ممكن است در آن زمان به دلايلي مردم قم ده‏ها برابر سال 1304 بوده‏اند و در زمان‏هاي بعد به دلايل ديگري هجرت كرده‏اند، چنان كه بعضي از مورّخان بدان اشاره كرده‏اند.

جهت اطلاع بيش‏تر، به تاريخ قم ترجمه حسن بن علي قمي و مقدمه آقاي دواني بر تاريخ قم (نوشته آقاي ناصرالشريعه) مي‏توان مراجعه كرد.

5) اين كه نوشته‏اند:

«ابراهيم بن عبده با تاء آمده در حالي كه «ه» در اين جا، ضمير است و نبايد ابراهيم بن عبدة گفت».

پاسخ مي‏دهيم كه اين «ه» ضمير نيست، بلكه تاء تأنيث است همانند طلحة.

6) اما نقد ايشان بر استقبالي كه مردم نيشابور از امام رضا عليه‏السلام كرده‏اند و به گفته ايشان اين آمار صحيح نيست، پاسخ مي‏دهيم: اولاً، بحث در باره حديث سلسلة الذهب نبوده كه ناقد، ين بحث را به ميان كشيده است، بلكه خواسته‏ايم قراين و شواهدي بر تمركز شيعيان در نيشابور بياوريم.

ثانيا، اگر مقصود ايشان اين است كه آمار صد هزار نفر استقبال كننده مستند نيست، نقد ايشان، به جاست، زيرا مدركي برآن نقل نشده است و اگر مقصود اين است كه چنين استقبالي از حضرت نشده، مي‏گوييم: همان‏گونه كه خود ايشان در بررسي اين حديث از اربلي نقل كرده كه فقط 24 هزار راوي در آن جا بوده، و متأسفانه كلمه «دوي»8 را نيز در ترجمه نياورده، كه با توجه به اين كلمه و اين كه همه مردم در آن زمان سواد نوشتن را نداشتند و بدون شك بي‏سوادان نيز حضور داشته‏اند، عدد استقبال‏كننده‏ها را اگر بيش از اين نگوييم، لااقل همين قدر بوده است. بدين جهت مطلب اغراق‏آميزي گفته نشده، گرچه سندي برآن ارايه نشده است.

7) ناقد اشكال‏هاي ديگري نيز بر كتاب دارد از قبيل اين كه كتاب، تاريخ نقلي است نه تحليلي و... كه داوري درباره آن‏ها را به خوانندگان واگذار مي‏كنم.

8) ضمن ارج‏گذاري به تلاش ناقد، توجه آن عزيز را به تأمّل و تعمق هر چه بيش‏تر و خودداري از شتاب‏زدگي و تعجيل در نتيجه‏گيري جلب مي‏كنم تا همواره حريم نقد استوار بماند.

در پايان با اعتراف و اذعان به اين كه هيچ نوشته‏اي خالي از نقص نيست، اميدوارم اين كتاب همواره مورد نقد و نظر محقّقان و پژوهشگران و صاحب‏نظران قرار گيرد و ما را از نظريات سودمند خود جهت اصلاح و بررسي مجدّد در چاپ‏هاي بعدي بهره‏مند سازند. و من الله التوفيق.


1 . حياة الإمام العسكري عليه‏السلام ، 13 .

2 . مناقب آل ابيطالب، ابن‏شهرآشوب، ج 4 ، ص 291 .

3 . فرهنگ جغرافيايي ايران، ج 1 ، ص 168 .

4 . شرح [ كتاب ] مَنْ لايحضره الفقيه، محمد تقي مجلسي، كتاب‏فروشي و چاپخانه برادران علمي، ج 1 ، ص 405 .

5 . بحار الأنوار، ج 49 ، ص 126 .

6 . تاريخ نيشابور، ابوعبدالله حاكم نيشابوري، ترجمه محمد بن حسين خليفه نيشابوري، تصحيح محمد رضا شفيعي، چاپ اول، 1375، ص 212 .

7 . يادآوري اين نكته مناسب است كه در مورد قضيه ضمانت كردن امام رضا عليه‏السلام از آهو، نزد صيّاد، روايتي ـ هر چند ضعيف ـ به ما نرسيده است.

8 . به غير از دوات‏ها.

/ 1