ابن ابي العوجا و امام صادق(ع )
دکتر طاهره عظيمزاده طهراني * عبدالکريم بن ابي العوجا، يکي از افرادي است که در سده دوم هجري/هشتم ميلادي به زنديق معروف بودند. وي بدون ترس، در مراکز مقدس مسلمانان حاضر شده، به اظهار عقايد خود ميپرداخت. گفتوگوهاي او با امام صادق(ع) و شاگردان ايشان، شيوه استدلال جعفر بن محمد(ع) را با کساني که به آفريدگار اعتقاد نداشتند، نشان ميدهد. اين مقاله علاوه بر بيان عقايد و مسلک ابن ابي العوجا، به بررسي گفتوگوهاي او با امام صادق(ع) ميپردازد . واژههاي كليدي: امام صادق(ع)، عبدالکريم بن ابي العوجا، زنادقه، دهريون، ابن مقفع . مقدمه
عبدالکريم بن ابي العوجا،[1] از زنديقهاي مشهور سده دوم هجري بود و در زمره تميم بصره و از قبيله بکربن وائل شمرده ميشد.[2] پدرش قريظ بن حجاج، پس از آن که در بين قوم خود به قتل متهم شد، به خراسان رفت و در آنجا به ابي العوجا مشهور گرديد.[3] وي در زمان فعاليتهاي ابومسلم، جاسوس دوجانبه بود و با هر دو گروه مروانيان و عباسيان ارتباط برقرار کرد، به همين علت متهم گرديد و به قتل رسيد.[4] عبدالکريم، شاگرد حسن بصري (د: 110ه/728م) بود، ولي از آنجا که در سخنان حسن بصري در باب «جبر و اختيار» تناقضهايي مشاهده کرد، از او جدا گرديد.[5] وي به شهرهاي مکه، مدينه و سرانجام کوفه سفر کرد. علت رفتن او به کوفه دقيقاً روشن نيست، اما گفته شده است که چون جوانان و خردسالان را فريب ميداد، مورد تهديد عمرو بن عبيد، متکلم مشهور، (د: 144ه/761م) قرار گرفت و ناگزير به کوفه گريخت.[6] والي کوفه، ابوجعفر محمد بن سليمان او را دستگير کرد و در سال 155ه/177م به قتل رساند.[7] بلاذري، علت قتل او را بياحترامي به قرآن، مسخره کردن نماز و به کار بردن کلمات زنديقها ذکر کرده است.[8] سخناني بين امام صادق(ع) و ابن ابي العوجا رد و بدل گرديد که در منابع متقدم شيعه، چون اصول کافي از کليني (د: حدود 328ه/939م)، توحيد از شيخ صدوق (د:381ه/991م)، امالي از سيد مرتضي (د: 436ه/1044م)، احتجاج از طبرسي (د:560ه/1164م) و نيز در آثار شيخ مفيد (د: 413ه/1022) و شيخ طوسي (د:460ه/1067م) آمده است. عقايد ابن ابي العوجا
ابن ابي العوجا در تاريخ، به فردي دهري،[9] ملحد[10] و بيش از همه زنديق،[11] مشهور است. زنديق در گستره زماني، معاني گوناگوني داشته است.[12] اين کلمه، پيش از اسلام در ايران و عربستان رواج داشت و غالباً به پيروان ماني گفته ميشد. به نظر ميرسد که اعراب حيره، سبب آشنايي عربها با زنديقها شده بودند. جالب توجه اينکه اغلب مخالفان پيامبر(ص) در مکه به زندقه منسوب بودهاند.[13] در سدههاي نخست اسلامي هم «زنديق» غالباً به پيروان ماني گفته ميشد. مهدي عباسي (خلافت 169- 158ه/784 - 774م)، مهمترين وظيفه خود را مبارزه با زنديقها ميدانست. وي آنان را کساني خوانده است که مردم را به اموري فريبنده با ظاهري بس آراسته و نيکو دعوت ميکنند.[14] در اين زمان، زنديق در دو معناي عام و خاص به کار رفته است: 1. زندقه خاص، همان پيروان ماني بودند که بياعتقادي آنها ناشي از حيرت و ترديد در مبدأ و غايت وجود بود و جنبهاي عقلي و فلسفي داشت. اين گروه از زنديقها تا حدودي تحت نفوذ فلاسفه يونان قرار گرفتند، ابن مقفع، وراق و ابن راوندي در اين دسته قرار گرفتهاند. 2. زندقه به معناي عام، کساني بودند که اهل ادب و شعر بودند و ظاهراً به دين اسلام علاقه نداشتند. بياعتقادي آنها براي رهايي از قيد تکليف شرعي بود که برخي از خلفاي اموي، چون يزيد بن معاويه و وليد بن يزيد و نيز بعضي از شاعران اوايل عصر عباسي، مثل ابونواس و بشار بن برد، بدان فکر تمايل داشتند و در حقيقت بازگشت به عقايد دهريه و معطله عهد جاهليت عرب بوده است.[15] در پاسخ به اين سؤال که «ابن ابي العوجا جزء کدام فرقه از زنادقه بوده است؟»، ابن النديم او را از رؤساي مانوي دانسته[16] و مقدسي[17] هم وي را از مانويان شمرده است. زرينکوب، در يک کتاب، او را از مانويه دانسته که با زندقه اعراب جاهلي تفاوت بسياري دارند[18] و در کتاب ديگر خود[19] آورده که ابن ابي العوجا ظاهراً زنديقي از نوع اهل مجون[ مجون و ماجن به کسي گفته ميشود که ترسي از کاري که انجام ميدهد و آنچه درباره او ميگويند ندارد. همچنين به کسي که مرتکب کارهاي فضايح و کارهاي قبيح و ناپسنده ميشود، کم حيا] بوده است.[20] هر چند بعضي از مؤلفان، وي را به داشتن گرايشهاي مانوي متهم کردهاند؛ در واقع، او درباره دين و اخلاق لاابالي بوده که شيوه زندگي ظرفاي دربار خلفا را نشان ميدهد.[21] براساس اين توصيفها و نيز آنچه از احتجاجهاي او بر ميآيد، در بعضي موارد، عقايد او با طريقه ثنويه و مانويه مطابقت نداشته و اغلب گرايشهاي دهري را آشکار ميکند.[22] يعني او را به عقايد زنادقه نوع دوم که انديشههاي لااباليگري و دهري داشتهاند، نزديک ميکند، زيرا مانويان، جهان را مبتني بر دو اصل ازلي نور و ظلمت ميپنداشتند، مردم را به ترک دنيا دعوت ميکردند و به نوعي معاد اعتقاد داشتند؛[23] در حالي که دهريون، لذات جسماني را توصيه ميکردند؛ براساس اعتقاد به نوعي اصالت ماده، نفس رامادي و جسماني ميشمردند و به چيزي جز ماده قائل نبودند و حشر و معاد را نيز انکار ميکردند.[24] عقايد ابن ابي العوجا، با توجه به بحثهايي که با امام صادق(ع) داشته ـ و در ادامه به آن ميپردازيم ـ به اين گروه نزديکتر است. شعر بشار بن برد (د: 167ه/783م)، از دوستان ابن ابي العوجا و يکي از زنادقه نيز اين نظر را تأييد ميکند.
قل لعبد الکريم بابن ابي العو
لاتصلي و لاتصوم فان صمت
لاتبالي اذا اصبت من الخمر
ليت شعري غداه حيلت
في الجند حنيفا حليت ام زنديقا[25]
جاء بعت الاسلام بالکفر مرقا
فبعض النهار صوماً دقيقا
عتيقاً الاتکون عتيقا
في الجند حنيفا حليت ام زنديقا[25]
في الجند حنيفا حليت ام زنديقا[25]
نتيجه
ابن ابي العوجا، از زنديقهاي معاصر با امام صادق(ع) بود. او به ماوراءالطبيعه و معاد اعتقاد نداشت. همچنين، وي به لااباليگري و دهريگري گرايش داشت. عليرغم آن که ابن ابي العوجا سعي کرده است که استدلالهاي فلسفي و کلامي ارائه دهد؛ در واقع بحثهاي او عقلاني و براي يافتن حقيقت نبوده، بلکه از تعصب به عقايد گذشته ناشي ميشده است. با اين همه، امام صادق(ع) از بحث با او خودداري نکردند؛ به وي آزادي اظهار عقيده، حتي عقايد متعصبانه و غرض آلود را دادند؛ او را به سؤال کردن تشويق و از اين که گره و نکتهاي در ذهن او مبهم باقي بماند جلوگيري کردند؛ شيوه بحث او (خبر دادن از آينده) و اين که هيچ کس اين سؤال را نميکند، غلط دانستند، زيرا او از آينده خبر ندارد؛ و به جاي بحثهاي پيچيده و استفاده از اصطلاحات [مشکل علمي]، با آوردن نمونههاي تجربي و تمثيلي و نيز ارائه استدلال منطقي به پاسخ پرداختند. اين شيوه، ابن ابي العوجا را به تمجيد از امام واداشت و او به عقل و متانت و سخنان معجزهآساي آن حضرت اعتراف کرد. * عضو هيأت علمي دانشکده الهيات دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد . 1 . به نامهاي محمد بن ابي العوجا، ر.ک: اسماعيل بن عمر ابن کثير، البدايه و النهايه، تحقيق علي شيري (بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408) ، ج 10، ص 121 و همچنين به نعمان بن ابي العوجا نيز او را خواندهاند، ر.ک: ابن النديم، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمد رضا تجدد ( تهران، اميرکبير، 1366)، ص 601 . 2 . احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف (دمشق، داراليقظه العربيه، 1998)، ج 3، ص105 . 3 . مؤلف نامعلوم، اخبار الدوله العباسيه (بيروت، دارالطليعه، بيتا)، ص 389 . 4 . عبدالحسين زرينکوب، تاريخ مردم ايران (تهران، اميرکبير، 1367)، ص 75 . 5 . صدوق، توحيد (قم، جماعه المدرسين، 1378)، ص 753؛ احمد بن علي طبرسي، الاحتجاج (النجف، دارالنعمان، 1386ق/1966م) ج 7، ص 74 . 6 . ابن حجرعسقلاني، لسان الميزان (بيروت، الاعلمي للمطبوعات، 1390ق/1971م)، ج4، ص 52 . 7 . محمد بن يعقوب الکليني در اصول کافي (تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1388 ق) ج 1، ص 78 و صدوق در التوحيد، (قم، جامعه المدرسين، 1404ق) ص 298 نوشتهاند که پس از صحبت با امام صادق(ع) در هنگام حج دچار دردي در ناحيه شکم گرديد و بعد در گذشت. ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان، پيشين، ج 4، ص 52 تاريخ مرگ او را در سال 160ه ذکر کرده است . 8 . بلاذري، پيشين، ج 3، ص 106 . 9 . مفضل بن عمرو، توحيد مفضل (تهران، صدر، بيتا)، ص 9ـ10؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار (بيروت، الوفاء، 1403ق/1983م)، ج 110، ص 343 . 10 . محمدبن عمر الرازي، المحصول في علم اصول الفقه (الرياض، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلاميه، بيتا)، ج 4، ص 36 . 11 . محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک (بيروت، الاعلمي، بيتا)، ج 6 ، ص 799؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ (بيروت، داراحياء التراث، 1408 ق/1989م)، ج 4، ص 387؛ ابن کثير، پيشين، ج 10، ص 121 . 12 . زنديق در اصل کلمهاي فارسي است که در سدههاي دوم تا چهارم/هشتم تا دهم ميلادي، معاني گوناگوني يافت، ر.ک: جواليقي، المعرب (تهران، 1966م)، ص 7 ـ166؛ مرتضي عسکري، صد و پنجاه صحابي ساختگي، ترجمه محمد سردارنيا ( تهران، کوکب، 1361)، ص29ـ30؛ حسين عطوان، الزندقه و الشعوبيه (بيروت، دارالجبل، بيتا)، ص 12ـ13. البته وجود زنادقه دستآويزي براي سياستمداران گرديد که مخالفانشان را به اين نام بخوانند، براي همين نميتوان همه کساني که مورد اين اتهام واقع شدهاند «زنديق» دانست . 13 . محمدبن حبيب البغدادي، المنمق في اخبار قريش، (بيجا، عالم الکتب، بيتا) ص388؛ عباس زرياب، سيره رسول الله (تهران، سروش، 1370)، ص 136 . 14 . طبري، پيشين، ج 6، ص 433 . 15 . عبدالحسين زرينکوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، (تهران، اميرکبير، 1373) ، ص 427؛ همو، کارنامه اسلام (تهران، اميرکبير، 1369)، ص 104 و نيز ر.ک: عباس زرياب، «ابن مقفع»، دايره المعارف بزرگ اسلامي، ج 4، ص 67 . 16 . ابن النديم، پيشين، ص 601 . 17 . مطهر بن الطاهر المقدسي، البدء و التاريخ (القاهره، مکتبة ثقافة الدينيه، بيتا)، ج 1، ص90 . 18. زرينکوب، کارنامه اسلام، پيشين، ص 104 . 19. زرينکوب، تاريخ مردم ايران کشمکش با قدرتها، (تهران، اميرکبير، 1367) ص 530 . 20 . ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، (قم، نشر ادب الحوزه، 1405)، ج 13، ص 400 . 21 . همان، ص 75 . 22 . جلالي «ابن ابي العوجا»، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 2، ص 689 . 23 . ابن النديم، پيشين، ص 9ـ584 . 24 . عبدالحسين زرينکوب، با کاروان انديشه (تهران، اميرکبير، 1369)، ص 41 . 25 . شريف مرتضي، امالي المرتضي (قم، مکتبة آيه الله العظمي المرعشي النجفي، 1325ق/1907م)، ص 95ـ96: به عبدالکريم بن ابي العوجا بگو اسلام را به کفر فروختي و از دين خارج شدي؛ نماز نخوان و روزه نگير و اگر روزه گرفتي، اندکي از روز را روزه بدار. اهميت نده هنگامي که به شراب کهنه دسترسي پيدا کردي، مگر اين که آزاد نباشي. اي کاش ميدانستم صبح روزي که بين سپاه بودي، آيا يکتاپرست بودي و يا زنديق بودي. اين شعر را ابن حجر در لسان الميزان، پيشين، ج 4، ص 52، به صورت ديگر نوشته است . 26 . شيخ مفيد، الارشاد في حج علي العباد (بيجا، دارالمفيد، 1413)، ج2، ص 201 . 27 . مفضل بن عمرو، پيشين، ص 7ـ 8 . 28 . شريف المرتضي، پيشين، ص 88 . 29 . بلاذري، پيشين، ج 3، ص 106 . 30 . مرتضي مطهري، خدمات متقابل اسلام و ايران (قم، صدرا، 1371)، ص 40 . 31 . طبري، پيشين، ج 6، ص 299؛ ابن اثير، پيشين، ج 3، ص 9؛ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک (بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ه/1992م ) ، ج 8، ص 184؛ بلاذري، پيشين، ج 3، ص 96؛ شريف المرتضي، پيشين، ج 1، ص 88 . 32 . ابن خلکان، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس، (بيروت، دارصادر، 1970م) ج 3، ص 469 . 33 . شعر ابن مقفع اين است : رزئنا ابا عمر و لا حي مثله ظله ريب الحادثات بمن فجع فان تک قد فارقتنا و ترکتنا ذوي حله ما في انسداد لها طمع فقد جر نفعا فقدنا لک اننا امنا کل الرزايا من الجزع مصيبت ابا عمر را ديديم، هيچ زندهاي مثل او نيست. اختيار وقوع حوادث با خداست. اگر ما را رها کردي طمع دوستان در شما تمام نميشود. از دست دادن تو اين سود را براي ما داشت که در هيچ مصيبتي بيتابي نکنيم شريف المرتضي، پيشين، ص 95 . 34 . کليني، پيشين، ج 1، ص 78 . 35 . همان، ج 1، ص 96، 36 . همان، ص 7ـ76 . 37 . همان، ص 75و78؛ احمدبن علي الطبرسي، الاحتجاج، (النجف، دارالنعمان، 1386ق/1966) ج 2، ص 75 . 38 . زرينکوب، کارنامه اسلام، پيشين، ص 102 . 39 . در خبر صدوق سخن از ابن مقفع نيست، بلکه فقط نوشته است: «فجلس اليه في جماعه من نظرائه»، صدوق، التوحيد، پيشين، ص 254. همو، من لايحضره الفقيه (قم، جامعه المدرسين، 1404ق)، ج 2، ص 749؛ الفضل بن الحسن الطبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي (قم، مؤسسه آل البيت، 1417)، ج 1، ص 547؛ شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 201؛ محمد بن علي الکراجکي، کنزالفوائد (قم، مکتبه المصطفوي، 1410ق)، ص 220 . 40 . کليني، پيشين، ج 1، ص 171؛ صدوق، توحيد، ص 254 . 41 . ابوالقاسم الموسوي الخويي، معجم الرجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة (تحقيق لجنه التحقيق) (بيجا، بينا، 1413ق) ج 40، ص 180 . 42 . ابن شهرآشوب، مناقب آلابيطالب (النجف، الحيدريه، 1376ق/1956م)، ص 780 . 43 . مفضل، پيشين، ص 9ـ10؛ عباس القمي، الانوار البهيه في تواريخ الحجج الالهيه (قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق)، ص 158 . 44 . مفضل، بن عمرو، پيشين، ص 14 . 45 . صدوق، توحيد، پيشين، ص 295؛ ابوجعفر محمد الطوسي، اختيار معرفه الرجال معروف برجال الکشي (قم، آلالبيت، 1404ق)، ج 2، ص 430؛ شيخ طوسي در اين کتاب از قول ابوجعفر احول مؤمن الطاق عنوان کرده که جواب پرسش را امام(ع) به او دادند. همچنين ر.ک: ابوالقاسم موسوي الخويي، پيشين، ج 18، ص 39ـ40 . 46 . مفضل بن عمرو، پيشين، ص 6؛ احمد بن علي الطبرسي، پيشين، ج 2، ص 42؛ قطبالدين الراوندي، الخرائج و الجرائح (قم، مؤسسه الامام المهدي، بيتا ) ، ج 2، ص 71 . 47 . شيخ طوسي، الامالي، (قم، دارالثقافه، 1414ق) ص 581 . 48 . همو، تهذيب الاحکام، التحقيق حسن الخرسان (دارالکتب الاسلاميه، 1365) ، ج 7، ص 420؛ المحقق البحراني، الحدائق الناضره، (قم، جماعه المدرسين، 1409)، ج 24، ص9ـ58 . 49 . ابن شهرآشوب، پيشين، ص 280 . 50 . طوسي، تهذيب الاحکام، پيشين، ج 9، ص 274؛ علي بن عيسي الاربلي، کشف الغمه في معرفه الائمه (بيروت، دارالاضواء، 1405ق/1985م)، ص 217؛ محمد بن الحسن الحرالعاملي، الوسائل الشيعه (بيروت، داراحياء التراث العربي)، ج 24 ، ص 93 . منابع ـ ابن اثير، عزالدين علي، الکامل في التاريخ، حققه و ضبط اصوله و علق حواشيه علي شيري (بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408ق/1989م). ـ ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي ، المنتظم في تاريخ الامم و الملوک، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا (بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق/1992م). ـ ابن حجرعسقلاني، شهابالدين احمد، لسان الميزان، الطبعه الثانيه (بيروت، الاعلمي للمطبوعات، 1390ق/1971م). ـ ابن خلکان، شمسالدين احمد، وفيات الاعيان و انباء ابناء الزمان، حققه احسان عباس، (بيروت، دارصادر، 1970م). ـ ابن شهرآشوب، مناقب آلابيطالب، التحقيق لجنه من اساتذه النجف الاشرف، (النجف، الحيدريه، 1376ق/1956م) ـ ابن کثير، اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، تحقيق علي شيري (بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408). ـ ابن النديم، محمدبن اسحاق، کتاب الفهرست، ترجمه و تحقيق محمد رضا تجدد (تهران، اميرکبير، 1366). ـ الاربلي، علي بن عيسي، کشف الغمة في معرفه الائمه (بيروت، دارالضواء، 1405ق/1985م). ـ البحراني، يوسف، الحدائق الناضره في احکام العتره الطاهره، تحقيق محمدتقي الايرواني، (قم، جماعه المدرسين، 1409) ـ البغدادي، محمدبن حبيب، المنمق في اخبار قريش، صححه و علق عليه خورشيد احمد فاروق، (بيجا، بيتا، عالم الکتب). ـ بلاذري، احمد بن يحيي، انساب الاشراف، تحقيق محمود الفردوس العظم (دمشق، داراليقظه العربيه، 1998). ـ جلالي مقدم، مسعود، «ابن ابي العوجا»، دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 2. ـ الحرالعاملي، محمد بن الحسن، الوسائل الشيعه، التحقيق محمد الرازي (بيروت، داراحياء التراث العربي، بيتا) ـ الرازي، محمدبن عمر، المحصول في علم اصول الفقه (الرياض، جامعة الامام محمد بن سعود الاسلاميه، بيتا). ـ الراوندي، قطبالدين، الخرائج و الجرائح (قم، مؤسسه الامام المهدي، بيتا). ـ زرياب، عباس، «ابن مقفع»، دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، ج 4. ـ ــــــــــ ، سيره رسول الله، بخش اول: از آغاز تا هجرت (تهران، سروش، 1370). ـ زرينکوب، عبدالحسين، با کاروان انديشه (تهران، اميرکبير، 1369). ـ ، تاريخ ايران بعد از اسلام (تهران، اميرکبير، 1373). ـ ، تاريخ مردم ايران، کمکش با قدرتها (تهران، اميرکبير، 1367). ـ ، کارنامه اسلام (تهران، اميرکبير، 1369). ـ شريف مرتضي، امالي المرتضي، التحقيق احمدبن الامين الشنقيطي (قم، مکتبة آيه الله العظمي المرعشي النجفي، 1325ق/1907م). ـ صدوق، التوحيد، تحقيق هاشم الحسيني الطهراني (قم، جماعه المدرسين، 1378). ـ ــــــــ ، من لايحضره الفقيه، التحقيق علياکبر غفاري (قم، جامعه المدرسين، 1404ق). ـ الطبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج، التحقيق محمدباقر الخرسان (النجف، دارالنعمان، 1386ق/1966م). ـ الطبرسي، الفضل بن الحسن، اعلام الوري باعلام الهدي (قم، مؤسسه آل البيت، 1417ق). ـ طبري، محمدبن جرير، تاريخ الامم و الملوک (بيروت، الاعلمي، بيتا). ـ طوسي، محمدبن الحسن، الامالي، (قم، دارالثقافه، 1414). ـ ، اختيار معرفه الرجال معروف برجال الکشي، تصحيح و تعليق محمدباقر الحسيني و مهدي الرجائي (قم، آلالبيت، 1404). ـ ، تهذيب الاحکام، التحقيق حسن الخرسان، الطبعه الرابعه (قم، دارالکتب الاسلاميه، 1365). ـ عسکري، مرتضي، يکصد و پنجاه صحابي ساختگي، ترجمه عطاء محمد سردارنيا (تهران، کوکب، 1361). ـ عطوان، حسين، الزندقه و الشعوبيه في العصر العباسي الاول (بيروت، دارالجبل، بيتا). ـ القمي، عباس، الانوار البهيه في تواريخ الحجج الالهيه (قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق). ـ الکراجکي، محمد بن علي، کنزالفوائد، الطبعه الثانيه (قم، مکتبه المصطفوي، 1410). ـ الکليني، محمد بن يعقوب، اصول کافي، صححه و علّق عليه علياکبر الغفاري (تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1388ق). ـ المجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، الطبعه الثانيه (بيروت، الوفاء، 1403ق/1983م). ـ مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران (قم، صدرا، 1371). ـ مفضل بن عمرو، توحيد مفضل، با مقدمه محمدتقي شوشتري، ترجمه محمدباقر مجلسي (تهران، صدر، بيتا). ـ مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد في حجج علي العباد، تحقيق مؤسسه آلالبيت لتحقيق التراث (قم، دارالمفيد، 1413). ـ المقدسي، مطهر بن الطاهر، البدء و التاريخ (القاهره، مکتبة ثقافة الدينيه، بيتا). ـ الموسوي الخويي، ابوالقاسم، معجم الرجال الحديث و تفصيل طبقات الرواه، تحقيق لجنه التحقيق، الطبعه الخامسه، (بيجا، بينا، 1413ق).