چراغ عقل، عامل نجات انسان - پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پندهای امام صادق (علیه السلام) به ره جویان صادق - نسخه متنی

محمد تقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چراغ عقل، عامل نجات انسان

در قرآن كريم سه مفهوم قلب، عقل و نفس به انسان نسبت داده شده است. معمولاً وقتى به طور مطلق از «نفس» ياد مى شود بار منفى آن مدنظر مى باشد: إِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ.(1) البته گاهى هم نفس اوصافى دارد كه آن را به صورت مطلوب درمى آورد و به او خطاب مى شود كه: يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ.(2) در هر حال، بايد توجه داشت كه اين مفاهيم در اخلاق و فرهنگ اسلامى ما اولا از جايگاهى خاص برخوردارند و ثانياً در معانى مختلف به كار مى روند. امام صادق (عليه السلام) در اين روايت خطاب به عبدالله بن جندب و همه شيعيان خود مى فرمايند: قلبت را نزديك و خويشاوند خود قرار بده به گونه اى كه با آن مشاركت مىورزى و عقلت را به منزله پدرى قرار بده كه دستت را در دست او مى گذارى و دنبال او به راه مى افتى، اما نفس خود را به منزله دشمنى بدان كه بايد با او درگير شوى و پيكار نمايى.

بسيارى از انسان ها درست خلاف اين دستور عمل مى كنند؛ يعنى به جاى عقل، نفس را پيشواى خود قرار مى دهند. آموزه هاى اسلامى به ما القا مى كند كه در زندگى از عقل پيروى نماييم نه از نفسى كه ما را به هوس ها، شهوت ها و تمايلات فرا مى خواند. از سوى ديگر، ما انسان ها معمولاً به بيرون از خودمان توجه مى كنيم و از پرداختن به درونمان غفلت مىورزيم. به ندرت اتفاق مى افتد كه به كاوش درون خود بپردازيم و دليل انجام و يا ترك برخى از كارها را بررسى كنيم. مثلاً كسى كه به ظاهر براى نصيحت ديگرى، سخنى بر زبان جارى مى سازد، بايد ببيند از اين كار چه انگيزه اى داشته است؛ آيا واقعاً به انگيزه خيرخواهى بوده است و يا به رخ كشيدن خود و بزرگ جلوه دادن عيوب طرف مقابل؟ گاهى انسان لحنى خيرخواهانه دارد، اما انگيزه واقعى اش خيرخواهى طرف مقابل نيست، بلكه مى خواهد به او بگويد كه من مى دانم تو اين عيب ها را دارى و من چون فاقد آن عيوب هستم، به خود حق مى دهم تو را نصيحت نمايم.

يكى از توصيه هايى كه علماى اخلاق به انسان ها مى كنند و بر اين مطلب نيز بسيار تأكيد مىورزند اين است كه وقتى مى خواهيد كارى انجام دهيد، خوب دلتان را بكاويد تا ببينيد انگيزه و قصدتان از انجام اين كار چيست. اگر انسان اين مطلب را در نظر بگيرد از بسيارى خطرها مصون خواهد ماند. انسان همان طور كه مراقب است ـ كه مثلاً ـ شريكش سر او كلاه نگذارد، بايد مراقب باشد كه دلش نيز شيطانى نشود و وسوسه ها و انگيزه هاى شيطانى او را به راه خطا نكشاند.

بايد توجه داشت كه عقل و نفس در معارف و علوم اسلامى، از جمله فلسفه، معانى متعددى دارند. اين اشتراك لفظى موجب مى شود كه بسيارى از افراد اشتباه كنند و يكى را به جاى ديگرى بگيرند. اصطلاحى كه در اين جا از «عقل» و «نفس» به كار مى رود، اصطلاحى اخلاقى است و براساس آن، عقل آن است كه انسان را به راه صحيح هدايت مى كند و نفس آن است كه او را به ورطه سقوط مى كشاند. البته تشخيص اين كه چه چيزى موجب صعود و تكامل است و چه چيزى موجب سقوط و انحطاط، هم با عقل است و هم با دستورات شرع و موازينى كه بايد رعايت شود.

انسانى كه خير خودش را مى خواهد، طبيعى است بايد از كسى پيروى كند كه او را به راه خير دعوت مى نمايد. ما همواره بايد عقل خودمان را پيشوا قرار دهيم و به مانند فرزندى كه از پدر پيروى مى كند، دستمان را در دست او بگذاريم تا از خطرها رهايى يابيم. از آن طرف، نفس را كه مانع از رسيدن ما به ارزش هاى متعالى و كمالات انسانى و الهى است، به مثابه دشمنى تصور نماييم كه بايد با او پيكار كنيم: وَ اجْعَلْ عَقْلَكَ والِداً تَتَّبِعُهُ وَ اجْعَلْ نَفْسُكَ عَدُوّاً تُجاهِدُهُ.

تمايلات نفسانى به هر حال موجد لذت هايى براى انسان است، اما انسان بايد توجه كند كه اين لذت ها بسيار زودگذر، بى دوام و بى ارزش هستند. ارزش لذت هاى دنيوى با خواب هاى شيرين و لذت بخش تفاوت چندانى ندارد؛ همان طور كه از خواب چيزى عايد انسان نمى شود، بهترين و عميق ترين لذت هاى دنيا نيز بسيار گذرا هستند و پس از مدتى اثرى از آنها باقى نخواهد ماند. اما لذت هاى اخروى و معنوى اين گونه نيستند و براى هميشه ماندگارند؛ رابطه با خدا زوال ناپذير است: ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باق؛(3) آنچه نزد شما است نابود خواهد شد و آنچه نزد خدا است تا ابد باقى است.

اگر ما طورى رفتار نماييم كه دست آورد آن ارتباط بيش تر با خدا باشد، اين ارتباط فانى شدنى نيست. انس با خدا، معرفت خدا و اولياى الهى چيزهايى است كه هميشه ماندنى و لذت آفرين خواهد بود، اما آنچه مربوط به هوس هاى مادى و زودگذر دنيا است، هر چند ما آنها را واقعيت بپنداريم، روزى در عالمى ديگر ـ كه حقايق بر ما روشن مى شود ـ خواهيم ديد كه خواب و خيالى بيش نبوده است. قرآن كريم از زبان انسان هايى كه به فكر آخرت خود نبوده اند و در روز قيامت زبان به سخن مى گشايند، مى فرمايد: يَقُولُ يا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَياتِي؛(4) و با حسرت گويد اى كاش در دنيا براى زندگانى ابدىام چيزى پيش فرستاده بودم. آن جا است كه انسان مى فهمد آنچه را مرگ مى پنداشت، عين زندگى بوده است، و زندگى دنيا در واقع مرگ و بازيچه و سرگرمى: وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ؛(5) اين زندگانى چند روزه دنيا فسوس و بازيچه اى بيش نيست و زندگانى اگر مردم بدانند به حقيقت دار آخرت است.

بنابراين، بايد بدانيم كه آنچه نفس ما را به آن دعوت مى كند چيزى عاريه اى است كه لحظاتى نزد ما است و بعد هم آن را پس مى دهيم: و عاريةً تَرُدُّها. چيزى براى انسان باقى مى ماند كه در پرتو عقل و در سايه ارتباط قلبى با خدا به دست آمده باشد.

حضرت در ادامه مى فرمايند: تو مانند كسى هستى كه بايد خودت، طبيب خودت باشى، هم درد را به تو شناسانده اند و هم درمان را؛ اين تويى كه بايد يكى از آن دو را انتخاب كنى. انسان عاقل هيچ گاه درد را انتخاب نمى كند، به دنبال نشانه هاى صحت و سلامتى كه در اختيار او گذاشته شده است، مى رود تا با تدبير خود آن را بيابد: فَاِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ طَبيبَ نَفْسِكَ و عُرِّفْتَ آيةَ الصِّحَةِ و بُيِّنَ لك الدّاءُ و دُلِلْتَ عَلَى الدَّواءِ فَانْظُر قيامَك على نَفْسِكَ.


(1). يوسف (12)، 53.

(2). فجر (89)، 27.

(3). نحل (16)، 69.

(4). فجر (89)، 24.

(5). عنكبوت (29)، 64.

/ 123