آموزه هاى زندگانى حضرت زهرا(س)(9)
ديدگاههاى اخلاقى در سيره و سخن الهى
احمد لقمانى سپيده سخن
مجموعـه ديدگاههاى اخـلاقى فاطمه زهرا ـ عـليهاالسـلام ـ كه در سيره زندگانى و سخنان الهى آن پـاك بـانو نمايان است, گنجـينه اى گرانبـهاست كه از آغازين روزهاى حيات تا واپـسين لحظه هاى زندگى نقشى سرنوشت ساز و سعادت بخش خواهد داشت. آنان كه تإثير كيمياگون سلسله سـخـنان انسـان سـاز پـيشوايان معـصـوم(ع)را در جـلوه هاى اخـلاقى, دريافتـه اند خـود را نيازمند دستـورالعملها, سـفارشها و يا وردها و ذكرهاى بـيگانگان از اين پاكان نمى بينند و از آن سو هرچه بـيشتر جرعه هاى حيات بـخش معرفت از اينان مى نوشتند, عطشى بـيشتر مى يابـند و پـس از چندى خود را چـونان واصلان بـه آب حـيات مى بـينند كه سـراب نامهاى مخـتـلف و قيافه هاى گوناگون, هيچ گاه از آنان دلبرى نمى كند. و اين ارمغان الهى بـدان خاطر است كه شخصيتهايى چون زهراى مرضيه(س)انسانهايى خودساخته و خداساخته اى بـوده كه يكايك سخنان آنان بـرخاستـه از ژرفاى وجود و عشقى بى كران نسبـت بـه خداوند است. و پيش از آنكه نسخه هاى هدايت بـخش دهند, گفته هايشان بـسان دارويى مى ماند كه از آسـمان عـصـمت فرو بـاريده و دردهاى روحـى روانى را بـه گونه اى شايسته و بايسته درمان مى كند. گرچه ياس ياسين; فاطمه زهرا(س)خود بـيش از هجده بـهار از زندگى زمينى پـشت سر نگذاشته بود, اما سيره و سخن آسمانى او اصول, ملاكها و معيارهاى ثابـت و پـايدارى بـراى زندگانى سعادتآميز بـيان مى كند كه بـراى تـمامى قشرها, جـنسـها و سـنها همانند نوجـوانان, جـوانان ميانسـالان و كهنسالان, با هر اعتقاد و باورى هدايت بخش خواهد بود. ... در بخـشهاى پـيشين اخـلاق اجـتـماعى, اقتـصادى, سـياسـى و خانوادگى, اخلاص, ادب, انفاق و ايثار, شكيبايى, صبر و بـردبـارى را در آينه گفتار و رفتار آن حضرت بـررسى كرديم و بـا تحليل هر يك گوهرهاى گرانسـنگى از معرفت و هدايت را بـه دسـت آورديم تـا هميشه در آغوش دل و ديده مان, روشنى بـخش لحظات زندگيمان بـاشند, اينك ادامه بحث را پى مى گيريم: 9. فلسفه بلا, مصيبت و گرفتارى
پـرسـشـى كـه بـا ورود هر يك از ما در جـامعـه هماره بـرابـر ديدگانمان قرار دارد ـ و گاه لغزشـهاى فكرى عقيدتـى بـه دنبـال خواهد داشت ـ آن است كه فلسفه بـلاها و گرفتـاريهاى افراد چيست؟ چـگونه است كه انسانهاى راحت طلب و رها از اعتـقادات و بـاورهاى دينى در ظاهر داراى رفاه و راحتى بـيشترى نسبـت بـه خداجويان و بـاورمندان بـوده و در زندگى خـويش خـوشتـرند; اما افرادى كه داراى پيوند معنوى بـيشتر, عشق و شور فراوانتر و طاعت و اطاعتى افزون ترند, در تنگناهاى اقتصادى, ناهمواريهاى اجتماعى و بـلاهاى روحى روانى و جسمانى بيشترى قرار دارند؟! در نگاه نخست فرار از تكليف و بندگى همراه با خوشى و شادى و حتى فراوانى مال و درخشش موقعـيت اجـتـماعى ديده مى شـود و شـگفتآور آنكه هر چـه ارادت و عـبـوديت و قرب الهى افزايش يابـد, آوار بـلاها و سـخـتـيها نيز افزونتر مى گردد!! بـراستـى چگونه مى تـوان بـين اين دو رابـطه اى منطقى و قابل قبول ايجاد كرد و پذيرفت كه:
هر كه در اين بزم مقرب تر است
جام بلا بيشترش مى دهند
جام بلا بيشترش مى دهند
جام بلا بيشترش مى دهند
مومنان; به خاطر امتحان و آزمون الهى
انبيا و رسولان; بـراى دستـيابـى بـه درجات بـيشتـر و مقامهاى والاتر.(1)
و در گسـتـره اى وسـيع تـر تـمامى داده ها و نداده ها, گشايشها و تنگناها و راحتيها و اندوه ها
براى منت و مشيت و بلا و ابـتلإ است و چونان محك تجربـه اى است كه انسانهاى بـاورمند و روشن ضمير و يا راست قامت و پراستقامت در دو صحنه رفاه و ناكامى خود را بيازمايند و نسبت بـه وظايف خويش در صحنه هاى مختـلف آگاهى كامل يابـند.(2)آنچه بـراى آنان آرمان آسمانى و مقدس است, عمل به وظيفه و تكليف مى بـاشد نه رسيدن بـه نتـيجـه. از اين رو صالحان و مومنان همچـون طلا بـوده كه در كوره پـرآتـش دنيا مورد امتـحـان قرار مى گيرند تـا عيار آنان آشـكار شده(3)و ميزان دلدادگى و اطاعتشان در سـخـتـيها و سـوزها معلوم گردد ـ و الا در فراوانى نعمتها و ريزش رفاه و راحتى, بسيارى از مردمان دين باور و خداجويند در اين حال بـه مقدار نزول بـلاها و سختيها, درجات بهشت بيشتر, و مقدار قرب افزون تر مى گردد.(4)چنين بينش عالمانه و هوشمندانه, برخى از وارستگان و پاكان را بـر آن داشته كه هماره در پـى سختـيها و تـلخيهاى دنيوى بـوده و يكايك نامراديها را ((نعـمـت خـدايى)) , ((لـطف پـنهان)) و ((عـطيه اى الهى)) قلمداد كنند.(5)توفان بـلاها را موجب آمرزش گناهان, خالص شدن از ناخالصى ها و شائبـه ها, استمداد بـيشتر از خداوند, ياد و توسل بـيشتر بـه پـيشگاه معصومان(ع)بـدانند(6)و بـراى پـاره اى انسانها نشان ((محبـوبـيت نزد خداوند)) و ((دل نبـستن بـه زر و زيور دنيا)) و ((اخـلاص كـامل در راه خـدا)) (7)تـفـسـير كـنند. فاطمه زهرا(ع), گوهر يگانه اى بـود كه از آغاز زندگى تا فرجام آن سنگلاخهاى بـسيارى را پشت سر گذاشت و لحظه اى از ياد خدا, راه خدا و نام خدا غافل نگرديد. آن زمان كه در كنار پـدر و مادر در شعب ابـى طالب روزها و شـبـهاى سـوزانى را گذراند و آن هنگام كه سيلى بـى مادرى گلبـرگ وجود لطيف او را داغ درد و مصيبـت نهاد و سرانجـام در سالهاى همسردارى كه لحظه لحظه آن بـا ناهمواريها و تلخكاميهايى عجين بـود, همه را در محضر خدا و بـراى يارى دين خدا مى دانست و بر اين باور با آغوش گشاده و قلبى لبـريز از عشق و دلدادگى بـه استـقبـال حـوادث مى رفت. گاه كه سخـن از بـلاها و سختيها به ميان مىآمد, واژه هايى از معارف و دانشهاى خويش بـيان مى كرد و افزون بـر آثـار گوناگون هر يك, بـلاها را مايه پـاكى و طهارت از گناهان دانستـه و زمينه ساز حـضور قدسى انسان در بـهشت مى دانست.(و لكن بعد ما يطهرون من ذنوبهم بالبـلايا و الرزايا او فى عرصات القيامه بانواع شدائدها ...). (8 هنگامى كه رسول خدا(ص)حوادث تـلخ آينده را بـراى دخت دلبـندش بيان مى كرد, سخن به شهادت پاره تن فاطمه(س); سيدالشهدا(ع)رسيد. زهراى عزيز از پدر پرسيد: ((يا ابـتـاه! من يقـتـل ولـدى و قـره عـينى و ثـمره فـوادى؟ پـدرجـان! چـه كسـى فرزندم و نور چـشـمم و ميوه دلم حـسـين ـ عليه السلام ـ را شهيد مى كند؟ پـيامبـر فرمود: بـدتـرين افراد امت من. آنگاه فاطمه از محـل شهادت فرزند خود پـرسش نمود و چون نام كربـلا را شنيد, اين گونه سخن گفت: يا ابه! سلمت و رضيت و توكلت على الله; (9 اى پـدر, در بـرابـر خواسته هاى خدا تسليم و راضى ام و بـه خدا توكل كرده ام.
يكى درد و يكى درمان پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه جانانم پسندد
يكى وصل و يكى هجران پسندد
پسندم آنچه جانانم پسندد
پسندم آنچه جانانم پسندد
10. خنده, خوشرويى, خوشحالى
خنده, جلوه اى از هيجان درونى و تبلور احساسات نهفته آدمى است كه هنگام روبـه رو شدن بـا سخن و يا رفتار عجيبـى در چهره انسان پـديدار مى شـود بـه گونه اى كـه گاه دندانها نمايان و صـداى اين پديده به صورت خنده بـلند مى شود. خنده از ويژگيهاى انسانهاست و جلوه اى زيبـا از سـلامت روح و جـسـم خـواهد بـود, بـه گونه اى كه پژوهشگران بـر اين بـاورند كه از جمله واكنشهاى انسان در زندگى كه دستاورد ارگانيزم بدن و صفات مختلف است و از ارتبـاطى بـسيار پـيچيده و بـغرنج بـرخوردار است, خنده خواهد بود.(11)بـرخى ديگر, خنده, شوخى و خوشحالى را از ضروريات زندگى شـمرده اند كه بـراى صـاحـبـان فـكر و فـرهنگ, انديشـه و عـمل و علاقه مندان بـه ارزشهاى مطلوب خود, شيوه اى پـرتنوع, طراوت بـخش و روحيهآفرين خواهد بود.(12 اين ويژگى در وجـود افراد, نشان از نشاط روحى و طراوت بـاطنى بـوده و گاهى نوعى وسعت نظر و سعه صدر انسانها را در سخـتـيهاى زندگى بـيان كرده و از آن سو بـردبـارى, شكيبـايى و يا آزمودگى آنان را در فراز و نشيب مشـكلات ثـابـت مى كند! از اين رو آنان كه شيوه اى يكسويه در زندگى داشـتـه و ـ بـا كمال تـإسـف ـ هميشـه غم زده, اندوهگين و افسرده هستند, فرسودگى خاطر و پژمردگى درونى با سرعت بـسيارى, گلبـرگهاى وجودشان را فرا مى گيرد و افزون بـر آنكه قدرت تـصـمـيم گـيرى در مـيدان زندگـى را از دسـت مـى دهند, زيبـاييهاى خـدادادى را در نگـاه خـود و ديگـران هميشـه زشـت و ماتـم افروز نمايان مى كنند و محيط خانواده را چـون جـهنمى سوزان براى كودكان, نوجوانان و جوانان خويش مى سازند. حقيقت تلخى كه با اندوه فراوان ـ بـايد بـدان اعتراف كرد آن است كه برداشت, نگاه و قضاوت انبوه بى شمارى از افراد جامعه بـه افراد دين بـاور, خداجو و شيداى ارزشهاى دينى و الهى, آن است كه اينان هميشه اندوهگين و افسرده بوده و بـيشتر اوقات بـا گريه و غم همراهند تـا خنده و خوشحالى! بـدين خاطر در بـين نوجوانان و جوانان ـ كه دوره اى پـرجست و خيز و بـا هيجان, بـه همراه انواع شاديها و شادمانيها را مى گذرانند ـ آموزه هاى دينى چونان زنجيرى سخت و دشوار مى ماند كه راه را بـر هر گونه نشاط, تفريح, تنوع و خنده و خـوشحـالى مسدود مى كند! بـى شك اين ذهنيت نادرست فرآورده شيوه بـرخورد اجتماعى و خانوادگى بـرخى از مومنان و دين بـاوران است كه گاه با افراطهاى خود, فضاى مذهب و پايبندى به ارزشهاى دينى را اين گونه نامطلوب, غير قابل تحمل و حتى دردآور معرفى كرده اند. از آن سو تـوجـه بـه اين حـقيقت ـ كه چـون گوهرى گرانبـها در آموزه هاى دينى بـه چـشـم مى خـورد ـ نيز ضـرورى اسـت كـه خـنده, خوشرويى, شادى, شادمانى و خوشحـالى مرزهاى شناختـه شده اى دارند كه گستره هر يك حفظ ارزشهاى والاى مذهب و پايبندى بـه اصول الهى خواهد بـود. بـه ديگر سخن تمامى اين شيوه ها ((وسيله)) اى بـراى انجام وظيفه بهتر و بندگى بـيشتر نه آنكه ((هدف)) بـوده و ديگر وظايف در حـاشيه قرار گيرد بـه طورى كه دين بـاورى و تـكاليف آن كم رنگ و بى رنگ گردد و از متن زندگى حذف شود! الگوهاى پـاك و شايستـه اى چـون رسول خدا(ص), امير مومنان(ع)و فاطمه زهرا(س) هميشه از تعادل و همه سو نگرى در زندگى برخوردار بودند. آنجا كه عرصه عبادت و بـندگى در نماز و روزه پديد مىآمد از لحظه هاى زندگى بيشترين استفاده ها را مى كردند; در ميدان جهاد با دشمن بيرونى و درونى هماره سربـلند و موفق بـودند و در محيط خانه و خانواده با همسر و فرزندان خود با شيوه اى شيرين, لبخندى هميشه بـر لب و عبـارات مليح و نمكين زندگى مى كردند. وسـعت اين شيوه ها چنان بـود كه فاطمه زهرا(س)در سخنى كوتـاه, آثـار بـلند خوشرويى را افزون بـر شيرينى و روانى زندگى, بـه سوى بـهشت سوق داده, فرموده است: ((بشر فى وجه المومن يوجب لصاحبه الجنه و بشر فى وجه المعاند لمعادى يقى صاحبه عذاب النار)) ; (13 خوشرويى برابـر مومنان و دين بـاوران, پاداشى چون بـهشت در پى دارد و خوشرويى بـا دشمن انسانهاى تـجـاوزگر, انسان را از عذاب آتش باز مى دارد. هدفمندى و پويايى زندگى آن بانو, بينش ارزشمندى به وى بخشيده بـود كه در عرصـه هاى مخـتـلفى كه زمينه هاى عبـوديت و پـاكدامنى بـيشتـرى فراهم مى شد, خوشحـالى وى اوج مى گرفت, زيرا سرافرازى و خـوشبـخـتـى پـايدار در نگاه فاطمه(س), انجـام وظايف بـندگى در صحنه هاى گوناگون زندگى بود. از اين رو چون رسول خدا(ص)امور منزل داماد و دختر خود را اين گونه تـقسيم كرد كه; كارهاى داخل منزل را فاطمه(س)و كارهاى بـيرون را على(ع)انجـام دهد آن حـضـرت بـا تبسمى دلنشين و شادى بسيارى فرمود: ((فلايعلم ما داخـلنى من السـرور الا الله بـاكفائى رسـول الله تحمل رقاب الرجال)) ; (14 جـز خـدا كسى آگاه نيست كه از اين تـقسيم كار تـا چـه اندازه خوشحال شدم, زيرا رسول خدا مرا از انجام كارهايى كه مربـوط بـه مردان است, بازداشت. و يا در آخرين لحظات حيات پيامبر(ص)كه بغض غم, گلوى فاطمه را مى فشرد و از ديدگان او قطرات اشك ريزان بود, تا رسول خدا(ص)خبر لقإ پـروردگار و شهادت زودهنگام فاطمه(س)را بـه وى خبـر داد و اولين فرد ملاقات كننده با خود را از خاندان خويش, زهرا(س)دانست, آن بانو خوشحال شده, لبان وى با خنده گشوده شد و تعجب اطرافيان را در آن لحظه هاى حساس برانگيخت.(15 تـوجـه فاطمه(س)بـه خستـگى شوهر و سختـيهاى زندگى در زمانهاى گوناگون آنچنان سنجيده و بهنگام بود كه گاه برابر نگاه على(ع), فرزند دلبـند خود را بـر دستان خود نوازش مى داد و بـراى نشاندن غنچه لبخند بر صورت شوهر و رفع خستگى از او اين شعر را به حسين خود مى گفت: انت شبيه بابى لست شبيها بعلى(16 حسين جان! تو به پدرم رسول الله شباهت دارى و نه بـه پدرت على. امام على(ع)سخـنان فاطمه را مى شنيد, لبـخـند و تـبـسمى زيبـا مى نمود و بـا سخـنان نغز و شيرين فاطمه مشكلات و اندوه زندگى را از ياد مى برد. 11. دنيا, دنياخواهى, دنياجويى
((دنيا)) , ((دنياخواهى)) و ((دنياجويى)) از موضوعاتى است كه در معارف ما داراى دو جلوه متفاوت و حتـى متـضاد است. در يك سو چهره اى منفى بـا هشدارهاى تند و دافعه هاى بـسيار مى يابـيم, بـه گونه اى كه افزون بـر نهى از نزديك شدن بـه دنيا و زينتهاى خيره كننده آن, ((ملعون)) (17)ناميده شـده و بـازارى معـرفى شـده كه تمامى افراد در آن نه تنها سودى نمى بـرند بـلكه اصل سرمايه خود را نيز از دست داده, دچـار خسران مى شوند.(18)بـدين خاطر ((معدن بديها و آفات)) و ((محل غرورها و فريبـها)) (19)قلمداد شده است كه صاحبان بينش و بصيرت دل بـدان نمى بـندند و از خطرات آن ايمن خواهند بـود.(20)چنين متاع زشت و پر خطر, آرمان افراد شقاوتمند معرفى شده و مزرعه ناكاميها و بديها بـيان گشته كه علاقه بـدان, بنيان تمامى بدبختيهاى انسانها در مسير زندگى خواهد بـود. آثار اين علاقه فساد عقل, كورى ديده و كرى قلب ترسيم شده و پايان راه پرفراز و نشيب و طمعآلود آنان, ناكاميهاى بـسيار و اضطراب خاطر و دلبستگى بسيار بيان شده است.(21 گاه كه از پيشـوايان دين ارزش دنيا سـوال شـده, آنان دنيا را پست تـر از ((عطسـه بـز)) , بـى ارزش تـر از ((لنگه كفش فرسـوده و بى بها)) و حتى ((بـى مقدارتر از استخوان خوك در دست شخص جزامى)) معرفى كرده اند(22)و با واژه ها و عبـارات مختلف, دوستان و اصحاب خـويش را از اميدوارى بـه دنيا و تـكيه گاه قـرار دادن آن بـراى امروز و فرداى خود سخت بـرحذر داشتـه اند(23)و بـراى دين بـاوران خـردمند, دنيا را چـونان زندانى تـوصيف كرده كه هر لحـظه آرزوى رهايى از آن را در قلب و انديشه خود مى پرورانند. (24)بدين خاطر دنيا را بـراى شيفتگان خداوند چونان پـلى دانسته كه لحظاتى چند قصد عبور از آن را دارند و در اين مسير انواع بلاها و سختيها بر آنان بـاريده مى شـود تـا دل بـدان نبـندند و لذات و شـيرينى هاى زودگذر آن هيچ گاه جـايگـاهى در وجـود اينان نيابـد; شـاديها و شيونها در نگاهشان يكسان بوده و حتى سختيها و اندوهها, نعمتهاى خداوند و ارمغانهاى الهى دانسته شود.(25 اما از سوى ديگر, دنيا ((خانه پرهيزگاران)) ; (26) ((بـرترين مددكار سراى جاودان)) ; (27) ((محل ذخيره اعمال صالحان)) (28)و ((پـلكان صعود بـه سوى آخرت)) (29)معرفى شده است. سرايى دانسته شده كه از لذتـهاى شايستـه نبـايد خود را محـروم كنيم و چـونان ((تجارتخانه)) اى بدان بنگريم كه بـا لحظه هاى آن مى توان سودهاى سرآمد به دست آورد و تجارتهاى جارى بـيشتـرى كرد. بـرتـر از آن همانند ((مسجـد)) ى بـدانيم كه دوستـان صالح خـداوند در آن بـه بندگى و عبوديت مى پردازند تا فرداى نياز و احتياج, سرمايه دارانى غنى و سربلند بـاشند و در پيشگاه خداوند و اوليإ او شرمنده و سرافكنده نگردند.(30 بـراستى كدام يك از اين دو ديدگاه را بـايد بـپـذيريم؟ و آيا ديدگاه سومى كه در آن بين اين دو نظر نوعى رابطه بـرقرار شود و فلسفه هر يك بيان شود, وجود دارد؟ با نگاهى فراتـر از ظاهر الفاظ و واژه ها و پـژوهش بـيشتـر در مجموعه گفته ها به خوبـى درمى يابـيم دنياى منفى, نكوهش شده و پر آفـت كه در هر گوشـه آن خـط قـرمز وجـود دارد و ارزشـى آنچـنان آزاردهنده به خود گرفته است, دنيايى است كه ((هدف اصلى)) زندگى ما باشد و چنان در اعماق وجودمان رخنه كند كه نوعى ((دلبستگى و وابستگى قلبى)) (31)به همراه داشته باشد. به ديگر سخن, حضور در دنيا و لذت بـردن از تمامى نعمتهاى آن با اين نگاه كه گذرگاهى بـيش نخواهد بـود و هر لحظه بايد آماده كوچ به اقامتگاه اصلى بـود,(32)نه تنها ناپسند نيست بـلكه پـسنديده, شيرين و گوارا خواهد بـود. حـقيقتـى كه خداوند بزرگ, خود در قرآن بدان اشاره فرموده است: ((وابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره و لا تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك...)) (33 و بـه آنچه خدايت داده, سراى آخرت را بـجـوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نيكى كرده, نيكى كن ... با چنين بينشى, چون به ديدگاههاى ياس ياسين; فاطمه زهرا(س)در باره دنيا مى نگريم, همه بـاورها, سخنان و تصميمهاى او را, پاك, شفاف و قدسى مى يابيم به گونه اى كه براى تمامى قشرهاى جامعه بـا تمامى ديدگاههاى متفاوت الگويى شايسته و معرفتآموز خواهد بـود. آن هنگام كه شـيوه بـسـيارى از افـراد را ((دنياپـرسـتـى)) و ((شيفتگى و شيدايى بـه دنيا)) مى بـيند, خود را از جمع آنان دور ساخته, با صراحت كامل مى فرمايد: انى لا احب الدنيا; (34) من دنياى ((دنياپرستان)) را دوست ندارم. و زمانى كـه مدينه را دربـردارنده از دنيازدگانى مى بـيند كـه براى زر و زيور زندگى و رفاه و راحتى خود هر آنچه توان و تدبير داشتند در حق او ستم كردند, دست به دعا برداشته, بيزارى خود را از دنيايى اين گونه بيان مى كند و مى فرمايد: يا رب! انى قد سئمت الحـياه و تـبـرمت بـاهل الدنيا فالحـقنى بابى. الهى! عجل وفاتى سريعا; (35) پـروردگارا! از زندگى خسته و روىگردان شده ام و از دنيازدگان, بلاها و مصيبتهاى ناگوار ديدم, خدايا مرا به پدرم رسول خدا ملحق كن و مرگ مرا زود برسان. در آخرين روزهاى زندگانى فاطمه(س)كه بـا درد و اندوه بـيمارى لحـظات سختـى را مى گذراند, زنان مهاجـرين و انصار بـه عيادت وى رفته و پرسيدند: اى دختر رسول خدا! چگونه صبـح كردى؟ و بـا بـيمارى چه مى كنى؟ و زهراى مرضيه(س)با تلخكامى بسيارى, لب به سخن گشود و فرمود: اصبحت و الله عائفه لدنياكن ...(36 صبـح كردم در حـالى كه بـه خـدا سـوگند, دنياى شـما را دوسـت نمى دارم ... اما در سخنى ديگر چـون سخن از بـهره گيرى از دنيا بـراى فرداى جاودان بـه ميان مىآيد, آن حضرت سه راهكار و شيوه را بـراى اين مهم بيان كرده, مى گويد: حـبـب الى من دنياكم ثـلاث: تـلاوه كتـاب الله و النظر فى وجـه رسول الله و الانفاق فى سبيل الله; (37 از دنياى شما سه چيز محبوب من است: تلاوت قرآن, نگاه بـه چهره رسول خدا(ص)و انفاق در راه خدا. بـا اندكى تإمل سه شيوه شايسته در گفتار فاطمه زهرا(س)بـراى تـكامل, رشد و پـويايى پـايدار و زندگى ساز مى تـوان يافت: نخـست ارتباط با خداوند ـ كه گاه در سخنان پروردگار با ما تجلى مى كند و نام آن ((تلاوت قرآن)) اسـت و گاه بـا سـخـنان ما بـا خـداوند جلوه گر مى شود كه ((دعا)) ناميده مى شود. و به تعبير زيبـاى حضرت امام(قدس سـره); يكى قرآن نازل اسـت و ديگرى قرآن صـاعـد.(38)ـ ديگرى ارتباط بـا نبـوت و ولايت است كه ثمربـخش خدامحورى و مكمل خدابـاورى خواهد بـود و سومين شيوه, حضور در فضاى فكرى فرهنگى, اجتـماعى اقتـصادى و سياسى جامعه است كه از نمودهاى ارزشمند آن رسيدگى به نيازمندان مادى خواهد بود. بـى شك دنياى محبـوب و مطلوب فاطمه(س)و پـيروان آن پـاك بـانو, دنيايى است كه سر در آسمان وحى داشته, دستى بـر دستـان رسالت و امامت گذارد. و با دستى ديگر در بـين مردم, حاجتمندان را ـ بـا نيازهاى گوناگـون ـ دسـتـگـيرى نمـايد. زمـانى كـه چـنين نگـاه همه سويه اى به دنيا وجود داشته بـاشد, نتيجه آن, گفتار حضرت است كه چون رسـول خـدا او را ديد كه روى زمين نشسـتـه, بـا يك دسـت فرزندش را در آغوش گرفته شير مى دهد و بـا دستـى ديگر بـا آسياب دسـتـى گندمها را آرد مى كند, بـا ديده اى اشكبـار بـه دخـت خـود نگريست. ولى فاطمه زهرا سـلام الله عليها ـ بـا گسـتـره معرفت و جامعيت خود به پدر عزيز خود گفت: يا رسـول الله! الحـمدلله على نعمائه و الشـكر على الائه; (39 اى رسول خدا! حمد و سپاس بـر نعمتهاى خداوند و شكر بـر تمامى الطاف او. آرى!
آيه قرآن كه گل دفتر است
نور نداريم چنين قاهره
عرش خدا, رقعه منشور او
نور على نور على نور او(40
معرفت فاطمه و كوثر است
عالمه و طيبه و طاهره
نور على نور على نور او(40
نور على نور على نور او(40
1ـ امام عـلـى(ع), بـحـارالانوار, عـلامه مجـلـسـى, ج67, ص235. 2ـ امام صـادق(ع), ميزان الحـكمه, محـمدى رىشـهرى, ج1, ص478. 3ـ امام عـلى(ع), غـررالحـكم و دررالكلم, بـحـارالانوار, ج77, ص286. 4ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج13, ص156. 5ـ امام كاظم(ع), بحارالانوار, ج67, ص237. 6ـ رك: بــحــارالانــوار, ج81, ص179 و 198 و 191, ج67, ص232. 7ـ رك: هــمـــان, ج67, ص208 و ج81, ص196 و ج82, ص148 و ج81, ص188. 8ـ لئالى الاخبـار, ج5, ص;156 كتـاب عوالم, ج11, ص;620 تـفسير البرهان, ج4, ص21. 9 تفـسـير فـرات كوفـى, ص;55 بـحـارالانوار, ج44, ص;264 تـظلم الزهرإ, ص95. 10ـ كتـاب عـوالم, ج11, ص;442 بـحـارالانوار, ج53, ص19 و ج43, ص183 و 214. 11ـ نظريه هاى شخصيت, دكتر على اكبر سياسى, ص;46 بعد از سلام چه مى گوييد؟, دكتر اريك برن, ص134. 12ـ براى موفقيت و خوشبختى آفريده شده ايم, دكتر موريل جيمز و دكتر دورتـى جـنگوارد, تـرجـمه دكتـر قاسم زاده, ص;188 نظريه هاى مشـاوره و روان درمانى, عبـدالله شـفيعآبـادى و غلامرضا ناصـرى, ص267. 13ـ كتـاب عوالم, ج11, ص;628 بـحـارالانوار, ج72, ص401 و ج75, ص401. 14ـ رياحـين الشـريعه, ج1, ص;193 وسـايل الشـيعه, ج14, ص;123 كوكب الدرى, ج1, ص151. 15ـ صحـيح مسلم, ج4, ص;1904 صحـيح البـخـارى, كتـاب المناقب, ش3353 و ج6, ص12 و ج4, ص248 و ج8, ص78 و ج5, ص;26 مسـند احـمد, كتاب باقى مسند الانصار, ش23343 و 24839. 16ـ مسند احمد, ج6, ص;283 كتاب عوالم, ج11, ص;619 فتح البارى, ج8, ص97. 17ـ امام كاظم(ع), بحارالانوار, ج73, ص20. 18ـ امام عـلى(ع): غررالحـكم و دررالكلم; بـحـارالانوار, ج73, ص88. 19ـ همان, بحارالانوار, ج78, ص366. 20ـ شرح نهج البلاغه, ابن ابى الحديد, ج8, ص275. 21ـ ميزان الحكمه, ج3, ص293. 22ـ شرح نهج البـلاغه, ابـن ابـى الحـديد, ج1, ص203 و ج11, ص;246 بحارالانوار, ج40, ص;337 شرح نهج البلاغه, ج20, ص185. 23ـ بـــحـــارالانـــوار, ج78, ص452 و ج73, ص105 و ج78, ص19. 24 بـحـارالانـوار, ج13, ص;428 كـنـزالـعـمـال, خ6082 و 6081. 25ـ شرح نهج البـلاغه, ابـن ابـى الحديد, ج8, ص;244 بـحارالانوار, ج73, ص82 و ج77, ص187. 26ـ امام بـاقر(ع), بـحارالانوار, ج73, ص107. 27ـ همان, همان, ص127. 28ـ امام على(ع), غررالحكم و دررالكلم. 29ـ امام على(ع), بـحـارالانوار, ج67, ص;67 نهج البـلاغه, خطبـه 154. 30ـ نهج البلاغه, خطبه 154 و كتاب 55. 31ـ رك: بحارالانوار, ج13, ص;351 كنزالعمال, خ;6074 بحارالانوار, ج73, ص7. 32ـ نك: مقاله خنده, شوخى, شادمانى, پـيام زن, ش فروردين ماه 1378, از همين قلم. 33 سـوره قصص, آيه ;77 رك: تـفسـير اطيب البـيان, ج10, ص;276 البـرهان, ج3, ص;237 الـمـيزان, ج16, ص;76 نـمـونـه ج16, ص155. 34ـ نزهه المجالس, ج2, ص;226 الغدير, ج2, ص318. 35ـ احـقاق الحـق, ج19, ص;160 كتـاب عـوالم, ج11, ص;487 كوكب الدرى, ج1, ص;241 وسيله النجاه, ص28. 36 معانى الاخـبـار(سخـنرانى در جـمع زنان انصار و مهاجـرين ـ خطبـه دوم فاطمه(ع)) ; احتجاج طبـرسى, ج1, ص108, كشف الغمه, ج2, ص147. 37ـ وقايع الايام خيابانى, جلد صيام, ص295. 38ـ رك: مجموعه سخنان حضرت امام خمينى(ره), در بـاره ((تـلاوت قرآن و قرائت دعا)) . 39ـ بـحارالانوار, ج43, ص;86 مناقب ابـن شهر آشوب, ج43, ص;342 تفسير البرهان, ج4, ص476. 40ـ بـرگزيده اى از قطعه شـعر ((گل زهرا)) , مجـله كوثـر, ش8, ص90. ماهنامه پيام زن ـ شماره 95 ـ بهمن 78