خطاب تهديد آميز ابوبكر به مردم - اسرار فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار فدک - نسخه متنی

محمد باقر انصاری، سید حسین رجایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عمر گفت: آيا بيش از يك تُندى بود كه از بين رفت و آيا بيش از يك لحظه اى بود كه گذشت؟ و مثل آنكه آنچه بوده اصلاً واقع نشده است، و گناه آنچه كه بود بر عهده ى من بگذار! را وى مى گويد: پس ابوبكر با دستش بر شانه عمر زد و گفت: چه بسيار گرفتارى كه تو آن را رفع نمودى!

خطاب تهديد آميز ابوبكر به مردم

آنگاه اعلان كرد تا مردم اجتماع كنند، و مردم جمع شدند و ابوبكر بر فراز منبر رفته و پس از حمد و ثناى خدا گفت:

اى مردم، اين چه حالتى است كه با هر حرفى آرزوئى است؟ اين آرزوها در عهد پيامبرتان كجا بود. پس هر كسى كه شنيده بگويد و هر كه شاهد بوده صحبت كند. بلكه اين قضيه همچون قضيه ى روباهى مى ماند كه شاهدش دُمش بود! [اشاره به يك ضرب المثل عربى است و معنايش اين است كه: شاهدى بر مدعايش جز بعض و جزء خويش نيست. خدا او را لعنت كند و لعنت كرده است! ملازم هر فتنه اى است و مى گويد: «فتنه را بحال اولى برگردانيد». طالب فتنه است بعد از آن كه كهنه شده همچون ام طحال مى ماند كه محبوبترين اهلش نزد او گمراه است.

آگاه باشيد اگر خواسته باشم بگويم مى گويم، و اگر تكلم نمايم مطلب را آشكار مى كنم. ولى تا زمانى كه رهايم كرده باشند من سخن نمى گويم. از بچه ها كمك مى گيرند و زنان را به يارى مى طلبند.

اى انصار صحبت سفيهان شما به من رسيده است. قسم بخدا سزاوارترين مردم به رعايت عهد رسول خدا شمائيد. شما كسانى هستيد كه پيامبر به سوى شما آمد و شما او را پناه داديد و يارى نموديد، و امروز شما از همه سزاوارتريد كه عهد او را پاس داريد. و بعد از اين همه، فردا صبح براى گرفتن هديه ها بياييد! من كسى هستم كه پرده اى را نمى درم و دست و زبانى را بلند نمى كنم مگر بر كسى كه سزاوار آن باشد! والسلام.

خطاب ام سلمه با مردم

را وى گويد: آنگاه ام سلمه سر خود را از حجره اش بيرون آورد و گفت: آيا به مِثل فاطمه اى كه دختر رسولخداست اين حرفها زده مى شود؟! در صورتى كه او حوريه اى بين انسانها، و اُنس براى نفس پيامبر است. در آغوش پيامبران تربيت يافته و نزد ملائكه دست بدست گرديده و در دامان زنانِ پاك رشد نموده و به بهترين وجهى در وجود آمده و به نيكوترين صورت تربيت شده است.

آيا گمان مى كنيد پيامبر ميراثش را بر او حرام نموده و او را از اين مسئله آگاه ننموده است؟ با اينكه خداوند به او فرموده: «و خانواده ى نزديك خود را از مخالفت احكام الهى بترسان». [سوره ى شعرا: آيه ى 214. آيا مى شود پيامبر به فاطمه اين مسئله را فرموده باشد ولى او مطالبه ى ارث نمايد؟!! و حال آنكه او بهترين زنان و مادر سرآمد جوانان و همتاى مريم دختر عمران و همسر شير شجاعان است. فاطمه اى كه با پدرش رسالتهاى پروردگار پايان يافت.

قسم بخدا پيامبر نسبت به او در گرما و سرما دلسوزى مى كرد و دست راست خود را زير سر او مى نهاد و روانداز او را دست چپش قرار مى داد. عجله نكنيد كه پيامبر ناظر گمراهى شماست و بر خدا وارد مى شويد. واى بر شما و بزودى خواهيد دانست.
[را وى مى گويد: ام سلمه در آن سال- بخاطر اين سخنان- از سهميه ى سالانه اش محروم شد.]

خطاب حضرت با رافع و يادآورى غدير

آنگاه حضرت (برخاست و) براه افتاد. رافع بن رفاعة بدنبال حضرت آمد و گفت: اى برترين بانوان، اگر حضرت ابوالحسن در رابطه با اين مسئله قبل از اين بيعتى كه با ابوبكر شد صحبتى مى كرد و اين مطلب را به مردم تذكر مى داد، ما شخص ديگرى را بجاى او نمى پذيرفتيم!

حضرت با حالت غضب به او فرمود: از من دور شو، خداوند بعد از واقعه ى غدير خم براى احدى دليل و عذرى باقى نگذارده است!

شكايت به اميرالمؤمنين

سپس فاطمه زهرا عليهاالسلام بسوى خانه مراجعت نمود در حالى كه اميرالمؤمنين عليه السلام انتظار بازگشت حضرت را مى كشيد و منتظر از راه رسيدن آن بانو بود. چون حضرت

نزد اميرالمؤمنين عليه السلام رسيدند و وارد خانه شدند خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كردند:

اى پسر ابوطالب! آيا مانند جنين نشسته اى، و مثل اشخاص متهم در خانه جاى گرفته اى؟ تو بالهاى بازان شكارى را مى شكستى، و اكنون پرِ پرندگان بى بال و پر بر تو تأثير كرده است؟!

اين پسر ابوقحافه است كه با قهر و غلبه بخشش پدرم و ذخيره ى دو پسرم را مى گيرد. او با جديت تمام به مبارزه ى من برخاسته، و او را با دشمنى هر چه بيشتر در مقابل صحبتهايم يافتم. تا آنكه انصار يارى خود را و مهاجران كمكشان را از من باز داشتند و چشمانشان را در يارى من بستند، و در نتيجه نه دفاع كننده اى هست و نه منع كننده اى!

با سينه اى پر از خشم كه فرو خورده بودم از منزل خارج شدم، و با خوارى به خانه بازگشتم. روى خود را به ذلت افكندى هنگامى كه صلابتت را سست نمودى. تو گرگان را از هم مى دريدى، ولى اكنون خاك را فرش خود قرار داده اى! نه گوينده اى را از كلام بازداشتى و نه از باطلى منع نمودى، و من اختيارى از خود ندارم.

اى كاش قبل از اين لحظه و قبل از خواريم مى مُردم. عذر من به درگاه خداوند همين بس كه ابوبكر متجاوز بود و من مى خواستم از تو حمايت كرده باشم. اى واى بر من در هر صبحگاه! و واى بر من در هر شامگاه! تكيه گاهها از بين رفت و بازو سست گرديد. شكايت خود را به پدرم مى نمايم، و انتقام از ستم آنان را از خداوند مى خواهم. خداوندا! تو در قدرت و قوت بر منع از آنان قوى تر هستى و عذاب و عقوبت تو سخت تر است.

تسلّى اميرالمؤمنين به حضرت زهرا

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: واى بر تو نيست، بلكه واى بر كسى است كه بغض تو را دارد و با تو بد رفتار مى كند. خود را از خشم بازدار، اى دختر پيامبر برگزيده و اى يادگار نبوت. در دينم عجز نشان ندادم و از آنچه قدرت داشتم كوتاهى نكردم.

اگر به اندازه ى كفاف زندگى مى خواهى روزى تو ضمانت شده است و متكفل آن مورد اعتماد است و آنچه براى تو آماده شده بهتر از چيزى است كه از تو منع شده است. پس به حساب خدا قرار ده.

حضرت زهرا عليهاالسلام عرض كرد: «خدا مرا كافى است»، و ديگر چيزى نفرمود.

عيادت زنان مهاجر و انصار

هنگامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام به خانه بازگشت و مريض شد- كه شهادت حضرت هم در اثر آن بيمارى بود- زنان مهاجر و انصار به عيادت حضرت آمدند و گفتند: اى دختر پيامبر، حالتان چگونه است؟

حضرت حمد الهى بجاى آورد و بر پدر بزرگوارش درود فرستاد و سپس فرمود:

صبح كرده ام در حاليكه به خدا سوگند از دنياى شما متنفرم و آن را رها كرده ام، و نسبت به مردان شما غضبناكم. با امتحانِ اول آنان را به دور افكندم و با آزمايشِ عمقِ ايمانشان آنان را مورد غضب و ملامت قرار دادم.

پس ننگ بر كُند شدن شمشير و بى استقامتى نيزه و اضطراب فكر و تزلزل روح جديت و ترس از فتنه و جنگ! [«د»: ننگ بر كندى شمشير و بازى گرفتن امور بعد از جدى بودن آن، و آسيب پذيرى مردم و شكاف برداشتن نيزه ها و فريب خوردن افكار و لغزش خواسته ها. و چه بد است آنچه براى آينده ى خود مهيا كرده اند كه خداوند بر آنان غضب كرده و دائماً در عذاب خواهند بود.

بنابر اين چاره جز اين نبود كه قلاده ى آن را بر گردنشان افكندم و سنگينى آن را بر دوششان قرار دادم و ننگ آن را بر سرشان افكندم.

پس خير از ظالمين دور باد و به بلا دچار شوند و از آثار نيك محروم باشند و از رحمت خدا دور گردند.

از على چه چيزى را نپسنديدند؟

و اى بر آنان! خلافت را از كوههاى بلند رسالت و پايه هاى نبوت و محل نزول روح الأمين با وحى مبين و از عالمان آگاه و حاذق در امر دنيا و دين به كجا كشاندند. بدانيد كه اين زيانِ آشكار است.

از ابوالحسن (على عليه السلام) چه چيزى را نمى پسنديدند؟

به خدا قسم، ناراضى بودند از صلابت شمشيرش و بى پروائى او از مرگش و شدت حمله هايش و برخوردهاى عبرت آموز او در جنگ، و از تبحر او در كتاب خداوند و غضب او در امر الهى.

چه كسى را بجاى على انتخاب كردند؟!

به خدا سوگند، اگر از گرفتن مهارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به او (على عليه السلام) سپرده بود خوددارى مى كردند [«ه» و «ك»: اگر بر مهارى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به على عليه السلام سپرده بود متحد مى شدند... و در «د» چنين است: به خدا قسم، اگر از جاده ى روشن روى گردان مى شدند و از قبول برهان واضح سرباز مى زدند، ايشان را به سوى آن باز مى گرداند و بر قبول آن وادارشان مى نمود. با او انس مى گرفت و آنان را چنان به آرامى سير مى داد كه محل بستن مهار را زخمى نكند و حركت دهنده ى آن خسته نشود و سواره ى آن به اضطراب نيفتد. و آنان را بر سر آبى فراوان و گوارا و زلال و وسيع مى بُرد كه آب آن از دو طرف نهر لبريز باشد و دو سوى آن گل آلود نشود، و آنان را از آنجا سيراب بيرون مى آورد. و در حاليكه [«د»: و پنهان و آشكارا براى آنان دلسوزى مى نمود، و از دنيا استفاده اى نمى برد و براى خويش برنمى داشت مگر بقدر سيراب شدن عطشان و سير شدن گرسنه، و زاهد از راغب در دنيا شناخته مى شد و راستگو از كاذب تشخيص داده مى شد، و اگر اهل آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى كردند درهاى بركات آسمان و زمين را بر آنها باز مى كرديم... براى آنان سيرابى را پسنديده است ولى خود از آن استفاده نمى كرد مگر بقدر رفع عطش سيراب و دفع شدت گرسنگى. و اگر خلافت را به او مى سپردند بركات آسمان و زمين بر آنان گشوده مى شد، ولى آنان از حق روى گردانيدند، پس بزودى خداوند آنان را به آنچه براى خود كسب كرده اند مؤاخذه مى نمايد و كسانى كه ظلم نمودند بزودى سزاى آنچه كسب كرده اند به آنان مى رسد و نمى توانند مانع چنين عاقبتى شوند.

پيش بينى عاقبت غصب خلافت

هان، بيا و بشنو. و تا زنده اى روزگار امر عجيبى را به تو نشان خواهد داد! و اگر تعجب كنى بدانكه همين حادثه تو را به تعجب وا داشته است!

به كدام سو روى آوردند؟! و به كدام تكيه گاهى إتكا نمودند؟! و به كدام پايه اى اعتماد نمودند؟! و به كدام دستاويزى چنگ زدند؟! و بر ضد كدامين ذريّه اى اقدام كردند و بر آنان چيره شدند؟! و براى چه كسى انتخاب كردند و براى چه كسى رها نمودند؟! چه بد سرپرستى و چه بد دوستانى! و براى ظالمين چه بد جايگزينى است.

به خدا سوگند پس ماندگان را به جاى پيشتازان، و ترسوى نادان را بجاى دلير آگاه، و فرومايگان را بجاى معتمدان خود قرار دادند. بينى شان بر خاك ماليده باد و پشيمان شوند قومى كه گمان مى كنند كار درستى انجام مى دهند. بدانيد كه آنان مفسدند ولى خود نمى دانند. و اى بر آنان! آيا كسى كه به حق هدايت مى كند سزاوارتر به پيروى است يا كسى كه خود هدايت نيافته مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده است؟! چگونه حكم مى كنيد؟!

خسارت امت با غصب حق على

بدانيد قسم به لايزالى خداوند، هم اكنون فتنه بار دار شده است! پس زمان كوتاهى منتظر بمانيد تا ثمره اش ظاهر گردد. آنگاه از آن كاسه اى لبريز از خون تازه و سم تلخ كشنده بدوشيد. آنگاه است كه اهل باطل زيان مى كنند، و آيندگان از نتيجه ى آنچه پيشينيان پايه گذارده اند آگاه مى شوند.

سپس خيال خود را راحت كنيد و قلب خود را براى نزول فتنه قوى كنيد و بشارت باد شما را بر شمشيرى برنده، و قهر و غلبه ى متجاوز ظالم، و هرج و مرج دائمى و عمومى، و زورگوئى ظالمين كه اموال عمومى راغارت مى كند و براى شما چيز كمى باقى مى گذارد و جمع شما را درو كرده و نابود مى نمايد.

افسوس بر شما! چگونه خواهيد بود هنگامى كه دچار سر در گمى مى شويد؟ آيا حق را به زور به شما بقبولانيم در حاليكه خودتان مايل نيستيد؟!

عذرى كه پذيرفته نيست

سويد بن غفله مى گويد: زنان عيادت كننده فرمايشات حضرت زهرا عليهاالسلام را براى مردان خود بازگو كردند.

پيرو آن عده اى از بزرگان مهاجرين و انصار بعنوان عذر خواهى نزد حضرت آمده و گفتند: اى سيدة النساء، اگر ابوالحسن (على عليه السلام) اين مسئله را قبل از آنكه پيمانى ببنديم و عقدى را محكم كنيم بما يادآور مى شد، ما او را رها نكرده، و سراغ ديگرى نمى رفتيم.

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود: از من دور شويد (بس كنيد)، كه با بهانه هاى بيهوده تان عذر شما پذيرفته نيست و با كوتاهى هاى شما جاى هيچ سخنى باقى نمانده است!

/ 31