مقدمه - جرعه ای از کوثر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جرعه ای از کوثر - نسخه متنی

علیرضا سبحانی نسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید








مقدمه

بسم اللَّه الرحمن الرحيم
رويارويى فرهنگ اسلام و غرب در هيچ برهه اى از تاريخ اينگونه جدى و تنگاتنگ، و وظيفه مرزداران عقيده و فرهنگ اين مرز و بوم تا اين حد سنگين و طاقت فرسا نبوده است. دشمنِ بيدار، با هدف قرار دادن باورهاى اسلامى و مظاهر آن، سوداى ذبح ارزشهاى الهى اين دين را (در مسلخ فرهنگ منحط خود) در سر مى پروراند. بنابراين بر همه ديندانان و دين باوران راستين، فرض است كه براى مقابله با اين حملات همه سويه، از تمامى استعدادهاى موجود در پيكره ى معارف اسلامى استفاده نمايند.

يكى از مظاهر غرب پذيرى در كشورهاى شرقى، به ويژه كشورهاى مسلمان، روآوردن به نامهاى بى محتوا و پوچ غربى بوده كه خود حكايتگر گريز از فرهنگ ريشه دار كهن خويش و در غلتيدن به دامن سراب تمدن و فرهنگ نوظهور غرب است. اگر بپذيريم كه «نام» پرچم هويّت انسانهاست، لاجرم بايد اذعان كنيم كه برگزيدن نامهاى اجنبى معنايى جز برافراشتن پرچم بيگانگان بر بلنداى باورهاى مسلمانان ندارد. به همين جهت مقابله با اين روند رو به تزايد وظيفه همه كسانى است كه از سرچشمه معارف اسلامى سيراب شده و قلبشان براى حاكميت دين اسلام مى تپد.

شبيخون فرهنگى ابعاد مختلفى دارد و اصولاً پافشارى بر روى تهاجمِ
فرهنگى غرب غلط است. تهاجم عليه فرهنگ، يا خارجى است و يا داخلى، خارجىِ آن، كه نوع مرغوب آن مى باشد!! شرقى دارد و غربى، جنوبى و شمالى و زمينى، امّا آسمانى ندارد كه از آسمان جز خير نبارد.» [
«ثم لا تينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم». اعراف، آيه ى 17.] تهاجم داخلى عليه فرهنگ كه مرموزتر است، پنهانتر است، لذا مبارزه ى مشكلترى را طلب مى كند.

يكى از ابعادِ تهاجم فرهنگى، تهى نمودن جوامع از پشتوانه ى فرهنگ خودى آنها است. پيشينه ى فرهنگى هر ملتى مظاهرى دارد كه دور افتادن از آن مظاهر، يكى از اهدافِ مهاجمانِ عليه فرهنگ است.

نام بزرگان، فرزانگان، پاكان و اولياى خداوند جزئى از فرهنگ ما است. چون چنين است به ما سفارش نمودند تا نام آن بزرگان را بر فرزندان خويش نهيم و آنان را فراموش ننماييم كه فراموش نمودن هر جزئى از فرهنگ بتدريج انسان را تهى و پوچ مى گرداند و قرآن نام اين فراموشى را «خود فراموشى» [
«و لا تكونوا كالذين نسوا اللَّه فانساهم انفسهم». حشر، آيه ى 19.] و غربيون «اليناسيون» گذاشته اند.

كسى كه گوش نوازش، اسامى سبك و زننده غربى شد، از نامهاى وجيه فاطمه ى زهرا عليهاالسلام دور مى ماند و الگوى او يك ستاره سينما يا تلويزيون به مانند «اُشين» مى گردد. اين همان شبيخون فرهنگى است كه با تأملى بر روند نامگذارى در ايران و توجه به اسامى تازه مد، لبه ى تيز تيغ تهاجم را مى توان احساس كرد.

همنامى با پاكان و اولياى خداوند متعال يكى از ابعاد سازنده ى ولايت و مهرورزى است، كه در احياى شخصيت معنوى و اخلاقى انسانها بسيار مؤثر و الهام آفرين است. به همين دليل در معارف دينى تأكيد فراوانى بر نهادن اسامى و صفات اهل فضايل و شخصيتهاى برجسته ى بشرى به عنوان نام رسمى پيروان
اسلام، به عمل آمده است. همچنين تأكيد شده، مسلمانان از نامگذارى فرزندان خويش به آن اسامى نامناسب كه نشان مفاهيم نازيبا و يا يادآور افراد ناپاك تاريخ است جداًخوددارى نمايند. بنابراين گرچه در زبان محاوره ى علمى، آشنايى بالغات بيگانه لازم است، لكن در صحنه ى زندگى، هويّت اسلامى و ملى [
شايان ذكر است فرهنگ ملّى تا آنجا با ارزش است كه مخالف ارزشهاى اسلام نباشد.به تعبير ديگر هر چيز كه جزء فرهنگ باشد افتخارآميز نيست. قومى كه مدتى آتش پرست بوده است نبايد مظاهر آتش پرستى را به نام «فرهنگ ملّى» در محيط خود رواج دهد. اگر دورانى را كه ايران در آتش پرستى به سر برده، جزء ننگين فرهنگ ملّى خود ندانيم، حداقل براى يك ملت مسلمان، افتخارى ندارد. متاسفانه نامهاى فراوانى در جامعه متداول است كه نشان آتش پرستى است.

كتابهايى درباره «نامگذارى» وجود دارد كه سفارش به برگزيدن نام ملّى دارند، لكن اكثر اسامى پيشنهادى آنها از آيين آتش پرستى سرچشمه گرفته است!.] هر كس بايد محفوظ بماند. پس وام گيرى اسامى بيگانه، نشانى از بى هويتى است. شايد اين افراد بر اين باورند كه عمر كسانى كه نام خارجى دارند بيشتر و يا شخصيت آنها برتر است!!
و با احساس اين درد بر آن شديم تا با الهام گيرى از انوار اسامى و القاب شخصيت بلند «فاطمه ى زهرا عليهاالسلام» جامعه ى عزيز را، به حركتى مقدس اسلامى؛ يعنى، «نهادن نام نيك»، پرمحتوا و معرفت زا، بر فرزندان عزيز خويش فراخوانيم.

در اين راستا با يارى جستن از نرم افزار «نور» [
اين نرم افزار محصولى زيبا و در خور ستايش، از «مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى» است. اين مركز با عنايات مقام معظم رهبرى - روحى له الفداء - شروع به كار نموده است. نرم افزار نور شامل نورالانوار (مجموعه اى قرآنى)، نورالعتره (معجم الفاظ كتب روايى: بحارالانوار، مستدرك الوسائل، وسائل الشيعه، كتب اربعه و نهج البلاغه ابن ابى الحديد)، نور السيرة (چند كتاب تاريخى)، نور العترة (مصادر بحارالانوار و معجم الفاظ هشت كتاب رجالى) و...] روايات در بردارنده اسامى و القاب آن حضرت را، استخراج نموده و توضيحاتى مختصر پيرامون هر نام، به آن افزوديم، تا كسانى كه اين اسامى مبارك را انتخاب مى كنند از مفهوم نام خود بى اطلاع نباشند و در برابر سؤالات احتمالى ديگران از سند يا معناى نامشان، جواب قانع كننده اى در اختيار داشته باشند.

از آنجا كه اساساً اسلام، فرهنگ خاصى براى نامگذارى دارد و تا اهميت اين مقوله براى جامعه روشن نگردد، خطر تهاجم اسامى بيگانه، جدّى گرفته نخواهد شد،مباحثى چند در اين باره به عنوان بخش اول اين مجموعه ذكر كرده و در پايان بعضى از اسامى زيبا و با مسمى را كه در جوامع اسلامى مرسوم است براى تكميل اين بحث فراهم آورده ايم.

تذكّرات

1) براى هر چه پر بارتر شدن اين نوشته و اصلاح آن، به نقد و پيشنهاد شما نياز مبرم داشته و تقاضا دارم با اهداى انتقادها و پيشنهادهاى خود، اينجانب را به طرف صواب رهنمون شويد، خدايتان اجر دهاد.

2) ترجمه روايات، صرفاً ترجمه ى لفظ به لفظ نيست، بيشتر به ترجمه و برگردان عبارات مورد نياز پرداخته ايم؛ امّا براى روشن شدن اصل سند و استفاده ى بيشتر اهل دقّت، عين روايات را نيز آورده ايم.

3) اين مجموعه، به دو منظور ارائه شده است، يكى بهره جستن عامه مردم از انوار مقدس اسامى و القاب فاطمه ى زهرا عليهاالسلام و ديگر آنكه اهل تبليغ براى ارشاد مردم از اين مجموعه بهره مند گردند، لذا بعضى از روايات را به اندازه نياز، مورد استفاده قرار داده و ترجمه نموده ايم و برخى را براى استفاده هر چه بيشتر مبلغين اسلام، بدون ترجمه ذكر كرده ايم.

4) براى حضرت فاطمه عليهاالسلام القاب بسيارى نقل شده است، البته بعضى از آنها منصوص است و برخى از القاب، در توصيف و كلمات علماى اعلام آمده است، لذا ما در دو فصل مجزا (القاب در روايات و القاب در نعت علما) به آن مى پردازيم. سعى ما بر اين بوده است تا هر لقبى را كه براى نامگذارى مناسب تشخيص داديم، در اين مجموعه گردآوريم. اگر لقبى در جايى ذكر شده و ما آن را در اين مجموعه نياورده ايم، يا به اين خاطر بوده كه آن را براى برگزيدن به عنوان نام (حداقل براى ما ايرانيها و فارسى زبانها) مناسب تشخيص نداده و يا در تتبع خود به آن دست پيدا نكرده ايم كه اميد است در تحقيقات آتى، آنچه را از قلم افتاده است جمع نموده و بر اين مجموعه بيفزاييم.

5) براى به ثمر رسيدن اين مجموعه، دوستان بسيارى مرا يارى نموده اند كه از زحماتشان سپاسگزارم و از صاحب گرانقدر اين مجموعه، «صديقه ى شهيده، فاطمه ى زهرا عليهاالسلام» مى طلبم تا در هر دو سرا، از كوثر ولايت و معرفت حضرت حق، بهره مندشان سازد.

پيش گفتار

در فضيلت سرورِ بانوان دو سرا، [
رجوع شود به توضيحات لقب «سيّده» در فصل دوم از بخش دوم.] قلم را ياراى نوشتن نيست.

فاطمه عليهاالسلام، گلواژه ى هستى است كه خلقت عالَم، طفيل وجود اوست [
عن اللَّه تبارك و تعالى: «يا احمد! لولاك لما خلقت الافلاك، و لو لا على لما خلقتك و لولا فاطمه عليهاالسلام لما خلقتكما.» فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى من مهدها الى لحدها، ج 1، ص 9 به نقل از كشف اللالى لصالح بن عبدالوهاب بن العرندس.]

و زمين و آسمان از نور او خلق شد. [
عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قال: «ان اللَّه خلقنى و خلق عليا و فاطمه و الحسن و الحسين قبل ان يخلق آدم عليه السلام حين لا سماء مبنيه و لا أرض مديحه و لا ظلمه و لا نور و لا شمس و لا قمر و لا جنه و لا نار. فقال العباس: فكيف كان بدء خلقكم يا رسول اللَّه؟ فقال: يا عم! لما اراد اللَّه ان يخلقنا، تكلم بكلمه خلق منها نورا،ثم تكلم بكلمه اخرى فخلق منها روحا ثم مزج النور بالروح فخلقنى و خلق عليا و فاطمه و الحسن و الحسين فكنا نسبحه حين لا تسبيح و نقدسه حين لا تقديس فلما اراد اللَّه تعالى ان ينشى ء خلقه فتق نورى فخلق منه العرش فالعرش من نورى و نورى من نور اللَّه و نورى افضل من العرش ثم فتق نور اخى على فخلق منه الملائكه فالملائكه من نور على و نور على من نور اللَّه و على افضل من الملائكه ثم فتق نور ابنتى فخلق منه السماوات و الارض فالسماوات و الارض من نور ابنتى فاطمه و نور ابنتى فاطمه من نور اللَّه و ابنتى فاطمه افضل من السماوات و الارض، ثم فتق نور ولدى الحسن فخلق منه الشمس و القمر فالشمس و القمر من نور ولدى الحسن و نور الحسن من نور اللَّه و الحسن افضل من الشمس و القمر ثم فتق نور ولدى الحسين فخلق منه الجنه و الحور العين فالجنه و الحور العين من نور ولدى الحسين و نور ولدى الحسين من نور اللَّه و ولدى الحسين افضل من الجنه و الحور العين». بحارالانوار، ج 15، ص 10، ر 11 از مصباح الانوار.]

«زهرا» محور پنج تن آل عباست. [
فقال الامين جبرئيل: «يا رب! و من تحت الكساء فقال عزّوجل: هم أهل بيت النبوّه و معدن الرساله، هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها». مفاتيح الجنان، حديث كساء، ص 1020.] پدر، او را «اُمّ ابيها» خواند [
فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى من مهدها الى لحدها، ج 1، ص 203، از مناقب.] و فرمود: جانم به فدايت، پدر و مادرم به فداى تو باد. [
عن نافع عن ابن عمر: «ان النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم قبل راس فاطمه عليهاالسلام و قال: فداك ابوك، كما كنت فكونى. و فى خبر فقال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: فدك ابى و امى». فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى من مهدها الى لحدها، ج 1، ص 901 به نقل از احقاق الحق، ج 01، ص 185 و نيز بحارالانوار، ج 22، ص 490.]

خاتم انبيا صلى اللَّه عليه و آله و سلم هميشه، پيش پاى «فاطمه ى مرضيه» برمى خاست و ايشان را در جاى خود مى نشاند. [
عن عايشه: «... و كانت اذا دخلت على رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم قام اليها فقبَّلها و رحّب بها و أخذ بيدها و اجلسها فى مجلسه». فاطمه الزهراء عليهاالسلام بهجه قلب المصطفى، ج 1، ص 183 از ذخائر العقبى، ص 40 و عقد الفريد، ج 2، ص 3.]

دستهاى پر مهر «كوثرِ على»، همواره بوسه گاهِ نبىّ مكرّم بود. [
عن عائشه قالت: «ما رأيت من الناس أحداً أشبه كلاماً و حديثاً برسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم من فاطمه عليهاالسلام كانت اذا دخلت عليه رحّب بها و قبَّل يديها و أجلسها فى مجلسه...». بحارالانوار، ج 43، ص 25، ر 22 از امالى شيخ.]

«زهرا»، پاره ى تن پيامبر است و هر كس او را آزار برساند، پيامبر را آزرده است. [
قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «انما فاطمه بضعه منى و من آذاها فقد آذانى». كنز العمال، ج 12، ص 111، ر 34241.]

«زهرا»، نه تنها پاره ى تن پيامبر است، كه روح پيامبر است. [
قوله صلى اللَّه عليه و آله و سلم و هو آخذ بيدها: «من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى بضعه منى، هى قلبى و روحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى». فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفى، ج 1، ص 185 از فصول المهمه ، ص 150، نزهه المجالس، ج 2، ص 228، نور الابصار، ص 45.]

خشم خدا در غضب زهرا نهفته شد و محبت خالق هستى، در عشق به «صديقه ى كبرى». [
قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ان اللَّه ليغضب لغضب عليهاالسلام و يرضى لرضاها». كنزالعمال، ج 12، ص 111، ر 34237؛ بحارالانوار،ج 43، ص 19، ر 2 از مجالس المفيد.]

عشق به او عين بهشت و خشم او مصداق روشن جهنّم است. [
قوله صلى اللَّه عليه و آله و سلم «من احب فاطمه عليهاالسلام ابنتى فهو فى الجنه معى و من ابغضها فهو فى النار». بحارالانوار، ج 27، ص 116.]

«صديقه ى كبرى» اولين بانويى است كه در بهشت قدم مى نهد و عاشقان حضرتش، در پى ايشان روانه مى گردند.» [
عن على عليه السلام عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ان اول من يدخل الجنه انا و انت و فاطمه و الحسن و الحسين. قال على: فمحبونا؟ قال: من ورائكم». فاطمه الزهراء عليها السلام بهجه قلب المصطفى، ج 1 ص 41، ر 4 از مسند فاطمه الرزهراء عليها السلام للسيوطى، ص 45. و فى كنزالعمال، ج 12، ص 110و ر 34234 عن النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «اول شخص يدخل الجنه فاطمه بنت محمد و مثلها فى هذه الامه، مثل مريم فى بنى اسرائيل».]

بهشتى كه بر در آن، نام «فاطمه» نوشته شده است.[
قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم: «ليله عرج بى الى السماء رايت على باب الجنه مكتوبا: لا آله آله اللَّه، محمد رسول اللَّه، على حبيب اللَّه، والحسن والحسين صفوه اللَّه، فاطمه عليهاالسلام خيره اللَّه، علذى باغضيهم لعنه اللَّه». بحارالانوار، ج 43، ص 303، ر 65 از كشف الغمه.]

همان «فاطمه اى» كه مهدى موعود عليه السلام، او را «اسوه ى حسنه» خوانده و ايشان را الگوى خويش قرار داده و به او اقتدا كرده اند. [
عن مولانا المهدى ارواحنا له الفداء: «و فى ابنه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم لى اسوه حسنه». بحارالانوار، ج 53، ص 180، ر 9 از احتجاج.]

«زهرا» چون بخشى از نبوت است، [
فاجابها اميرالمؤمنين عليه السلام: «لا ويل لك، بل الويل لشانئك، نهنهى عن وجدك يا بنيه الصفوه! و يا بقيه النبوه!...». بحارالانوار، ج 43، ص 148، ر 4 از مناقب. نهنه، نهنهه، نهنهه عن الشى: او را از چيزى بازداشت، جلوش را گرفت.] هر چه بگويد بر على عليه السلام لازم است تا
گردن نهد [
در وصاياى پيامبر به اميرالمومنين آمده است: «انفذ لما امرتك به فاطمه». بحار الانوار، ج 22، ص 484، ر 18.]

همان «فاطمه اى» كه اگر مرد بود، پيامبر مى شد.[
امام خمينى قدس سره در يكى از سخنرانيهاى خود فرمود: «(حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام) زنى كه اگر مرد بود نبى بود، زنى كه اگر مرد بود به جاى رسول اللَّه». عبدالرحيم موگهى، فاطمه زهرا عليهاالسلام ياس عصمت، ص 96 به نقل از صحيفه ى نور، ج 6، ص 185، 26/ 2/ 58.]

در فضل «حبيبه ى رسول اللَّه» همين بس، كه خدا نيز داورى امور را به او واگذار مى كند. [
... روى فى المراسيل:«ان الحسن و الحسين كانا يكتبال فقال الحسن للحسين: خطى احسن من خطك. و قال الحسين: لا، بل خطى احسن من خطك.فقالا لفاطمه عليهاالسلام: احكمى بيننا. فكرهت فاطمه ان توذى احدهما فقالت لهما: سلا اباكما. فسالاه. فكره ان يوذى احدهما. فقال: سلا جدكما رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم. فقال: صلى اللَّه عليه و آله و سلم: لا احكم بينكما حتى اسال جبرئيل. فلما جاء جبرئيل قال: لا احكم بينهما ولكن اسرافيل يحكم بينهما. فقال اسرافيل: لا احكم بينهما و لكن اسال اللَّه ان يحكم بينهما. فسال اللَّه تعالى ذلك. فقال اسرافيل: لا احكم بينهما و لكن اسال اللَّه ان يحكم بينهما. فسال اللَّه تعالى ذلك. فقال تعلى: لا احكم بينهما ولكن امهما فاطمه تحكم بينهما. فقالت فاطمه: احكم بينهما يا رب! و كانت لها قلاده فقالت لهما: انا انثر بيمگكت جواهر هذه القلاده فمن اخذ منهما اكثر فخطه احسن. فنثرتها و كان جبرئيل و قتئذ عند قائمه العرش فامره اللَّه تعالى ان يهبط الى الارض و ينصف الجواهر بينهما كيلا يتاذى احدهما. ففعل ذلك جبرئيل اكراما لهما و تعظيما». بحار الانوار، ج 43، ص 307، ر 72.]

در توصيف فضايل «شهيدى پهلو شكسته» دريا نياز است تا انگشت تر كنيم و كتاب مناقبش را ورق زنيم و باز فضايل بى پايان او به آخر نرسد.




  • اتريد ان تحصى فضائل فاطم
    نفد الحساب و فضلها لم ينفد



  • نفد الحساب و فضلها لم ينفد
    نفد الحساب و فضلها لم ينفد



پس من و شما چه دانيم كه «فاطمه» كيست؟ فاطمه و ما ادراك من فاطمه؟
زيرا صادق الائمه عليه السلام فرمود: هر كس مادرم فاطمه ى زهرا عليهاالسلام را شناخت، ليله القدر را درك كرده است. قرآن نيز مى فرمايد: ليله القدر شناختى نيست.قرآن نيز مى فرمايد: ليله القدر شناختنى نيست. [
قال الصادق عليه السلام: «انا انزلناه فى ليله القدر، الليله، فاطمه و القدر، اللَّه فمن عرف فاطمه حق معرفتها فقد ادرك ليله القدر و انما سميت فاطمه، لان الخلق فطموا عن معرفتها» بحار الانوار، ج 43، ص 65، ر 58 از تفسير فرات بن ابراهيم.]

قرآن نيز مى فرمايد: ليله القدر شناختنى نيست. [
«انا انزلناه فى ليله القدر و ما ادراك ما ليله القدر». سوره ى قدر، آيه ى 3.]

پس مى توان گفت: فاطمه زهرا عليهاالسلام را فقط خدا و پيامبر و وصى پيامبر شناختند و بس.

فرهنگ نامگذارى در اسلام

فصل اول: جايگاه نامگذارى در قرآن
فصل دوم: جايگاه نامگذارى در احاديث
فصل سوم: آثار و تبعات نامگذارى
فصل چهارم: عكس العمل اسلام در برابر اسامى زشت
فصل پنجم: منزلت و جايگاه فرزند دختر در اسلام
فصل ششم: نامگذارى در قانون

جايگاه نامگذارى در قرآن

قرآن، كه اعجاز پيامبر خاتم صلى اللَّه عليه و آله و سلم است مهمترين منبع دين مبين اسلام مى باشد، لذا بررسى اهميت نامگذارى در قرآن به عنوان اولين گام اين پژوهش قرار گرفته است.

خداوند يك سرى از امور را مورد عنايت قرار داده و از آنها به عنوان «سنتهاى الهى» نام مى برد. با تامل و تدبرى در قرآن درمى يابيم «نامگذارى» نيز يك «سنت الهى» است كه خداوند اين مقام والا را براى خود قرار داده است و اسامى اولياى خويش را، خود انتخاب مى نمايد.

نامگذارى حضرت يحيى در قرآن

حضرت زكريا در آن هنگام كه از نداشتن فرزند، سخت ناراحت و غمناك بود، به درگاه خدا روى آورد.

«اذ نادى ربه نداء خفيا، آنگاه در خلوتگاه و آنجا كه صدايش را ديگرى نمى شنيد، پروردگارش را خواند».

«قال رب انى وهن العظم منى، گفت: پروردگارا! استخوانهاى من كه ستون پيكر من و محكم ترين اعضاى تن من است سستى گرفته».

«و اشتعل الراس شيبا، و شعله هاى پيرى، تمام موهاى سر مرا فرا گرفته است».

/ 24