زهد، ايثار، استجابت دعا و ساير كرامات فاطمه ى زهرا
حديث اول:
ابن علوان از امام صادق، از پدر بزرگوارش عليهماالسلام نقل مى كند كه فرمود: «كان فراش على و فاطمة حين دخلت عليه اهاب كبش، اذا أرادا أن يناما عليه، قلباه فناما على صوفه.» - هنگامى كه فاطمه وارد خانه على عليهماالسلام شد، زيرانداز آنها پوست گوسفندى بود، كه وقتى مى خواستند بخوابند، آن را به طرفى كه داراى پشم بود، برگردانده و روى آن مى خوابيدند. و فرمود: متكاى آن دو بزرگوار، پوستى بود كه داخل آن ليف و پوشال خرما بود. و نيز فرمود: مهريه فاطمه عليهاالسلام زره اى از آهن بود. [بحارالانوار، ج 43، ص 104، روايت 14- همچنين در اين رابطه، تفسير ثعلبى از امام صادق عليه السلام، و تفسير قشيرى از جابر انصارى نقل كرده اند كه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فاطمه عليهاالسلام را ديد، «و عليها كساء من أجله الإبل، و هى تطحن بيديها، و ترضع ولدها»: (در حالى كه لباسى از جل شتر بر تن داشت با دستهاى مباركش آسياب مى كرد، و فرزندش را شير مى داد، اشك از چشمان مبارك رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم جارى شد و فرمود: دخترم، تلخى دنيا را به خاطر شيرينى و حلاوت آخرت تحمل كن. فاطمه عليهاالسلام عرض: اى رسول خدا، «الحمد لله على نعمائه، والشكر لله على آلائه.): (حمد و ستايش براى خداوند به خاطر نعمتهاى (ظاهرى اش) و شكر و سپاس براى خداوند به خاطر آلاء (و نعمتهاى باطنى اش). بحارالانوار، ج 43، ص 85. و نيز در اين باره در روايت مبسوطى منقول است: هنگامى كه اين آيه بر پيامبر اكرم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نازل شد (و ان جهنم لموعدهم أجمعين، لها سبعه ابواب، لكل باب منهم جزء مقسوم): (و همانا جهنم وعده گاه همه ى آنان است. كه داراى هفت طبقه است و در هر طبقه بخشى معين از آنان قرار خواهند داشت). حجر: 43 و 44 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم گريست، و اصحاب نيز گريه كردند، و نمى دانستند كه جبرئيل عليه السلام چه آيه اى نازل كرده و آنان به خود جرات تكلم نمى دادند. ولى از آنجا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وقتى فاطمه عليهاالسلام را مى ديد، مسرور مى شد، يكى از اصحاب به در خانه وى رفت و ديد حضرتش مشغول آسياب كردن جو است و (در آن هنگام) مى فرمايد: (و ما عند الله خير و ابقى): (آنچه نزد خداست، بهتر و پايدارتر است). قصص: 60 بر حضرت سلام كرد و خبر گريه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را به او داد. حضرتش چادر كهنه اى كه دوازده وصله با ليف خرما داشت، به خود پيچيد و هنگامى كه حضرت خارج شد، سلمان فارسى- رضوان الله عليه- با ديدن چادر وى گريه كرد و گفت: چقدر تأسف آور است، (دختران) قيصر و كسرى لباسهاى ابريشم نازك و انواع ابريشم بپوشند و دختر محمد صلى الله عليه و آله و سلم چادر پشمينه كهنه اى كه دوازده وصله دارد! هنگامى كه فاطمه بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وارد شد، عرض كرد: اى رسول خدا، سلمان از لباس من تعجب كرده است. «فو الذى بعثك بالحق، ما لى و لعلى منذ خمس سنين إلا مسك كبش نعلف عليها بالنهار بعيرنا، فاذا كان الليل افترشناه، و ان مرفقنا لمن ادم حشوها ليف.»: (قسم به خدايى كه تو را به حق برانگيخت، پنج سال است كه من و على جز پوست گوسفندى كه در روز شترمان را بر روى آن علف مى دهيم، و در شب زيراندازمان مى كنيم، چيزى نداريم. و متكاى ما از پوستى است كه داخل آن ليف و پوشال خرماست.) سپس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «يا سلمان، ان ابنتى لفى الخيل السوابق...»: (اى سلمان، دخترم از پيشتازان (در زهد و تقوى) است.) بحارالانوار ج 43، ص 87، روايت 9.]
حديث دوم:
محمد بن قيس مى گويد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هر گاه از سفر باز مى گشت، ابتدا به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد مى شد و مقدار زيادى در آنجا مكث مى كرد. يك بار كه حضرتش به سفر رفت فاطمه عليهاالسلام براى قدوم پدر بزرگوار و شوهرش، خود را با دو خلخال نقره و گردنبند و دو گوشواره زينت كرده و پرده اى بر در منزل آويزان نمود. هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از سفر بازگشت، (طبق معمول) به خانه وى وارد شد و اصحاب پشت در ايستادند، ولى به خاطر اينكه مى دانستند حضرت زياد مكث خواهد كرد، نمى دانستند بايستند يا بروند، ولى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه آثار غضب از صورت مباركشان نمايان بود، (زود از خانه ايشان) خارج شد (و به مسجد رفت و) نزد منبر نشست. فاطمه عليهاالسلام گمان كرد كه اين كار رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به جهت ديدن دو خلخال و گردنبند و دو گوشواره و پرده است، لذا آنها را درآورد و خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد و به حضرتش پيغام داد كه: دخترت بر تو سلام مى فرستد، و مى گويد: اينها را در راه خدا انفاق كنيد. و قتى پيك خدمت حضرت رسيد، (و پيغام حضرت را داد)، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سه بار فرمود: «فعلت، فداها ابوها!» - كارى كه از او انتظار مى رفت انجام داد، پدرش فدايش باد! و در ادامه فرمود: «ليست الدنيا من محمد و لا من آل محمد. و لو كانت الدنيا تعدل عند الله من الخير جناح بعوضة ما اشقى فيها كافرا شربه ماء.» - دنيا از آن محمد و آل محمد نيست، اگر دنيا در نزد خداوند به اندازه بال پشه اى ارزش داشت، هرگز به مقدار جرعه ى آبى به كافر نمى نوشانيد. سپس برخاست و به منزل فاطمه عليهاالسلام وارد شد. [بحارالانوار، ج 43، ص 20، روايت 7.]
حديث سوم:
جابر عبدالله انصارى مى گويد: چند روزى براى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم غذايى فراهم نشد، به حدى كه گرسنگى بر ايشان فشار آورد، لذا به خانه هاى همسرانش سر زد و نزد هيچ كدام چيزى نيافت، و آخر نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و فرمود: دختر عزيزم، من گرسنه ام. آيا چيزى دارى كه ميل كنم؟ عرض كرد: نه والله، جان خود و برادرم به فدايت! پس از آن كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم از منزل خارج شد، كنيز فاطمه دو گرده نان و مقدارى گوشت نزد ايشان فرستاد، و حضرت آن را گرفت و زير كاسه اى نهاد و رويش را پوشاند و فرمود: «والله، لاوثرن بها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على نفسي و غيرى، و كانوا محتاجين الى شبعه طعام.» - به خدا قسم، در اين غذا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را بر خود و ديگران مقدم خواهم داشت، در حالى كه خود و اهل خانه شان حتى يك وعده غذاى خود را نداشتند و بدان محتاج بودند. لذا حسن و حسين عليهماالسلام را نزد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد و ايشان مراجعت نمود. فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: خداوند چيزى به ما عطا فرمود، و من آن را براى شما نگاه داشته ام. حضرت فرمود: دختر عزيزم، آن را بياور. فاطمه عليهاالسلام چون پوشش را برداشت، (با حيرت) ديد پر از نان و گوشت است، فهميد كه از جانب پروردگار است، لذا حمد و سپاس الهى بجا آورد و بر پدرش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم صلوات فرستاد و غذا را آورد. چون چشم رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به آن افتاد، پس از حمد الهى پرسيد: «من اين لك هذا؟» - اين غذا، از كجا براى تو فراهم شده است؟ (قالت هو من عند الله. ان الله يرزق من يشاء بغير حساب.) [آل عمران: 37.] عرض كرد: آن از جانب خداست، خداوند به هر كس كه بخواهد بدون حساب روزى خواهد داد. رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كسى را فرستاد و على عليه السلام را حاضر كرد، و آن بزرگوار و على و فاطمه و حسن و حسين و تمام زنهاى پيامبر از آن غذا خوردند و سير شدند، و فاطمه عليهاالسلام مى فرمايد: ظرف غذا به حال خود باقى بود و به همه همسايه ها نيز از آن دادم، و «جعل الله فيها بركه و خيرا كثيرا.» [بحارالانوار، ج 43، ص 27، روايت 30- همچنين در اين رابطه روايت 35، ص 29، و روايت 38، و روايت 51، ص 59 از همان جلد ملاحظه شود.] - خداوند، در آن بركت و خير فراوان قرار داد.
حديث چهارم:
ابوذر- رضوان الله تعالى عليه- مى گويد: رسول الله صلى الله عليه و آله مرا فرستاد تا على عليه السلام را بخوانم، به خانه ايشان آمدم و صدايش زدم، كسى جواب نداد، (و ديدم كه) آسياب حركت مى كند و كسى كنار آن نيست و آن را نمى گرداند. دوبار صدا زدم، وى بيرون آمد (تا اينكه به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيديم، و) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم متوجه على عليه السلام شد و به گوش وى سخنى فرمود كه من نفهميدم. گفتم: تعجب مى كنم از آسياب خانه على عليه السلام كه خود بخود مى گردد. حضرت فرمود: «ان ابنتى فاطمه ملا الله قلبها و جوارحها ايمانا و يقينا.» - خداوند، قلب و اعضا و جوارح دخترم فاطمه را از ايمان و يقين پر كرده است. خداوند به ضعف و نحيفى او آگاه است، لذا او را كمك و كفايت مى كند. مگر نمى دانى كه خداوند ملائكه اى دارد كه عهده دار كمك و معونت آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم هستند؟! [بحارالانوار، ج 43، ص 29، روايت 34- و نيز احاديث 36 و 37، ص 30 و نيز ص 47، سطر 3 و 4 و حديث 55، ص 63 و حديث 59،ص 66 ملاحظه شود تا كرامات آن حضرت عليهاالسلام بيشتر مورد نظر قرار گيرد.]
حديث پنجم:
شيخ طوسى در كتاب اختيار الرجال، از امام صادق عليه السلام و سلمان فارسى- رضوان الله تعالى عليه- نقل مى كند: هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام را از منزلش بيرون كشيدند، فاطمه عليهاالسلام خارج شد و به مزار (رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم) رفت و فرمود: دست از پسر عمويم برداريد، قسم به آنكه محمد را بحق مبعوث نمود، اگر او را رها نكنيد، موهاى سر خود را پريشان خواهم كرد، و پيراهن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را به سر خواهم گذاشت، و به پيشگاه الهى فرياد خواهم كشيد. كه ناقه ى صالح نزد خدا از بچه هاى من گرامى تر نبود. سلمان مى گويد: به خدا قسم، ديدم پايه ى ديوارهاى مسجد از پايين بركنده شد و از زمين فاصله گرفت، به حدى كه اگر كسى مى خواست از زير آن رد شود، مى توانست.نزديك حضرت رفتم و عرض كردم: اى سيده و خانم من، خداوند- تبارك و تعالى- پدرت را به عنوان رحمت (براى عالميان) برانگيخت، شما نقمت مباشيد. در اين هنگام ديوارها به جاى خود بازگشت، و غبار از زير ديوار برخاست تا حدى كه داخل بينى هاى ما گرديد. [بحارالانوار، ج 43، ص 47.]
بيان:
اين بود بخشى از احاديثى كه بر زهد و ايثار استجابت دعا و ساير كرامات آن بانوى بزرگوار عليهاالسلام دلالت مى كرد، كه ما به جهت اختصار و عدم گنجايش اين كتاب، قسمتى را در متن آورده و به بعضى ديگر در پاورقى اشاره كرديم.
كلمات اميرالمؤمنين و فاطمه ى زهرا درباره ى يكديگر
حديث اول:
اصبغ بن نباته مى گويد از اميرالمومنين عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «والله، لاتكلمن بكلام لا يتكلم به غيرى الا كذاب، ورثت نبى الرحمه، و زوجتى خير نساء الامه، و انا خير الوصيين.» [بحارالانوار، ج 43، ص 143.] - به خدا قسم، سخنى را مى گويم كه هيچ كس غير از من به آن سخن لب نمى گشايد، مگر دروغگو: وراثت از پيامبر رحمت از آن من است، و همسر من بهترين زنان امت است، و من نيز بهترين اوصيا هستم.
حديث دوم:
در حديث سويد بن غفله آمده است كه: چون على عليه السلام چشمش به فاطمه عليهاالسلام افتاد، فرمود: «بابى انت و امى.» [بحارالانوار، ج 43، ص 153، از روايت 10- اين حديث به طور كامل در فصل بيستم، حديث چهارم خواهد آمد.] - پدر و مادرم فدايت!
حديث سوم:
در ابتداى وصيت فاطمه عليهاالسلام در ايام كسالتش به اميرالمومنين عليه السلام آمده است: «يا ابن عم، ما عهدتنى كاذبه و لاخائنة، و لا خالفتك منذ عاشرتنى.» - اى پسر عمو، هيچگاه مرا دروغگو و خيانتكار نديدى، و از آن زمان كه با من زندگى كردى، با تو مخالفت نكرده ام. حضرت على عليه السلام فرمود: «معاذ الله، انت اعلم بالله و ابر و اتقى و اكرم و اشد خوفا من الله (من) ان اوبخك بمخالفتى...» [بحارالانوار، ج 43، ص 191، از روايت 20.] - پناه به خدا، تو عالم تر به خدا و نيكوكارتر و پرهيزگارتر و گرامى تر و خوف تو از خدا بيشتر از آن است كه من تو را به نافرمانى از خود سرزنش كنم...
حديث چهارم:
در حديث تشريف فرمايى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در صبح زفاف به خانه على عليه السلام آمده است: حضرت، از على عليه السلام پرسيد: «كيف وجدت اهلك؟» - همسرت را چگونه يافتى؟ عرض كرد: «نعم العون على طاعه الله!» - خوب ياورى است بر طاعت و بندگى خدا. و از فاطمه عليهاالسلام نيز همين سوال را پرسيد، عرض كرد: «خير بعل» [بحارالانوار، ج 43، ص 117.] - بهترين شوهر است.
حديث پنجم:
در قسمتى از كلمات حضرت زهرا عليهاالسلام در بستر بيمارى، آنگاه كه زنان مهاجر و انصار به عيادت وى آمده بوند، آمده است: «و ما نقموا من ابى الحسن، نقموا والله منه نكير سيفه، و شده و طئه، و نكال وقعته، و تنمره فى ذات الله- عزوجل-» [بحارالانوار، ج 43، ص 158، حديث 8.] - دشمنى با شخص ابى الحسن (اميرالمومنين عليه السلام) نداشتند، (بلكه) به خدا قسم از نهى و انكار شمشيرش و از شدت جنگ و كشتار، و از عقوبت ضربات پى در پى او، و از خشم او در ذات (و خشنودى) خداوند- عزوجل- به شدت ناراحت بودند.
بيان:
اين بود قسمتى كوتاه از كلمات اين دو بزرگوار درباره يكديگر. با آنكه كلمات خيلى كوتاه است، ولى معانى بلندى را در بردارد و به خصوص آن كه بيانگر آن است كه اين دو بزرگوار چگونه به معنويت و مقام ولايت يكديگر آشنا بودند كه حضرت على عليه السلام در مورد حضرت فاطمه عليهاالسلام تعبير «خير نسآء الامة»و يا «بابى انت و امي» و يا «انت اعلم و ابر...» و يا «نعم العون على طاعه الله» را بكار مى برد. و حضرت زهرا عليهاالسلام از ايشان به «خير بعل» تعبير مى نمايد. كلمات [قسمتهايى از بيانات ايشان با زنان مهاجر و انصار، در فصل بيست و سوم و تمام آن در بخش ضمائم كتاب ذكر خواهد شد.] ديگر آن بانو درباره على عليه السلام در ضمن خطبه و وصاياى وى، و نيز كلمات على عليه السلام بعد از وفات حضرتش خواهد آمد. ان شاءالله.
علاقه و نحوه ى رفتار اميرالمومنين و فاطمه ى زهرا با يكديگر
حديث اول:
حديث چهارم از فصل هجدهم اين رساله بيانگر شدت علاقه ى آن دو بزرگوار است، مراجعه شود.
حديث دوم:
در كتاب فضائل و روضه كافى است: (روزى) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به خانه على عليه السلام وارد شد و ديد كه على و فاطمه عليهاالسلام مشغول آسياب كردن هستند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: كدام يك خسته تر هستيد؟ على عليه السلام عرض كرد: يا رسول الله، فاطمه. حضرت به فاطمه فرمود: برخيز دختر عزيزم، وى برخاست و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جاى او نشستند. «فواساه فى طحن الحب.» [بحارالانوار، ج 43، ص 50، روايت 47.] - على عليه السلام را در آسياب نمودن دانه (گندم يا جو يا غيره) يارى نمود.
حديث سوم:
ابى سعيد خدرى مى گويد: على بن ابى طالب عليه السلام كه يك روز را با گرسنگى