امنيت رواني و اجتماعي در زمان حضرت وليعصر(ع)
سخنراني دكترگلزاري«امنيت» جزو نيازهاي اساسي انسان و فصل مشترك همه مشكلات انسان از بيماريهاي رواني گرفته تا خودكشي، اعتياد و بزهكاري است. مبحث امنيت از نظر روانشناسي بهخصوص در بهداشت رواني و در آسيبشناسي رواني اهميت بسيار دارد. آرامش، رشد، شكوفايي انسان، بروز همه استعدادها و خلاقيتها و نيل به همه كمالات انساني در سايه امنيت بهدست ميآيد.روانشناسان بر اين باورند كه انسان نياز دارد در سايه احساس امنيت، دنيا و حوادث دنيا را قابل پيشبيني، قانونمند، منظم و قابل اعتماد و اطمينان تصوير كند.امنيت در لغت مقابل ترس و اضطراب و مترادف با آرامش قلب است. دانشمندان علوم سياسي از زواياي ديگري به امنيت نگاه ميكنند. «لورنس مارتين» امنيت را تضمين رفاه مادي ميداند. «جان مورس» آن را رهايي از تهديدات زيانبخش تعريف ميكند. «والتر ريتمن» از نظريهپردازان مسائل سياسي اجتماعي معتقد است: هر ملتي تا جايي داراي امنيت است كه در صورت عدم توسل به جنگ مجبور به رها كردن ارزشهاي خود نباشد و چنانچه در معرض چالش قرار بگيرد بتواند با پيروزي آنها را حفظ بكند. صاحبنظر ديگر علوم سياسي «آرنولد ولفرز» معتقد است كه امنيت در معناي عيني آن يعني فقدان تهديد نسبت به ارزشهاي كسب شده و در معناي ذهني آن يعني فقدان هراس از اينكه ارزشهاي مزبور مورد حمله قرار گيرد.در كتاب گرانسنگ غررالحكم و دررالكلم، كه در آن حدود يازده هزار روايت از علي(ع) جمعآوري شده، روايات بسيار جالب و سازندهاي درباره امنيت بهخصوص از بعد روانشناسي آمده است.علي(ع) در آنجا ميفرمايد كه:لانعمة أهنأ من الأمن.هيچ نعمتي گواراتر از امنيت نيست.جاي ديگري ميفرمايد كه:ماهيّة العيش في الأمن.اصل و اساس زندگي امنيت است.و ياشرّ البلاد بلد لا أمن فيه ولا خضب.بدترين شهرها جايي است كه امنيت و سرسبزي در آن نباشد.باز در همين كتاب داريم كه:شرّ الأوطان مالم يأمن فيه القطّان.بدترين وطنها جايي است كه اقامت كنندگان در آن احساس امنيت نكنند.خلاقيت و استعدادهاي انسان در پرتو امنيت شكوفا ميشود و نيل به كمالات انساني براي او ميسر ميگردد. براي مسئله امنيت و اينكه چه بكنيم تا انسان يا انسانها داراي امنيت رواني باشند؛ بايد در نظر بگيريم كه عوامل مهم امنيت بر دو دستهاند: «عوامل فردي» و «عوامل اجتماعي ـ حكومتي».در زمينه عوامل فردي بايد توجه داشت كه اگر انسان مقهور تكانههاي نفساني خود باشد؛ اگر خشم، شهوت، حرص، طمع، بخل و... بر او حكومت كند، هرگز به امنيت و آرامش دست نمييابد.در زمينه عوامل اجتماعي ـ حكومتي هم بايد گفت كه: يك دولت با ثبات و مشروع و مقتدر بهترين منبع ايجاد امنيت است، ولي اگر خود دولت دچار مشكلاتي باشد؛ امنيت افرادش را دچار مخاطره ميسازد.تهديدات دولت يا ناشي از وضع و اجراي قوانين داخلي يا ناشي از اقدامات سياسي ـ اداري مستقيم، عليه بعضي از افراد و گروههاست و يا ناشي از روابط خارجي دولت است. در هر صورت حكومت بايد بهجاي اعمال قدرت و اختناق و ديكتاتوري، عامل اقتدار باشد و با تكيه بر مردم و مشروعيت و مقبوليت خودش نه تنها ناامني براي افراد ايجاد نكند بلكه موجد امنيت فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي باشد. آنچه كه ما در تجربه تاريخي ديدهايم و آنچه كه در ديدگاههاي ديني بهخصوص اسلام و برنامههاي دقيق مربوط به حكومت امام عصر(ع) در شيعه مطرح شده بنا به دلايل مفصلي كه من فقط يك اشاره كوتاهي ميكنم نشان ميدهد كه امنيت در قبل از زمان حكومت امام عصر(ع) به اين جامعيت و فراگيري و گستردگي محقق نميشود.اگر دو زمينه عمده فردي و اجتماعي را به معناي حكومتي و دولتي كه عرض كردم در نظر بگيريم انسانهاي تربيت نشده، انسانهايي كه ناامني دروني دارند، انسانهاي اسير وابستگيها و تكانهها، ميتوانند عامل ناامني باشند.اسلام معتقد است كه كمترين عامل امنيت تربيت انسان است. در آيات 81 و 82 سوره انعام خداوند ميفرمايد:فأيّ الفريقين أحقّ بالأمن إن كنتم تعلمون الذين امنوا ولم يلبسوا إيمانهم بظلم أولئك لهم الأمن و هم مهتدون.اگر ميدانيد بگوييد كه كداميك از اين دو گروه به ايمني سزاوارترند؟ كساني كه ايمان آوردهاند و ايمان خود را به شرك نميآلايند، ايمني از آن ايشان است و ايشان هدايت يافتگانند.امنيت خالص را آنهايي دارند كه ايمان دارند و ايمانشان، ايمان خالص است.آنان كه به خاطر منافع يا به خاطر بهدست آوردن توجه ديگران مذهبي ميشوند، نه تنها از لذت گواراي امنيت مذهبي بهرهمند نيستند؛ بلكه مرتب دچار ناامنياند و اين متأسفانه از آفات حكومت ديني است؛ چون توجه به گزينههاي مذهبي و كليشههاي مذهبي زياد ميشود و آدمها تلاش ميكنند كه نشان دهند مذهبياند و اين خود ناامنيهاي درونيشان را بيشتر ميكند. در هر صورت آن ايمان دروني؛ ايماني كه انسان خودش انتخاب ميكند و به تعبير قرآني «لم يلبسوا إيمانهم بظلم» اين منشأ امنيت و آرامش است: «أولئك لهم الأمن».حضرت علي(ع) در همان كتاب بزرگ غررالحكم ميفرمايد:و من آمن أمن.كسي كه ايمان داشته باشد امنيت دارد.همه آنچه كه شما در كتاب هوش هيجاني گلدمن ميبينيد پيامهاي اصلي اخلاق مذهبي است، كنترل نفس، كنترل تكانهها، اينكه انسان به ديگران رسيدگي كند و ديگر فاكتورهاي مهم هوش هيجاني پيام قديمي اديان الهي و بهخصوص اسلام است.در مسئله حكومت هم متأسفانه به دليل اينكه انسانها خوب تربيت نميشوند مربيان الهي ندارند و حكومتها بطور جامع تربيت ديني نميكنند، اين چنين آفاتي وجود دارد و مشكلاتي دارند كه شما در طول تاريخ ميبينيد. اين انسانهاي تربيت شده در قبل از ظهور امام عصر(ع) تعدادشان بسيار اندك است و ما در سايه اين حكومت عدل الهي ـ كه ابعاد حكومتياش گستره فرهنگي، سياسي و اقتصادي است ـ اين انسانهاي تربيت شده مؤمن واقعي را ميبينيم و امنيت فردي آنجا ميسر ميشود. در بحث امنيت اجتماعي و حكومتي، قرآن در سوره نحل، مثال جالبي را از يك كشور، از يك قريه ميزند:ضرب اللّه مثلاً قرية كانت امنة مطمئنّه يأتيها رزقها رغدا من كلّ مكان فكفرت بأنعم اللّه فأذاقها اللّه لباس الجوع والخوف.1خدا قريهاي را مثل ميزند كه امن و آرام بود، روزي مردمش به فراواني از هر جا ميرسيد، اما كفران نعمت خدا كردند و خدا به كيفر اعمالشان به گرسنگي و وحشت مبتلايشان ساخت.اگر يك كشوري امنيت داشته باشد انسانها اطمينان خاطر پيدا ميكنند، مهاجرت نميكنند، در كشورشان ميمانند و سرمايهگذاري ميكنند. مهاجرت و فرار مغزها نشان دهنده ناامني است و به اين دليل اگر امنيت باشد آن اطمينان مطمئنا هست.اگر امنيت و اطمينان باشد رزق و روزي و رفاه اقتصادي حاصل ميشود. اين هم بهدلايل زيادي در قبل از حكومت امام زمان(ع) چنانكه بايد و شايد محقق نميشود.اين را هم عرض بكنم اين تعبير كه در بيش از سيصد روايت اسلامي راجع به امام زمان(ع) آمده است كه:يملأ اللّه الأرض به قسطا و عدلاً كما ملئت ظلما و جورا.خداوند به وسيله مهدي زمين را پس از آنكه از ظلم و جور پر شده از عدل و قسط آكنده ميسازد.فكر نكنيد كه عدل و قسط مترادفند و ظلم وجور هم مترادفند. عدل يعني اينكه انسان هر چيزي را در جاي خود بگذارد اين مفهوم به زمينههاي فردي بيشتر تكيه دارد و قسط يك عدالت اجتماعي است.اگر انسانها، يك انسانهاي تربيت شدهاي نباشند و در سطوح متعدد مديريت يك حكومت قرار بگيرند، انسان تربيت نشده نا امن و اسير دست شهوات و هواهاي نفساني نميتواند عدالت اجتماعي را برقرار كند. بايد مدير، مدير درستي باشد تا قسط ايجاد كند و از آن طرف حكومت اگر ابزارهاي امنيت اقتصادي، سياسي و اجتماعي را فراهم كند آن آدمها تربيت ميشوند؛ يعني به هم ارتباط دارند، اين حاكمان عادل و آن عدالت اجتماعي زمينهساز اين تربيت است.غير از زمان حكومت امام زمان(ع) ما ابتدا ميتوانيم با يك كودتا، با يك درگيري با هيأت حاكمه قبل، جابراني را از بين ببريم ولي اگر انسانها تربيت نشوند ممكن است در كوتاه مدت نظام قسطي را ايجاد بكنيم ولي چون انسانها تربيت نشدهاند، عادل نيستند و سازندگي در امور را ندارند، جامعه دوباره تبديل ميشود به همان جامعه قبلي. اگر بخواهد حكومتي در معناي وسيعش كار امنيتي بكند بايد هم روي عدل كار كند و هم روي قسط. هم كار فرهنگي، تربيتي، اخلاقي روي تكتك انسانها بشود و انسان سالم رشد يافته باآرامش روان در بسترهاي خانوادگي، مدرسه يا جاهاي ديگر تربيت شود، هم اينكه حكومت، حكومتي باشد كه عدالت اجتماعي را در ابعاد مديريتي اجتماعياش محقق سازد.در پايان به آيه بسيار معروفي كه مربوط به امام زمان(ع) است اشاره ميكنم. اين آيه، آيه 55 سوره نور است. آيهاي كه آنچنان روشن است كه در تمام تفاسير گفتهاند راهي ندارد جز اينكه اين آيه را تأويل نه، حتي تطبيق دهيم: به زمان امام زمان(ع):«وعداللّه الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات»؛ خدا به كساني از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند وعده داده كه: «ليستخلفنّهم فيالأرض كما استخلف الذين من قبلكم»؛ در روي زمين جانشين ديگرانشان كند، همچنان كه مردمي را كه پيش از آنها بودند جانشين ديگران كرد. «وليمكنّنّ لهم دينهم الذي ارتضي لهم»؛ و دينشان را ـ كه خود برايشان پسنديده است ـ استوار سازد. «وليبدّلنّهم من بعد خوفهم أمنا»؛ و وحشتشان را به ايمني بدل كند.تبديل خوف به امن، از بين همه تهديدهاي فردي و اجتماعي؛ در سايه حكومت الهي محقق ميشود. «يعبدونني لايشركون بي شيئا»؛ مرا ميپرستند و هيچ چيزي را با من شريك نميكنند. اين نكته مهم است كه ما نميتوانيم انسان مؤمن و مذهبي تربيت كنيم، مگر اينكه امنيت داشته باشيم. جامعهاي كه در آن مشكلات متعددي باشد نميتواند انتظار «يعبدونني لايشركون بي شيئا» داشته باشد. خداوند در آخر اين آيه ميفرمايد: اگر اينها اتفاق افتاد، اگر يك حكومت الهي بود، اگر يك دين و قانون جامعي حاكميت پيدا كرد، اگر امنيت ايجاد شد، آنوقت كسي عبادت خدا را نكرد آن آدم، آدم بدي است. آن زمان، زمان بدي است «و من كفر بعد ذلك فاولئك هم الخاسرون»؛ و آنها كه از اين پس ناسپاسي كنند نافرمانند.پس اين عوامل ميتواند زمينهساز عبوديت واقعي باشد. به نظر من شايد بهترين تعريف عملياتي «انتظار» اين باشد كه ما در يك وضع موجودي باشيم و بدانيم كه به سمت يك وضع مطلوب حركت ميكنيم. انتظار يعني به سوي وضع مطلوب رفتن، نگاه به يك هدف و غايت بالا و معنوي كردن. يعني انسان منتظر، انساني است كه امروز نسبت به ديروز يك قدم به طرف آن غايت مطلوب پيش برود. اگر وضع مطلوب حكومت امام زمان، انسانهايي است كه مسلط بر خودشانند، امنيت رواني دارند و حكومتي كه در ابعاد مختلف امنيت ايجاد ميكند بايد فرد منتظر خودش را تطبيق بدهد با آن غايت. انتظار يعني اينكه من دقت كنم كه آن زمان حكومت امام زمان(ع) چه اتفاقي ميافتد. ما بايد در سايه مطالعه دقيق زمان ظهور پرتوافشاني بكنيم، ببينيم الآن چه بايد بكنيم؟ وضع مطلوب كدام است؟ در همه مسائل اجتماعي اينطور است. ما كجا ميخواهيم برويم؟ ما ميخواهيم به طرف زمان ظهور برويم، در زمان ظهور چه تحولي رخ ميدهد؟ انسان تربيت شده مسلط بر هواي نفس چيست؟ حكومت عدل الهي، چه ابعادي دارد؟ و...حالا انتظار چيست؟ انتظار اين است كه ببينيم آيا ما داريم به آن سمت حركت ميكنيم؟ آيا در خودمان امنيت و وابستگيهايي كه امنيت را از بين ببرد ايجاد ميكنيم يا خير؟ اين ميشود انتظار و اين شخص ميشود منتظر امام زمان(ع). ميخواهيم بدانيم آيا حكومت ما حكومت منتظر است؟ اگر حكومت منتظر باشد بايد ببينيم چه اندازه بهره از عناصر حكومت امام زمان(ع) دارد؟ اين نميشود كه ما يك كيك دو تني را مثلاً به نشانه اينكه امام زمان به دنيا ميآيد در ميدان آزادي بگذاريم. انگار كه آن نازدانه و عزيزدردانهاي كه در يك خانه رفاه زده متولد شده تفاوتش با امام زمان(ع) فقط در وزن اين كيك است، انشاءاللّه خداوند به همه ما توفيق بدهد.
* متن حاضر سخنراني دكتر گلزاري است كه در همايش «روانشناسي انتظار» كه در ايام نيمه شعبان 1422 در دانشكده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه علامه طباطبايي ايراد شده است.
1 . سوره نحل (16) آيه 112.