«انتظار» مفهومى اسلامى، و ارزشى است كه سرچشمهى حركت و تلاش مىباشد . نوشتار حاضر، ضمن توجيه روانى انتظار و بيان ديدگاه مكاتب فكرى غير دنيوى، نگاهى به روايات فريقين در باب انتظار نموده و با بررسى انواع انتظار به طرح ديدگاهها پيرامون علت تاخير فرخ مىپردازد . توجيه روانى مساله انتظار «انتظار» ، پيوند وقرابتبرجستهاى با «حركت» دارد . حركت از برآيندهاى انتظار وانتظار از جهتدهندههاى حركت است . برخى دوست دارند حالت انتظار را يك مساله روانى ناشى از حرمان در اقشار محروم جامعه وتاريخ تفسير كنند وحالت فرار - از واقعيت گرانبار با مشقتها - به سوى تصور آيندهاى كه محرومان در آن بتوانند تمام حقوق از دست رفته وسيادتشان را بازپس گيرند . اين، نوعى خيالبافى يا نوعى گريز از دامن واقعيتبه آغوش تخيل است .
مناقشه در توجيه بالا
بىگمان، هنگامى كه در پيشينه تاريخى مساله، نظر كنيم وگستره وسيع نفوذ آن را در عقايد دينى معروف تاريخ انسان بنگريم، چنين توجيهى براى مساله انتظار كاملا غيرعلمى وبىپايه خواهد بود . انتظار در مكاتب فكرى غيردينى مساله انتظار از محدوده دين فراتر رفته ومذاهب ورويكردهاى غيردينى نظير ماركسيسم را نيز شامل شده است . چنان كه «برتراند راسل» مىگويد: «انتظار، تنها به اديان تعلق ندارد، بلكه مكاتب ومذاهب نيز ظهور نجاتبخشى كه عدل را بگستراند وعدالت را تحقق بخشد، انتظار مىكشند .» انتظار نزد ماركسيستها - چنان كه راسل مىگويد - درست همان انتظارى است كه مسيحيان بدان اعتقاد دارند . نيز انتظار نزد «تولستوى» در واقع به همان معنايى است كه مسيحيان عقيده دارند، جز آن كه اين داستاننويس روسى از زاويهاى ديگر مساله انتظار را مطرح كرده است .
انتظار در اديان پيش از اسلام
در عهد قديم از كتاب مقدس، مىخوانيم: «از وجود اشرار وظالمان دلتنگ مباش كه به زودى ريشه ظالمان بريده خواهد شد، ومنتظران عدل الهى زمين را به ميراث برند وآنان كه لعنتشدهاند، پراكنده شوند، وصالحان از مردم همان كسانى هستند كه زمين را به ميراث برند وتا فرجام حيات جهان در آن زيست كنند .» (1) همين حقيقتى كه در كتاب مقدس آمده، در قرآن كريم نيز تكرار شده است: «ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (2) «وبىگمان، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد .»
انتظار نزد مسلمانان (از اهل سنت)
انتظار «مهدى نجاتبخش» (عليهالسلام) اختصاص به شيعه ندارد، روايات متواتر بسيارى درباره مهدى (عج) از طرق اهل نتبا سندهاى صحيح ومستفيض در دست است كه نمىتوان در آنها تشكيك كرد، چنان كه از طرق شيعه اماميه نيز چنين رواياتى رسيده است . «عبدالرحمن ابن خلدون» - از دانشمندان قرن نهم هجرى - صاحب «مقدمه» مشهورى كه بر كتاب «العبر» (3) نوشته، مىگويد: «بدان كه مشهور اهل اسلام در طول اعصار بر اين عقيدهاند كه به ناچار در آخرالزمان مردى از اهل بيت ظهور خواهد كرد كه دين را تاييد كند وعدالت را ظاهر سازد ومسلمانان از وى پيروى كنند . او بر ممالك اسلامى استيلا خواهد يافت ونام مقدسش «مهدى (عج)» است . خروج دجال وحوادث ديگر پس از آن، واين كه «عيسى (عليهالسلام)» در پى او خواهد آمد ودجال را خواهد كشتيا با او خواهد آمد ودر كشتن دجال ياور وى خواهد بود ودر نمازش به مهدى (عليهالسلام) اقتدا خواهد كرد از نشانههاى ثابت ظهور است كه در منابع روايى صحيح ذكر شده است .» (4) شيخ عبدالمحسن العباد - مدرس دانشگاه اسلامى مدينه منوره - در بحثى ارزشمند مىگويد: «در پى حادثه دردناك حرم، سؤالهايى مطرح شد . برخى دانشمندان در راديو وروزنامهها درستى بسيارى از سخنان رسيده از رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) را درباره حضرت مهدى (عليهالسلام) تاييد كردند مانند شيخ عبدالعزيز بن صالح، امام وخطيب مسجد نبوى . شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز - رئيس اداره پژوهشهاى علمى ودعوت وارشاد - نيز در يكى از روزنامهها حادثه حرم را با استناد به احاديث صحيح مستفيض از رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) به اثبات رسانيد .» شيخ عبدالمحسن العباد مىافزايد: «من اين رساله را به منظور تبيين سخن خروج مهدى آخرالزمان - كه روايات صحيحى بر آن دلالت دارد ودانشمندان اهل سنت از قديم وجديد، مگر ندرتا، بر آن بودهاند - به رشته تحرير درآوردهام .» (5) ابن حجر هيثمى در «الصواعق المحرقه» در تفسير سخن خداوند تعالى: «و انه لعلم للساعة فلا تمترن بها . . .» (6) مىنويسد: «مقاتل وپيروان وى از مفسران، گفتهاند اين آيه درباره حضرت مهدى (عليهالسلام) نازل شده است، واحاديثى كه تصريح به اين نكته دارند كه وى از اهل بيت پيامبر اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) است، خواهد آمد، بنابراين در آن دلالتى استبر بركت در نسل فاطمه وعلى - رضى الله عنهما - واين كه از آنان فرزندان پاكيزه فراوانى ظهور خواهد كرد وخداوند نسل آنان را مفاتيح حكمت ومعادن رحمت قرار داده است . راز اين نكته اين است كه رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) براى على وفاطمه وفرزندانش دعا كرد تا از شر شيطان رانده شده محفوظ مانند .» (7) «شيخ ناصرالدين البانى» ، از شيوخ معاصر حديث، در مجله «التمدن الاسلامى» مىنويسد: «اما مساله مهدى (عليهالسلام)، بايد دانست كه درباره خروج (قيام) وى احاديث صحيح فراوانى نقل شده است . بخش وسيعى از آنها داراى اسانيد تاييد شدهاى هستند كه نمونههايى از آنها را در اينجا نقل مىكنيم .» (8) سپس دستهاى از اين احاديث را متذكر مىشود .
احاديث انتظار نزد شيعه اماميه
اما احاديث انتظار امام مهدى (عج) نزد شيعه اماميه، فراوان است ومتواتر كه دستهاى از آنها از طرق صحيح به ما رسيده است . برخى دانشمندان اين احاديث را به شيوهاى علمى وارزشمند گردآورى كردهاند، همانند «شيخ لطفالله صافى گلپايگانى» در كتاب گرانسنگش «منتخب الاثر» ، همچنين «شيخ على كورانى» در «موسوعة الامام المهدى» (9) وديگران . ما هماكنون درصدد نقل اين روايات از طريق تشيع يا تسنن نيستيم . موضوع اين پژوهش نيز در مورد احاديث وارد در موضوع امام مهدى (عج) ومناقشه در آنها از حيثسند ودلالت نيست، بلكه در اين تحقيق مساله ديگرى را مىجوييم . مساله احاديث وارد در مورد امام مهدى (عليهالسلام) را به مجال مخصوصش در كتابهاى حديثى وامىگذاريم . اما مسالهاى را كه هماكنون - به خواستخدا - از آن سخن خواهيم گفت، اين بحث است: انتظار چيست وارزش فرهنگى آن كدام است؟ انتظار، مفهومى اسلامى، وارزشى فرهنگى است كه از آن، رفتار فرهنگى معينى سرچشمه مىشود . گاه مردم از انتظار برداشت منفى مىكنند كه در اين صورت، انتظار به مفهومى براى تخدير ومانعى براى حركت تبديل مىشود، وگاه نيز از آن برداشت مثبت دارند كه در اين صورت عاملى از عوامل حركت وقيام وانگيزش در زندگى مردم خواهد بود . بنابراين ناچاريم كه از مساله انتظار تصور شفاف ودقيقى داشته باشيم، وهمين نكته وظيفه اساسى ما در اين پژوهش [تاريخى] است . انتظار، يك فرهنگ ومفهومى فرهنگى است كه در ساختار ذهنى، اسلوب انديشه، شيوه زندگى وچگونگى نگرش ما به آينده به شكل فعال ومؤثرى دخالت داشته ودر ترسيم خط سياسىاى كه براى حال وآينده خود رقم مىزنيم، تاثيرگذار است . قريب به هزار وصد سال است كه انتظار در زندگى ما ريشه فرهنگى خود را گسترده است; زيرا غيبت صغرى در سال 329 ه . به پايان رسيد واز آن تاريخ تقريبا هزار وصد سال گذشته است . در طول اين مدت، مساله انتظار به گونه مؤثرى در ساختار انديشه سياسى وانقلابى ما دخالت داشته است . اگر بدون عامل انتظار به تاريخ سياسى وانقلابى خود بنگريم، اين تاريخ بلند، جايگاه ديگرى خواهد داشت . اگر كسى در «دعاى ندبه» تامل كند - دعايى كه مؤمنان پيوسته در روزهاى جمعه قرائت مىكنند - به عمق مساله انتظار وبه ميزان نفوذ آن در روح مؤمنان وانديشه وروش فكرى وانقلابى آنان پى خواهد برد .
انواع انتظار
انتظار نجات بر دو گونه است:
نوع اول
انتظار نجاتى كه در توان انسان نيست آن را جلو يا عقب بيندازد; همانند انتظارى كه شخص غريق در رسيدن گروه نجات مستقر در ساحل به سوى خود دارد; حال آن كه وى آنان را مىنگرد كه براى نجات او به راه افتادهاند . بىگمان، غريق را ياراى آن نيست كه زمان رسيدن گروه نجات را به خود نزديكتر كند . البته اين انتظار، اميد به نجات را در درون او تقويت كرده ونور اميد را بر تيرگىهاى ياس ونوميدى كه از هر سو احاطهاش كردهاند، خواهد تابانيد .
نوع دوم
نوع دوم، انتظارى است كه انسان مىتواند آن را نزديك گرداند وطلب كند; مانند بهبودى از بيمارى، اجراى طرحى عمرانى يا علمى يا تجارى يا پيروزى بر دشمن ورهايى از فقر . همه اينها ريشه در انتظار دارند وامر سرعتبخشيدن يا تاخير انداختن آنها به دستخود انسان است . بنابراين، اين امكان براى انسان وجود دارد كه در به دست آوردن بهبودى وشفا تعجيل كند يا آن را به تعويق اندازد يا حتى منتفى گرداند . چنان كه امكان آن هست در اجراى پروژهاى تجارى يا عمرانى يا علمى عجله كند يا اجراى آن را به وقتى ديگر موكول كند يا اصلا رها سازد . همچنين اين امكان براى وى هست كه به سوى پيروزى بر دشمن وبىنيازى مالى بشتابد يا سستى ورزد وتاخير كند يا از خيرشان بگذرد . با اين بيان، انتظار از نوع دوم با انتظار از نوع اولى كه از آن سخن گفتيم تفاوت خواهد داشت ودر محدوده قدرت واختيار انسان هست كه در تحقق آنچه كه انتظارش را مىكشد، شتاب ورزد يا درنگ وسستى روا دارد يا عطايش را به لقايش ببخشد . از اين رو، انتظار از نوع دوم، علاوه بر «اميد» و «مقاومت» ، به انسان «حركت» نيز مىبخشد، وحركت، مخصوص انتظار است . بىگمان اگر انسان بداند كه نجات ورهايىاش به حركت، عمل وتلاشش وابسته است، چنان حركت وتلاشى براى رهايى ونجات خويش به خرج مىدهد كه در گذشته توان انجام آن را نداشته است . بنابراين اگر انتظار از نوع اول به انسان، تنها «اميد» و «مقاومت» مىبخشد، انتظار از نوع دوم به وى علاوه بر «اميد» و «مقاومت» ، «حركت» وپويايى نيز خواهد بخشيد: 1 - اميد در جان انسان اين قدرت را به وى مىدهد تا پرده حال را بدرد وآينده را ببيند، وچه قدر فاصله است ميان كسى كه «خدا» ، «هستى» و «انسان» را از خلال درد ورنجحاضر مىبيند وميان كسى كه همه اين سه را از خلال حال وگذشته وآينده مىنگرد . ترديدى نيست كه ديدگاه دوم با ديدگاه اول متفاوت است وبىگمان تيرگى، ظلمت وابهام واشكالى كه ديدگاه نخست را احاطه كرده، ديدگاه دوم از آنها در امان است . 2 - اميد در جان انسان، او را در ادامه پايدارى ومقاومت در مقابل سقوط واضمحلال تا رسيدن نيروهاى كمكى توانمند مىسازد، ومادام كه چراغ اميد به رسيدن كمك در دل وجان انسان ندرخشد، مقاومتى نخواهد داشت . 3 - بالاخره اميد در جان انسان او را در نيل به نجات ورهايى ونيرومندى وتوانگرى قادر خواهد ساخت . چنين انتظارى، همان «انتظار پويا» وبرترين نوع انتظارى است كه در اين پژوهش ما در پى آنيم .
سيستم تغيير
اين انتظار، شبيه انتظار مردم از خداست كه كارهاشان را از بد به خوب، از نيازمندى به بىنيازى، از ناتوانى به توانايى واز كستبه پيروزى تغيير دهد . شكى نيست كه چنين انتظارى، انتظار درست وعقلانى است; زيرا انسان، تودهاى است از ضعف وعجز وفقر ونادانى وزشتى، واز خداى تعالى انتظار مىرود كه همه اينها را تغيير داده وبه نيرو وتوان وبىنيازى ودانايى وخوبى تبديل كند . ايرادى نيست كه انسان از خدا چنين توقع وانتظارى داشته باشد، ليكن به شرط آن كه براى تحقق اين انتظار، سيستم معقولى را كه خداى تعالى براى چنين تغييرى در نظر گرفته، در پيش گيرد . بىگمان هيچ ترديدى در چنين تغييرى از سوى خداى تعالى نيست، ليكن در ضمن سيستمى مشخص ومادام كه انسان چنين سيستمى را به كار نگيرد، درست نيست كه توقع وانتظار تغيير از جانب خدا را داشته باشد . اين سيستم آن است كه انسان ابتدا در خودش تغيير ايجاد كند تا خداى تعالى شرايط را به نفع او تغيير دهد . بىشك عقبماندگى اقتصادى وعلمى، شكست نظامى وسوء مديريت و . . . از اشكال وضعف وسستى ونوميدى وجهل نهفته در وجودمان وفقدان جسارت وشجاعت ريشه مىگيرد . پس اگر ما در خودمان تغيير ايجاد كنيم، خدا نيز شرايط را به نفع ما تغيير خواهد داد . چنان كه اگر ما حال خود را تغيير ندهيم خدا نيز شرايط را به نفع ما دگرگون نخواهد ساخت; مگر آن كه خود بخواهد . در اين دو حقيقت هيچ شك ومناقشهاى نيست . انتظار تغيير از سوى خداى تعالى حقيقتى است قطعى، وليكن در صورتى كه اين انتظار با حركت وعمل انسان همراه گردد، وبه تعبير ديگر، اين همان انتظار انقلابى است . انتظار، «حركت» است، نه «مترصد» بودن خطاست كه از واژه انتظار مترصد بودن منفى حوادث را بفهميم، بىآن كه خود نقش منفى يا مثبتى در اين حوادث داشته باشيم; چنان كه مترصد خسوف ماه يا كسوف خورشيد مىمانيم . بنابراين، تفسير صحيح واژه انتظار آن است كه، انتظار، «حركت» ، «كار» ، «تلاش» و «عمل» است . به خواستخدا در آينده با تفصيل بيشترى اين بحث را پى خواهيم گرفت . علت تاخير در «فرج» چيست؟ فهم درست معناى انتظار كه آيا به معنى مترصد بودن استيا حركت، به جواب درست اين سؤال وابسته است . در اين جا دو ديدگاه مطرح است:
ديدگاه نخست
اگر سبب تاخير در فرج وظهور امام عصر (عج) وانقلاب جهانى فراگير او را اين بدانيم كه زمين تا از ظلم وجور پر نشده است، آن حضرت ظهور نخواهد كرد، به ناچار «انتظار» مىبايد به معنى «مترصد بودن» باشد . از طرفى به بداهت اسلام [مىدانيم كه] دامن زدن به ظلم وجور وگسترش بيشتر دامنه آن جايز نخواهد بود . [از طرف ديگر] درست نيست كه به مقابله با ظلم برخيزيم; زيرا چنين مقابلهاى دوره غيبت را طولانىتر مىسازد . پس به ناچار بايد منتظر بمانيم تا ظلم وجور در زندگى سياسى، اقتصادى، نظامى وقضايى ما به حد كمال برسد چنان كه كره زمين از ظلمت ظلم پر شود تا امام (عليهالسلام) ظهور كند وانقلاب خود را عليه ظالمان ودر حمايت مظلومان علنى سازد .
ديدگاه دوم
اگر سبب تاخير در فرج، عدم وجود يارانى باشد كه جامعه و [در گسترهاى وسيعتر] دنيا را براى ظهور امام وقيام فراگير وى آماده سازند وپشتيبان وتكيهگاه انقلاب امام تلقى شوند، مساله فرق مىكند . از اين رو چارهاى جز اقدام وتجهيز وآمادگى وامر به معروف ونهى از منكر به منظور برپايى اقتدار حق بر زمين وحصول فرج به سبب ظهور امام (عج) نيست . در نتيجه، انتظار به معناى «مترصد» بودن نخواهد بود . بلكه به معناى حركت، اقدام وجهاد براى برپايى اقتدار حق بر زمين است; يعنى، مفهومى كه مهياسازى زمين براى ظهور امام وقيام جهانى او را طلب مىكند . بنابر چنين برداشتى از ظهور امام (عليهالسلام) وظهور فرج به دست وى، معناى انتظار نيز از جهت مثبت ومنفى، ميان «مترصد بودن» و «حركت» در نوسان خواهد بود . هماكنون براى رسيدن به جواب صحيح، به بررسى اين مساله خواهيم پرداخت: نقد نظريه نخست 1 - «پر شدن زمين از ظلم وجور» به معناى خشكيدن چشمه توحيد وعدل در زمين نيست; چنان كه مكانى براى پرستش خدا توسط مردم باقى نماند! چنين چيزى محال وخلاف سنتهاى الهى است . بلكه معناى اين كلمه طغيان وسركشى قدرت باطل بر ضد حق در نبرد دايمى ميان حق وباطل است . 2 - امكان ندارد ظلم وطغيان قدرت باطل بر ضد حق بيشتر از آن چيزى باشد كه هماكنون هست . امروزه ظلم به بدترين وجهى سراسر زمين را فراگرفته است . آنچه در منطقه بالكان توسط صربها بر ضد مسلمانان بوسنى وهرزگوين گذشت در تاريخ ظلم وارعاب كمتر نظير داشته است . صربها بارها شكم زنان آبستن را پاره كردند وجنينها را بيرون كشيدند . كودكان را به قتل رساندند وسر بريدند وبا سرهاى بريده پيش چشم پدران ومادرانشان توپ بازى كردند . در «چچن» كودكان را سر بريدند وگوشت تنشان را طعمه خوكان ساختند . ستمى كه كمونيستها در دوره حكومت كمونيستى بر مسلمانان آسياى ميانه روا داشتهاند، چنان است كه لرزه بر اندام انسان مىاندازد . شكنجههاى وحشيانهاى كه بر مسلمانان زندانى در زندانهاى اسرائيل اعمال مىشود، از محدوده بيان بيرون است . برتر وبالاتر از همه اينها، ظلم وتصفيه ونابودى وشكنجه وزندانى است كه در عراق بر مؤمنان به دست پليس بعثى صدامى در جريان بوده وهست كه هيچ تعبيرى از توصيف آن بر نمىآيد . . . آنچه در گوشه گوشه دنياى اسلام بر مسلمانان - تقريبا در تمام مناطق - مىرود، بسيار وحشتناك وفراتر از ظلم وستم و «پر شدن زمين از ظلم وجور» است، ولى كمتر ديده شده كه افكار عمومى جهان نسبتبه اين ظلم وحشتناك اعتراضى داشته باشند . اين بىتفاوتى از همه بدتر وزشتتر ونشانه انحطاط وجدان اخلاقى در جامعه جهانى وفرهنگ مادى بشر معاصر است . انحطاط وجدان اخلاقى، نمود خطرى است در تاريخ انسان كه پيوسته سقوط فرهنگى را در پى خواهد داشت وقرآن از آن به «هلاك امتها» تعبير مىكند . «وجدان» نياز اصلى واساسى انسان است . همان گونه كه انسان بدون «امنيت» ، وبدون «بهداشت ودرمان» وبدون «غذا» و «نظام سياسى» و «علم [وفنآورى]» قادر به ادامه زندگى نيستبه همان سان بدون وجدان، قادر به ادامه حيات نيست، وهرگاه سرچشمههاى وجدان بخشكد، سقوط فرهنگى نتيجه طبيعى اين حالتخواهد بود [. وبه تعبير قرآن] پس از سقوط نيز قانون «استبدال» ، «تبديل» و «ارث» بر زندگى بشر حاكم خواهد بود، واين، همان حالت قيام جهانى امام عصر (عليهالسلام) وبرپايى دولت جهانى وفراگير اوست . 3 - غيبت امام (عليهالسلام) به سبب طغيان شر وظلم وفساد بوده است واگر چنين نبود، امام (عليهالسلام) غايب نمىشد، بنابراين، چگونه طغيان ظلم وفساد سبب ظهور امام (عليهالسلام) وخروج او از پرده غيبتخواهد بود؟ ! 4 - برخلاف نظر برخى، گرايش دنياى امروز به سمتسقوط نظامهاى سياسى، نظامى واقتصادى ستمگر است . همه ما چگونگى سقوط اتحاد شوروى را در ظرف چند ماه شاهد بودهايم . مثل چنين كشورهايى مثل بنايى توخالى است كه از داخل پوسيده شده وكسى قادر به نگهدارى آن از سقوط نيست . طوفان تغيير هماكنون در امريكا - يعنى ابرقدرت دنيا - وزيدن گرفته واين كشور را در بعد اقتصادى، امنيتى، اخلاقى ومقبوليت دچار زلزلههاى سخت ودرهم كوبندهاى كرده است . (10) نظام جاهلى امروز، شمارش معكوس سقوط وفروپاشى خود را شروع كرده است; بنابراين از چنين نظامى چگونه انتظار قدرت وجنگ ووحشيگرى بيشترى داشته باشيم؟ ! 5 - به علاوه، آنچه در نصوص غيبت ديده مىشود اين است كه: «[امام عصر (عليهالسلام]) زمين را از عدل وداد پر مىكند، چنان كه از ظلم وجور پر شده است، (11) نه بعد از آن كه از ظلم وجور پر شده باشد .» (12) معناى آن، اين نيست كه امام (عليهالسلام) منتظر بماند تا ظلم وفساد بيشتر از آن چيزى كه هماكنون هست، بشود . بلكه معناى روايت اين است كه امام (عليهالسلام) هنگامى كه ظهور مىكند، زمين را از عدل وداد پر مىسازد وبا ظلم وفساد در جامعه مبارزه مىكند، تا جايى كه جامعه بشرى از ظلم وفساد پاك شود; چنان كه در گذشته از ظلم وفساد پر بوده است . اعمش از ابى وائل روايت كرده كه اميرمؤمنان (عليهالسلام) درباره حضرت مهدى (عج) فرموده است: «يخرج على حين غفلة من الناس واماتة من الحق واظهار من الجور، يفرح لخروجه اهل السماء وسكانها، ويملا الارض عدلا كما ملئت ظلما وجورا» (13) «در هنگامه غفلت مردم، نابودى حق وآشكارى ظلم، [امام (عليهالسلام)] خروج مىكند . به سبب اين خروج، اهل آسمان وساكنان آن شادمان مىشوند وزمين را از عدل وداد پر كند; چنان كه از ظلم وجور پر شده باشد .» در روايت ديگرى است: «يملاء الارض عدلا وقسطا، كما ملئت جورا وظلما» يا «بعد ما ملئت ظلما وجورا» . (14) «زمين را از عدل وقسط پر كند، چنان كه از ظلم وجور پر شده است» يا «بعد از آن كه از ظلم وجور پر شده است .» به نظر من معنى جمله «پر شدن زمين از ظلم وجور» اين است كه ظلم وجور چنان زياد شود كه مردم از آن فرياد وفغان بردارند; ظلم نقاب تبليغاتى خود را - كه نزد مردم خوب جلوه مىكرد - فروافكند وچهره حقيقىاش را آشكار سازد; اين تشكيلات ونظامها در تحقق رفاه وآسايش وامنيت كه به مردم وعده مىدادهاند شكستبخورند; پس از اين شكستهاى گسترده است كه مردم در جستجوى نظام الهىاى كه آنان را از اين ناكامىها برهاند به حركت در مىآيند ورهبرى ربانى را مىجويند كه دستشان را بگيرد وبه سوى خداى تعالى رهنمونشان سازد . اين شكستهاى پى در پى هماكنون در زندگى مردم يكى پس از ديگرى رخ نموده است . بزرگترين آن با سقوط اتحاد جماهير شوروى تحقق يافته ودر سالهاى اخير آشوبهاى تندى امريكا را به لرزه نشانده است . هر كدام از اين ناكامىها مردم را به سوى نظام الهى ورهبر ربانى نجاتبخش سوق مىدهد . تا اين جا به طور فشرده نظريه نخست علل تاخير فرج امام عصر (عليهالسلام) را مورد نقد قرار دادهايم . هماكنون بحثخود را در باب نظريه دوم آغاز مىكنيم . نظريه دوم در علل تاخير در فرج اين نظريه در فهم علل تاخير فرج وظهور امام (عليهالسلام) به علل واقعى تكيه كرده است كه نخستين آنها، عدم وجود ياوران كافى از جهت كميت وكيفيت در ميان شيعيان وانصار امام (عليهالسلام) است . بىگمان انقلابى كه امام (عليهالسلام) رهبرى آن را به عهده خواهد داشت، انقلابى جهانى وهمگانى است كه مستضعفان ومحرومان در آن امامت وسرپرستى جامعه بشرى را عهدهدار خواهند بود: «ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين» (15) «ما مىخواهيم بر آنان كه در زمين خوارشان شمردهاند منت نهيم وآنان را پيشوايان مردم گردانيم وايشان را وارث زمين كنيم .» ومؤمنان مستضعف در اين مرحله، تمام آنچه را كه طاغوتها از قدرت وثروت در دست دارند، به ارث برند: «ونجعلهم الوارثين» «وآنان را ميراثبران قرار دهيم» «ان الارض يرثها عبادى الصالحون» (16) «بندگان شايستهام ميراثبران زمين خواهند شد .» وسلطه بر گستره زمين، نصيب آنان خواهد بود: «و نمكن لهم فى الارض» (17) «ودر زمين، قدرتشان دهيم .» امام (عليهالسلام) در اين مرحله، تمام زمين را از لوث شرك وظلم پاك خواهد كرد: «يملا الارض عدلا كما ملئت ظلما وجورا» «زمين را از عدل وداد پر كند; چنان كه از ظلم وجور پر شده است .» تا همانگونه كه دربرخى روايات، تصريح شده، درشرق وغرب عالم جايى كه در آن نداى «لا اله الا الله» طنينانداز نشود، يافت نخواهد شد . محور اين انقلاب فراگير جز «توحيد» و «عدل» نخواهد بود . چنين انقلابى به ناچار زمينهسازىهاى زيادى را در سطح عالى هم از جهت كميت وهم از جهت كيفيت [نيروها وامكانات] مىطلبد . اگر اين آمادگىها ايجاد نشود، چنين انقلاب فراگيرى در سنتهاى الهى در تاريخ بشرى به تحقق نخواهد پيوست . نقش سنتهاى الهى وامداد غيبى در انقلاب اين انقلاب در رويارويى با متكبران، طاغوتها، نظامها ومؤسسات جاهلى حاكم ومسلط بر گرده مردم، به يقين بدون امداد غيبى وپشتيبانى وتاييد الهى به پيروزى نخواهد رسيد . منابع اسلامى وجود چنين امدادى را تاييد وچگونگى آن را توصيف كرده است . جز آن كه اين امداد الهى يكى از دو طرف قضيه است وطرف ديگر آن نقش سنتهاى الهى در تاريخ وجامعه در تحقق اين نهضت جهانى، گسترش وكمالبخشى بدان است . اين سنتها نيز بىهيچ تغيير وتبديلى جارى خواهند بود: «سنة الله فى الذين خلوا من قبل و لن تجد لسنة الله تبديلا» (18) «درباره كسانى كه پيشتر بودهاند [همين] سنتخدا جارى بوده است; ودر سنت الهى هرگز تغييرى نخواهى يافت .» اين سنن تعارضى با مدد وتاييد الهى ندارد . شان اين انقلاب، همان شان دعوت رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) به توحيد وحركتى است كه آن حضرت در تحقق توحيد در زندگى مردم داشته است . اين حركت، البته محل امداد غيبى الهى بود كه خداى تعالى رسولش را به واسطه فرشتگان نشاندار وپياپى وبادها ولشكرى كه قابل رؤيت نبود، ونيز به سبب رعبى كه در دل دشمنانش انداخت، نصرت بخشيد . ليكن از طرفى رسولش را نيز به فراهم كردن تجهيزات براى اين جنگ سرنوشتساز فرمان داده است: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة . . .» (19) «وهر چه در توان داريد در مقابل دشمنان بسيج كنيد . . . .» مراحل اين نبرد نيز به موجب سنتهاى خداى تعالى در تاريخ وجامعه، تحقق مىيافت ودر آن، گاه رسول خدا بر دشمنانش پيروز مىشد وگاه اين پيروزى به دست نمىآمد . [آن حضرت] در اين نبردها از نيروهاى نظامى، امكانات مالى وسلاحهاى جنگى بهره مىگرفت، نقشه جنگ تدارك مىديد ودشمن را با وسائل مختلف وشيوههاى جديد در زمان ومكان نبرد غافلگير مىكرد وهيچ يك از اين امور با امداد غيبى الهى سبتبه رسول خدا - كه شكى در آن نيست - منافاتى ندارد، واين دو چهره از مسالهاى واحد است . انقلاب جهانيى كه رهبرى آن را نواده رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) به عهده دارد، از دعوت ونهضتى كه رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) رهبرى آن را در گذشته به دوش داشته، به امر الهى، منحرف نخواهد شد . از جمله اين سنن ناگزير در اين انقلاب جهانى، «آمادگى» و «زمينهسازى» قبل از ظهور امام (عليهالسلام) و «يارى» و «ياوران» در هنگام ظهور است، وبدون اين آمادگى وزمينهسازى ويارى، امكان ندارد انقلابى با اين عظمت در تاريخ انسان به ثمر برسد . ما در آينده - به خواستخدا - به هر دو گروه از رواياتى كه اولى به «آمادگى وزمينهسازى» ودومى به «ياوران ويارى» اختصاص دارند، با تامل بيشترى خواهيم پرداخت . گروه نخست از روايات، رواياتى هستند كه به «موطئان» (20) تعلق دارد . «زمينهسازان» ، قشرى هستند كه جامعه انسانى وكره زمين را براى ظهور وانقلاب جهانى همگانى امام عصر (عج) آماده مىسازند وبه طور طبيعى قبل از ظهور امام (عليهالسلام) پيدا مىشوند . گروه دوم از روايات، به «انصار» اختصاص دارد . انصار [امام (عليهالسلام)] قشرى هستند كه آن حضرت را در قيام بر ضد ظالمان همراهى مىكنند وامام (عليهالسلام) رهبرى آنان را در قيام عليه ظالمان بر عهده مىگيرد . بنابراين، ما در مقابل دو قشر قرار داريم: 1 - قشر «زمينهسازان» كه زمين را براى ظهور وقيام امام (عليهالسلام) مهيا مىسازند . 2 - قشر «انصار» كه امام (عليهالسلام) با پشتيبانى آنان بر ضد ظالمان قيام مىكند . ادامه دارد پىنوشتها: 1) كتاب مقدس، سفر مزامير داوود، مزمور 37 . 2) سوره انبياء (21) آيه 105 . 3) عنوان كامل اين كتاب «العبر وديوان المبتدا والخبر فى ايام العرب والعجم والبربر» است .(مترجم) 4) مقدمه ابن خلدون، ص 311 . 5) مجله الجامعة الاسلامية، شماره 45 . 6) سوره زخرف (43) آيه 61: «وى نشانهاى براى رستخيز است، پس در آن در گمان ميفتيد وراه مرا پى گيريد، اين راهى است راست .» 7) ابن حجر هيثمى، الصواعق المحرقة، ج 1، ص 240 . 8) مؤلف محترم در اينجا شماره مسلسل مجله را ذكر نكرده است .(مترجم) 9) معجم احاديث الامام المهدى، تاليف هيات علمى مؤسسه معارف اسلامى زير نظر شيخ على كورانى، نشر مؤسسه معارف اسلامى، چاپ اول، 1411 ه . 10) انفجارهاى 11 سپتامبر سال جارى (2001 م) در برجهاى 110 طبقه سازمان تجارت جهانى ووزارت دفاع امريكا (پنتاگون) در نيويورك نمونه آشكار اين زلزلههاى سخت است .(مترجم) 11) يملا الارض عدلا كما ملئت ظلما وجورا .» 12) بعد ان ملئت ظلما وجورا .» 13) بحارالانوار مجلسى، ج 51، ص 120 . 14) منتخب الاثر، ص 162 . 15) سوره قصص (28) آيه 5 . 16) سوره انبياء (21) آيه 105 . 17) سوره قصص (28) آيه 6 . 18) سوره احزاب (33) آيه 62 . 19) سوره انفال (8) آيه 60 . 20) يعنى زمينهسازان ظهور حضرت حجت (ع). در اين نوشتار پس از اين از قشر موطئان تحت عنوان «زمينهسازان» ياد خواهيم كرد .