«پيشگفتار»
صرف نظر از مبدأ و زمان تكوين و پيدايش كه در اين مقاله به تفصيل به آن خواهيم پرداخت، ذكر اين نكته ضرورى مينمايد كه شيعه به پيروى از رهبر خود امام على (ع) و در پرتو رهنمودهايش و بموازات حفظ اصول عقيدتى خود همواره موانع كليت اسلامى، وحدت صفوف اسلامى و آرمانهاى اصيل اسلامى بوده است. امام على (ع) خود بخاطر مصلحت اسلام و با توجه به شرايط عينى جامعه آنروز كه بقاى اساس در درجه اول اهميت قرار داشت نه تنها براى احقاق حق خود به نبردى برنخاست بلكه براى بيعت نكردن نيز دست به شمشير نبرد تا دشمنان ديرينه اسلام نقطه ضعفى در جامعه نو بنياد اسلامى نيابند و در انهدام اركان رسالت نكوشند. او از مرگ بيم نداشت و همواره در آرزوى شهادت بود ولى به اين اصل رسيده بود كه مصلحت اسلام در آن شرايط ترك قيام و بلكه همگامى و همكارى بود. حضرت در نامه اى خطاب به مالك اشتر به اين نكته تصريح دارد. سيره و مرام يا پيشوايان ما نيز همين بوده است كه همواره مصالح عاليه مسلمين و جوامع اسلامى را بر هر چيز ديگرى ترجيح ميدادند. در زمان كنونى نيز دشمنان و مخالفان آرام ننشسته اند و به فحاشى و ناسزاگويى برخاسته اند و در كتب و مجلات خود باز ميكوشند كه ياوه هاى اسرائيلى و افسانه هاى واهى «ابن سبايى» را منتشر سازند. مسلماً وظيفه يك شيعه راستين در اين شرايط مقابله به مثل و ناسزاگويى نيست. در شان آنها نيست كه چنان باشند. ترديدى نيست كه غرض ورزيهاى اشخاصى همچون ابن تيميه، احمد امين مصرى، موسى جارا و عبدا... بن باز باعث شده است تا گروهى عوام، شيعه را افرادى مشرك و غالى و خطرناك بپندارند و در نتيجه شكاف بين صفوف مسلمين را عمييقتر كنند اما با اين وجود ما بايد تلاش كنيم تا يك كار اساسى و علمى و تحقيقى ارائه كرده و شيعه و تشيع را به جهان معرفى كنيم. اين اساسى ترين راهى است كه ما ميتوانيم در برنامه هاى خود در نظر داشته باشيم، در اين راه بكوشيم و از هيچ تهمت و افترايى نهراسيم اگر شيعه راستين على (ع) هستيم !هر ملتى كه به نوشتن تاريخ و گذشته خويش كم و بيش اهميت ميدهد و شيعه نيز از اين امر مستثنى نيست. در اين نوشته مختصرى بنده به دنبال اثبات اين حقيقت هستم كه شيعه و تشيع از روزهاى نخستين طلوع اسلام وجود داشته و به ما رسيده است و ريشه در عبد ابن سبا و ايرانيان و ندارد. و اين حقيقت فقط از بعد تاريخى مطرح و مورد بررسى قرار مى گيرد. قبل از اختتام اين مقدمه توجه خوانندگان ارجمند را به نكاتى چند جلب مينمايم.
الف - شكى نيست كه تاريخ صحيح تاريخى است كه حوادث و وقايع گذشته را به بهترين وجه و برول كمترين دخل و تصرفى بيان نمايد. متأسفانه «تاريخ اسلام» كه در دوره خلفاء اموى و عباسى نوشته شده است مزيت فوق را دارا نيست، زيرا تاريخ نويسان بى طرف نبوده و تحت تأثير حكومتهاى وقت قرار ميگرفته اند. اين قبيل مورّخين به منظور اغراض و هواهاى خاصى تاريخ اسلام را با خرافات و احاديث مجعول آلوده نموده و آنچه توانسته اند نسبت به مكتب تشيع بى مهرى روا داشته اند. فقط از باب نمونه به مواردى ذيلا اشاره مى گردد .
1 - محمد بن جرير طبرى، بزرگترين مورخ اهل سنت، حديث يوم الانزار را بطور كامل نقل مينمايد ولى هنگاميكه به جملات حساس ميرسد دستخوش هوى و هوس گشته و جمله «هذا على اضى و وصميى و خليفتى فيكم من بعدى ناسمعو اله و اطيعوا» را به صورت اتبر نقل كرده و به ذكر «كزا و كزا» اكتفاء مينمايد. (1) ابن كثير شامى نيز همين كوتاهى را مرتكب شده است. (2)
2 - ابن تيميه در منهاج السنه، «ابن خرم در الفصل فى الملل و النحل» و شهرستانى در الملل و النحل آنگاه كه به شيعه و تشيع ميرسند از وارد كردن هر گونه اتهامى خوددارى ننموده و تاريخ اسلام را دگرگون نشان ميدهند.
3 - ابن عبدر به مالكى در «العقد الفريد» و احمد امين در كتابهاى «فجر اسلام» «ضحى الاسلام» و خويش نيز از هيچ گونه تهمتى نسبت به شيعه فرو گذار نكرده اند.
ب - برخى از پژوهشگران در تقسيم بندى جامعه اسلامى به دو گروه شيعه و سنى چنين مشى كرده اند در برو امر اين اهل سنت بوده است كه اصل و اساس جامعه اسلامى را تشكيل ميداده اند و بر طبق قاعده بوده اند و سپس گروهى بنام شيعه بوجود آمده و استثنايى براى اصل شده اند و اين به دليل اين است كه امروز اكثريت مسلمانان به مكتب اهل سنت وابسته اند و اقليتى پيرو مكتب شيعه اند!! آنچه كه البته از چشم اين قبيل پژوهشگران بدور مانده است اين حقيقت است كه تقسيم دو نحله فكرى براساس تعداد پيروان آن امرى كاملاً غير منطقى است. چه بسيار تقسيم بندى هاى فكرى وجود دارند كه خود در داخل يك مكتب فكرى مى گنجند. بنابراين كمى و زيادى پيروان يك مكتب نبايد سبب اين گردد كه ما يكى را اصل و ديگرى را فرع قلمداد كنيم.
ج - براى پيدا كردن مبدأ پيدايش تشيع و زمان ولايت آن نبايد اشتباهاً بدنبال زمان بوجود آمدن اين اصطلاح و اطلاق آن بر گروهى خاص باشيم كه اين خود يك نكته انحرافى است چرا كه پيدايش الفاظ و عبادات و اصطلاحات امرى است و وجود محتوى و جهت گيريهاى فكرى نكته ديگر. بنابراين اگر از زمان حيات شخص پيامبر (ص) به طور مشخص به گروهى بنام شيعه و فرقه اى بنام تشيع بر نمى خوريم و بطور مشخص تر بعد از وفات آنحضرت شاهد اين تعابير هستيم. نبايد تصور كنيم كه پس مكتب تشيع زائيده آن زمان بوده است و در زمان رسول خدا (ص) هيج اثرى از شيعه نبوده است.
د - آقاى دكتر عبدا فياض در كتاب «تاريخ الاماميه و اسلافهم من الشيعه» تشيع سيايى را از تشيع مذهبى جدا كرده و براى دومى قدمت و سابقه زمانى بيشترى را قائل گرديده است. اين گونه تفكيك صحيح به نظر نميرسد. در سراسر تاريخ انسانى مذهب بنحو نزديكى در كل زندگى انسان دخالت داشته است. همانطور كه پيامبر (ص) اساساً يك معلم روحانى و مذهبى بود به همان گونه نيز فرماندهى با قدرت و سياستمدار مناسب با زمان خود بود. اسلام نيز از همان ابتداى تكوين داراى و نظام مذهبى، اجتماعى و سياسى بود. بهمين ترتيب تشيع در طبيعت ذاتيش هميشه هم مذهبى و هم سياسى بوده است و چنين جنبه هاى دو گانه در سراسر تاريخ تشيع وجود دارند. از اينرو مشكل به نظر ميرسد كه در هر مرحله اى از تكوين درباره تشيع سياسى جدا از تشيع مذهبى سخن گفت.
بخش اول :
معنى لغوى و اصطلاحى « شيعه»
شيعه از نظرى لغت به معنى ياران و پيروان و انصار است. اين لفظ به همين صورت بر مذكر و مؤنث، مفرد و جمع اطلاق ميگردد. از نظر اصطلاحى اين واژه به فرد يا افرادى اطلاق ميگردد كه دوستدار على (ع) و فرزندانش باشند و به امامت آنها اعتقاد داشته باشند تا آنجا كه اگر واژه شيعه بدون قيد و شرط به كار برده شود و قرينه اى در كار نباشد اذهان به معناى فوق منصرف خواهند شد. اينك به منظور اثبات آنچه ذكر شد به مواردى استشهاد ميگردد:
1 - ابن خلدون چنين مى نويسد «شيعه از لحاظ لغوى به معنى ياران و پيروان است و در اصطلاح فقهاء و متكلمين بر پيروان على و فرزندانش اطلاق ميگردد. (3)
2 - در موارد ذيل شيعه به معناى لغوى خود يعنى ياران و پيروان اطلاق گرديده است.
الف) «ان حسان بن مالك فى محادثه مغ الميل له قال اوانا شهر لئن كان دين يزيد بن معاويه انه اليوم و شيعته على حق» (4)
ب) «و من انحاز اليم من اهل خراسان من شيعة نبى امير» (5)
3 - در موارد ذيل شيعه در معنى اصطلاحى خود بكار رفته است:
الف) «ال الامام علياً اقام و من معه من شيعة فى منزله بعد ان تحت البيعه لابى بكر» (6)
ب) «و انما قيل لهم الشيعه لانهم شايعوا علياً (ر) و تفديونه على سائر الصحاب رسول الله (ص) (7)
ج) «ان الشيعه هم الذين شايعوا علياً على الخصوص و قالوا با ما مته و خلافته نصاً و وصياً، اما جبياً او خفياً .»(8)
د) «و من وافق الشيعه فى ان علياً افصل الناس بعد رسول الله (ص) و اخفهم بالامامه و ولدة من بعد فهو شيعى و ان فالهم فيما عدا ذلك فما اختلف فيه المسلمون فان خالفهم فيما ذكرنا فليس شيعياً»(9)
اين تعريف ابن حزم كه جامعترين تعاريف است از اين جهت نيز حائز اهميت است كه وى اعتراف كرده است كه اساس و جوهره تشيع در اين است كه على (ع) را بعد از پيامبر(ص) افضل مردم دانسته و امامت را در فرزندان او ميداند. از افرقه هايى از قبيل زيديه و غلات كه افضليت حضرتش را منكر شد، و يا قائل به الوهيت وى گرديده اند از تحت اين تعريف خارج شده و حسابى جداگانه دارند.
بخش دوم:
زمان ظهور و پيدايش شيعه چه زمانى بوده است ؟
اين همان سؤال مهمى است كه اين مقاله هر چند مختصر پاسخ به آن را متكفل است. و اساس بحث نيز در همين پاسخ نهفته است. پاسخ به اين سئوال در واقع بر ميگردد به نظريات و اقوال مختلفى كه در اين رابطه وجود دارد. ما مهمترين اين اقوال را در قالب چند فصل ارائه مى دهيم. «فصل اول»
نظريه اول در اين رابطه همان نظر اكثر و بلكه قريب به اتفاق اماميه است. طبق اين نظر، شيعه لفظى است كه خون پيامبر اسلام (ص) بر پيروان و على (ع) اطلاق نموده است. اختصاص اين لفظ به مكتب تشيع طبق نظر بنيانگزار آن انجام پذيرفته است. درختى است كه بدست خون آنحضرت غرس شده و بدست خون وى هم آبيارى شد تا به ثمر رسيد و همان عمر بارور گرديد.شايد تصور شود كه آنگاه كه دوستداران اهل البيت (ع) او به فزونى نهادند و در سرزمينهاى مختلف پراكندند اين عنوان بدانها منسوب گشت تا از سايرين متمايز شوند. لكن اين تصور درست نيست زيرا اگر در احاديث نبوى به جستجو بپردازيم باز مى يابيم كه اختصاص اين عنوان به دوستداران اهل بيت (ع) همراه با همان روزى كه اسلام طلوع كرد داراى سابقه مى باشد، مكتب تشيع با آمدن «اسلام» آغاز و انتشار يافت. پيامبر اكرم (ص) همان روزى كه مردم را بسوى اسلام دعوت كرد همان روز نيز رهبر و پيشواى مكتب تشيع يعنى على (ع) را به مردم معرفى كرد و صريحاً دستور داد از حضرتش پيروى نمايند.
اين روز را مى توان روز دعوت به تشيع و با ظهور تشيع ناميد. حديث «يوم الانزار» بهترين شاهد و گواه اين سخن است. در اين حديث حضرت رسول (ص) ميفرمايد «ايكم يوارزنى ليكول افى و وارثى و وزيرى و وصيى و خلييى فيكم من بعدى» هيچ كس بجز على (ع) پاسخ مثبت نداد. آنگاه حضرت فرمود «هذا افى و وارثى و وزيرى و وصيى و خليقتى فيكم بعدى فاسمعو اله و اطيعوا»(10)
اين حديث از احاديث مسلمى است كه اغلب مفسران شيعه و سنى در ذيل آيه شريفه «و انذر عشيرتك الاقربين» شعراء / 214 نقل كرده اند.
آخرين اقدامى كه به منظور تحكيم اساس و پايه مكتب تشيع انجام گرفت، موضوع «غدير خم» بود كه رسول اكرم (ص) از آن گروه بيشمار براى على (ع) بيعت گرفت. روز غدير را ميتوان روز انتشار تشيع ناميد.
«حديث غدير» از احاديث متواتر و قطعى و مسلم بين شيعه و سنى است و متجاوز از صد نفر صحابى با سندها و عبارات هاى مختلف آنرا نقل نموده اند.
براى تفصيل بيشتر به كتب الغدير امين، عبقات مرحوم مير حامد حسين جلد غدير، غاية المرام و . مراجعه شود.
جداى از اين دو مورد مهم در تاريخ زندگانى پيامبر اكرم (ص) موارد ديگر نيز ذكر ميگردد:
1 - ابن حجر قلانى در الصواعق از طبرانى از على (ع) نقل ميكند كه فرمود:
«ان خليلى رسول الله (ص) قال: يا على انك ستقدم على الله و سيقتك راضيين مرضيين يقوم عليه عدوك غضابى معوحين»
و نيز ابن حجر ميگويد: حافظ جهان الدين زرندى از ابن عباس آورده است كه وقتى آيه زير نازل شد: «ان الذين آمنوا و عملوالصالحات اولئك هم خير البريه» پيامبر (ص) به على (ع) فرمود «هو انت و شيعتك. تأتى انت و شيعتك يوم القيامه راضيين مرضيين و يأتى عدوك غضابى معمحين»
2 - نوبختى در فرق الشعه نقل ميكند «ان اول الفرق الشيعه النبى (ص) و بعده معروفول بأنتطاعهم اليه و القول بأمامته» (11)
بهر حال اينها و بسيارى از احاديث و دلايل ديگر همه گوياى اين واقعيت هستند كه تشيع زائيده فرمان خود حضرت رسول (ص) ميباشد اگر چه داراى تشكل و انسجامى خاص نبوده اند.
«فصل دوم»
نظريه دوم ظهور شيعه را روز سقيفه و همزمان با رحلت پيامبر (ص) ميداند.البته همانگونه كه در فصل اول گفته شد درست نيست كه منشأ پيدايش تشيع را زمان رحلت حضرت رسول (ص) بدانيم. طبرى و يعقوبى و امثال آنها كه اين نظر را داده اند به اين استدلال مى كنند كه در آنروز گروهى صريحاً اعلام داشتند كه على (ع) بر سايرين مقدم است و از زبير نقل شده است كه «اخترط سيفه و قال «اغهده حتى بيايع على» .
اما از سوى ديگر ميتوان گفت كه واقعه سقيفه با ظهور تشيع مرتبط است، سقيفه را بايد به عنوان نامى عمومى براى اولين جدائى يك اقليت از يك اكثريت در نظر گرفت. روز سقيفه را بايد روز علنى شدن تشيع قلمداد نمود. آنان عجولانه و بدون مشورت با همه مسلمانان و در حاليكه هنوز جسد پيامبر (ص) دفن نشده بود، گرد هم آمده و سقيفه را آفريدند، على و يارانش را در برابر عمل انجام شده قرار دادند، مورد انتقاد حضرت و يارانش همچون سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و زبير و قرار گرفتند. اين انتقاد بود كه اقليتى را از اكثريتى جدا كرد و پيروان على (ع) را همين نام شيعه على (ع) بجامعه شناسانيد و بنابراين پر واضح است كه چنين كسانى كه در آنروز كرد شمع وجود على (ع) آمدند ميتوانند باليراهة و يك شبه بوجود آمده باشند. بلكه اينان در زمان حيات رسول خدا (ص) از محبين و دوستداران على (ع) بشمار مى آمدند.
«فصل سوم»
اين نظر كه كاملاً در نقطه مقابل اول قرار دارد و بيان كننده عمق خصومت دشمنان نسبت به مكتب اهل بيت (ع) ميباشد اين تهمت مشهورى است «مذهب تشيع مولود افكار ابن سباى يهودى است» اينان معتقدند كه عبدا بن سباء كه اهل يمن بوده و ابتدا يهودى بوده و سپس اسلام آورده است، در نطقها و مواعظش افكار و اصول عقايد يهود را با اصول و مقررات اسلامى در هم آميخت.افسانه عبدا بن سبا كم و بيش در بسيارى از كتب تاريخ نقل و به آن پرداخته شده است. اما آنچه را كه تحقيقات محققان درطول قرون متمادى نشان ميدهند اين است كه قصد ابن سباء سبائيه افسانه اى بيش نيست كه دشمنان شيعه آنرا ساخته و پرداخته اند.
جالب اينجا است كه در هيچ يك از كتب و مصادر اصلى كه داستان شورش عليه عثمان در آنها ضبط است نامى از ابن سبا در ميان نيست. نه ابن سعد و نه بلاذرى و نه ابن اسحاق نامى از وى بميان نياورده اند و فقط طبرى است كه اين حكايت را از سيف بن عمر نقل كرده و مورخين پس از وى همه از او روايت ميكنند.
علامه بزرگوار سيد مرتضى عسگرى كه در اين رابطه تحقيق كامل و جامعى را انجام داده و آنرا در كتابى بهمين نام بچاپ رسانده اند، با دلايل تاريخى اثبات مينمايد كه منشأ اين داستان موهوم همان روايتى است كه طبرى نقل ميكند.همينطور استاد عبد ا السبيتى در كتاب «الى مشيخة الازهر» و مرحوم كاشف الفطاء در «اصل الشيعه و اصولها» بطور مفصل اين داستان موهوم را مورد بررسى و تحقيق قرار داده اند فراجع بهر حال عبد ا بن سبا خواه وجود خارجى داشته و با نداشته باشد كه حق هم همين است، بايستى با صراحت تمام اعلام داشت كه شيعه و تشيع از افكار ضد اسلامى منسوب به او كاملاً بيزار است. مرحوم كاشف الفطاء به نقل از مرحوم علامه حلى مينويسد «عبد ا بن سبا غالى ملعونى است و حضرت على (ع) او را در آتش سوزانيد»(12)
ابن خلدون در مقدمه خود به نقل از الفرق بين الفرق، ملل و نحل و عقد الفريد مى نويسد «على (ع) كسانى را كه درباره او غلو ميكردند سوزانيد و گروهى را تبعيد نمود كه از آن جمله عبدا بن سبا بود: (13)
شيعه در كتب خود غلات را نجس و خارج از دين معرفى ميكند. مرحوم شيخ مفيد كه از بزرگترين علماى شيعه بشمار ميرود در كتاب خويش مى نويسد «غلات از متظاهرين به اسلام آنهايى هستند كه به امير المؤمنين و ائمه اطهار نيست الوهيت داده ائمه (ع) حكم كفر و خروج از اسلام آنها را صادر كردند» (14)
در اينجا نظريات و بعضاً اتهاماتى ديگر نيست به پيدايش و تكون تشيع وجود دارد از قبيل اينكه جنگ جمل مبدأ پيدايش شيعه بوده است و يا تشيع مولود ايرانيان و آل بويه و صفويه و ميباشد و كه بحث و بررسى پيرامون هر يك از ابن نظريات فرصت خاص ديگرى را مى طلبد ولى اجمالاً بايد توجه داد كه چنانكه در فصل اول اشاره گرديد، امامت ادامه راه نبوت و تفكيك ناپذير از يكديگرند به همان گونه تشيع نيز همزمان با دعوت رسالت آغاز گرديد منتهى در بستر تاريخ تشيع داراى سير و صعود و نزولهايى بوده است و در برخى از منه و امكنه گسترش يافته و فرگير شده است و بالعكس. در پايان آرزو ميكنم اين تلاش اندك مفيد و راهگشاى برادران و خواهران دينى قرار گيرد.
آيات و روايات
الف :
ا) ان الذين آمنوا و عموالصالحات اولئك هم خير البريه سوره بينه 2) و انذر عشيرتك الاقربين سوره شعراء
3) اليوم الكملت لكم دينكم
4) يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك
ب :
1) حديث يوم الانزار 2) حديث غدير
3) احاديث وارد ذيل آيه شريف سوره بينه
4) احاديث وارده ذيل آيه شريفه و انذر عشيرتك
كتابنامه
فارسى - عربى
1- الملل و النحل شهرستانى 2- الفصل فى الملل و الهواد و النحل ابن خرم
3- مقالات الاسلاميين
4- الفهرست ابن النديم
5- العقد الفريد ابن عتدبريه
6- البداية و النهايه ابن كثير
7- تاريخ الامامية و اسلافهم من الشيعه دكتر عبد ا فياض
8- الصواعق المحرقه ابن حجر
9- تاريخ الشيعه مظفر
10- العبر ابن خلدون
11- اصل الشيعه و اصولها مرحوم كاشف الفطاء
12- منحاج السنه ابن تيميه
13 - عبدا بن سبا علامه عسگرى
14- تاريخ الرسل و الملوك طبرى
15- تشيع در سير تاريخ دكتر جعفرى
16- مروج الذهب مسعودى
17- شيعه و اسلام علامه طباطبايى
18- التنبيه و الاشراف مسعودى
19- تاريخ شيعه دكتر خراسانى
20- فرق الشيعه نوبختى
1)همان
2) تاريخ ابن كثير ج 3 ص 40 و 351.
3) مقدمه الغير ص 138
4) تاريخ طبرى ج 4 ص 410
5) التنبه و الاشراف مسعودى ص 330
6) الوصيه مسعودى ص 121
7) مقالات الاسلامين و اختلاف المصلين ج 1 ص 65
8) الملل و النحمل» شهرستانى ج 1 ص 131
9) الفصل فى الملل و الاهواء و النحل ابن حزم اندلى ج 2 ص 113
10) طبرى ج 2 ص 63، مختصر كنز العمال ج 5 ص 42 مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 11، البدايه و النهايه ج 3 ص 39
11) فرق الشيعه نوبختى استانبول 1931 ص 15
12) اصل الشيعه و اصولها تاليف آية ا كاشف الفطاء ص 57
13) ترجمه فارسى مقدمه ابن خلرون قسمت آخر.
14) شرح عقايد الصدوق او تصيح الاعتقاد ص 63.