بررسي امامت حضرت مهدي(عج)
نويسنده: در خُردساليحجةالاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي حضرت امام مهدي(عج) مصلح كل، دوازدهمين پيشواي شيعيان، يگانه فرزند حضرت امام حسن عسكري(ع) است كه در روز پانزدهم شعبان سال 255 هجري قمري در شهر سامرّا چشم به ديدار جهان گشود. آن حضرت در پنج سالگي به مقام امامت رسيد. در ميان امامان معصوم(ع) سه امام در خردسالي به امامت رسيدند: امام جواد(ع) در هفت سالگي، امام هادي(ع) در نُه سالگي و حضرت مهدي(عج) در پنج سالگي.از اين رو، از همان عصر امامت امام رضا(ع) به بعد، اين سؤال مطرح شد كه با توجّه به مقام بسيار ارجمند امامت، چگونه انساني در خردسالي به امامت ميرسد؟ چرا كه دوران شكوفايي رشد و عقل در مردان، به طور معمول از پانزده سالگي شروع و در چهل سالگي به تكامل ميرسد. و نظر به اين كه اين مسأله در مورد امامان(ع) نخستينبار در مورد حضرت جواد(ع) رخ داد، در آن عصر، از جنجاليترين مسائل روز بود.حضرت رضا(ع) قبل از امامت امام جواد(ع) به بيان پاسخ اين سؤال ميپرداختند، و با روشنگري و آگاهيبخشي، اذهان را روشن ميساختند.گاهي اين مسأله به گونههاي ديگر، در نزد بستگان امامان(ع) مطرح ميشد، و آنها نيز به پاسخ آن ميپرداختند؛ به عنوان نمونه محدّث خبير كليني از محمّد بن حسن بن عماد روايت ميكند كه گفت: من در حضور علي بن جعفر (عموي بزرگوار حضرت رضا(ع)) در مسجدالنّبي نشسته بودم، دو سال بود كه در مسجد رسول خدا(ص) به درس او ميرفتم و از محضرش مستفيض ميشدم، يك روز ناگاه ديدم حضرت جواد(ع) در خردسالي در مسجدالنّبي(ص) به نزد علي بن جعفر(ع) آمد، علي بن جعفر(ع) تا آن حضرت را ديد، شتابان برخاست و با پاي برهنه و بدون ردا به سوي حضرت جواد(ع) رفت و دست او را بوسيد و به او احترام شايان نمود، حضرت جواد(ع) به او فرمود: «اي عمو، بنشين خدا تو را رحمت كند». علي بن جعفر گفت: اي آقاي من چگونه بنشينم با اين كه تو ايستادهاي؟ هنگامي كه علي بن جعفر به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش او را سرزنش كردند و به او گفتند: «تو عموي پدر حضرت جواد(ع) هستي، در عين حال با اين سن و سال، اين گونه در برابر حضرت جواد(ع) كه خردسال است فروتني ميكني و دستش را ميبوسي و آن همه احترام شايان مينمايي؟» علي بن جعفر(ع) گفت: ساكت باشيد. آن گاه محاسن خود را به دست گرفت و گفت:«اِذا كانَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَمْيُؤَهِّلْ هذَا الشَّيبَةَ وَ أَهَّلَ هذَا الْفَتي وَ وَضَعَهُ حَيْثُ وَضَعَهُ، اُنْكِرُ فَضْلَهُ، نَعُوذُ بِاللّهِ مِمّا تَقُولُونَ بَلْ اَنَا لَهُ عَبْدٌ؛ اگر خداوند صاحب اين ريش سفيد را شايسته (امامت) ندانست، و اين نوجوان را سزاوار دانست، و به او چنان مقامي داد، آيا من فضيلت او را انكار كنم؟ پناه به خدا از سخن نارواي شما. من غلام و برده او هستم و او مولاي من است».1پاسخهاي امام رضا(ع) و امام جواد(ع)
عدّهاي در مورد امامت حضرت جواد(ع) در خردسالي، از حضرت رضا(ع) سؤال كردند، آن حضرت به آنها كه به قرآن معتقد بودند، ماجراي نبوّت حضرت عيسي(ع) را در خردسالي به عنوان شاهد ذكر كرد، در اين مورد دو روايت را از فرهنگ روايي خود ذكر ميكنيم:1ـ صفوان بن يحيي ميگويد: به حضرت رضا(ع) عرض كردم؛ قبل از تولّد حضرت جواد(ع) در مورد جانشين شما ميپرسيديم، ميفرموديد خداوند پسري را به من عنايت ميكند. اكنون خداوند حضرت جواد(ع) را به شما داده است، و چشمهاي ما را به وجود او روشن نموده است، خداوند آن روز را كه شما از دنيا برويد براي ما نياورد، ولي اگر حادثهاي رخ داد، به چه كسي رجوع كنيم؟ (امام بعد از شما كيست؟) حضرت رضا(ع) به پسرش حضرت جواد(ع) كه در مقابلش ايستاده بود اشاره كرد و فرمود: «به اين مراجعه كنيد».عرض كردم فدايت گردم، اين پسر سه سال دارد؟ فرمود: «وَ ما يَضُرُّهُ مِنْ ذلِكَ، فَقَدْ قامَ عيسي بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلاثَ سِنِينً؛ چه مانعي دارد! عيسي سه ساله بود كه به حجّت قيام كرد (و نبوّت خود را آشكار نمود)».2ـ خيراني ميگويد: پدرم گفت در خراسان، در محضر حضرت رضا(ع) بودم، شخصي از آن حضرت پرسيد: «اگر براي شما پيشامدي رخ داد، پس از شما امام مردم كيست؟» امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: «پسرم ابوجعفر (حضرت جواد) است». گويي پرسش كننده از شنيدن اين پاسخ ـ از اين رو كه حضرت جواد(ع) كودك بود و حدود هفت سال داشت ـ قانع نشد، حضرت رضا(ع) به او فرمود: «خداوند حضرت عيسي(ع) را در كمتر از سنّ ابوجعفر (حضرت جواد) به عنوان پيامبر شريعت تازهاي برگزيد.2 بنابراين، چه مانعي دارد كه همان خدا ابوجعفر را در خردسالي به امامت برساند». توضيح اين كه: در آيه 30 سوره مريم به اين مطلب تصريح شده كه حضرت عيسي(ع) در گهواره با بيان گويا چنين گفت: «اِنّي عَبْدُاللّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّا؛ من بنده خدايم، او كتاب آسماني به من عنايت فرموده و مرا پيامبر قرار داده است.»بنابراين، وقتي حضرت عيسي در گهواره براي ابلاغ شريعت تازه به مقام پيامبري برسد، چه اشكالي دارد كه به اراده خداوند، حضرت جواد(ع) در هفت سالگي، به مقام رهبري، آن هم در مورد شريعت پيامبر اسلام(ص) كه بيش از دو قرن از آغاز آن با داشتن چندين رهبر ميگذرد، برسد.مسأله امامت حضرت جواد(ع) در خردسالي، در عصر امامت حضرت جواد(ع) نيز مطرح بود، حتّي اين مسأله را از خود آن حضرت ميپرسيدند. گفتهاند شخصي همين سؤال را به صورت اعتراض از آن حضرت پرسيد، او در پاسخ فرمود: خداوند به داود(ع) وحي كرد تا پسرش سليمان را كه در آن وقت كودك و چوپان بود، جانشين خود سازد، دانشمندان و عابدان بنياسرائيل، آن را نپذيرفتند، و گفتند سليمان خردسال است. خداوند با نشان دادن اعجازي، شايستگي سليمان را آشكار ساخت، و همين امر موجب شد كه عالمان و عابدان بنياسرائيل نزد داود(ع) آمدند، و جانشيني سليمان را پذيرفتند.3در موردي ديگر، امام جواد(ع) در پاسخ اعتراضكنندگان، اين آيه را خواند: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي اَدْعُوا اِلَي اللّهِ عَلي بَصِيرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي؛ بگو اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوي خدا دعوت ميكنم».4آن گاه امام جواد(ع) فرمود: «سوگند به خدا در آغاز بعثت، جز علي(ع) از پيامبر(ص) پيروي نكرد، با اين كه او در آن وقت نُه سال داشت، من نيز اكنون نُه سال دارم».5استدلال امام جواد(ع) به ايمان آوردن حضرت علي(ع) در نُه سالگي بر اين اساس است كه حضرت علي(ع) در اين سنّ و سال، پيرو كامل پيامبر(ص) بود، و شايستگي كسب ايمان كامل را پيدا كرد، با توجّه به اين كه بر اساس روايات شيعه و اهلتسنّن، پيامبر(ص) در آغاز بعثت، در مجلسي كه خويشانش را دعوت كرده بود، و در ميان آنها تنها علي(ع) ايمان خود را آشكار ساخت، پيامبر(ص) در همان مجلس علي(ع) را جانشين خود معرّفي نمود.6 همه اين گفتار در مورد امامت حضرت مهدي(عج) در پنج سالگي نيز مطرح است، بلكه امامت حضرت جواد(ع) در هفت سالگي، و حضرت هادي در نُه سالگي، مقدّمهاي براي پذيرش امامت حضرت مهدي(عج) در پنج سالگي بود، تا يك نوع آمادگي به وجود آيد و مردم امامت حضرت مهدي(عج) در خردسالگي را بپذيرند.تحليل و بررسي
در مورد پاسخ اين سؤال كه چگونه انسان خُرد سال به مقام امامت ميرسد، ما دو راه در پيش داريم:1ـ به آنان كه به خداي قادر و حكيم معتقدند، ميگوييم: چه مانعي دارد خداوند با آن قدرت و حكمت مطلقهاي كه دارد، براساس مصالحي، شخصي را در خردسالي به مقام نبوّت يا امامت برساند، چنان كه مطابق قرآن، خداوند حضرت عيسي و يحيي(ع) را در دوران كودكي به مقام نبوّت رسانيد؛ و به استناد قرآن عيسي(ع) در گهواره سخن گفت و فرمود: «من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسماني داد و مرا پيامبر نمود».7 و خداوند در مورد يحيي(ع) فرمود: «يا يَحيي خُذ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ و آتيناهُ الْحُكْمَ صَبِيّا؛8 اي يحيي! كتاب (خدا) را با قوّت بگير، و ما فرمان نبوّت را در كودكي به او داديم».امام جواد(ع) براي يكي از ياران خود به نام علي بن اسباط، به همين آيه استدلال كرد، و پس از ذكر آيه فرمود: «خداوند كاري را كه در مسأله امامت كرده؛ همانند كاري است كه در مسأله نبوّت كرده است، همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگي به انساني بدهد، ممكن است كه حكمت را در كودكي به انساني ديگر عطا فرمايد».92ـ در طول تاريخ ديده شده است كه برخي از كودكان رشد فكري فوقالعادهاي داشتهاند، گاه افرادي در سنين كمتر از ده سال، نابغه شدهاند و از رشد و عقل و درك ممتاز و استثنايي برخوردار بودهاند، اين موضوع بيانگر آن است كه شايستگي مقامهاي ارجمند، مانند مقام امامت براي بعضي از كودكان محال نيست كه آن را غير ممكن سازد، در اين زمينه نمونههاي فراوان وجود دارد، كه براي تقريب اذهان به ذكر سه نمونه زير ميپردازيم.نمونههاي استثنايي از خردسالان نابغه
در حالات حسين بن عبد الله بن سينا معروف به شيخالرّئيس ابوعلي سينا، (373 ـ 427 هـ .ق) نقل كردهاند كه خود در شرح حال خود گفت: «در ده سالگي آن قدر از علوم مختلف را فرا گرفتم كه مردم بخارا از استعداد سرشار من، شگفتزده شده بودند، در دوازده سالگي بر مسند فتوا نشستم، و در شانزده سالگي كتاب قانون را در علم طبّ نوشتم، و بيماري نوح بن منصور رئيس دولت ساماني را كه همه اطبّاء از درمانش عاجز شده بودند، درمان نمودم. او به اين خاطر، امكانات فرهنگي بسيار در اختيارم گذاشت، شب و روز به بررسي و مطالعه پرداختم. هنگامي كه به بيست و چهار سالگي رسيدم، همه علوم جهان را ميدانستم و چنين ميانديشيدم كه علم و دانشي وجود ندارد كه من به آن دست نيافته باشم».10نمونه ديگر، يكي از دانشمندان غرب به نام «توماس يونگ» است، كه در دو سالگي خواندن و نوشتن را ميدانست، و در هشت سالگي به تنهايي به آموختن رياضيات پرداخت، و به امتيازات استثنايي و اعجاب انگيزي دست يافت.11نمونه ديگر كه در عصر حاضر رخ داده و بسيار عجيب است و پاسخ به سؤال فوق را به طور عيني و گويا تبيين ميكند، مربوط به كودكي به نام آقاي سيد محمد حسين طباطبائي، فرزند حجةالاسلام آقاي سيد محمد مهدي طباطبائي، ساكن قم است، آقاي سيد محمد حسين طباطبائي استعداد و حافظه فوقالعاده و استثنايي دارد، مصاحبه با اين كودك چندين بار از تلويزيون پخش شده است، و بسياري از مردم چهره او را ديدهاند. اين كودك كه اكنون حدود 9 سال دارد، و در حوزه علميّه قم به تحصيل دروس مقدّماتي حوزوي مشغول است. در پنج و نيم سالگي حافظ همه قرآن شد، جالب اين كه علاوه بر حفظ قرآن، آن چنان بر آيات قرآن و معاني آيات مسلّط است، كه اگر ترجمه آيهاي را براي او بخوانيم، او متن آيه را تلاوت ميكند، و ترجمه هر آيه از آيات قرآن را ميداند، از همه مهمتر اين كه انس عميق او با آيات قرآن به گونهاي است كه پرسشهايي كه از او ميشود، با آيات قرآن، به آنها پاسخ ميدهد. در فروردين سال1376 (ذيحجه 1417 هـ.ق) در سفر حج، وزير كشور عربستان سعودي با همراهانش به ديدار او آمدند، به مناسبت اينكه او كودك است، اسباب بازي براي او آورده بودند و به او اهدا كردند، و از او پرسشهايي كردند كه او با آيات قرآن به همه آن پرسشها پاسخ داد، پرسشهاي آنها چنين بود:1ـ «آيا از وسايل اسباب بازي كه براي تو آوردهايم خوشنود شدي؟» او در پاسخ، اين آيه را خواند: «فَما آتانِيَ اللّهُ خَيْرٌ مِمّا آتاكُمْ بَلْ اَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ؛ آنچه خدا به من داده بهتر است از آن چه به شما داده است، بلكه شما هستيد كه به هديههايتان خوشنود ميشويد».122ـ آيا پيراهن عربي بهتر است يا پيراهن ايراني؟او در پاسخ، اين آيه را خواند: «وَ لِباسُ التَّقوي ذلِكَ خَيْرٌ؛ لباس پرهيزكاري براي شما بهتر است».133 ـ آيا خوشنودي كه در كشور ما بماني و مهمان ما باشي؟او در پاسخ، اين آيه را خواند: «حتّي يَأذَنَ لِي أَبِي؛ تا پدرم به من اجازه دهد».14و در موردي ديگر، از ايشان پرسيده شد:4ـ ميخواهي از اين خانه فعلي كه در آن سكونت داري به جاي ديگري بروي، و براي پدرت خانه بخريم، نظر شما چيست؟او در پاسخ، اين آيه را خواند: «اِنّا هيهُنا قاعِدوُنَ؛ ما همينجا نشستهايم».155ـ از او شخصي سؤال كرد: «آيا ميخواهي پسر من شوي؟»او در پاسخ، اين آيه را خواند: «وَ والدٍ وَ ما وَلَدَ؛ سوگند به پدر و فرزندش».16اشاره به اين كه هر كسي فرزند پدر خويش است.6ـ از او سؤال شد، آيا بازي را دوست داري؟او در پاسخ، اين آيه را خواند: «وَ لا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنيا؛ بهرهات را از دنيا فراموش نكن».177ـ آيا كودكان همسال تو، به تو آزار نميرسانند؟او در پاسخ اين آيه را خواند: «فَبِئْسَ الْقَرِينُ؛ پس چه بد همنشيني بودي»؟18 اشاره به اين كه همنشين بد موجب آزار است، و گاهي بعضي از كودكان مرا آزار ميدهند.8ـ آيا هيچ گاه از پدرت كتك خوردهاي؟او در پاسخ اين آيه را خواند: «قالوُا بَلي؛ گفتند آري».19 اشاره به اين كه آري كتك خوردهام.9ـ آيا هيچ گاه پدرت با تو دعوا كرده است، سپس تو را ببخشد؟او در پاسخ، اين آيه را خواند: «و إذا ما غَضِبُوا هُم يَغْفِروُنَ؛ مؤمنان هنگامي كه خشمگين شوند، عفو ميكنند».20 اشاره به اين كه آري پدرم به من خشم كرده و مرا بخشيده است.10ـ تو اين همه فضل و كمال، استعداد و حافظه را در اين سن و سال از كجا آوردهاي؟او در پاسخ، اين آيه را خواند: «يُؤتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤتِي الْحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِيَ خَيْرا كثيرا؛ خداوند دانش و حكمت را به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) ميدهد، و به هر كس دانش داده شود، به او خير فراواني داده شده است».21 اشاره به اين كه اين فضل و كمال از طرف خداست كه به من داده شده است.نتيجه اين كه: وقتي يك كودك عادي در خردسالي به لطف خدا داراي چنين موهبت و امتياز فوق العاده شد، نبايد تعجّب كرد كه چگونه حضرت مهدي(عج) در دوران كودكي به مقام امامت رسيدهاند، چنين موضوعي محال نيست، و به اذن الهي به سبب مصالحي به بعضي از افراد داده ميشود.با توجّه به اين كه از نظر علمي ثابت شده است كه هرگاه عوامل طول عمر و ادامه زندگي شناخته شود و به آن عمل گردد، انسان ميتواند، صدها برابر عمر طبيعي كنوني عمر كند، چنانكه اين موضوع در مورد گياهان و حيوانات، آزمايش شده و نتيجه آن مثبت بوده است. به عنوان مثال: زيست شناسان در مورد طول عمر ملكه زنبوران عسل كه چندين برابر عمر طبيعي زنبوران ديگر است به اين نتيجه رسيدهاند كه طول عمر رابطه نزديكي با طرز تغذيه و شرايط اقليمي دارد، و راز طول عمر ملكه زنبوران عسل اين است كه ژله مخصوصي كه زنبوران كارگر، براي تغذيه ملكه فراهم ميكنند، موجب افزايش عمر چندان برابر او شده است.22 تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل.منابع:
اصول كافي,محمّد بن يعقوب كليني,جلد =1,صفحه =322اصول كافي,جلد =1,صفحه =384احقاق الحق,قاضي نورالله شوشتري,جلد =4,صفحه =62اصول كافي,جلد =1,صفحه =382اصول كافي,جلد =1,صفحه =494الكُني والالقاب,محدّث قمّي,جلد =1,صفحه =320، 321مهدي انقلابيِ بزرگ,آيت الله ناصر مكارم,صفحه =225، 2261 ) محمّد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص322.
2 ) همان.
3 ) اقتباس از همان، ص383.
4 ) يوسف (12) آيه 108.
5 ) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص384.
6 ) قاضي نورالله شوشتري، احقاق الحق، ج4، ص62 (به نقل از مدارك متعدّد اهل تسنّن).
7 ) مريم(19) آيه 30.
8 ) مريم (19) آيه 12 ـ مطابق مفهوم بعضي از روايات، منظور از حكم در آيه بالا، مقام نبوّت است (اصول كافي، ج1، ص382).
9 ) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج1، ص494.
10 ) محدّث قمّي، الكُني والالقاب، ج1، ص320 و 321.
11 ) پي ير روسو، تاريخ علوم ، ص432.
12 ) نمل( 27) آيه 36 ـ اين پاسخ در قرآن در مورد پاسخ حضرت سليمان(ع) به مأموران بلقيس( ملكه سبأ) است در آن هنگام كه از جانب آن ملكه هدايايي براي سليمان(ع) آورده بودند.
13 ) اعراف (7) آيه 26.
14 ) يوسف(12) آيه80.
15 ) مائده(5) آيه24.
16 ) بلد (90) آيه3.
17 ) قصص (28) آيه 77.
18 ) زخرف (43) آيه 38.
19 ) تغابن (64) آيه 7.
20 ) شوري (42) آيه 37.
21 ) بقره (2) آيه269.
22 ) آيت الله ناصر مكارم، مهدي انقلابيِ بزرگ، ص225 و 226.