تربيت مهدوى
اشاره:
مىدانيم كه يكى از شئون امامان معصوم (ع) و از جمله امام مهدى (ع) تربيت انسانها و هدايت آنها تا رسيدن به مقصد نهايى است . اما در اين زمينه پرسشهاى مختلفى مطرح است . پرسشهايى از اين است كه: در زمان غيبت اين شان امام چگونه محقق مىشود؟ امام مهدى (ع) چگونه انسانها را تربيت مىكنند؟ ويژگيهاى تربيت آن حضرت چيست؟ چگونه مىتوان خود را در معرض تربيت امام عصر (ع) قرار داد و . . . براى يافتن پاسخ پرسشهاى ياد شده خدمت استاد بزرگوار اخلاق حجةالاسلام والمسلمين جناب آقاى محمود امجد رسيديم و ايشان هم با صميميت تمام پذيراى ما شدند . آنچه در پى خواهد آمد ماحصل گفتوگوى ما با ايشان است . با تشكر از اينكه وقتخود را در اختيار ما گذاشتيد لطفا بفرماييد تربيت چيست و بهترين تربيت كدام است؟ تربيتبه معناى پرورش است ولى پرورشها با هم فرق مىكند . يك نوع پرورش به معنى نمو است كه به جسم و جسمانيت مربوط مىشود و نوع ديگر به معنى رشد است كه مربوط به قواى نفسانى و روحى انسان است . همانطور كه بدن را مىتوان تحت مراقبتهاى خاصى تربيت كرد و حالتخاصى به آن داد; روح و نفس هم در اثر تمرين شكل مىگيرد . در طول تاريخ، بسيارى در صدد تربيت انسانها برآمدهاند ولى سليقههاى خود را اعمال كردهاند . بهترين تربيت، تربيت انبياى الهى است كه افراد را براى بندگى خدا تربيت مىكنند; چون اگر شهوات در انسان رشد يابد انسان بنده شهوات مىشود . انسان اگر بندگى خدا بكند «عبدالله» و بنده خدا مىشود . خداى تعالى همه صفات خوب را داراست و مىخواهد بندگانش بيرنگ شوند تا رنگ الهى پيدا كنند . مثلا خداوند «ستارالعيوب» است و دوست دارد كه انسان هم ستار عيوب ديگران باشد . يكى ديگر از صفات الهى كتمان اسرار مردم است; بنده خدا نيز بايد رازدار و امانتدار اسرار مردم باشد . از ديگر صفات خدا كريم بودن است، انسان هم بايد كريم باشد و بدون اينكه از او درخواستى شود به اشخاصى كه نياز دارند رسيدگى كند و در مقابل توقعى نداشته باشد . پس، تربيت انبيا، تربيتى است كه انسان را وارد فضايى نورانى مىكند يا به عبارت ديگر انسان را آسمانى مىكند انسان در يك علو و مرتبهاى آفريده شده و به تعبيرى كه در روايت آمده انسان «علوى» است; يعنى علو همت دارد و فطرتا به مسائل پست و دور از ارزشهاى انسانى توجهى ندارد . توجهش به مسائل بلند و متعالى است . خداى تعالى دوست دارد كه انسان علوى و حسينى باشد . با آنكه همه خوبيهاى عالم از سوى خداوند به امام حسين (ع) داده شده بود; يعنى او عصاره فضايل همه انبيا و اوليا بود، اما با همه اين فضايل و كمالات او خود را فداى نجات بشريت و هدايت انسانها مىكند; نجات بشر از خودخواهيها و بدانديشيها . انسانهاى والا چنيناند . تمام كمالات انسان در بندگى خداست . خرق عادت، غيبگوئى، روى آب راه رفتن يا به هوا پريدن و در آتش رفتن براى انسان كمال نيست . كمال انسان بندگى خداست . نتيجه بندگى هم اين است كه انسان رنگ خدايى مىگيرد . انسان اگر صفات الهى را در خود محقق كند آسمانى مىشود . نتيجه تربيت انبيا رسيدن به كمالات واقعى است . اگر واقعا مربيان بشر بخواهند انسان را خوب تربيت كنند بايد به دنبال انبيا بروند . يكى از بهترين برنامههاى تربيتى براى انسان و مخصوصا نسل جوان، آشنايى با نامه 31 نهجالبلاغه است كه حضرت اميرالمؤمنين (ع) آن را خطاب به امام حسن (ع) نوشتهاند . اگر كسى واقعا بخواهد تربيت كند و تربيتشود اين نامه كافى است . در واقع اين نامه، نامه حضرت به جامعه نادان بشرى است . چه رابطهاى بين اصل تربيتى كه مورد نظر شماست و معرفت امام زمان (ع) وجود دارد؟ اگر كسى تربيتيافته مكتب انبيا و مكتب اسلام باشد تمام آرزويش اين است كه جامعه رشد كند، از فساد پاك شود و به صلاح برسد . كسانى كه تربيتيافته و صالحاند قطعا مصلح هم هستند ولى چون نمىتوانند خودشان جامعه را اصلاح كنند; نياز به مصلح جهانى را درك مىكنند و منتظر ظهور آن مصلح جهانى مىشوند; كه همه انبيا منتظر ايشان هستند . انبيا، اين مربيان بشر همگى منتظر ظهور مصلح جهانى بودند . آنها مىخواستند كه جامعه را اصلاح و افراد را تربيت كنند ولى چون موفق به تربيت كامل جامعه انسانى نشدند، آنها هم منتظر بودند كه با ظهور حضرت بقيةالله، ارواحنا له الفداء، جامعه دلخواهشان تحقق پيدا كند . اگر عدالت در جهان به دست امام مهدى (ع) تحقق پيدا كند خود زمينهاى خواهد شد براى تربيت همگان . البته اگر در شرايط و زمان فعلى كسى در فكر اصلاح و تربيتخودش باشد ارزش كارش بيشتر است . در روايت آمده ارزش كار چنين كسى هفتاد برابر ارزش كار كسى است كه در زمان ظهور اقدام به اصلاح خود مىكند . گو اينكه خود اين افراد هم آرزو دارند كه روزى برسد كه زمينه بندگى و تربيتبراى همه انسانها فراهم شود . معلوم است كه در اين زمان زمينهاش كم است اما در آن زمان; يعنى زمان ظهور حضرت، زمينه تربيت و اصلاح بسيار فراوان و آسان خواهد شد . از اينرو كسانى كه تربيتيافته هستند بيش از همه طالب ظهور حضرتاند; زيرا كسى كه خواهان مصلح استبايد خودش صالح باشد، صالح باشد و از فساد بيزار باشد تا خواهان مصلح شود . معرفت امام زمان قطعا مراحلى دارد، آن مراحل كدامند و تربيت هر كس در هر مرحلهاى چگونه است؟البته نفوس مختلف است . وقتى هم حضرت تشريف بياورند نفوس خيلى عوض نمىشوند، زمينهها عوض مىشوند . هالهاى از بندگى و رحمت در جامعه مشاهده مىشود كه پردهاى استبر روى همه عيوب وگرنه تصور نكنيد كه اگر حضرت تشريف آوردند نفوس عوض مىشود . مثالى مىزنم; قبل از تشكيل حكومت جمهورى اسلامى در ايران شرابفروشى و ساير مظاهر فساد و گناه در اين كشور فراوان بود; يعنى ظاهر كردن گناه رايجبود . اما در جمهورى اسلامى تظاهر به گناه يا كم استيا نيست . در جمهورى اسلامى نمىتوانند علنا شرابفروشى باز كنند يا لخت و عور در خيابان بگردند . اما اگر بتوانند مىكنند; مثلا در خانه خودشان بتوانند شراب مىسازند، بتواند قمار مىكنند; ولى نمىتواند قمارخانه باز كنند . در پنهانى گناه مىكنند; اما در عين و آشكار نه . در زمان حكومتحضرت كسى حتى در منزل خودش هم نمىتواند گناه بكند . در همين دوران; يعنى دوران غيبت، رابطه بين معرفت امام و تربيت انسان چگونه است؟ هميشه بهترين وسيله تربيت، توجه به حضرت است . ما معتقديم حضرت در يك نقطه از عالم حضور فيزيكى دارند، اما از نظر احاطه وجودى، ايشان بر تمام جهان خلقت احاطه دارند . بندگان درجه چندمش هم همينطورند و خيلى احاطه و اشراف دارند . اگر كسى بخواهد امام را بشناسد حداقل يك مرتبه بايد «زيارت جامعه كبيره» را مطالعه كند . در اصل صدور اين زيارت از معصوم نبايد شبهه كرد; چون غير از امام معصوم كسى نمىتواند چنين جملاتى بسازد . در اين زيارت دويست و اندى صفتبراى امامان برشمرده شده است كه هر كدام از آنها خودش يك دنيا معنا دارد . به قول آقايان اهل علم «تعليق بر وصف مشعر بر عليت است» در برخى از اوصافى كه در اين زيارت به آنها اشاره شده دقت كنيد: «بيتالنبوة» ; خاندان نبوت; «موضعالرساله» ; خاستگاه و جايگاه رسالت; «معدن الرحمة» ; معدن و سرچشمه رحمت; «قادةالامم» ، پيشوايان امتها . معناى اين اوصاف اين است كه تمام انبيا هر چه تربيت مىكردند مربوط به امامت است . ما معتقديم كه امام هر جا هستخدا هست، هر جا خدا هست امام هست و از ازل تا به ابد را مىداند; يعنى «ملكه علمى» دارد . ملكه علمى يعنى اينكه حضرت هرگاه اراده فرمايد جايى را ببيند، مىبيند . او لازم نيست در حالت عادى و از نظر عنصرى ببيند بلكه در ملكه علمىاش، در علم اجمالى و علم تفصيلىاش هست . علم امام با علم خدا فرقى ندارد . قدرتش با قدرت خدا فرقى ندارد . فرقش وجوب و امكان است . خداى تعالى واجب بالذات است . قدرت او عين قدرت است نه اينكه كسى به او قدرت داده باشد . غير خدا قادر است; چون قدرت را خدا به او داده اگر نداده بود; قدرت نداشت . خدا عين هستى است; عين قدرت است; عين علم است . اين را مىگويند وجوب ذاتى، ولى ماسوىالله همه عالم امكاناند . وقتى اراده الهى بر اين قرار بگيرد كه آن بزرگوار، امام عصر، حضرت بقيةالله (عج) بيايد و اينهمه ظلم و جنايت را از روى زمين بردارد مىآيند . اراده ايشان اراده خداست . قدرت ايشان قدرت خداست . در عين اينكه فقير است، او و همه فقيرند، اما او آئينه خداست; «عينالله» است; «قدرتالله» است; «اذن الله» است . آنچه خدا مىشنود او مىشنود . آنچه خدا مىبيند او مىبيند، آنجايى كه خدا هست او هم هست . از تمام ذرات جهان از ازل تا به ابد اطلاع دارد . محيط است; چون خدا، محيط است . هر صفتى كه خداى تعالى دارد او به حقيقت دارد . وقتى انسان بداند كه كسى حاضر و ناظر است و حركات و اعمال او را مىبيند; از اعمال خود مراقبت مىكند . كسى كه معتقد به امامى است كه نماينده خداست در روى زمين و در كل جهان خلقت، اولا از اعمال خودش مراقبت مىكند و ثانيا هر چه به آن بزرگوار بيشتر توجه پيدا كند آن بزرگوار هم بيشتر متوجهش مىشود . اين رابطه طرفينى است . پس بهترين وسيله تربيت، توجه به حضرت بقيةالله است و اتفاقا انسان از حضرت بيشتر خجالت مىكشد تا خداى تعالى; چون يك سنخيتى بين خود و او مىبيند . مثل الان، ما انسانها مىدانيم خدا حاضر و ناظر است ولى از او خجالت نمىكشيم اما از انسانها خجالت مىكشيم . چون با آنها سنخيت داريم . با حضرت هم سنخيت داريم از نظر انسان بودن اما مىدانيم كه آن حضرت احاطه وجودى دارند و همه اسرار خلقت را مىدانند . بنابراين ما فقط بايد از درون خودمان را بسازيم نه فقط از بيرون و ظاهر . مراتب مختلف معرفت چه تاثيرى در ميزان آمادگى انسان براى ظهور دارد؟ هر چه شخص معرفتش بيشتر باشد دلش بيشتر براى جامعه مىسوزد . درون و برونش يكى مىشود، چون درون و برونش مىسوزد، در دلش دعا مىكند، تلاش مىكند و فعاليت مىكند براى زمينهسازى حكومت جهانى امام زمان (ع) . منظور از «هدايتبه امر» كه در مورد امام زمان (ع) مطرح مىشود چيست؟ هدايتبه امر; يعنى هدايت تكوينى (درونى) در برابر هدايت تشريعى . هدايت تشريعى اين است كه مىگويد: اين كار را بكن، آن كار را نكن، اين كار خلاف استيا نيست . امام، چهار منصب دارند:
1 . مرجعيت دينى;
2 . مرجعيت علمى;
3 . مرجعيتحكومتى;
4 . واسطه فيض بودن . ممكن است امام بالفعل منصب حكومت را نداشته باشد، اما منصب واسطه فيض بودن هميشه هست . او در پس پرده غيب است و در پس پرده غيب هم كار خودش را مىكند . در پس پرده غيبت كار ايشان واسطه فيض بودن و اشراف بر كل موجودات است . يعنى واسطه در ثبوت، اثبات است و تمام مراحل كمال انسانى است . بنابراين هدايتبه امر يعنى اينكه حضرت در درون موجودات نفوذ دارد و حركت موجودات به سمت كمال به وسيله حضرت صورت مىگيرد . نحوه بهرهمندى از نعمت هدايتحضرت چگونه است؟ انسان به اندازهاى كه در طيف مرحمتحضرت حجت (ع) و معرفتشان واقع بشود از آن حضرت بهره مىگيرد . شما ببينيد، آهنربا، برادههاى آهن را جذب مىكند اما، سنگ را جذب نمىكند . بايد سنخيت ايجاد كرد . آن حضرت صفات عاليه دارد انسان هم بايد صفات عاليه داشته باشد تا در حوزه جذب ايشان قرار گيرد . مروت، عاطفه، آزادگى، ايثارگرى، بزرگوارى، كريمانه برخورد كردن با خلقالله، اينها وسايل ارتباط و نزديكى با حضرتند . داد و قال و . . . كه وسيله ارتباط نيست . سنخيتبايد پيدا كنى تا در طيف مرحمت، محبت و معرفت واقع شوى . يك جذبه از هزار سال عبادت بهتر است . يك دفعه انسان را مىبرند به عرش اعلا . چگونه مىتوان در حوزه جذب آن حضرت قرار گرفت و توفيق هدايتشدن به دست ايشان را پيدا كرد؟ انجام كارهاى نيك، عمل به دستورات شرع، داشتن صفات عاليه، داشتن اخلاق خوب، خدمت كردن به مردم، مهربان بودن، عاطفه داشتن . عاطفه از كمالات انسانى است . چون بزرگترين خادم بشريت انبيا و اوليا هستند و بزرگترين خادم بشريت امام زمان (ع) است; بنابراين با خدمت كردن مىتوان با امام زمان رابطه برقرار كرد . انسان هر چه خدمتگزار صادقترى براى مردم باشد ارتباطش با امام زمان (ع) قوىتر مىشود . بعضيها حاضر نيستند حتى نماز غفيلهشان را براى انجام كار يك مسلمان ترك كنند، چنين شخصى چطور مىتواند با امام زمان ارتباط داشته باشد؟ نقل است امام صادق (ع) در اعتكاف بودند ولى رفتند كارهاى مردم را انجام دادند . برآورده كردن حاجت مؤمنان برابر با هزاران سال عبادت است . حضرت چگونه به تربيت مردم و شيعيان خود مىپردازند؟ آفتاب كارش نور دادن و حرارت دادن است و اشيا به نسبت استعدادهاى خودشان، از اين نور و حرارت استفاده مىكنند و كمال مىيابند . همانگونه كه موجودات عالم بسته به استعداد خودشان از نور خورشيد بهرهمند مىشوند . انسان نيز از نور وجود امام زمان (ع) بهرهمند مىشود . وقتى آفتاب به گل و ريحان مىتابد، بوى عطرش حال آدم را جا مىآورد، اما همين آفتاب وقتى به گندابى مىتابد بوى گندش را زياد مىكند . بعضى وقتها يك نقطه روشنى در وجود انسان هست كه اشعه وجود امام زمان (ع) در آن نقطه اثر مىكند و آن نورانيت زياد مىشود . مثل آنها كه در جبهه بودند; ره صد ساله را يك شبه طى كردند، يك ساعته طى كردند، يك دقيقه طى كردند . آيا مىتوان گفت كه همه تربيتها از مجراى امام عصر (ع) صورت مىگيرد؟ غير از اين نيست . آفتاب نورافشانىاش بهوسيله اوست، ماه تاثيراتش به وسيله اوست، تمام حركت موجودات تحت تاثير تربيت اوست; منتها تربيتبه سياق خودش . در عالم خلقتيك چيزى زهر مىشود و يك چيزى عسل; بستگى به موجودى دارد كه آن را توليد مىكند . زنبورعسل باشد، عسل توليد مىكند، افعى باشد زهر توليد مىكند . هر چيزى خاصيتخودش را دارد . شما تخم حنظل را مىكاريد; حنظل رشد و نمو مىكند . اما تخم خربزه را بكاريد مىبينيد كه خربزه شيرين به عمل مىآيد . اين شيرينى و تلخى مربوط به استعداد خود دانه است كه با عنايتحضرت اين استعدادها به كمال مىرسند . استعداد شيطان ضلالت و گمراهى است، اگر قدرت به او بدهى گمراه مىكند; چون وجودش ضلالت و گمراهى را اقتضا مىكند; چون خودش غاوى است و اغواگرى در ذات اوست، همه كارش اين است كه بشر را اغوا كند، بشر را از هدفش دور كند، بشر را گمراه كند و به پرتگاه ببرد تا انسان هم هدفش را گم كند و در نتيجه مثل او شقى شود . تربيت و معرفت امام زمان (ع) با هم چه رابطهاى دارند . رابطهاى مستقيم دارند . هر چه تربيت عالىتر، معرفت عالىتر، هر چه معرفت عالىتر، تربيت عالىتر . دور معى است; يعنى معيت دارد; هر چه معرفتبيشتر باشد تسليم بيشتر مىشود . هر چه تربيت و تسليم و . . . بيشتر شود معرفتبيشتر مىشود . تربيت و معرفت و آمادگى با يكديگر تناسب دارند . هر چه معرفتش بيشتر باشد، تربيتش بيشتر است، هر چه تربيتش بيشتر باشد معرفتش بيشتر است . هر چه تربيت و معرفتش بيشتر باشد آمادگيش بيشتر مىشود . پس رابطهاى مستقيم دارند . به جوانهاى اين دوره چه توصيهاى مىكنيد؟ جوانهاى اين دوره اگر مىخواهند سلامت و صلاح خودشان را تامين كنند و خدمتگزار باشند بايد دلداده امام زمان (ع) باشند و بدانند كه فرمانرواى كل عالم اوست و او مىتواند انسان را اصلاح كند . اگر انسان خودش را در اختيار او بگذارد اصلاح مىشود . دل ما از آهن كه سختتر نيست، آهن به دستحضرت داوود (ع) نرم شد، بايد دل را بدهيم به امام زمان (ع)، او دلبر ماست . اگر دلمان را بدهيم به امام زمان، امام زمان دل ما را اصلاح مىكند . بنابراين بايد زياد دعا كنيم براى فرج آقا امام زمان تا آن بزرگوار هم براى ما دعا كند . خودش فرمود: «اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم» ; زياد دعا كنيد براى فرج، فرج شما همين است . جوانهاى امروز بهترين راهشان توجه به آقاست . بدانند كه يك آقايى دارند كه اين آقا آنها را مىبيند، ناظر است . منتها ما او را نمىبينيم . تو از جان خودت مىخواهى خبردار شوى با جان جانانتحرف بزن . بگو: آقا! تو فرمانرواى كل عالمى . تمام موجودات در قبضه شماست . من را در قبضه خود بگير . اين درخواست هم بايد صادقانه صورت بگيرد نه اين كه از او بخواهيم ظهور كند و به ميل ما رفتار نمايد . «امام شناسى» بهترين بحثبراى جوانان است - كه متاسفانه رايج نيست - تا جوانها بتوانند امامشان را بشناسند . امام را بشناسند به نورانيت نه اين كه بگويند: قربان چشمان امام زمان (ع) بروم، قربان ابرويش بروم، قربان كفشش بروم، اينها فايده ندارد، كافى نيست . امام زمان كه اين نيست . امام زمان يك مقام الهى دارد كه همه ما سر سفره او هستيم . بايد بدانيم كه سر سفره او هستيم . اين سفره مال امام زمان است . اين مغز ما مال امام زمان (ع) است . براى فرج زياد دعا كنيد . يك فرج عمومى است كه انشاءالله تشكيل حكومت است و يك فرج خصوصى است . يكى از خدمتهاى به امام زمان (ع) دعا كردن است . خود ايشان هم دعا مىكنند . وقتى شما به آقايى مثل او خدمت كنيد چندجور افاضه مىكند; براى انسان گشايشها مىشود; بينشش بالا مىرود و امكانات براى او ايجاد مىشود . اين است كه بايد نسل جوان ما براى تكامل روح خودشان دائما به ياد حضرت باشند . مرحوم آيةالله حاج آقا اباصالح فاطمى قمى توصيه مىكنند كه با خطاب «يا اباصالح» و «يا صاحبالزمان» به حضرت توجه پيدا كنيد و باز ايشان مىفرمايد: من در سجده يوميه در بينالطلوعين بين حالتخواب و بيدارى يك حالتى پيدا كردم و ديدم در يك بيابانى گم شدهام، هاتفى صدا مىزند: «يا اباصالح المهدى اغثنى» من نمىدانستم اين كنيه حضرت است، بعد از اين ماجرا فهميدم كنيه حضرت است . يكى از كنيههاى حضرت «اباصالح» است . او پدر هر چه آدم صالح است . بنابراين آدم بايد صالح باشد .