تنها راه - مرورى بر زيارت صاحب الامر (عج) -3
اشاره:
خدا هرگز نور خود را رها نخواهد نمود و اگر كافران و مردمان چنين كنند او افرادى برتر از آنان را جايگزين مىكند كه خدا را دوست دارند و خدا هم آنان را دوست مىدارد و نسل سلمان فارسى چنيناند كه همانند باز تيز پرواز «علم و ايمان» را در ثريا هم كه باشد شكار كنند و به جنگ آورند و «هويت» بالندهى خويش را به نمايش مىگذارند . از اين رو سلمانيان بايد «جنبش نرم افزارى علم و ايمان تا افق ثريا» را از راهبرد تا برنامه در طرح خود ديده باشند و آسيبشناسى آن را در سه محور «انگيزش» ، «پژوهش» و «نگرش» سير و نظر نمايند . «السلام عليك يا ناظر شجرة طوبى و سدرةالمنتهى; درود و سلام بر تو باد، اى بينندهى درخت طوبى و سدرةالمنتهى . شجرهى طوبى
در روايات متعددى مىخوانيم كه «طوبى» ، درختى است كه اصلاش در خانهى پيامبر يا على (عليهماالسلام) در بهشت است و شاخههاى آن، همه جا و بر سر همهى مؤمنان و بر فراز همهى خانه هايشان گسترده است . ممكن است، اين تعبير، تجسمى از آن مقام رهبرى و پيشوايى آنان و پيوندهاى ناگسستنى ميان اين پيشوايان بزرگ و پيروانشان باشد كه ثمرهى آن، آن همه نعمت گوناگون و متنوع است . (1) ابى بصير، از امام صادق (عليهالسلام) نقل مىكند: «طوبى لمن تمسك بامرنا في غيبة قائمنا فلم يزغ قلبه بعدالهداية .» . فقلت له: «جعلت فداك! و ما طوبى؟» . قال: «شجرة في الجنه اصلها في دار على ابن ابى طالب و ليس من مؤمن الا في داره غصن من اغصانها، و ذالك قول الله عزوجل: «طوبى لهم و حسن مآب» (2) و (3) «طوبى، براى كسى كه چنگ زند به امر ما در دوران غيبت قائم ما و دلاش بعد از هدايتيافتن از حق برنگردد، باشد .» . عرض كردم: «فداى تو شوم! طوبى چيست؟» . فرمود: «درختى است در بهشت كه بيخ و بن آن در خانه على ابن ابى طالب (عليهالسلام) است . هيچ مؤمنى نيست مگر آنكه شاخهاى از شاخههاى آن در خانه وى هست .» . از آن جا كه «شجرهى طوبى» اصلاش در خانهى اميرالمؤمنين (عليهالسلام) است و شيعيان وى به جهت معرفت و محبت و اطاعت او، از آن شاخهها بهرهمند مىشوند، شخص اميرالمؤمنين را نيز «شجرهى طوبى» مىخوانند و اين گونه درود بر او مىفرستند: «السلام على شجرة طوبى و سدرةالمنتهى» (4) از همين رو است كه در زيارت حضرت صاحب العصر والزمان (عج) مىخوانيم: «السلام عليك يابن شجرة طوبى و سدرةالمنتهى (5) ; درود بر تو (امام زمان) ! اى فرزند شجرهى طوبى و سدرةالمنتهى .» . و اين فرزند شجرهى طوبى و سدرةالمنتهى است كه نظاره گر و بينندهى آن دو است و رفعت و عظمتى بسان پدر بزرگوار خويش را به نمايش مىگذارد .سدرة المنتهى
«سدرة» - بر وزن حرفة - مطابق آن چه غالبا مفسران و علماى لغت گفتهاند، درختى است پر برگ و و پر سايه . تعبير به «سدرةالمنتهى» ، اشاره به درخت پر برگ و پر سايهاى است كه در اوج آسمانها در منتها اليه عروج فرشتگان و ارواح شهدا و علوم انبيا و اعمال انسانها قرار گرفته است، جايى كه ملائكهى پروردگار از آن فراتر نمىروند، و جبرييل نيز در سفر معراج، به هنگامى كه به آن رسيد، متوقف شد . (6) در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) فرمود: انتهيت الى سدرةالمنتهى و اذا الورقة منها تظل امة من الامم، فكنت من ربي كقاب قوسين او ادنى (7) ; من، به سدرةالمنتهى رسيدم و ديدم در سايهى هر برگى از آن، امتى قرار گرفتهاند، و مقدار فاصلهى من با پروردگارم، به اندازهى دو قوس كمان يا كمتر از آن بود . اين بيان، كنايه از اوج قرب و شهود باطنى پيامبر است كه هيچ ملك مقرب و نبى مرسلى، تا كنون به آن راه نيافته است . در روايات آمده است كه حتى جبرييل هم متوقف شد و از صعود و عروج به آن، اظهار عجز كرد . البته، آن چه مسلم است اين است كه ما از واقعيت مطلب، به گونهى دقيق و حقيقى، دريافت و ادارك نداريم، ولى آن چه به دست مىآيد، تحقق چنين امر بزرگ است . در آيات سورهى نجم چنين آمده است: «ولقد راه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عندها جنة الماوى اذ يغشى السدرة ما يغشى» (8) «بار ديگر پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم) او را مشاهده كرد . و اين شهود در كنار «سدرةالمنتهى» روى داد همانى كه جنةالماوى و بهشتبرين در كنار آن است در آن هنگام كه چيزى «سدرةالمنتهى» را فرا گرفته، و پوشانده بود . از اين آيات استفاده مىشود كه پيغمبر اكرم در يك «شهود باطنى ديگر» به هنگام معراج بر فراز آسمانها، ذات پاك خدا را مشاهده كرد، و به تعبير ديگر، خداوند، بار ديگر بر قلب پاك او نزول فرمود (نزلة اخرى) و شهود كامل تحقق يافت، در محلى كه منتها اليه قرب الى الله از سوى بندگان است، در كنار سدرةالمنتهى، در آن جا كه «جنةالماوى» قرار دارد، در حالى كه «سدرةالمنتهى» را حجابهايى از نور پوشانده بود . مسئلهى شهود باطنى، يك نوع درك و ديدى است كه نه شباهتبا «ادراكات عقلى» دارد، و نه با «ادراك حسى» . از جهاتى مىتوان آن را شبيه علم انسان به وجود خود و افكار و تصورات خود دانست; يعنى، ما، با يك نوع شهود باطنى، به وجود خود و روحيات خود واقف مىگرديم . (9) اين گونه است كه فرزند شجرهى «طوبى و سدرةالمنتهى» نظاره گر آن شجرهى مبارك است و ما، سلام و درود خود را روانهى آن عزيز مىكنيم . نگاه و نظر او، شجره طوبى و سدرةالمنتهى را نشانه مىرود و در سايهى اين منظر و زاويهى ديد خود، خلائق و تمامى هستى را به سوى حق و لقاى او دعوت مىكند و ضيافت مىدهد . امام حسن عسكرى مىفرمايند: زمانى كه خداى تعالى، مهدى امت را به من داد، دو ملك فرستاد او را به سرادق عرش بردند . در پيش خدا ايستادند . خداى تعالى، به او فرمود: «مرحبا بك يا عبدي! براى نصرت دين من و اظهار امر من، تويى مهدى و هدايت كنندهى بندگانام . با تو، مؤاخذه مىكنم و با تو، ثواب مىدهم و با تو، مغفرت مىكنم و با تو، عذاب مىنمايم . اى ملكهاى من! او را با نرمى، به سوى پدرش برگردانيد و از جانب من به او بگوييد: "اين مولود، در حفظ و امان و ضمان من است تا وقتى كه با او، احقاق حق و ازهاق باطل بكنم . آن وقت، همهى دين، براى خدا مىشود" . (10) » . بدين سان، خاتم اوصيا، «سير و نظرى» در سرادق عرش دارد، و بر سيماى ستارگان آسمان لبخند نور گل افشانى مىكند، و بسان خاتم الانبياء، طرفهها و مائدههاى هدايت آسمانى را بر زمينيان به ارمغان مىآورد تا ظلمت و تاريكى را از صفحه روزگار بزدايد و از تارك تاريخ، رخ بر بندد تا يك آسمان ستاره، نجات و هدايت زمينيان را با تبسم درخشان خويش بدرقه كنند . از اين رو، راهنما و رهبرى را مىخواهيم كه زاويهى ديد او از چنين افقى برخوردار باشد و بر تمام راه مسلط باشد و با بينايى و بصيرت تمام (على بصيرة) (11) هدايت كنندهى ما باشد . چه زيبا سخنى است كه ابوحمزه از امام باقر (عليهالسلام) نقل مىكند: امام باقر به من فرمود: اى ابا حمزه! هر يك از شما كه خواهد چند فرسخى پيمايد، براى خود راهنمايى مىگيرد، در حالى كه تو كه به راههاى آسمان نادانترى تا به راههاى زمين، پس براى خود راهنمايى طلب كن . (12) السلام عليك يا نورالله الذى لايطفى; درود و سلام بر تو; اى نور خدايى كه خاموش نشود . ابوخالد كابلى گويد: از امام باقر (عليهالسلام) دربارهى قول خداى تعالى «فآمنوا بالله و رسوله والنور الذي انزلنا» (13) پرسيدم . فرمود: اى ابا خالد! به خدا! مقصود از «نور» ، ائمه (عليهمالسلام) هستند . اى ابا خالد! نور امام، در دل مؤمنان، از نور خورشيد تابان در روز، روشنتر است و ايشاناند كه دلهاى مؤمنان را منور مىكنند . خدا، از هر كس كه خواهد، نور ايشان را پنهان مىدارد . پس در اين صورت، دل آنان تاريك گردد و در ظلمت رود . (14) نور، كيفيتى است كه در ذات خود روشن و پيدا است و همچنان روشن كننده و پيدا كننده مقصود از اين كه «امامان (عليهمالسلام) نور خداوند هستند» ، اين است كه ايشان، جهان را به وسيلهى علم و هدايتخداوند و يا به وسيلهى نور وجود خود، روشنايى بخشيدهاند . (15) در روايت ديگرى، امام باقر (عليهالسلام) به ابوخالد كابلى دربارهى تاويل و تفسير اين آيه، چنين مىفرمايد:اى ابا خالد! به خدا قسم! مقصود از نور، «امامان از خاندان محمد (صلىاللهعليهوآلهوسلم)» هستند تا روز قيامتبه خدا كه ايشاناند همان نور خدا كه فرو فرستاده است . به خدا كه ايشاناند نور خدا در آسمانها و زمين . . . (16) محمدبن مروان از امام صادق (عليهالسلام) نقل مىكند كه حضرت فرمودند: «خلقناالله من نور عظمته (17) ; خداوند، ما را از نور عظمتاش آفريد .» . امام صادق (عليهالسلام) به مفضل فرمودند: «الا انا خلقنا من نورالله (18) ; آگاه باش و متوجه باش به اين كه خداوند، ما را از نور خودش آفريده است .» . در سورهى نور مىخوانيم، خدا، نور آسمانها و زمين است: «الله نورالسماوات والارض» (19) امام رضا (عليهالسلام) دربارهى اين آيه مىفرمايند: «يعنى، خداوند، هدايت كنندهى اهل آسمان و زمين است .» . (20) در ذيل همين آيهى نور و مرحلهى پايانى آن، آمده است: يهدى الله لنوره من يشاء; خداوند، هر كس را كه بخواهد، به نور خودش هدايت مىكند . از اين مطلب، چنين استفاده مىكنيم كه خداوند، نور آسمان و زمين و هدايت كنندهى آنها است وهستى را تحت هدايت و ربوبيتخود قرار داده است، و اگر توفيق هدايت را يار و همراه كسى قرار دهد، او را به سوى نور خود رهنمون مىسازد . و او با «نور خدا» مسير هدايت را به سلامت طى خواهند كرد . از طرفى، در روايات فراوان آمده است كه مقصود از «لنوره» و «نور خدا» ، امام و امامت اهل بيت (عليهمالسلام) است . امام صادق فرمودهاند: «معناى «يهدى الله لنوره من يشاء» ، يهدى الله للائمة من يشاء (21) است; يعنى، خداوند هر كس را كه بخواهد، به امامان هدايت مىكند .» . اين امامان معصوم و پاك سرشت اند كه نقش هدايتبشر را به سوى «نور هستى» ايفا مىكنند . آرى، خدا كه نور هستى است، هر كس را كه زمينههاى پذيرش هدايت را دارا باشد، نه هدايت گريز، به سوى نور خودش، يعنى امامان معصوم، هدايت مىكند و آنان نيز آدميان را حيات مىبخشند و با «سرعت نورى» سمت و سوى خداى نامحدود و لايتناهى را نشان مىگيرند; چه كه آنان، «معالم» (22) و نشانههاى راه هدايت هستند، و قرب او را هموار مىسازند و همراه مىشوند . قرب خداى عزيز و قدير و نامحدود را، با اين عمر محدود و اندك، نمىتان با «پيادهگان لنگ» همراه و همسفر شد! اين مسير، نياز به «سبيل و راه» و «باب و ورودى» و «صراط مستقيم نه بيراهه و كژراههها» و «وجه و جهت» و «عين و ديدبانى» و «يد و دستگيرى رحيمانه» و «وسيله و ذريعه و ادوات و امكانات و . . .» و . . . دارد! خدا را با كسانى كه ويژگىهاى خدايى دارند و مظهر و جلوه گاه صفات او هستند، بايد همراه شد . از اين رو است كه خداوند، از نور خود، آن پاكان هستى را آفريده است و با آنان، مسير خود و قرب خود را نشان گذارى (23) كرده است و علامتهاى (24) آن راه را به نمايش گذاشته است . بايد در مسير و با سرعت تمام و سعى و كوشش ممكن، در حركتبود تا از بهره و رشد و شكوفايى و نجات باز نماند: «ساع سريع نجى» . (25) اين گونه است كه «نور هستى» ، امور هدايتبشر را به برگزيدگان پاك خويش سپرده است و هر كس را كه، ظرفيت هدايت پذيرى داشته باشد و هدايت گريز نباشد، به اين پاك سرشتان هدايت مىكند و نور خود را (امامان) چراغ راه آنان خواهد كرد . امام باقر (عليهالسلام) به زراره فرمودند: لا! والله! ما الهم المؤمنين حقنا الا الله عزوجل (26) ; نه! به خدا سوگند! حق ما را كسى جز خدا به مؤمنان الهام نمىكند .» . آرى خداوند است كه به هدايت پذيران توفيق معرفت، محبت و اطاعت امامان را عنايت مىكند . امام صادق (عليهالسلام) مىفرمايد: «خداى تبارك و تعالى، اگر مىخواست، خودش را بى واسطه به بندگاناش مىشناسانيد، ولى ما (امامان) را در ورود و صراط و سبيل و راه و طريق و جهت معرفتخودش قرار داد: «ان الله تبارك و تعالى لو شاء لعرف العباد نفسه ولكن جعلنا ابوابه و صراطه و سبيله و الوجه الذى يؤتى منه .» . (27) تنها راه عبوديت و معرفت و اطاعتخداوند، خاندان پاكان و اهل بيت (عليهمالسلام) است . در روايات فراوان، اين مطلب، به خوبى، موج مىزند . امام صادق (عليهالسلام) مىفرمايند: «بعبادتنا عبدالله ولولا نحن ما عبدالله (28) ; با فرمان برى از ما، خدا پرستش مىشود . مردم، از طريق ما، عبادت صحيح خداوند را فرا مىگيرند و از شرك و كفر خلاصى مىيابند . اگر ما نبوديم، خداوند، عبادت نمىشد . تنها راه شناخت صحيح خداوند، آن است كه از منظر و زاويهى ديد پاكان هستى و خاندان عصمت و طهارت باشد: «يعرفك بها من عرفك; هر كس كه تو را شناخت، به وسيلهى آنان تو را شناخت .» . تو را فقط مىتوان از نگاه معصوم شناخت، در غير اين صورت، از نگاه نادرست ديگران، دچار تشبيه و تجسيم و شرك و كفر خواهيم گشت و چراگاه شيطانها و محل جولان آنان خواهيم شد: «. . . وان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى (29) ; خدايا: اى نور هستى! اكنون اگر معرفتحجت و نور خودت را به من نشناسانى، من، دينام را گم خواهم كرد و گمراه خواهم شد و از دست مىروم .» . تو، هر كس را دوستبدارى، ولايت اين خاندان را نصيب آنان مىفرمايى: «يهدى لولايتنا من احب» (30) خدايا! تو، خود، آسمان و زمينات را از نور امامان سرشار كردى تا آن كه «لااله الا انت» آشكار گشت و خود را به نمايش گذاشت: «فبهم ملات سماءك وارضك حتى ظهر ان لا اله الا انت (31) » اين گونه است كه ولايت امامان، اركان توحيد (32) و شرط توحيد (33) و . . . است و راه قرب و عبوديت معبود، از آنان و تنها از آنان مىگذرد . آنان كه ارادهى تو را كنند و خدا خواهى در آنان بخواهد شكل گيرد، از اين پاكان آغاز مىكنند . به بيان ديگر، اگر خدا خواهى را بخواهيم، نه شيطان خواهى و هوا خواهى و . . . ، روش صحيح و شكل درست آن را بايد از شما امامان معصوم ياد بگيريم و شما، بايد آن را كليد بزنيد: «من ارادالله بدا بكم» (34) اگر خداى را به وصف توحيد بخواهيم و بدانيم، بايد از شما پذيراى آن باشيم نه غير شما; چون، ديگران، به بيراهه و انحراف خواهند برد: «ومن وحده قبل عنكم» . (35) اگر از كوى يار خبر گيريم و نشان او خواهيم و آهنگ قرب او داشته باشيم، بايد رو به سوى شما كرده و به آستان زلال ولايتشما چنگ زنيم: «ومن قصده توجه بكم» . (36) اين گونه است كه «خداخواهى» و «توحيد» و «آهنگ قرب» ما به سوى «نور هستى» در باغ دستان پاكان هستى و امامان مطهر شكوفا مىشود . آناناند كه در ابتداى امر، بى قرارى را در وجود ما ايجاد مىكنند و م ىفهمانند كه ارزش انسان تا چه ميزان است و به اندكها و كمها قانع نشويم و زمين گير نگرديم و به آن فرو نغلتيم و از ظلمت «خوض» برهيم و به اوج «فوز» سر بركشيم . چه كه دنيا كم است و جايگاه مؤمن و عاشق خدا خواه، بهشتبرين است كه عرض آن، تمام آسمان و زمين است: «عرض السماوات والارض» (37) خريدار تو، خالق هستى است و خود را به پشهها و خرمگسها و به پشيزها، نفروش كه جز خسران و زيان، خبرى نخواهى برد; از همين روست كه در آستان پاكان، خداخواهى خود را مىجوييم «من ارادالله بدا بكم» پس از آن كه بى قرار نور هستى شديم و ارادهى ما و خواست ما، در جايگاه حقيقى و واقعى خود قرار گرفت، صفات و ويژگىهاى آن دلدار را به گونهاى درست و صواب، نشانه مىگيريم و از تمامى صفات جمالى و جلالى او سرشار مىشويم و سر مست «توحيد» او مىگرديم: «و من وحده قبلى عنكم» . با همان نشان توحيدى، آهنگ كوى قرب دلدار و نور هستى را مىكنيم: «ومن قصده توجه بكم» . و دستان مان را در دست مهر و رحمتشما پاكان هستى مىكنيم و تمامى مراحل سير و سلوك و مسير عبوديتحق را همراه شما مىشويم: «فمعكم معكم لامع غيركم» (38) . «فمعكم» ، با شما آغاز مىكنيم و «معكم» و با شما استمرار مىدهيم تا در بهشت جاويدان و در كنار شما و با شما باشيم . اين است كه شفاعت، چهرهى مفهومى خود را مىگشايد و معنا مىگيرد . شفيع، جفت و همراه بودن است . فتح و ختم ما، آغاز و ادامه ما بدون شما هرگز! سلام بر «نور الله» كه هرگز خاموشى او را بر نتابد، هر چند كه تاريك دلان و تاريك صفتان، در تلاشاند تا نور او را خاموش و سر كنند: «يريدون ليطفؤوا نور الله بافواههم والله متم نوره» (39) . قصد دارند كه نور خدا را با دهان هايشان خاموش سازند و خداوند، نورش را به اتمام و اكمال خواهد رساند . عن محمد بن الفضيل، عن ابى الحسن (عليهالسلام) قال: سالته عن قول الله تبارك و تعالى «يريدون ليطفؤا نورالله بافواههم» . قال: «يريدون ليطفؤوا ولاية اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بافواههم .» . قلت: «قوله تعالى: «والله متم نوره» ؟» . قال: «يقول: والله متم الامامة والامامة هي النور . و ذالك قوله عزوجل: «آمنوا بالله و رسوله والنور الذى انزلنا» (40) .» . قال: «النور هو الامام .» . محمد بن فضيل گويد: از حضرت ابوالحسن (عليهالسلام) دربارهى اين قول خداوند: «مىخواهند نور خدا را با دهان خاموش كنند» پرسيدم . فرمود: «يعنى، مىخواهند ولايت اميرالمؤمنين را با دهانشان خاموش كنند .» . گفتم: «خداى تعالى فرمايد: "و خدا، كامل كنندهى نور خويش است .» منظور چيست؟» . حضرت فرمودند: «يعنى، خدا، كامل كنندهى امامت است . امامت، همان نور است و همان است كه خداى عزوجل فرمايد: "به خدا و رسولاش و نورى كه فرستاديم، ايمان آوريد . " مقصود از نور، همان امام است .» . در ادامهى حديث، فضيل مىگويد: قلت: «هوالذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق؟ (41) » . قال: «هوالذى امرالله رسوله بالولاية لوصيه . والولاية هي دين الحق .» . به حضرت گفتم: اين آيه كه «او، كسى است كه پيامبر خود را با هدايت و دين حق فرستاده، چيست؟» . حضرت فرمودند: «او، كسى است كه رسول و فرستادهاش را دستور داده به ولايت وصى و جانشين خودش . ولايت، همان دين حق است .» . سپس فضيل مىگويد: قلت: «ليظهره على الدين كله» (42) ؟ . قال: «ليظهره على الاديان عند قيام القائم لقول الله عزوجل: «والله متم نوره» بولاية القائم «و لو كره الكافرون» (43) . براى حضرت، اين آيه را تلاوت كردم: «تا دين را بر همهى دينها پيروز گرداند .» و پرسيدم، منظور چيست؟ فرمودند: «يعنى، (44) تا آن را بر همهى دينها در وقت قيام قائم، پيروز گرداند . خداوند، عزوجل، فرمود: "خداوند، كامل كنندهى نور خويش است . "; يعنى، به وسيلهى قيام قائم، چنين مىكند، هر چند مشركان ناراحتباشند و نپسندند .» . ابى الجارود، از امام باقر (عليهالسلام) نقل مىكند: » والله لو تركتم هذا الامر ما تركه الله (46) ; يعنى، قسم به خدا! اگر شما اين امر را - نورالله و امامت و ولايت را - رها كنيد هرگز خداوند آن را رها نخواهد كرد . اگر شما، در انجام دادن وظيفه خود كوتاهى كنيد و از سپاس نعمت ولايت كوتاهى كنيد، خداوند را عاجز و ناتوان نكردهايد، بلكه خود را محروم ساختهايد و بدانيد كه در هر صورت خداوند آن را رها نخواهد كرد و سنت الهى تبديل و تغيير بر نمىدارد . بدين سان، ساحت مقدس قائم آل محمد را، آن فروغ فروزان و نور خدا، هرگز، افول و خاموش ندارد، هر چند كه مشركان و بدخواهان اين گونه نخواهند و نپسندند . در حديث امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم: ان صاحب هذالامر محفوظ له، لو ذهب الناس جميعا اتى الله له باصحابه و هم الذين قال لهم الله عزوجل . «فان يكفربها هؤلاء فقد و كلنا بها قوما ليسوا بها بكافرين» (47) و هم الذين قال الله فيهم: «فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة على المؤمنين اعزة على الكافرين» ; (48) صاحب اين امر، نگه داشته شده است . اگر همهى خلايق بميرند، هر آينه، خداى تعالى، اصحاب او را براى وى جمع مىكند، و ايشاناند آنان كه خداى تعالى در شان ايشان فرموده: «اگر اين جماعت، به او كفران كنند و آن را انكار كنند، هر آينه، قومى را به آن خواهيم گماشت كه به او كافر نيستند و آن را انكار نمىكنند .» و نيز ايشاناند آنان كه خداى تعالى در شان ايشان فرموده: «خداوند، در آينده، قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند و نسبتبه مؤمنان نرم و خاك سار و در برابر كافران، سرسخت و قاطعاند .» . از آن جا كه خواست الهى و مشيت او، به گونهاى است كه نور خدا خاموش نگردد و فروغ آن، عالم گير شود، در اين صورت هر كس بايد حساب كار خودش را بكند كه از پرتو روح بخش آن بى بهره نماند، زيرا، ما بخواهيم يا نخواهيم، خداوند، دين خود را يارى خواهد كرد و بر تمامى آيينها غلبه خواهد داد . پس، بر خود رحم كنيم و از كاروان رشد و قرب آن نور هستى باز نمانيم . در يك نگاه آسيب شناسانه در مورد عدم موفقيت در يارى دين و حجتخدا، نظر به فرازى از «دعاى براى امام زمان (عليهالسلام) مىافكنيم: واعذنا من السامة والكسل والفترة واجعلنا ممن تنتصر به لدينك وتعز به نصر وليك ولا تستبدل بنا غيرنا فان استبدا لك بنا غيرنا عليك يسير وهو علينا كثير; (49) خدايا! ما را از دل تنگى و بى ميلى و سستى، به خود پناه و در زمرهى كسانى قرارمان ده كه آنان، ياوران دين تو و عزت يافتگان به سبب يارى دوست و ولى تو گشتهاند و كسانى ديگرى را جايگزين ما قرار مده! همانا، اين جايگزينى، براى تو، امرى آسان است، ولى براى ما بسيار گران و سنگين است . در اين جا، به سه روزنهى ضعف روحى، اشاره رفته است: «سامه و دل تنگى و زودرنجى» ، «كسل و بى ميلى» و «فترة و سستى» . به نظر مىرسد، اينها، به صورت طولى و ترتيبى شكل مىگيرند و در حالت تركيب و مجموعى، ضعف و ناتوانى را به دنبال مىآورند و انسان را ابزار دستشيطانها مىگردانند . انسان، زمانى كه دژ و قلعه درونى خويش را از دستبدهد، سنگرها و خاك ريزهاى بعدى را يكى پس از ديگرى، تقديم دشمن و شيطان خواهد كرد . قرآن، ويژگىهاى كسانى را كه پيوند محكمى با خدا دارند و داراى بصيرت و بينش هستند و مقاوم و با اخلاصاند، چنين مىفرمايد: «و كامن من نبى قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فى سبيل الله و ماضعفوا وما استكانوا والله يحب الصبرين» (50) ; و چه بسيار پيامبرانى كه خداپرستان همراه آنان كارزار كردند، و از آن چه در راه خدا به آنان رسيد، سستى نگرفتند و تن به تسليم ندادند و خداوند اهل صبر و استقامت را دوست دارد . اين آيه، در واقع، بيان مىكند كه صبر «ربيون» از «وهن» ، «ضعف» و «استكانت» به دور است . «ربيون» (51) كسانى هستند كه پيوند محكم با خدا دارند و دانشمند در ديناند و مخلص و مقاوماند . انسان، اگر در معركهها، «سامه و دلتنگ و زود رنج» باشد، به دنبال آن، «كسالت و بى رغبتى» او جوانه مىزند، و در ادامهى آن، «فترت و سستى» گريبان او را خواهد گرفت . در اين صورت است كه دژ درونى انسان، فتح مىشود و دچار «وهن» خواهد شد و دژهاى بعدى كه «ضعف» و ناتوانى و استكانت و زمينگيرى و ذلت است، به بار مىنشيند و ثمر مىدهد . مردان خدا، از اين آفتها و آسيبها، به خدا پناه مىبرند و از او مدد مىجويند كه صابر باشند و با صبر و بردبارى در دشت پهناور ياوران دين خدا و حجتخدا فائز گردند و سرافراز; چه، در غير اين صورت، دچار «استبدال» خواهند شد; يعنى، خدا، افرادى را به جاى آنان خواهد آورد كه دين خدا و حجتخدا را نصرت دهند . اين گونه است كه «نور هستى» ، هرگز نمىگذارد، «نور خدا خاموش گردد . در قرآن آمده است: «و ان تتلوا يستبدل قوما غيركم ثم لايكونوا امثالكم» ; (52) هرگاه سرپيچى كنيد، خداوند، گروه ديگرى را به جاى شما مىآورد كه مانند شما نخواهند بود . تصور نكنيد كه دين خدا از بين مىرود و نور خدا خاموش مىشود! هرگز! اين بار به زمين نمىماند! بلكه شما محروم و بى بهره خواهيد ماند! مهدى باوران و مهدى ياوران، بايد توجه جدى به اين آسيبها داشته باشند تا از قافله باز نمانند و با دفع «سامة» و «كسل» و «فترة» راه را بر «وهن» و «ضعف» و «استكانت» ببندد تا دژ صبر آنان نفوذناپذير گردد و «ربيون» امام عصر (عليهالسلام) خويش باشند . در غير اين صورت، بايد چشم به «استبدال» بدوزيم . جالب توجه اين كه اكثر مفسران، در ذيل اين آيه، نقل كردهاند كه بعد از نزول اين آيه، جمعى از اصحاب رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم) عرض كردند: «من هولاء الذين ذكر الله في كتابه؟ اين گروهى كه خداوند در اين آيه به آنان اشاره كرده كياناند؟» . در اين هنگام، سلمان، نزديك پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلم) نشسته بود . پيامبر، دستبر پاى سلمان (و طبق روايتى بر شانهى سلمان) زد و فرمود: «هذا و قومه! والذى نفسي بيده! لوكان الايمان منوطا بالژيا لتناوله رجال من فارس; منظور، اين مرد و قوم او است! سوگند به آن كس كه جانام به دست او است! اگر ايمان به ثريا بسته باشد، گروهى از مردان فارس، آن را به چنگ مىآورند .» . در بعضى روايات «لوكان العلم منوطا بالثريا . . .» آمده است، از آنها به دست مىآيد كه «علم و ايمان» مورد نظر حضرت بوده است . اين حديث و مشابهى آن را، محدثان معروف اهل سنت، مانند بيهقى و ترمذى، در كتب معروف خود آوردهاند، و مفسران معروف شيعه و اهل سنت، مانند نويسندهى تفسير قرطبى، روح البيان، مجمع البيان، فخر رازى، مراغى، ابوالفتوح رازى، . . . بر آن اتفاق دارند . در تفسير الدرالمنثور (53) ، در ذيل همين آيه، چندين حديث مانند اين آورده شده است . (54) از اين رو، جا دارد كه مهدى باوران و مهدى ياوران، طرح جنبش نرمافزارى «علم و ايمان تا افق ثريا» را براى نسل سلمان فارسى طراحى و برنامه سازى كنند . بر اين اساس، بايد دانشجويان و دانش پژوهان را در سه محور انگيزش و پژوهش و نگرش مدد رساند تا بتوان سازههاى «قلب مسلم» و «راى تبع» و «نصرت معده» (55) را در جهت مهندسى احياگرى دين آماده سازى كرد و در زمرهى آماده باشان و منتظران آن گل هستى و نور خدا گرديد امام صادق (عليهالسلام) مىفرمايند: ثلاث يحجزن المرء عن طلب المعالي: قصر الهمة و قلة الحيلة و ضعف الراى; (56) سه چيز است كه آدميان را از طلب و دستيافتن بر افقهاى بلند و تعالى باز مىدارد: كوتاهى همت و انگيزه، كمى چاره جويى و پژوهش و ناتوانى و ضعف در راى و نگرش . موانع سه گانه و آسيبهاى مزبور، نمىگذارند نسل سلمان، با دستان پاك خود، ستارهى ثريا را بچيند و علم و ايمان را به چنگ آورد . آنانى كه هويت «سلمان» بودن خود را با چشم اندازى به گستردهى جنبش «نرمافزارى علم و ايمان تا افق ثريا» مىدانند و مىبينند، با انگيزهى رشد و قرب به سوى نور هستى و با پژوهشى در وسعتبى كران كتاب و سنت، به نگرش قوى و عميق دست مىيابند و از قلب مسلم براى خاندان پاك و نورهاى الهى برخوردار مىگردند و از راى و نظرى تابع و مطيع آنان بهره مىجويند و تمامى وجود و حيثيتخود را در مسير دفاع آنان آماده و مهيا مىسازند تا بتوانند احياى دين خدا را در روى زمين مهندسى كنند و تجلى نور هستى را در همه جا و بر همه جا ببينند . و اين گونه است كه مىتوان زمينه ساز حكومت جهانى «نور خدا» و حضرت صاحب «عج» گرديد و فرج و ظهور آن عزيز را رصد نمود . اين همه، همتى «سلمان» ى مىخواهد تا آن پيشگويى رسول خدا را و آيندهى روشن را به نمايش گذاريم و راهبرد و برنامهها و راهكارهاى كاربردى آن را به ادبيات نو اجتماعى و سياسى و فرهنگى خود باز خوانى كنيم . وبلغه افضل ما امله فى الدنيا والاخرة; (57) خدايا! او را برسان به برتر از آن چه آرزوى آن دارد، در دنيا و آخرت . وبلغنا به من الدنيا والاخرة آمالنا; (58) خدايا! آرمانها و آرزوهاى دنيوى و اخروى ما را به وسيله او برسان .
1) تفسير نمونه، ج 10، ص 210 . 2) رعد: 29 . 3) معانى الاخبار، ص 112، باب طوبى; كمال الدين، ج 2، ص 358، باب 33 ما اخبر به الصادق; بحار، ج 52، ص 123 4) زيارت ششم حضرت اميرالمؤمنين، مفاتيحالجنان; بحارالانوار، ج 80، ص 306، س 1 . 5) بحارالانوار، ج 102، ص 98، س 22 . 6) تفسير نمونه، ج 22، ص 497 . 7) نورالثقلين، ج 5، ص 155، ح 40 . 8) نجم: 13 - 16 . 9) تفسير نمونه، ج 22، ص 500 - 501 . 10) بحارالانوار، ج 51، ص 27 . 11) يوسف: 108 . 12) اصول كافى، ج 1، ص 261، ح 10 . 13) تغابن: 8 . 14) اصول كافى، ج 1، ص 277 - 278، ح 4 . 15) شرح زيارت جامعهى كبيره، شبر، ص 123 . 16) اصول كافى، ج 1، ص 276، ح 1 . 17) بحارالانوار، ج 25، ص 13، ح 26 . 18) بحارالانوار، ح 25، ص 21، ح 34 . 19) نور: 35 . 20) توحيد صدوق، ص 155 . 21) بحارالانوار، ج 23، ص 305، ح 1 . 22) زيارت جامعهى كبيره . 23) زيارت جامعه . 24) همان 25) نهجالبلاغه، خ 16 . 26) اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب معرفةالامام والرد اليه، ص 260، ح 9 . 27) اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب معرفةالامام والرد اليه، ص 256، ح 3 . 28) اصول كافى، ج 1، باب النوادر، ح 5 . 29) دعاى صاحب الزمان . 30) بحار، ج 23، ص 307، ح 4 . 31) دعاهاى هر روز ماه رجب . 32) همان . 33) حديثسلسلةالذهب (عيون اخبار الرضا (عليهالسلام)، باب 37، ح 4 . 34) زيارت جامعهى كبيره . 35) زيارت جامعهى كبيره . 36) همان . 37) آل عمران: 133 . 38) زيارت جامعهى كبيره . 39) صف: 8 . 40) تغابن: 8 . 41) توبه: 33 . 42) همان . 43) همان . 44) بحارالانوار، ج 23، ص 318، ح 29 . 45) توبه: 33 . 46) بحارالانوار، ج 23، ص 320، ح 36 . 47) انعام: 89 . 48) بحارالانوار، ج 52، ص 370، ح 160 . 49) مفاتيح، دعاى بعد از دعاى عهد . 50) آل عمران: 146 . 51) تفسير نمونه . 52) محمد: 38 . 53) الدرالمنثور، ج 6، ص 67 . 54) تفسير نمونه، ج 21، ص 498 . 55) وقلبي لكم مسلم و رايى لكم تبع و نصرتي لكم معده حتى يحيىالله تعالى دينك بكم (زيارت جامعه كبيره). 56) تحف العقول، كلمات امام صادق (عليهالسلام). 57) دعاى روز جمعه . 58) دعاى افتتاح .