تنها راه
(مروى بر زيارت حضرت صاحب الامر «عج»( 6 )
اشاره:
با اين نوشته شهود و باور هميشگى خود را به حقّ نيّت و پايدارى امام عصر باز خوانى مىكنم و فرياد مىكشم: تو آن گل بى عيب و نقصى كه به آمدنت وعده الهى داده شده است و در ازاى غيبت و سختى و دورى هيچ گونه ترديد و شكى بر اندام سترگ باور من نمىتواند بتند؛ زيرا من از جهل به تو و جايگاه تو پناه آوردهام . و به فرهنگ انتظار دست يافتهام . من مىدانم كه با نگاه به چشم انداز ظهورت بايد آماده باشم و گامهاى خود را در راستاى طلوع ظهور، استوار سازم و ناصر و ياور تو باشم. من با صدايى به بلنداى تاريخ و همراهى و سرپرستى او - كه ذخيره خدا بر يارى دين و عزّت مؤمنان و انتقام گيرنده از منكران و منحرفان است - را فرياد مىزنم و در سايه چنين حصور و شهود سرشارى سير و جود خود را در بيكرانه گستره معرفت و محبّت به ولايت تو احساس مىكنم. درمى يابم كه پذيرفته شدن اعمال و پاكى و رشد رفتار، افزايش نيكىها و نابودى زشتى هايم، همه در همراهى تو و تنها با تو بودن ريشه دارد. 1 - و اشهد انّك الحقُّ الثّابت ال ذ ى لا عيب فيه گواهى مىدهم بر اين كه تو حقّ پايدارى و هيچ عيبى بر تو روا نمىباشد. اين فراز از دعا جريان معرفتى ما را به درودها و سلامها «سير» مىدهد و به همراه خود «نظر» و درنگِ راهياب را؛ با خود گسيل و به آستانه حضور و «شهود» و آگاهى رهنمون مىكند. هر چه آستانه وجودى ما از «تسليم» و «سلام»ها بيشتر بهرهمند باشد؛ حضور و آگاهى ما و شهود و شهادت ما از افق بلند و بالندهترى برخوردار خواهد شد. آنانى كه سعه وجودى خويش را از تنگناها و تاريكى رهانيدهاند و خودِ خويش را از دست ندادهاند. و نباختهاند، به عشق و ايمان بار مىيابند. همان لنگرگاهى كه مىتواند آنها را از سرگردانى و گردابها پناه باشد. همان كوثرى كه يا خير و بركتهاى فراوان، از همه شرور و پستىها؛ امن و امان خواهد بود. «الذين خسروا انفسهم فهم لا يؤمنون» (1) ؛ آنانى كه خودشان را از دست دادهاند، هرگز به آستانه ايمان راه نمىيابند». «سعه ى وجودى» ما آستانهى قُربِ بى كرانهها را بر مىتابد، در ساحل آرام خود سرود «سلام» را سر مىدهد و حضور و شهود «حقّ» را به انتظار مىنشيند. چشم به راه «حقّ» كه هم پايدار است و از تمامى تزلزلها به دور است. از تمامى باطلها بر كنار است و هيچ نقصانى بدان راه نمىيابد. اين گونه است كه با سلام و تسليم خود به شهادت و شهود «حق» يار مىيابد. اگر خودِ خود را زكف ندهد و حفظ نمايد و با حدود و سنّتهاى حاكم بر هستى نستيزد. و همراه و هماهنگ با قانونمندىهاى حاكم بر خود و هستى باشد، به باور و عشق سرشار دست يافته است. همان عشقى كه با سعه وجودىاش تناسب دارد و نياز حقيقى اوست . «هدى للمتقين» (2) ؛ دست يافتن به عشقى كه سراسر سعهى وجودى ما را پوشش دهد و از سرگردانىها و تاريكىها رها سازد در گرو حفظ خودِ خودمان است و در نيافتادن با حدود و مرزها مىباشد. آرى، پيوسته حق با شما است و در شما است و از شما است و به سوى شماست و شما اهل حق و معدن حق هستيد؛ «والحق معكم و فيكم و منكم و اليكم و انتم اهله و معدنه» (3) امام باقر عليهالسلام مىفرمايد: لَيْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ وَ لا صَوابٌ وَ لا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ يَقْضى بِقَضاءِ حَقٍّ اِلاّ ما خَرَجَ مِنّا اَهْلَ الْبَيْتِ وَ اِذا تَشَعَّبَتْ بَهُمُ الاُمُورُ كانَ الْخَطاءُ مِنْهُمْ وَالصَّوابُ مِنْ عَلِىٍّ» (4) نزد هيچ كس از مردم مطلب «حق» و درستى نيست و هيچ يك از مردم به حق قضاوت نكنند مگر آن چه از خاندان ما بيرون آيد. و هنگامى كه امور مردم آشفته و پراكنده گردد، خطا و اشتباه از آنها و صواب و درستى از على عليهالسلام است؛ 2 - وَ اَنَّ وَعْدَاللّهِ فيكَ حَقٌّ لا اَرْتابُ لِطُولِ الْغَيْبَة وَ بُعْدِ الاَمَد (5) و همانا وعده خدا درباره تو حقّ است، و بلند و طولانى غيبت، و در ازاى و بُعد مدّت مرا به شك نمىاندازد. تو حقّى و وعدهى خالق هستى درباره تو حقّ است. تو چشم انداز خلقت دنيايى و آرزوى همه حق جريان كرامت دنيا و آخرت به دست تو برآمده مىشود؛ «تَرْزُقُنا بها كَرامَةَ الدُّنيا وَ الاخِرَةِ (6) ؛ با دولت كريمه حضرتش كرامت دنيا و آخرت را بر ما ارزانى فرما» خداوند «رزق» كرامت دنيا و آخرت را با مشيّت خود در فرآيند فلسفه تاريخ تدبير فرموده و بر تارك هستى آذين بسته است. حال اين ما هستيم كه بايد با تلاش خود بكاويم و بكوشيم و آن «رزق» را به كف آريم و شاكر باشيم. آن گونه كه براى راه اندازى تكنولوژى خود و برآورده شدن نيازهاى خود «رزق» نفت وانرژى اتمى را با كاوش و جست و جو به چنگ آورديم. به زودى آيات خود را از هر سوى جهان، در وجود خود مردم نشان مىدهيم تا براى آنها آشكار گردد كه «او حق» است؛ «سَنُريهِمْ آيااتِنا فِى الافاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ» (7) امام صادق عليهالسلام مىفرمايند:«منظور خروج قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) است كه او حقّ است. آن حضرت زمين را پر از قسط و عدل و نور خواهد كرد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور و بدى شده باشد؛«يَمْلأُ الاَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطا وَ نُورا كَما مُلِئَتْ ظُلْمَا وَ جَوْرا وَ شَرَّا» (8) وقتى مناسبات بشر در ساحتهاى گوناگون بر اساس مديّريت و دستورات حجّت خداو امام زمان عليهالسلام شكل نگيرد و اداره نگردد، مسير بشر دچار انحراف خواهد شد. هر چه اين روند ادامه يابد، شيب انحراف و انحطاط تندتر مىشود؛ زيرا غير معصوم بر همه راه آگاه و از تمامى جلوهها آزاد نيست. از اين رو در روايات، گزارشِ دوران غيبت امام عليهالسلام را به دست مىآوريم؛ كه زمين دچار ظلم و جور گسترده مىشود و پس از آن جلوههاى حقّ طلوع خواهد كرد. و در اين وعده الهى هيچ تخلّفى راه نمىيابد و هيچ شائبهاى آن را بر نمىتابد؛ گرچه دوران غيبت و زمان هجران طولانى گردد. اين خواست و مشيّت خدا است و مشيّتهاى خدا هماهنگ و همگراست. اگر مردمان و مهدى باوران «تغييراتش» (9) دهند - خودشان را دگرگون كنند - و به اندازه ى لازم به بلوغ اجتماعى رسيده، اضطرار به حجّت و ولىّ خدا را باور كنند، راهياب گشتهاند و به آستانهى قربِ موعود و فرج آن نايل شدهاند، ولى اگر در اين كوتاهى نمايند و در جهت تعجيل فرج، تكثير انصار و نزديكى زمان ظهور اقدامى نكنند، ظلم فراگير، قسط و عدل را فرياد خواهد زد و دست مشيّت الهى با پس زدن سياهىها، صبح قريب و فرج آن عزيز را به ثمر خواهد رسانيد. من چرا و چگونه ميتوانم شك بورزم و طول غيبتاش را و درازاى مدتش را بهانه شك خويش سازم؟ آخر مگر نه آن است كه هر چه هست از كوتاهى و كم همّتى ما و از نابالغى و عدم درك اضطرار ما به حجّت و ولىّ خدا است؟ آرى! وعدهى خدا درباره تو حق است و تو خواهى آمد و بساط ظلم و جور با دستان بر خير تو برچيده خواهد شد؛«انّ الله لا يخلف الميعاد (10) ؛ همانا خداوند هيچگاه از وعدهى خويش تخلّف نمىورزد». 3 - وَ لا اَتَحَيَّرُ مَعَ مَنْ جَهِلَكَ وَ جَهَلَ بِكَ. و سرگردان نيستم همراه با كسى كه نادان به وجود تو و نادان به مقام تو است. آنانى كه پيوسته زمزمه هماهنگى و همراهى و همدلى با حقايق و سنّتهاى حاكم بر هستى را سر مىدهند، از جهل و سرگردانى به دور مىمانند و به نور راهياب مىشوند؛ زيرا سرود خوش «اللهم عرفنى نفسك فانّك اِنْ لم تُعَرِّفْنى نَفْسَك لَمْ اَعْرِفْ نَبِيَّك، اللهم عرفنى رسولك فانّك ان لم تعرفنى رسولك اَعْرِف حجتك اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ظلمتُ عَنْ دينى (11) » را با جان خويش سر مىدهند و معرفت خدا، رسول خدا را و حجّت خدا را در يك چرخه نظاممند فكرى - اعتقادى مىبينند و مىطلبد. اين هستى بى حاكم نمىتواند باشد و اين روابط پيچيده موجود در هستى بدون ضوابط و قانون نيست. حاكم قانونگذار فرستاده خود را براى ارايه قوانين و اجراى آن مىفرستد حجّت خدا آن مسير را ادامه مىدهد. اگر چنين نباشد هستى بدون سكانّ دار مىماند، و با نبود كانونِ قانونمندى و «مدار دهر» (12) و «نواميس عصر» (13) نابودىِ زمين همه ساكنان آن قطعى رحمتى است. من اين جريان معرفتى را به بركت وجود تو اى حجّت خدادريافتهام و جان گرفتهام و از مُراداران متحرّك دورى گزيدهام چه آنان كه تو را نشناسند گذرعمر را به «ميته جاهليّت »(14) سپرى كردهاند و كفر و مردار بودن را نشان گرفتهاند. چنين است كه من خودم را در سايه عنايت و هدايت تو - اى ولىّ خدا- يافتهام و اگر تو و عنايت تونبود گم شده بودم و گمراه. «ظلمتُ عن دينى»ضال، گم شدن و گمراه شدن را پيوسته بهم دارد؛ از همين روست كه در قرآن هم مىخوانيم «اَلَّذين خسروا انفسهم فهم لا يؤمنون؛ آنانى كه خودشان را مىبازند و از دست مىدهند؛ هرگز ايمان نمىآورند» (15) ايمان كبوترى است كه بايد روى آشيانه «وجود خود» بار يابد. كسانى كه تو و جايگاه تو را نشناختند؛ خود را گم كرده و گمراه شدهاند و در بهت و سرگردانى دست و پا مىزنند. آنها از سر جهل و نادانى با تو چهها كردند و ندانستند با تو چگونه برخورد و رفتار بنمايند.ولى آنانى كه پيوسته فرياد زدهاند «اسئلك ان تدخلنى فى جملة العارفين بهم و بحقهم» (16) و خواستهاند كه در گروه معرفت يافتگان به «شخص» و «شخصيت» پاكان هستى و معصومين قرار گيرند، آنان و جايگاه آنان را بشناسند، چگونه مىتوانند سرگردان و متحيّر باشند. آنها به نور رسيدهاند و به نور راه يافتهاند، پس سرگردانى براى آنان معنا ندارد. 4 - مُنْتَظِرٌ مَتَوَقِّعٌ لاَيّامِكَ» منتظر و چشم به راه تو و همواره متوقع دوران ظهورت مىباشم. من براى ظهور تو در حالت آماده باش به سر مىبرم . آماده باش و انتظار من «وقوع» دارد و واقع شده و از «عمل و ثبات» برخودار است و اين گونه فرهنگ بارها و بالنده را در سايه سار روايتهاى يافتهايم كه بيان مىدارند: انتظار از جنس عمل است و بالاتر از عمل يعنى افضل اعمال. من نه تنها در تو و جايگاه تو به خلاف جاهلانِ مُردار صفت و كفرپيشه از جهل و جهلالت رستهام، بلكه با معرفتى سرشار، رشته دل را با عشقى به تو بستهام و چشم به راه تو دوخته و با بال و پرى سوخته؛ به همراه جانم افق سبز ظهور را به نظاره مىنشينم. من نه تنها همانند جاهلان سرگردان نيستم و در تشخيص وضعيت و تكليف و برنامههاى حال و آينده خود سردرگم هستم، بلكه سراپا در حالت آماده باش و قوت و ثبات مىباشم. 5 - وَ اَنْتش الشّافِعُ الَّذى لا يُنازَعُ وَ الولىُّ الَّذى لا يُدافَع» تو شفاعت كنندهاى هستى كه احدى با تو نزاع نتواند كرد و سرپرستى هستى كه قدرت مقاومت و دفاع با تو را هيچكس نخواهد داشت. تو جُفت و همراه جبهه حقى هستى كه در مصاف نبرد باطل مىباشد. مديّريت سياه حقّ به تو سپرده شده است و هيچ كس را ياراى مقاومت در برابر تو نخواهد بود. امام صادق عليهالسلام فرمود:«اِنَّ الْقائِمَ مِنّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ مُؤَيَّدٌ بِالنَّصْرِ؛ (17) همانا قائم از خاندان ما يارى شوندهى به رعب و ترس مىباشد - خداوند سينه دشمنان را از ترس برمى كند و او با نصرت تأييد مىشود.» 6ـ ذَخَرَكَ اللّهُ لِنُصْرِةِ الدّينِ وَ اِعْزازِ الْمُؤمنينَ وَ الاِنْتِقامِ مِنَ الْجاهِدينَ الْمارقينَ خداوند تو را بر يارى كردن دين و عزيز كردن مؤمنين و انتقام از منكرين و دشمنان سركش ذخيره كرده است. تو آن ذخيره الهى و «بقيةالله الاعظم» هستى كه هيچ كس را ياراى مقابله و مقاومت با تو نمىباشد و خداوند به وسيله تو دينش را بر همه اديان و انديشه، پيروز مىسازد. مؤمنين را عزيز و از همه كسانى كه با حقّ درگير مىشوند و منكر آن و بر عليه آن سركشى مىكنند انتقام مىگيرد. 7 - اَشْهَدُ اَنَّ بِوِلاَيَتِكَ تُقْبُلُ الاَعْمالُ وَ تُزَكىّ الاَفْعالُ وَ تُضاعَفُ الْحَسَناتُ وَ تُمْحَى السَّيِّئاتُ فَمَنْ جاءَ بولايتك و اعترف بامامتك قبلت اعماله و صُدِّقَتْ اَقواله و تضاعَفَتْ حسناتُهُ و يُحَيتْ سَيِّئاتُهُ وَمَنْ عَدَلَ عَنْ وِلايتك و جَهِلَ معرفتك و استبدل بِكَ غيرك كَتَبهُ الله على مِنْخَرِهِ فِى النّار و لم يقبل الله لَهُ عملا و لم يُقِمْ لَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَزْنا.گواهى مىدهم كه عملها با ولايت تو پذيرفته مىشوند. كارها پاكيزه و نيكىها دو چندان، و بدىها محو و نابود شود. بنابراين، هر كه به ولايت تو معتقد و به امامت تو معترف باشد، اعمال و كردار او پذيرفته است و گفتارش تصديق، حسناتش دو چندان و بديهايش نابود شود. هر كس از ولايت تو روى برگرداند و عدول كند و به مقام معرفت تو را نداند و ديگرى را بجاى تو پيشوا قرار دهد، خدا با صورت در آتش سرنگونش كند، از او هيچ عملى را نخواهد پذيرفت و در روز قيامت براى او هيچ وزنى اقامه نكند و بر پا ندارد. امام باقر عليهالسلام مىفرمايد: ذِرْوَةُ الاَمْرِ وَ سَنامُهُ وَ مِفْتاحُهُ وَ بابُ الاَشْياءِ وَ رِضَاالرَّحْمنِ الطّاعَةُ لِلاِمامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ. اِنَّ اللّهَ عَزَّوَ جَلَّ يَقُولُ: «مَنْ يُطِعِ الرَّسولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّهَ وَ مَنْ تَوَلّى فَمااَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظا» (18) اَما لَوْ اَنَّ رَجُلاً قامَ لَيْلَهُ وَ صامَ نَهارَهُ وَ تَصَدَّقَ بجَميعِ مالِهِ وَ حَجَّ جميعَ مالِهِ وَ حَجَّ جميعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وِلايَةَ وَلِىّ اللّهِ فَيُواليَهُ وَ يَكُونَ جَميعُ اَعْمالِهِ بِدلالته اِلَيْهِ، ما كانَ لَهُ عَلَى اللّهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فى ثَوابِهِ وَ لا كانَ مِنْ اَهْلِ الايمانِ.(19) بلندترين نقطه و قلّه دين و كليد آن، درِ همه چيزها و مايه خشنودى خداى مهربان، اطاعت كردن از امام پس از معرفت نسبت به او است. خداى عزّو جلّ مىفرمايد: كسى كه پيامبر را اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده است. و هر كس از پيروى ايشان سرباز زند، پس (اى پيامبر) ما تو را براى نگهبانى او نفرستاديم. توجه داشته باشيد كه اگر شخصى شبها را به عبادت و روزها را به روزه بگذراند و همه دارايى خود را صدقه بدهد و در تمام دوران عمرش به حج رود ولى اهل معرفت و ولايت ولىِّ خدا نباشد - تا او را دوست داشته و همراهى كند و همه اعمالش بر طبق راهنمايى و نظر او باشد - بر خدا حق پاداش پيدا نمىكند و هرگز از ايمان آورندگان و باورمندان نمىباشد. در يكى از احاديث مربوط به معرج آمده است كه حضرت چنين فرمود: شبى كه من به سوى پروردگار جليل سير داده شدم (شب معراج) به من اين گونه وحى شد:«...اى محمّد، من تو و على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندانِ او را از اصلِ نور خود آفريدم و ولايتِ شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه داشتم. پس هر كس آن را پذيرفت، نزد من از مؤمنان است و هر كه آن را انكار كرد، از نظر من از كافران شد» و سپس فرمود: «يا مُحَمَّدُ، لَوْ كانَ اَنَّ عَبْدا مِنْ عَبيدى عَبَدَنى حَتَّى يَنْقَطِعَ وَ يَصيرَ كَالشَّنِّ الْبالى، ثُمَّ اَتانى جاحِدا لِوِلايَتِكُمْ، ما غَفَرْتُ لَهُ حَتّى يُقِرَّ بِوِلايَتِكُمْ؛ اى محمّد، اگر يكى از بندگانِ من آنقدر مرا عبادت كند تا آن كه قطعه قطعه شود و همچون مَشكِ پوسيده گردد، سپس با انكارِ ولايتِ شما نزدِ من آيد، من از او نمىگذرم تا آن كه به ولايتِ شما اقرار و اعتراف نمايد.» (20) ابن ابى بصير گويد: حضرت ابوالحسن عليهالسلام درباره قول خداى عزوجل «گمراهتر از آن كس كه هوس خويش را بدون هدايت خدا پيروى كند كيست؟.» فرمود: «وَ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللّهِ» قال: يعنى مَنِ اتَّخَذَ دينَهُ رَأْيَهُ بِغَيْرِ اِمامٍ مِنْ اَئِمَّةِ الْهُدى. (21) كسى كه رأى خود را دينش قرار دهد، بدون امامى از ائمّه هدى. تنها راه هدايت از معبر امامان و پاكان هستى مىگذرد و راههاى ديگر خود فريبى، خودرأيى و انحرافى بيش نيست. رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: لَوْ اَنَّ عَبْدا عَبَدَ اللّهَ بَيْنَ الصَّفا وَالْمَرْوَةِ اَلْفَ عامٍ ثُمَّ اَلْفَ عامٍ حَتّى يَصيرَ كَالشَّنِّ الْبالى، ثُمَّ لَمْ يُدْركْ مَحَبَّتَنا، كَبَّهُ اللّهُ عَلى مِنْخَرَيْهِ فِى النّارِ. ثُمَّ تَلا: «قُلْ لاَ اَسْئَلَكُمْ عَلَيْهِ اَجرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبى» (22)(23) اگر بندهاى در بين صفا و مروه هزار سال خدا را عبادت كند، و پس از آن نيز هزار سال ديگر، تا آن كه همچون مَشكِ پوسيده شود، ولى محبّت ما اهل بيت را نداشته باشد، خداوند او را با صورت در آتش مىفكند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود:«(اى پيامبر) بگو، من به خاطر انجامِ رسالتم، مزدى جز مودّت نزديكانم را نمىخواهم». امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: ... اِنَّهُ مَنْ اَتَى البُيُوتَ مِنْ اَبْوابِهَا اهْتَدى . وَ مَنْ اَخَذَ فى غَيْرِها سَلَكَ طَريقَ الرَّدى. وَ صَل اللّهُ طَاعَةَ وَلِىِّ اَمْرِهِ بِطاعَةِ رَسُولِهِ، وَ طاعَةَ رَسُولِهِ بِطاعَتِهِ. فَمَنْ تَرَكَ طاعَةَ وُلاةِ الاَمْرِ، لَمْ يُطِعِ اللّهِ وَ لا رِسُولَهُ. (24) همانا هر كس از درهاى خانهها وارد شود، اهل هدايت است و آن كه از غير دَر بيايد، راه هلاكت پيموده است. خداوند اطاعت از ولىّ امر خود را به اطاعت از رسولِ خود و اطاعت از رسول خود را با اطاعت از خود پيوند زده است. بنابراين، هر كس اطاعت از اولياى امر راترك كند، از خدا و رسول او اطاعت نكرده است. باب هدايت «باب الله» و ورود به مسير اطاعت خداوند فقط اهل بيت (صلوات الله عليهم اجمعين) هستند و بس. دوستى و محبّت به خاندان عصمت و طهارت راه اطاعت را هموار مىكند و همه موانع و مزاحمتها را از بين مىبرد. گناهانى كه مزاحم سلوك و قرت انسان به ذات ربوبى مىشود، با گلواژههاى محبّت به پايان هستى به بوستانهاى طهارت و پاكى تبديل مىشوند؛ «حبّنا اهل البيت يكفّر الذنوب و يضاعف الحسنات؛ (رسول خدا صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: دوستى ما خاندان اهل بيت گناهان را مىپوشاند و حسنات ونيكىها را دو چندان مىسازد.» (25) و امام حسن عليهالسلام مىفرمايد: ... وَ اِنَّ حُبَّنا ليساقط الذنوب من ابن آدم كما يساقط الريح الورق من الشجر (26) همانا دوستى ما - اهل البيت - گناهان فرزندان آدم را فرو مىريزد؛ همان گونه كه باد برگان درخت را مىريزاند. آرى، دوستى با پاكان زشتىها را فرو مىخَلَد و زيبايىها را مىافزايد و به شكوه و عظمتها رهنمون مىگرداند. حال اگر قدر و ارزش پاكان هستى را نشناسند و جايگزين براى آن پيدا كنند و با نادانى به معرفت و شناخت آنان به ديگران روى آورند، خداوند آنان را به صورت و روى در آتش در مىافكند. و اين هلاكتى است كه خود آن را رقم زدهاند. در قرآن مىخوانيم: اَلَمْ تَرَ اِلَى الّذين بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّهِ كُفْرا وَاَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ (27) آيا احوال كسانى را كه نعمت خدواند را به كفر تبديل كردند قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند نديدى؟ در روايات بسيار مىخوانيم كه امامان شيعه عليهمالسلام بيان فرمودند:«نحن و الله نعمت الله التى انعمها على عباده؛ به خدا سوگند نعمتهايى كه تبديل شدند، وجود ما بود. ما را رها كردند و به دنبال رهبران ديگر رفتند.(28) در زيارت مطلقه حضرت امير عليهالسلام مىخوانيم:«السلام على ميزان الاعمال؛ دورد بر معيار و ميزان سنجش اعمال و كردار» و امام صادق عليهالسلام در تفسير آيه «و نضع الموازين القسط» (29) فرمود: انبياء و اوصيا ميزانند. (30) آنانى كه دست از دامت پاك و پر خير «ميزان الاعمال» مىشويند و ناپاكان را پيروى مىنمايند، جز آلودگى و روسياهى نصيب شان نخواهد شد. از اين روست كه در روز قيامت و فرجام كار «وزنى» نخواهد داشت و ثقلى نمىيابند تا به فلاح و رويش و رستگارى بار يابند. سرانجام كار سنجش و ميزانى سبك و خفيف به آنها مىرسد و به خوض و فرورفتن در پستىها دچار(31) مىگردند. 1- انعام/ 12و 20. 2- بقره/ 1. 3- زيارت جامعه كبيره، مفاتيح الجنان. 4- اصول كافى، ج2، ح 1، ص25. 5- دعاى افتتاح، مفاتيح الجنان. 6- فصّلت/ 53. 7- بحار،ج51، ص62. 8- بحار، ج52، ص351. 9- رعد/ 11. 10- آل عمران/ 9. 11- دعا صاحب الامر در دوران غيبت مفاتيح الجنان. 12- اعمال شب نيمه شعبان،همان. 13- اعمال شب نيمه شعبان، همان. 14- من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليّه، ينابيع الموده، قندوزى. 15- انعام/ 12. 16- زيارت جامعهى كبيره، مفاتيح الجنان. 17- مختصر اثبات الرّجعه، ص216 - 217، ح 18. 18- نساء/ 80. 19- اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، دعائم الاسلام، ج5. 20- بحار، ج27، ص200. 21- اصول كافى، ج2، ص203، باب فيمن دان الله عزوجل بغير امام من الله جلّ جلاله ح1. 22- شورى/ 23. 23- تفسير مجمع البيان، ذيل آيهى 23 سورهى شورى. 24- اصول كافى، كتاب الحج، ب معرفة الامام الرّدّ اليه، ح6. 25-امالى الطوسى 164 / 274 . ارشاد القلوب، ص 253. نقل از اهل البيت فى الكتاب و السنّه، ص 426، رى شهرى. 26- الاختصاص، ص82. رجال الكشىّ: 1/ 329/ 178 . نقل از همان. 27- ابراهيم/ 28. 28 و29- نورالثقلين، ج2، ص544، ح 84.
30- تفسير الميزان (نقل ازتفسير نور)ج4، ص18. 31- اعراف/ 9 و 8.