از ولادت موعود تا شهادت امام عسكرى‏عليه السلام‏ - دوران اختفاء و پنهان زیستی حضرت مهدی (عج) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دوران اختفاء و پنهان زیستی حضرت مهدی (عج) - نسخه متنی

بنیاد حضرت مهدی موعود (عج)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

از ولادت موعود تا شهادت امام عسكرى‏عليه السلام‏

 اين دوره از زندگى حضرت مهدى‏عليه السلام در بردارنده نكات بسيار مهمّى است
كه به بخشى از آن‏ها اشاره مى‏شود:

معرّفى امام مهدى‏عليه السلام به شيعيان‏

 از آن جا كه ولادت امام دوازدهم‏عليه السلام به صورت پنهانى انجام گرفت بيم
آن بود كه شيعيان در شناخت آخرين حجّت پروردگار به اشتباه و گمراهى گرفتار آيند.
امام عسكرى‏عليه السلام وظيفه داشت تا فرزند خود را به گروهى از بزرگان شيعه و
افراد مورد اعتماد معرفى كند تا آنان نيز خبر ولادت او را به ديگر پيروان اهل 
بيت‏عليهم السلام برسانند و بدين ترتيب ضمن معرفى آن بزرگوار، تهديدى نيز متوجّه
وجود آن آخرين سفير حق نگردد.

 «احمد بن اسحاق» كه از بزرگان شيعه و پيروان ويژه امام يازدهم‏عليه السلام
است مى‏گويد:

 خدمت امام عسكرى‏عليه السلام شرفياب شدم و مى‏خواستم در مورد امام پس از او
سؤال كنم؛ ولى پيش از آن كه سخنى بگويم فرمود: اى احمد! همانا خداى متعال از آن
زمان كه آدم را آفريده، زمين را از حجت خود خالى نگذاشته است و تا قيامت نيز چنين
نخواهد كرد! به واسطه حجت خدا، بلا از اهل زمين برداشته مى‏شود و  [به بركت
وجود او  ]باران باريده و بهره‏هاى زمينى بيرون مى‏آيد.

 عرض كردم: اى پسر رسول خدا! امام و جانشين پس از شما كيست؟!

 آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و بازگشت در حالى كه پسرى سه ساله كه رويش
همانند ماه تمام مى‏درخشيد بر دوش خويش داشت و فرمود: اى احمد بن اسحاق! اگر نزد
خداى متعال و حجّت‏هاى او گرامى نبودى، اين پسرم را به تو نشان نمى‏دادم! همانا او
هم نام و هم كنيه رسول خداست و كسى است كه زمين را از عدل و داد پر مى‏كند همان
گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد.

 گفتم: سرور من! آيا نشانه‏اى هست كه قلبم به آن آرام گردد؟!

 [در اين هنگام‏] آن كودك، لب به سخن گشود و به زبان عربى روان  گفت:

 «اَنا بَقيةُ اللّهِ فى اَرْضِهِ والمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ... من بقية
الله در زمين هستم كه از دشمنان خدا انتقام خواهم گرفت؛ اى احمد بن اسحاق، پس از
اين كه با چشم خود مى‏بينى در پى نشانه مباش!!»

 احمد بن اسحاق گويد: پس [ از شنيدن اين سخنان  ]با شادمانى از خانه
امام‏عليه السلام بيرون شدم...  .(1)

 همچنين محمد بن عثمان(2) و چند تن ديگر از بزرگان شيعه نقل مى‏كنند:

 چهل نفر از شيعيان نزد امام يازدهم گرد آمديم. آن حضرت، فرزندش را به ما نشان
داد و فرمود: «پس از من، اين امام شما و جانشين من است. از او فرمان بريد و بعد از
من در دين خود پراكنده نشويد كه هلاك خواهيد شد و [ بدانيد كه ] پس از امروز او را
نخواهيد ديد... .»(3)

 گفتنى است كه يكى از برنامه‏هاى دينى و سنت‏هاى سفارش شده، عقيقه كردن و
وليمه دادن براى نوزاد است و آن كشتن گوسفند و طعام دادن به گروهى از مردم است كه
براى سلامتى و طول عمر فرزند تأثير فراوان دارد. امام حسن عسكرى‏عليه السلام بارها
براى فرزندش عقيقه كرد(4) تا ضمن عمل به اين سنّت نيكوى پيامبرصلى الله عليه وآله
وسلم گروه‏هاى بسيارى از شيعيان را از ولادت امام دوازدهم آگاه سازد.

 محمد بن ابراهيم گويد:

 امام عسكرى‏عليه السلام براى يكى از شيعيان خود، گوسفند سر بريده‏اى فرستاد و
فرمود: اين از عقيقه فرزندم «محمد» است.(5)

معجزات و كرامات



 يكى از فرازهاى خواندنى زندگى امام مهدى‏عليه السلام در سال‏هاى نخستين تولد
و پيش از دوران غيبت، معجزه‏ها و كرامت‏هايى است كه به وسيله آن حضرت، انجام گرفته
است و معمولا اين بخش از حيات آن آيت بزرگ الهى، مورد غفلت واقع شده است.

 ما تنها يك نمونه از آن‏ها را مى‏آوريم:

 ابراهيم بن احمد نيشابورى گويد:

 زمانى كه عمروبن عوف، [كه فرمانروايى ستمگر بود و به كشتن شيعيان، علاقه
فراوان داشت.] قصد كشتن مرا كرد به شدت بيمناك شدم و وحشت همه وجودم را فرا گرفت.
پس با خاندان و دوستان خود خداحافظى كرده و رو به جانب خانه امام حسن عسكرى‏عليه
السلام كردم تا با ايشان نيز وداع كنم و در نظر داشتم كه پس از آن بگريزم. چون به
خانه امام وارد شدم، در كنار امام حسن عسكرى‏عليه السلام پسرى ديدم كه رويش مانند
شب چهاردهم مى‏درخشيد به گونه‏اى كه از نور سيماى او حيران گشتم و نزديك بود آنچه
را در خاطر داشتم [يعنى ترس از كشته شدن و تصميم به فرار ]فراموش كنم.

 [در اين هنگام آن كودك‏] به من گفت: «اى ابراهيم، نيازى به گريختن نيست! به
زودى خداى متعال، شرّ او را از تو دور خواهد كرد!»

 حيرتم بيشتر شد، به امام عسكرى‏عليه السلام گفتم: فداى شما شوم! اين پسر كيست
كه از درون من خبر مى‏دهد؟! امام عسكرى‏عليه السلام فرمود: او فرزند من و جانشين پس
از من است... .

 ابراهيم گويد: بيرون آمدم در حالى كه به لطف خداوند اميدوار بودم و به آنچه
از امام دوازدهم، شنيده بودم، اعتماد داشتم. چندى بعد، عمويم مرا به كشته شدن عمرو
بن عوف، بشارت داد.(6)

پاسخ گويى به سؤالات



 آخرين ستاره درخشان آسمان امامت، در همان سال‏هاى آغاز زندگى، به سؤالات
شيعيان در موارد گوناگون، پاسخ‏هاى محكم و قانع كننده مى‏داد و دلگرمى و آرامش خاطر
آنان را فراهم مى‏كرد. براى نمونه روايتى را به اختصار نقل مى‏كنيم:

 سعد بن عبدالله قمى از بزرگان شيعه به همراه احمد بن اسحاق قمى وكيل امام حسن
عسكرى‏عليه السلام براى طرح سؤالات و دريافت پاسخ آن‏ها به محضر امام يازدهم شرفياب
مى‏شود. او جريان اين ديدار را چنين نقل كرده است:

 چون خواستم سؤال كنم، امام عسكرى‏عليه السلام به فرزندش اشاره كرد و فرمود:
از نور چشمم سؤال كن! در اين هنگام كودك رو به من كرده فرمود: هر چه مى‏خواهى سؤال
كن! ... پرسيدم: مقصود از «كهيعص» [از حروف مقطعه قرآن ]چيست؟ فرمود: اين حروف از
خبرهاى غيبى است. خداوند بنده [و پيامبر] خود زكريّا را از آن آگاه ساخته و سپس آن
را براى محمدصلى الله عليه وآله وسلم باز گفته است. داستان از اين قرار است كه
زكريّاعليه السلام از پروردگارش خواست تا نام‏هاى پنج تن [آل‏عبا] را به او
بياموزد. خداوند متعال جبرئيل‏عليه السلام را بر او فرو فرستاد و آن نام‏ها را به
او ياد داد. زكريّا چون [نام‏هاى مقدس ]محمد6 و على و فاطمه و حسن: را بر زبان
مى‏آورد اندوه و گرفتاريش برطرف مى‏شد و وقتى حسين‏7 را ياد مى‏كرد، بغض گلويش را
مى‏گرفت و مبهوت مى‏شد. روزى گفت: بارالها چرا وقتى آن چهار نفر را ياد مى‏كنم از
اندوه‏ها و نگرانى‏هايم راحت شده و دل‏آرام مى‏شوم و چون حسين‏عليه السلام را به
ياد مى‏آورم، اشكم جارى و ناله‏ام بلند مى‏شود؟! خداوند او را از داستان حسين‏عليه
السلام آگاه كرد و فرمود: «كهيعص» [رمز اين داستان است‏]. «كاف» رمز كربلا و «هاء»
رمز هلاكت خاندان [او] و «ياء» كنايه از نام «يزيد» كه جفاكننده نسبت به حسين‏عليه
السلام است مى‏باشد و «عين» اشاره به عطش و تشنگى او دارد و «صاد» نشانه صبر و
استقامت امام حسين‏عليه السلام است... .

 گفتم: اى مولاى من! چرا مردم از برگزيدن امام براى خود منع شده‏اند؟

 فرمود: [مقصود تو برگزيدن‏] امام مصلح است يا امام مُفسد؟ گفتم: امام مصلح
[كه جامعه را اصلاح كند]. فرمود: با توجه به اينكه هيچكس از درون ديگرى آگاه نيست
كه به صلاح و درستى مى‏انديشد يا به فساد و تباهى، آيا احتمال ندارد كه برگزيده
مردم، مُفسِد (و اهل تبهكارى) باشد؟ گفتم: آرى، امكان دارد. فرمود: علّت، همين
است.(7)و(8)

 گفتنى است كه در ادامه روايت، امام مهدى‏عليه السلام علّت ديگرى نيز بيان
كرده‏اند و به سؤالات ديگر هم پاسخ فرموده‏اند كه براى رعايت اختصار از بيان آن‏ها
خوددارى شد.

دريافت هداياى مادّى



 يكى از برنامه‏هاى شيعيان، فرستادن هداياى مادّى و واجبات مالى براى امامان
معصوم‏عليه السلام بوده است و آن بزرگواران پس از پذيرفتن آن‏ها، از نيازمندان
جامعه رفع نياز مى‏كردند.

 ابن اسحاق يكى از وكيل‏هاى امام حسن عسكرى‏عليه السلام مى‏گويد: اموالى از
شيعيان را به محضر امام يازدهم‏عليه السلام بردم تا به آن حضرت تقديم كنم. در آن
حال فرزند خردسال حضرت با چهره‏اى كه مانند ماه تمام مى‏درخشيد در كنار امام حضور
داشت. امام عسكرى‏عليه السلام رو به فرزند خود كرده فرمود: فرزندم هداياى شيعيان و
دوستانت را باز كن! كودك فرمود: اى مولاى من! آيا رواست دستِ پاك [ خود  ]را
به هداياى ناپاك و اموال پليدى كه حلال و حرام آن به يكديگر آميخته است دراز كنم؟!

 امام عسكرى‏عليه السلام فرمود: اى ابن اسحاق، آن چه در ميان اينان است بيرون
آور تا حلال و حرام آن را جدا كند!! پس اولين كيسه را بيرون آوردم. كودك گفت: اين
كيسه از فلان شخص از فلان محله شهر قم است [ و نام او و نام محله‏اش را فرمود ] كه
در آن شصت و دو اشرفى است. چهل و پنج اشرفى از آن، بهاى فروش زمين سنگلاخى است كه
صاحبش آن را از پدر خود، ارث برده است و چهارده دينارِ آن بهاى نه جامه است كه
فروخته و سه دينارش وجه اجاره دكان‏ها است.

 امام عسكرى‏عليه السلام فرمود: فرزند عزيزم! راست گفتى. اكنون اين مرد را
راهنمايى كن كه كدام [ از اين اموال  ]حرام است؟! كودك با دقت تمام، سكّه‏هاى
حرام را مشخص كرد و علت حرام بودن آن‏ها را به روشنى بيان كرد!

 سپس كيسه ديگرى بيرون آوردم. آن كودك پس از بيان نام و نشان و محل سكونت صاحب
آن، فرمود: در آن كيسه پنجاه اشرفى است كه دست زدن بدان براى ما روا نيست. سپس علت
ناپاكى آن اموال را يك به يك بيان كرد! آن گاه امام عسكرى‏عليه السلام فرمود: پسر
جانم راست گفتى! سپس رو به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: همه را به صاحبانش برگردان
يا سفارش كن كه آن‏ها را به صاحبانش برسانند و ما را نيازى به آن نيست... .(9)

نماز بر جنازه پدر

 آخرين فراز از زندگى امام مهدى عليه السلام در دوران اختفا و پيش از شروع
غيبت، نماز خواندن آن حضرت بر جنازه پاك پدر بزرگوارش است.

 ابوالاَدْيان خدمتكار امام يازدهم‏عليه السلام در اين باره مى‏گويد:

 امام حسن عسكرى‏عليه السلام در آخرين روزهاى عمر شريف خود، نامه‏هايى را به
من داد و فرمود: اينها را به شهر مدائن برسان؛ پس از پانزده روز به سامراء بازخواهى
گشت و از خانه من ناله و افغان خواهى شنيد و [ بدن ] مرا در محل غسل خواهى ديد.
گفتم: اى سرور من! چون چنين روى دهد، امام و جانشين شما كه خواهد بود؟ فرمود: هر كس
پاسخ نامه‏هاى مرا از تو بخواهد، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه ديگرى
بفرماييد! فرمود: كسى كه بر من نماز بخواند، امام پس از من خواهد بود. گفتم: نشانه
ديگرى بفرمائيد! فرمود: كسى كه از آن چه در كيسه است خبر دهد، امام پس از من خواهد
بود.  [ولى  ]هيبت و شكوه امام مانع از آن شد كه بپرسم در آن كيسه چيست!

 نامه‏ها را به مدائن بردم و جواب آن‏ها را گرفتم و همان گونه كه فرموده بود
روز پانزدهم وارد سامراء شدم و در آن حال فرياد ناله و افغان از سراى آن حضرت شنيدم
و [بدن‏] امام عسكرى‏عليه السلام را در محل غسل يافتم. در آن حال جعفر، برادر آن
حضرت را ديدم كه بر در خانه امام ايستاده است و جمعى از شيعيان، وى را [در مرگ
برادر] تسليت و [بر امامتش ]تبريك مى‏گفتند!! با خود گفتم: اگر اين [جعفر] امام است
كه امامت، تباه مى‏شود؛ زيرا او را مى‏شناختم كه اهل شراب و قماربازى و تارزنى است!
[ولى چون در پى نشانه‏ها بودم‏] پيش رفتم و [مانند ديگران ]تبريك و تسليت گفتم ولى
او درباره هيچ چيز [از جمله جواب نامه‏ها ]از من سؤالى نكرد. در آن حال عقيد [يكى
از خدمتكاران از خانه‏] بيرون آمد و [خطاب به جعفر ]گفت: اى سرور من، برادرت [امام
عسكرى‏عليه السلام ]كفن شده است، برخيز و بر او نماز گزار!! من به همراه جعفر و
جمعى از شيعيان داخل خانه شدم و امام يازدهم‏عليه السلام را كفن شده بر تابوت ديدم.
جعفر پيش رفت تا بر برادرش نماز گزارد ولى چون خواست تكبير بگويد كودكى گندم‏گون با
گيسوانى مجعّد و دندان‏هاى پيوسته بيرون آمد و لباس جعفر را گرفت و گفت: اى عمو!
عقب برو كه من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم! پس جعفر با چهره‏اى رنگ پريده و
زرد، عقب رفت! آن كودك پيش آمد و بر بدن امام‏عليه السلام نماز گزارد. پس از آن [به
من‏] فرمود: جواب نامه‏هايى را كه به همراه دارى به من بده! نامه‏ها را به او دادم.
و با خود گفتم اين دو نشانه [از نشانه‏هاى امامتِ اين كودك است‏]. و جريان كيسه،
باقى مانده است. نزد جعفر رفتم و او را ديدم كه آه مى‏كشيد! يكى از شيعيان از او
پرسيد اين كودك كيست؟

 جعفر گفت: به خدا سوگند هرگز او را نديده و نمى‏شناسم.

 ابوالاديان ادامه مى‏دهد: ما نشسته بوديم كه گروهى از اهل قم آمدند و از امام
حسن عسكرى‏عليه السلام سراغ گرفتند و چون از شهادت آن حضرت باخبر شدند گفتند: به چه
كسى تسليت بگوئيم؟ مردم به جعفر اشاره كردند. آن‏ها بر او سلام كردند و تبريك و
تسليت گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامه‏ها و اموالى است. بگو نامه‏ها
از كيست؟ و اموال چقدر است؟!

 جعفر برآشفت و از جا برخاست و گفت: آيا از ما علم غيب مى‏خواهيد؟! در اين حال
خدمتكار [  از اندرون ] بيرون آمد و گفت: نامه‏هاى فلانى و فلانى همراه شماست
[ و نام و نشانى صاحبان نامه‏ها را گفت ] و نيز كيسه‏اى با شماست كه در آن هزار
دينار است كه نقش ده دينار آن محو شده است! آن‏ها نامه‏ها و اموال را به او دادند و
گفتند: آن كه تو را براى گرفتن اين‏ها فرستاده همو امام است... .(10)




1) كمال‏الدين، ج 2، باب 38، ح 1، ص 80.

2) او دومين نائب خاص امام مهدى‏عليه السلام در دوره غيبت صغرى است كه در بخش
غيبت، شرح حال او خواهد آمد.

3) كمال‏الدين، ج 2، باب 43، ح 2، ص 162.

4) همان، باب 42.

5) همان، ص 158.

6) اثبات‏الهداة، ج 3، فصل 7، ص 700.

7) كمال‏الدين، ج 2، باب 43، ح 21، ص 190.

8) توضيح اين سخن در فصل اول كتاب در بخش منصوب بودن امام از سوى خدا، گذشت.

9) كمال‏الدين، ج 2، باب 43، ح 21، ص 190.

10) همان، ح 25، ص 223.

/ 1