اميرالمؤمنين عليه السلام در كوفه خطاب به جمعى از اهل بيت و شيعيانش فرمود: اگر بخواهم فدك را به وارثان فاطمه عليهاالسلام برگردانم لشگرم از اطرافم پراكنده مى شوند، بطورى كه در سپاهم نمى ماند جز خودم و عده ى كمى از شيعيانم كه معتقد به فضيلت و امامت من از كتاب خدا و سنت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله هستند .[كتاب سليم : ج 2 ص 720. بحارالانوار: ج 29 ص 383.]
6. آخرين سخن اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ى فدك
آخرين سخن اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ى فدك همان بود كه در نامه به ابن حنيف ذكر كردند: از آنچه زير آسمان است فدك در دست ما بود، كه نسبت به آن هم عده اى بخلشان برانگيخته شد و عده اى بدان كارى نداشتند، و خداوند حكم كننده ى خوبى است. من فدك و غير فدك را مى خواهم چكنم ![نهج البلاغه: نامه ى 45.]
به هر حال اينكه اميرالمؤمنين عليه السلام در طول عمر خود بارها و در شرايط مختلف مسئله ى فدك را مطرح مى كند، حاكى از اهميت فوق العاده ى آن است و اين نهيبى ديگر بر كسانى است كه مسئله را سبك مى شمارند.
تناقض در گفته و عمل غاصبين فدك
مطالب مربوط به جواب غاصبين فدك در بخشهاى گذشته ذكر شد. گذشته از اينها دوگونه گيهاى واضحى در سخنان و عمل آنان بچشم مى خورد كه دانستن آن براى مدافعان فدك لازم است:1. چندگونه گى در حديث جعلى. حديث النبى لايورث كه به عنوان پشتوانه ى غصب فدك جعل شده بود در گفته هاى غاصبين به صورتهاى مختلف نقل شده است. گاهى به دو كلمه اكتفا شده و گاهى پسوند مفصلى به آن اضافه شده، و گاهى قالب كلام ديگرگونه است. بايد همچنين باشد چرا كه وقتى اصل مطلب جعلى شد اضافه و كم كردن بر آن جز زياده بر جعل چيزى ديگر نخواهد بود.گاهى مى گفتند: پيامبران ارث نمى گذارند . گاهى اضافه مى كردند كه: پيامبران علم و حكمت و نبوت را به ارث مى گذارند . گاهى اضافه ى ديگرى هم به ميان مى آمد كه: آنچه از او باقى بماند صدقه است ، و گاهى سخن اول را فراموش مى كردند و به نفع خود آن را تغيير مى دادند كه: هرچه از او بماند در اختيار ولى امر است كه هرگونه مى خواهد به مصرف برساند ![بحارالانوار: ج 29 ص 190.] همچنين در شكل نقل گاهى ابوبكر آن را ادعا مى كرد كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيده است و گاهى به عايشه نسبت مى داد كه او شنيده است. گاهى عمر شاهد ابوبكر بود و گاهى عايشه و حفصه را شاهد مى آورد. به هر حال اين تناقضات بخاطر اين بود كه اصل مطلب كذب محض بود و براى منافع خاصى كه در نظر داشتند جعل شده بود، و به اقتضاى منافع به آن زياد و كم مى كردند.2. ابوبكر سخن جابر را درباره ى اموال بحرين بدون شاهد قبول كرد ولى سخن فاطمه عليهاالسلام را درباره ى فدك قبول نكرد و شاهدان او را هم نپذيرفت! حضرت زهرا عليهاالسلام در سخنانش صريحاً به اين مسئله اشاره كرد و آنان را زير سؤال برد.
[بحارالانوار: ج 29 ص 194.] 3. ابوبكر كه در مقابل كلام فاطمه عليهاالسلام تسليم شد و نوشته اى مبنى بر بازگرداندن فدك نوشت و به آن حضرت داد، در واقع حديث جعلى خود را نقض كرد و آنگاه كه عمر نوشته ى ابوبكر را محو و پاره كرد نقضى بر نقض اول انجام داد.
[الغدير: ج 7 ص 194.]
4. خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را ارث پيامبر حساب كردند و به عايشه كه همسر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود دادند تا بعدها ابوبكر و عمر در آنجا دفن شوند، و در همين حال ارث را از فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ممنوع دانستند.5. عايشه و حفصه كه در حديث النبى لا يورث شاهد ابوبكر بودند، در زمان عثمان براى طلب ارث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او آمدند!عثمان كه خود از طرفداران غصب فدك و در متن ماجرا بود خطاب به عايشه كه براى طلب ارث پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نزد او آمده بود گفت: آيا تو نبودى كه با مالك بن اوس نصرى شهادت داديد كه پيامبر ارث نمى گذارد و حق فاطمه را مانع شديد؟ چگونه امروز از من ميراث پيامبر را مى خواهيد ؟![بحارالانوار: ج 31 ص 483 ح 7. كتاب سليم: ج 2 ص 694.] 6. عمر وقتى به حكومت رسيد فدك را به وارثان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بازگرداند، و عباس با اميرالمؤمنين عليه السلام بر سر آن اختلاف نمود. حضرت فرمود: پيامبر صلى اللَّه عليه و آله آن را در زمان حياتش به فاطمه داد ، ولى عباس قبول نمى كرد و مى گفت: ملك پيامبر صلى اللَّه عليه و آله است و من وارث اويم .[الغدير: ج 7 ص 194.]
اين ضد و نقيض گويى عمر و بالاتر از آن تناقض در عمل است كه حل و فصل را به قيامت مى گذارد تا حساب يكسره شود.7. عثمان بار ديگر فدك را بنام مروان بن حكم به ثبت رسانيد، و با اين كار خود يكبار ديگر كار عمر را نقض كرد.[الغدير: ج 7 ص 195.]
از اينگونه تناقضات درباره ى فدك زياد است، و اين چند مورد به عنوان مثال ذكر شد.
زنان نمونه در زمان حضرت زهرا
ام سلمه :
يكى از زنان شايسته تاريخ اسلام و ارادتمندان و مربيان خاندان رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله مخصوصاً فاطمه زهرا عليهاالسلام و پس از ايشان حضرت حسين عليه السلام، ام سلمه مى باشد زنى كه به افتخار همسرى شخصيت اول جهان اسلام پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله نايل آمده و در عين حال پس از رحلت حضرت خديجه كبرى مادر حضرت زهرا عليهاالسلام سرپرستى و نگهدارى حضرت صديقه را عهده دار مى شود، در كتاب فرهنگ عاشورا [فرهنگ عاشورا/ محدثى/ ص 58.] در موضوع زندگى ام سلمه چنين آمده است:"همسر گرامى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله از سابقين در اسلام و از مهاجران به حبشه بود. از زنان خردمند عصر خويش به شمار مى رفت و نامش هند بود. پس از بازگشت از حبشه، به مدينه هجرت كرد شوهرش ابوسلمه در جنگ احد مجروح و سپس شهيد شد. پيش از جنگ احزاب به همسرى پيامبر درآمد و سرپرستى فاطمه زهرا عليهاالسلام را بر عهده گرفت.چون حسين عليه السلام به دنيا آمد، عهده دار نگهدارى او شد. ام سلمه پس از رحلت رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله همواره هوادار اهل بيت ماند و سالها بعد از مخالفان سرسخت معاويه بود و طى نامه اى از برنامه هاى معاويه در سب و لعن اميرالمؤمنين عليه السلام انتقاد كرد. اين بانوى بزرگوار از راويان حديث از پيامبر بود. حسين بن على عليه السلام پيش از سفر به كربلا، علم و سلاح پيامبر و ودايع امامت را به او سپرد تا از بين نرود. او هم آنها را به امام سجاد عليه السلام تحويل داد. اين مكانت عظيم او را نزد اهل بيت مى رساند.ام سلمه، از طريق رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله پيشاپيش از ماجراى كربلا و شهادت امام حسين عليه السلام خبر داشت. پيامبر، مقدارى از خاك كربلا را به ام سلمه داده بود و در شيشه اى نگهدارى مى شد. حضرت فرموده بود هرگاه ديدى كه اين خاك، به خون تبديل شد، بدان كه فرزندم حسين عليه السلام كشته شده است. روزى ام سلمه در خواب رسول خدا را با چهره اى غمگين و لباسى خاك آلود ديد، كه حضرت به او فرمود: از كربلا و از دفن شهدا مى آيم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شيشه كرد، خاك را خونين يافت، دانست كه حسين عليه السلام شهيد شده است و صدايش به صيحه و شيون بلند شد و همسايگان آمدند و ماجرا را بازگفت. آن روز را به ياد سپردند كه دهم عاشورا بود، بعد از بازگشت اهل بيت به مدينه، روز خواب را با روز شهادت امام، مطابق يافتند. اين ماجرا در روايات، به حديث قاروره معروف است." ام ايمن :
يكى از زنان نمونه و بسيار شايسته در صدر اسلام ام ايمن است. او داراى كمالات اخلاقى و نفسانى بسيار بالا است به شكلى كه به ندرت مردان مى توانند صاحب چنين امتيازاتى باشند. زنى كه بارها مورد مدح پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار گرفت. برتريهاى اخلاقى متعدد داشت و پس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله هم از معدود كسانى بود كه پاى از خانه و خاندان اهل بيت نكشيد و دوشادوش فاطمه ى زهرا عليهاالسلام حركت كرد.ام ايمن مستقيماً به خلفاى جور اعتراض كرد و با كمال شجاعت به عنوان زنى بهشتى شهادت بر مالكيت فدك براى حضرت زهرا عليهاالسلام داد و در دادخواهى حضرت زهرا عليهاالسلام در برابر خليفه ى وقت شركت مستقيم داشت. در كتاب چشمه در بستر در مورد شخصيت ام ايمن چنين آمده است:"ام ايمن اين پرستار [ در طبقات ابن سعد آمده: ام ايمن و اسمها بركة مولاة رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و حاضنته كان رسول الله ورثها من ابيه و خمسة اجمال او ارك و قطعة غنم فأعتق رسول الله ام ايمن حين تزوج خديجة. (ام ايمن اسمش بركه و آزاد شده ى رسول الله صلى اللَّه عليه و آله است. او پرستار و عهده دار رسول صلى اللَّه عليه و آله بود. در كودكى و آنگاه كه پدر رسول الله صلى اللَّه عليه و آله از دنيا رفت به همراه پنج شتر قوزك پهن و قطعه اى از گوسفند به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به ارث رسيد و آن حضرت در هنگام ازدواج با خديجه عليهاالسلام او را آزاد كرد.) (طبقات/ ج 8/ ص 223) و ابن اثير جزرى در أسدالغابه گويد: ام ايمن مولاة رسول الله صلى اللَّه عليه و آله و حاضنته و هى حبشيه و اسلمت قديما اول الاسلام و هاجرت الى الحبشة ثم الى المدينه و بايعت النبى. (ام ايمن آزاد شده ى رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و پرستار و نگهدار او بود، اهل حبشه و از اولين گروندگان به رسول صلى اللَّه عليه و آله بود، او دو هجرت كرد يكى از مكه به حبشه و ديگرى از مكه به مدينه، او با پيامبر خدا بيعت كرد.)
واقدى همچون ابن سعد مى گويد: ام ايمن كنيز عبدالله بن عبدالمطلب بود و به ارث به رسول صلى اللَّه عليه و آله رسيد و به قولى كنيز آمنه مادر رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بود و رسول صلى اللَّه عليه و آله هم او را آزاد كرد. و آنگاه كه آمنه به رحمت خدا رفت سرپرستى و پرستارى رسول صلى اللَّه عليه و آله با ام ايمن بود، از اين رو رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمود: ام ايمن امى بعد امى.
مهربان [ابن سعد در طبقات مى گويد: كانت ام ايمن تلطف النبى صلى اللَّه عليه و آله و تقوم عليه (ام ايمن با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله بسيار با ملاطفت و مهربانى رفتار مى كرد و هميشه به احترامش مى ايستاد.) (ج 8/ ص 224)]