وصاياى حضرت زهرا - ساختار علمی نرم افزار حضرت زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ساختار علمی نرم افزار حضرت زهرا (س) - نسخه متنی

مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


فرمايش حضرت زهرا درباره امت پيامبر در لحظه شهادت :

66- اسماء گويد: ديدم حضرت دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده و مى گويد: پروردگارا به حق حضرت محمد مصطفى و شوق و اشتياقى كه نسبت به من داشت و به شوهرم على مرتضى و اندوهى كه بر من دارد و به حسن مجتبى و گريه اش بر من، و به حسين شهيد و حسرت و افسردگيش نسبت به من و به دخترانم كه دختران فاطمه اند و آه ماتمشان بر من، از تو مى خواهم كه بر گنهكاران امت حضرت محمد ترحم فرموده، و آنان را ببخشائى و به بهشت واردشان سازى كه تو گرامى ترين سؤال شوندگان و ارحم الراحمين مى باشى.

[بلادى البحرانى، وفاه فاطمة الزهراء / 78.]

وصاياى حضرت زهرا

بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما اوصت به فاطمة بنت رسول اله و هى تشهد ان لا اله اله الله و ان محمدا رسول الله و ان الجنة حق والنار حق و ان الساعة آتية لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور يا على انا فاطمه بنت محمد زوجنى الله منك لاكون لك فى الدنيا و الاخرة انت اولى بى من غيرى حنطنى و غسلنى و كفنى بالليل وصل على و ادفنى بالليل و لا تعلم احدا و استودعك الله و اقراء على ولدى السلام الى يوم القيامة.

[بحار چاپ قديم ج 10/ 61]
اين است وصيت فاطمه دختر رسول خدا و او شهادت مى دهد به يگانگى و يكتايى ذات باريتعالى و رسالت حضرت محمد رسول الله و گواهى مى دهد كه بهشت حق است و آتش جهنم حق است و بدون شك قيامت در پيش است و خواهد آمد و خدا در آن روز همه را از قبرها برمى انگيزد يا على من فاطمه دختر محمدم كه خداوند مرا به ازدواج تو درآورد تا در دنيا و آخرت همسر تو باشم و از آن تو، تو از هركس بر من نزديكترى مرا شبانه حنوط كن و شب غسل بده و شبانه كفنم كن و شب به خاك بسپار و كسى را از دفن من مطلع مكن. تو را به خدا مى سپارم و سلام من به فرزندانم تا روز قيامت برسان. و در بعضى از روايات دارد كه زهرا عليهاالسلام به على عليه السلام گفت: يابن عم دلم تمناى مرگ دارد ساعتى نخواهد گذشت جز آن كه از تو مفارقت نمايم.

على عليه السلام فرمود: اى دختر رسول خدا وصيت كن به آنچه مى خواهى و هر چه در دل دارى بيان كن على عليه السلام نشست بالاى سر فاطمه و خانه را از بيگانه خالى كرد جز فاطمه و على كسى نبود فاطمه عرض كرد: اى پسر عم هيچگاه در زندگى به شما دروغ نگفته ام و در زندگى زناشويى با تو راه خيانت نپيموده ام و لا خالفتك منذ عاشرتنى. و هرگز در معاشرت با تو از در مفارقت وارد نشده ام و پيوسته مطيع فرمان تو بوده ام. على عليه السلام فرمود: پناه مى برم به خدا (اى دختر رسول خدا) تو بانوى راستگويى و داناتر و پرهيزگارتر و نيكوكارتر و گرامى تر از هركسى، من نيز از خدا در مخالفت با تو بيمناك بوده ام و فراق تو بر من سخت ناگوار است فقدان تو بر من تجديد مصيبتى است كه از رحلت پيغمبر بر من وارد شد به خدا قسم مصيبت فراق تو بر من چنان است كه هيچ چيز نمى تواند مرا تسليت دهد در آن حال هر دو به گريه افتادند و مدتى زار زار اشك ريختند (بعضى نوشته اند كه چون اطاق خلوت شد زهرا عليهاالسلام به على عليه السلام عرض كرد پسر عم جلوتر بيا و دستت را روى سينه من بگذار على عليه السلام خواهش آن بانو را عمل كرد آنگاه عرض كرد پسر عم از من راضى باش على عليه السلام فرمود: زهرا جان از تو راضيم خداى نيز از تو راضى باشد. عرض كرد نه على جان مى دانى من از چه چيزى از شما رضايت مى خواهم روزى كه دشمن به صورت من سيلى زد و با خستگى و درد جسمانى و روح افسرده آمدم منزل ديدم تو در كنج حجره نشسته اى و مشغول جمع آورى قرآنى با تندى با شما سخن گفتم و به شما گفتم يابن ابيطالب اى پسر ابى طالب در كنج حجره نشسته اى و مثل جنين در رحم حجره قرار گرفته اى دشمن به همسرت تعدى كرده...

غصه دار بودم و با تو پرخاش كردم اينك از تو رضايت مى خواهم از من راضى باش) مولاى متقيان سر فاطمه را به سينه چسباند و با مهربانى فرمود: زهرا جان از تو راضيم خدا و رسول از تو راضى باشند هرچه مى خواهى بگو كه اجرا خواهم كرد. آن بانو در حالى كه اشك مى ريخت گفت شوهر گراميم خداوند تو را جزاى خير دهد وصيت من اين است كه دختر خواهر من امامه را تزويج كنى (امامه دختر زينب بنت رسول الله بود كه مادرش در زمان پدر فوت كرده بود) زيرا امامه به فرزندان من مهربانى خواهد كرد و بهترين پرستار آنها است و مرد هم ناگزير است زنى در خانه داشته باشد.

از جمله وصاياى حضرت زهرا عليهاالسلام به همسرش اين بود كه گفت: شوهر عزيزم براى من تابوتى بساز كه فرشتگان صورت آن را به من نشان داده اند و امام عليه السلام از وى خواست كه وصف آن را برايش بيان كند تا طبق خواسته اش عمل نمايد.

مورخين نوشته اند كه وصف تابوت در متن وصيت آن بانوى بزرگ اسلام نيست و باز گفت: همسرم وصيت ديگرم اين است كه هيچكس به جنازه من حاضر نشود.

من از اين مردم كه به من ستم كردند و حق مرا غصب نمودند متنفرم.

اينها دشمن من و دشمن رسول خدا (ص) هستند اجازه نده از اين قوم و هوادارانشان كسى بر جنازه من حاضر شوند و نماز بخوانند يا على مرا در تاريكى شب آنگاه كه ديدگان مردم به خواب رفت به خاك بسپار تا از دفن من بى خبر باشند.
[فاطمة الزهرا سيدة نساءالعالمين/ 435]

علل بيمارى و شهادت حضرت زهرا

با وجود سفارش آن حضرت به نهان داشتن شرايط جسمى و وضعيت روحى اش پس از آن رويدادهاى تلخ، و با وجود رازدارى امير مؤمنان، سرانجام خبر بيمارى بانوى بانوان در مدينه منتشر گرديد و همگان از شرايط آن حضرت آگاه شدند. لازم به يادآورى است كه فاطمه عليهاالسلام از بيمارى سختى شكايت نداشت كه غيرقابل مداوا برسد، بلكه آنچه او را سخت رنج مى داد و پيكرش را آب مى كرد، امواج دردها و مصيبتها و رنجهايى بود كه هر روز بر آن افزوده مى شد و اين فشارها بود كه بر رنج و بيمارى برخاسته از صدمات وارده در يورش به خانه اش، كمك مى كرد تا بانوى سرفراز گيتى را به بستر شهادت بكشاند.

در كنار اينها فشار سوگ پدر و گريه بسيار بر آن حضرت نيز از عواملى بود كه باعث شدت بيمارى و زوال شادابى و طراوت از خورشيد جهان افروز وجود او مى شد و بايد ستم و خشونت و مواضع ناجوانمردانه ى برخى از مسلمان نماها و نيز تحول ارتجاعى در سيستم سياسى و دگرگونى كارها و تغيير اوضاع و شرايط به سود ارتجاع و جاهليت را نيز از عواملى برشمرد كه فشار دردها و رنجها را هر لحظه بيشتر مى ساخت و خورشيد وجود انديشمندترين و آزاده ترين بانوى جهان هستى را بسوى افق مغرب پيش مى برد.

فاطمه در يورش دژخيمان دولت غاصب به خانه اش به گونه اى ميان در و ديوار فشرده شد كه علاوه بر وارد آمدن صدمات سخت بر وجود گرانمايه اش، جنين وى نيز سقط گرديد و تازيانه هاى بيدادى كه بر پيكر مطهرش فرود آمد، بدنش را مجروح و خون آلود ساخت و آثار عميقى در آن نازنين بدن برجاى نهاد. و نيز ضربات شديد ديگرى بر او وارد آمد كه جسم و جان و روح ملكوتى اش را به شدت آزرد.

آرى همه ى اين امور و رويدادهاى دردناك دست به دست هم دادند و آن حضرت را به بستر بيمارى كشانده و از انجام كارهاى خويش بازداشتند.

حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در يك مجلس مناظره در حضور معاويه خطاب به مغيرة بن شعبه فرمود: تو مادرم را زده و مصدوم و مجروح ساختى، تا اينكه او بچه اش را سقط كرد... (انت الذى ضربت فاطمة بنت رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله حتى ادميتها و القت ما فى بطنها...) [احتجاج طبرسى، ج 1، ص 414- بحارالانوار، ج 43، ص ص 197، ح 28- سفينة، ج 2، ص 339.]
و حضرت امام صادق عليه السلام با تصريح بيشتر در مورد علت بيمارى و شهادت فاطمه عليهاالسلام مى فرمايند:

و كان سبب وفاتها ان قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السيف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلك مرضا شديدا.

[عوالم، ج 11، ص 504- بحار، ج 43، ص 170، ح 11.]
سبب شهادت فاطمه اين بود كه قنفذ (غلام خليفه دوم) با غلاف شمشير او را زده و بچه اش را كشت و مادرم از اين جهت به بستر بيمارى افتاد.

كيفيت وفات حضرت زهرا

1- به ام سلمه فرمود: برايم آبى آماده كن تا بدان غسل كنم، ام سلمه آب را آورد، غسل كرد و جامه پاكى پوشيد، دستور داد بسترش را در وسط اتاق بگستراند،به طرف راستش رو به قبله خوابيد و دست راستش را زير صورتش گذاشت.

[بلادى بحرانى وفات فاطمه الزهراء 77.]

2- در روايت ديگرى آمده كه: حضرت به اسماء فرمود: آبى برايم آماده كن، بعد با آن غسل كرده و سپس فرمود: جامه هاى جديدم را به من بده، آنها را پوشيده و فرمود: بقيه حنوط پدرم را از فلان جا برايم بياور و زير سرم بگذار و مرا تنها گذاشته و از اينجا بيرون برو، مى خواهم با پروردگارم مناجات كنم.

اسماء مى گويد: از اتفاق بيرون شدم و صداى مناجات آن حضرت را مى شنيدم، آهسته به طورى كه مرا نبيند وارد شدم ديدم دست به سوى آسمان دراز كرده و مى گويد: پروردگارا به حق محمد مصطفى و اشتياقى كه به ديدار من داشت، و به شوهرم على مرتضى و اندوهش بر من و به حسن مجتبى و گريه اش بر من و به حسين شهيد و پژمردگى و حسرتش بر من و به دخترانم كه پاره تن فاطمه مى باشند و غم و اندوهى كه بر من دارند، از مى خواهم كه بر گناهكاران امت محمد ترحم فرمائى و آنان را بيامرزى و به بهشت وارد كنى كه تو بزرگوارترين سؤال شوندگان و مهربان ترين مهربانانى.

[وفاه فاطمة الزهراء/ 78.]

3- و گفت: قدرى مرا به خود واگذار و بعد مرا بخوان، اگر پاسخ تو را دادم كه بسيار خوب و اگر جوابى ندادم بدان كه من به سوى پدر خود، (يا پروردگارم) رفتم.

اسماء لحظه اى حضرت را به حال خود واگذاشت و بعد صدا زد و جوابى نشنيد، صدا زد اى دختر محمد مصطفى، اى دختر گرامى ترين كسى كه زنان حمل او را عهده دار شدند، اى دختر بهترين كسى كه بر روى ريگ هاى زمين پاى گذارده، اى دختر كسى كه به پروردگارش به فاصله دو تير كمان و يا كمتر نزديك شد، اما جوابى نيامد چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت، مشاهده كرد از دنيا رخت بر بسته است، خود را به روى حضرت انداخت و در حالى كه ايشان را مى بوسيد گفت: فاطمه آن هنگام كه نزد پدرت رسول خدا رفتى سلام اسماء بنت عميس را به آن حضرت برسان، آنگاه گريبان چاك زده و از خانه بيرون آمد، حسنين به او رسيده و گفتند: اسماء مادر ما كجا است؟ وى ساكت شد و جوابى نداد، آنان وارد اتاق شده ديدند حضرت دراز كشيده حسين عليه السلام حضرت را تكان داد ديد از دنيا رفته است، فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصيبت مادر پاداش دهد.

حسن خود را بر روى مادر انداخته و گاهى مى بوسيد و مى گفت: اى مادر با من سخن بگو پيش از آن كه روح از بدنم جدا شود، و حسين جلو آمده و پاهاى حضرت را مى بوسيد و مى گفت: اى مادر من پسرت حسينم، پيش از آنكه قلبم منفجر شود و بميرم با من صحبت كن.

اسماء به آنها گفت: اى فرزندان رسول خدا برويد نزد پدرتان على عليه السلام او را از مرگ مادرتان خبردار كنيد، آن دو از منزل بيرون رفته و صدا مى زدند:يا محمداه يا احمداه، امروز كه مادرمان از دنيا رفت رحلت تو تجديد شد، بعد به مسجد رفته و على عليه السلام را خبردار كردند حضرت با شنيدن خبر فوت فاطمه عليهاالسلام از هوش رفت و با پاشيدن آب بر او به هوش آمد و چنين گفت: اى دختر حضرت محمد به چه كسى تسليت بگوئيم، من هميشه به وسيله تو دلدارى داده مى شدم، بعد از تو چه كسى موجب دلدارى و تسليت من خواهد شد.

مدت عمر و زندگانى حضرت زهرا بعد از پدر

1. وقايع بعد از شهادت حضرت زهرا :

2. خبر شهادت حضرت زهرا به على و حالات حسنين :

اسماء مى گويد: پس از لحظاتى بانويم را صدا زدم، جواب نداد گفتم يا بنت محمد المصطفى اى دختر بهترين پيامبران، اى دختر بهترين مادران... چون جواب نيامد آمدم و روپوش را از روى مباركش برداشتم ديدم كه روح مطهرش به عالم ملكوت پرواز كرده است اسماء با ديدن اين منظره دلخراش، گريبان چاك زده مى ناليدم كه ناگاه حسنين عليهماالسلام وارد شدند و فرمودند: اسماء اين امنا؟ مادر ما كجا است؟
اسماء ساكت بود و چيزى نمى گفت فرزندان زهرا عليهاالسلام وارد حجره مادر شدند و مادر را بيجان يافتند آه از دل بيرون كرده و يكديگر را تسليت گفتند آنگاه حسن عليه السلام خود را روى مادر انداخته او را بوسيده و مى گفت: يا اماه كلمينى قبل ان يفارق روحى بدنى. مادر با من حرف بزن پيش از آن كه روح از بدنم مفارقت كند و آنگاه حسين عليه السلام پاهاى مادر در آغوش گرفته و مى گفت: يا اماه انا ابنك الحسين، كلمينى قبل ان ينصدع قلبى فاموت.

مادر من فرزندت حسينم با من حرف بزن پيش از آنكه دلم از كار بيفتد اسماء به آنها دلدارى داده و مى گفت جگرگوشگان رسول خدا برويد در مسجد و از ماجراى وفات مادر پدرتان را خبر دهيد. آنها از خانه به طرف مسجد دويدند و فرياد برآورده: يا محمداه يا احمداه، اليوم جدد لنا موتك اذ ماتت امنا.

اى پيامبر بزرگ، اى رسول خدا اى جد گرامى امروز بار ديگر داغ فراق شما بر ما تازه شد مادر ما جان به جان آفرين تسليم كرد. سپس به طرف مسجد رفته و فوت مادرشان را به پدر بزرگوارشان خبر دادند. مولاى متقيان از شنيدن اين حادثه ناگوار غش كرد آب به صورت مباركش پاشيدند چون به هوش آمد فرمود: بمن العزاء يا بنت محمد، اى دختر رسول خدا به چه كسى در اين مصيبت تسليت بايد گفت، كنت بك اتعزى ففيم العزاء من بعدك؟ [فاطمة الزهراء، بهجة قلب مصطفى/ 576] اى سيده النساء من اندوه و غمم را به تو تسلى مى دادم بعد از تو به چه كسى خود را تسليت دهم. با اشك چشم و سوز دل اينگونه مى ناليد:






  • لكل اجتماع من خليلين فرقة
    و كل الذى دون الفراق قليل



  • و كل الذى دون الفراق قليل
    و كل الذى دون الفراق قليل



و ان افتقادى فاطمة بعد احمد -دليل على ان لا يدوم خليل [ بيت الاحزان/ 152 ].

ميان هر اجتماعى از دو دوست فراق حاصل مى شود، و اساساً كم اتفاق مى افتد كه بين دوستان جدايى نيفتد.

گم كردنم فاطمه را بعد از رحلت رسول خدا (سلام اللَّه عليهما) بهترين دليل بر اين است كه دوست براى انسان نمى ماند.

مراسم وداع با مادر و خاكسپارى

بعضى نوشته اند: كه حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام به خاطر طاهره بودن به غسل نيازى نداشته است. امام صادق عليه السلام فرمود: اميرالمؤمنين على عليه السلام فاطمه زهرا را غسل داد زيرا او صديقه و معصومه بود نبايد جز معصوم، ديگرى او را غسل دهد چنانچه مريم را جز عيسى عليه السلام كسى غسل نداد [فاطمة الزهرا سيدة نساءالعالمين/ 439]
امام عليه السلام چون كافور بر بدن مطهرش ريخت اين دعا را خواند:

اللهم انها امتك و بنت رسولك و خيرتك من خلقك اللهم لقنها حجتها و اعظم برهانها و اعل درجتها و اجمع بينها و بين محمد صلى اللَّه عليه و آله.

پروردگار اين است كنيز تو و دختر پيغمبر تو و بهترين خلق تو بارالها حجتش را تلقينش كن و برهاشن را بزرگ دار و درجه اش را بالا ببر و جمع كن بين او و بين محمد صلى اللَّه لعيه و آله و او را با حبيبت در يك درجه بدار.

آنگاه از حنوط باقيمانده رسول اللَّه او را حنوط كرد و در هفت پارچه كفن پوشانيد و عبا را بر روى آنها انداخت سپس فرزندانش را صدا كرد تا بيابند و بار ديگر از مادر توشه برگيرند.

على عليه السلام صدا زد: يا ام كلثوم، يا زينب، يا فضه يا حسن يا حسين هلموا و تزودا من امكم الزهراء فهذا الفراق و اللقاء فى الجنة
بيائيد از مادرتان زهرا توشه برداريد كه اين ديدار آخر است و ملاقات بعدى در بهشت است حسن و حسين عليهماالسلام آمدند كنار جسد مطهر مادر مى ناليدند فرزندان آن بانوى بزرگوار هر كدام اندوه دل را به اشك ديده فرونشانده و مى گفتند مادر وقتى خدمت جد ما رسول اللَّه رسيدى فاقرئيه منا السلام. سلام ما را به او ابلاغ نما و بگو كه ما بعد از تو يتيم شديم، اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: ناگهان ديدم كه مادرشان آغوش باز كرد و آن دو عزيزش را به سينه اش چسبانيد كه هماندم شنيدم هاتفى از آسمان ندا مى كند.

يا اباالحسن ارفعهما عنها فلقد ابكيا واللَّه ملائكة السماء. يا على حسن و حسين را از روى نعش مادر بلند كن به خدا سوگند اينها فرشتگان آسمان را به گريه درآوردند [فاطمة الزهرا بهجة قلب المصطفى/ 579]

/ 172