كنت بباب النبى صلى اللَّه عليه و آله و سلم فجاء على و فاطمة والحسن والحسين، فجلسوا ناحية، فخرج رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم الينا فقال: انكم على خير، و عليه كساء خيبرى، فجللهم به و قال: انا حرب لمن حاربكم، سلم لمن سالمكم .[ المعجم الاوسط ج 3/ 407- 408/ ح 2875، اسد الغابه ج 3/ 11، الاصابه ج 3/ 175، تهذيب الكمال 3/ 113، مجمع الزوائد ج 9/ 169.]طبرانى اين حديث را- به همين گونه كه از صبيح در متن آمده- در معجم اوسط نقل كرده و سپس مى گويد: سدى اين روايت را از قول صبيح به زيد بن ارقم نسبت داده است. ( روايت سدى را كه طبرانى به آن اشاره مى نمايد در اين مصادر مى توانيد ببينيد: سنن ابن ماجه- باب 11- ج 1/ 52، اسد الغابه 3/ 11، 5/ 523، كفايه الطالب ص 188).روزى در انتظار پيامبر اكرم بر در خانه ى آن حضرت بودم كه على، فاطمه،حسن و حسين از راه رسيدند و در كنارى نشستند. وقتى كه رسول خدا از خانه خارج گرديد خطاب به آنان فرمود: شما پيوسته در خير هستيد؛ و سپس عباى خيبرى خودش را بر سر آنان سايبان كرد و فرمود: من، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفا باشد من نيز در سلم و آشتى مى باشم .روايت فوق را طبرانى در المعجم الاوسط، جصاص در احكام القرآن، هيثمى در مجمع، ابن اثير در اسدالغابه، ابن حجر در اصابه و عده اى ديگر از دانشمندان نقل كرده اند.5- ابوهريره مى گويد:نظر النبى الى على و فاطمه والحسن والحسين، فقال: انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم .[معجم كبير طبرانى ج 3/ 4/ ح 2621، البدايه و النهايه ج 8/ 40، 223،تاريخ بغداد 7/ 137، تلخيص المستدرك 3/ 149، مستدرك حاكم ج 3/ 149، سنن ترمذى- كتاب المناقب، باب فضل فاطمه بنت محمد- ج 5/ 699، سنن ابن ماجه 1/ 52، كفايةالطالب ص 189، مجمع الزوائد ج 9/ 169، مسند احمد بن حنيل ج 2/ 442، مناقب مغازلى ص 64، تاريخ مدينه دمشق ( ط دار الفكر ) ج 13/ 218، مقتل الحسين خوارزمى ج 1/ 61، 99، مناقب خوارزمى ص 90، 91، كنزالعمال ج 12/ 97/ ح 34164، منتخب كنزالعمال ج 5/ 92، 6/ 216، ينابيع الموده ص 261.]
پيامبر اكرم نظر به سوى على، فاطمه، حسن و حسين افكند و سپس فرمود: من، با هركسى كه با شما بجنگد در ستيزم؛ و با هركسى كه با شما در سلم و آشتى باشد من نيز در صلح و صفا هستم .اين حديث شريف را حاكم در مستدرك، خطيب در تاريخ بغداد، امام حنابله در مسند، هيثمى در مجمع، ابن عساكر در تاريخ دمشق، و طبرانى در معجم آورده اند. همچنين عده اى از دانشمندان شيعه آن را روايت نموده اند.[از ميان كتب شيعه مى توان به: العمده ص 51، و بحارالانوار 22/ 141 اشاره نمود.]
رواياتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسيار جاى تامل، دقت و بررسى دارد، و بايد توجه داشت: بشرى كه در حال غضبش، در هنگام انبساط و فرحش، در موقع رنج و گرفتاريش، در زمان سرور و نشاطش و خلاصه در جميع اطوار و حالاتش صاحب اختيار، مطاع و مقتداى همه ى مردم باشد؛ و تمام افراد بشر موظف به خضوع و تسليم در برابر او باشند؛ و محبت به او دوستى با پيامبر، و دشمنى با او خصومت با رسول خدا، و اطاعت از او اطاعت از پيامبر، و صلح با او، سلم و آشتى با رسول خدا باشد؛ تحقيقا اگر در صفات، هم رديف پيامبر نباشد، هرگز اين احكام درباره ى او جارى نمى شود، و به عبارت ديگر فردى كه در ملكات انسانى، در فضائل و مكارم اخلاقى، در صفات نفسانى، و خلاصه در جميع حالات و شئون بشرى طورى باشد كه هرگز كوچكترين خلافى از او سر نزند، و همه ى مردم به فرمان خدا و رسولش مامور به اطاعت و خضوع و تسليم در برابر او باشند، معقول نيست كه در صفات هم رديف و همتاى پيامبر اكرم نباشد.بلى، آن انسانى كه هرگز كلمه اى، حرفى، حركتى- در هيچ مورد- جز به فرمان و اجازه ى خدا از ا و صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پيوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش، محدود و متعهد و مقيد به امر خدا باشد تنها او شايسته است كه پيامبر اكرم صلح با او را، سلم و آشتى با خودش بداند و جنگ با او را ستيز با خودش بحساب آورد؛ و كاملا روشن است كه فاطمه ى زهرا سلام اللَّه عليها صاحب آن نفس پاك انسانى، و آنهمه صفات ربانى، يقينا بايد در شئون ولايت هم رديف و هم درجه و يكسان با پيامبر اكرم، على و حسنين عليهم السلام باشد.
گفتار پيامبر در شأن فاطمه زهرا و آينده ايشان
مرحوم صدوق از ابن عباس روايت مشروحى نقل كرده كه پيامبر (ص) در آن، از ستمهائى كه به اهل بيت (ع) مى شود خبر داده است، از جمله از مطالب آن روايت اين است كه فرموده:امّا دخترم فاطمه (س)، او سرور بانوان دو جهان از اوّلين و آخرين است، او پاره ى تن من، و نور چشم من، و ميوه ى دل من و روح من است كه در وجود من مى باشد، او حوراء انسيّه است، چون در محراب عبادت خود در پيشگاه خدا به عبادت پردازد، نور او، براى فرشتگان آسمان مى درخشد، چنانكه نور ستارگان براى اهل زمين مى درخشد، خداوند به فرشتگانش مى فرمايد: اى فرشتگان من، كنيز مرا كه سرور كنيزان من است، بنگريد كه در پيشگاه من براى عبادت ايستاده، مشاهده كنيد كه چگونه از خوف من، اندامش مى لرزد و با همه ى قلبش به عبادت من رو آورده است، شما را گواه مى گيرم كه من: شيعيان او را از آتش، ايمن ساختم. (يا گواهى مى دهم نزد شما، كه شيعيان او را از آتش دوزخ ايمن ساختم).[... اشهدُكُمُ اِنّى قَدْ اَمِنْتُ شِيعَتَها مِنَ النَّار.]مؤلّف گويد: پيامبر (ص) بعد از اين گفتار فرمود: من هرگاه فاطمه (س) را مى نگرم به ياد حوادث و مصائبى مى افتم كه بعد از من بر او وارد مى گردد، گوئى مى نگرم كه پريشانى وارد خانه ى او شده، و به او بى احترامى مى شود، و حقّش غصب مى گردد، و از دستيابى به ارزش بازداشته مى شود، و پهلويش شكسته مى شود و فرزندش سقط مى گردد، او ندا مى كند: يا مُحَمَّداهُ!جوابى نمى شنود يارى مى طلبد ولى كسى او را يارى نمى كند، همواره بعد از من محزون و غمگين و گريان است، گاهى بياد مى آورد كه وحى از خانه اش قطع شده، و زمانى بياد مى آورد كه به فراق من مبتلا گشته، و نيمه هاى شب وحشت زده مى شود از اين رو كه صداى قرآن مرا هنگام نماز شب، همواره مى شنيد، ولى اينك نمى شنود، سپس خود را پس از آنكه در دوران پدر، عزيز مى يافت، پريشان و غمزده مى يابد، در اين هنگام خداوند، فرشتگان را مونس او مى سازد، فرشتگان با او همسخن مى شوند چنانكه با حضرت مريم همسخن مى شدند، و فرشتگان خطاب به او مى گويند:يا فاطِمَةُ اِنَّ اللَّهَ اِصْطَفاكِ وَ طَهَّرَك وَ اصْطَفاكِ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ، يا فاطِمَةُ اُقْنُتِى لِرَبِّكِ، وَاسْجُدِى وَارْكَعِى مَعَ الرّاكِعينَ.: اى فاطمه! خداوند ترا اختيار كرد و برگزيد و پاك ساخت و بر همه ى بانوان جهانيان، ممتاز نمود، اى فاطمه! خداى خود را عبادت و سجده كن و با راكعان درگاه خدا، ركوع بجاى آورد .سپس گوئى مى بينم كه او دردمند و بيمار شده، و نياز به پرستار دارد، خداوند حضرت مريم دختر عمران را به پرستارى او مى فرستد، تا از او پرستارى كند، در آن وقت با خدا چنين راز و نياز مى كند:خدايا از زندگى سير و خسته شده ام و از دنياپرستان افسرده گشته ام، مرا به پدرم ملحق كن .خداوند او را به من ملحق مى سازد، او نخستين فرد از اهل بيت من است در حالى كه محزون و غمگين است و حقش غصب شده، و او را كشته اند، به من مى پيوندد، در اين هنگام به خدا عرض مى كنم: خدايا كسانى را كه به او ظلم كردند، از رحمت خود دور كن، و آنان را كه حق او را غصب كردند، مجازات فرما، و آنان را كه او را پريشان نمودند، خوار نما، و آنان را كه به پهلوى او ضربت زدند و كودك او را سقط نمودند، در آتش دوزخ، مخلّد كن .در اين هنگام، فرشتگان مى گويند: آمين: خدايا به استجابت برسان .
عالم به طفيلى فاطمه زهرا
فاطمه ى زهرا عليهاالسلام از ديدگاه الهى آن چنان مقرب بوده و هست كه بدون وجود او جهان خلقت به وجود نمى آمد. بنابراين هرچه بوده و هست و خواهد بود به يمن و بركت آن بانوى عزيز هر دو جهان است. چنانچه پيامبر خدا، از پروردگار عالم نقل مى كنند:عن النبى عن اللَّه تعالى: يا احمد! لولاك لما خلقت الافلاك، و لولا لما خلقتك ، و لولا فاطمه لما خلقتكما.[عوالم، ج 11، ص 25 و 26 چاپ المهدى.]اى پيامبر الهى! اگر تو نبودى جهان را نمى آفريدم و اگر على عليه السلام نبود تو را خلق نمى كردم، و چنانچه فاطمه عليهاالسلام نبود، تو و على را نيز به دنيا نمى آوردم.شايد اين حديث در مرحله ى نخست و بدون تفكر قابل هضم نباشد، ولى با يك مقدماتى كه به طور خلاصه بايد گفت: پيامبر الهى و اهل بيت معصومش همگى يكى بوده و شاخ و برگ يك درخت مى باشند. و از نظر هدف نيز مكمل و متمم يكديگرند، بنابراين، بدون تصور فاطمه عليهاالسلام كه كمال اسلام به وجود او و فرزندان معصوم او بستگى داشته و دارد، آيين اسلام و رسالت پيامبر و ولايت اميرالمؤمنين كم شعاع و كم فروغ خواهد بود.آرى ولايت على عليه السلام مكمل رسالت و وجود زهرا پناه ولايت و فرزندانش نتيجه بخش اهداف رسالت و ولايت مى باشند.در اين زمينه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مى فرمايند: انى و اياك و هذين و هذا الراقد فى مكان واحد يوم القيمه.[فرائد السمطين، ج 2 ص 28، ش 367- بحار، ج 43، ص 283 با مختصر تفاوتى.]
رسول خدا در خانه ى اميرالمؤمنين در حالى كه على عليه السلام مشغول استراحت بود، خطاب به دخترش فاطمه عليهاالسلام فرمودند: من و تو و اين دو فرزند (حسن و حسين) و اين استراحت كننده (على) همگى در پيشگاه خدا در يك منزله و مكان خواهيم بود.
فاطمه مافوق قانون
يكى از معيارهاى ارزشى اسلام مراعات ادب بويژه در ارتباط با بزرگان و مربيان است و حتى آمده است: كسى كه ادب ندارد، ايمان ندارد. آيات و روايات زيادى در اين زمينه هست كه از موضوع بحث ما خارج مى باشد....در زمان رسول خدا گروهى از ضعيف الايمانها و منافقين هنگام ديدار با پيامبر الهى، بدون مراعات القاب آن حضرت، تنها با اسم، آن بزرگوار را صدا مى زدند، خداوند متعال آيه ى شصت و سه سوره ى نور [لاتجعلوا دعا الرسول بينكم كدعا بعضكم بعضا.... را فرستاد و بدين وسيله مؤمنين و مسلمانان مأمور گشتند با تعبير: يا رسول اللَّه و يا نبى اللَّه آن حضرت را خطاب كنند.از حضرت فاطمه ى زهرا عليهاالسلام آمده است كه پس از نزول اين آيه، من هم مثل ديگران هنگام ديدار، پدرم را با لقب، يا رسول اللَّه، مخاطب قرار مى دادم و از گفتن: پدر جان خوددارى مى كردم و چندين بار چنين نمودم، ولى در برابر خطاب من، آن حضرت ساكت بود و جواب نمى داد. سپس خطاب به من فرمودند: يا فاطمه! اين آيه در حق تو و اهل بيت تو نازل نشده. تو از منى و من از تو. خطاب آيه به افراد خشن و ستمگر و خود برتربين است، تو اگر مرا پدر خطاب كنى بهتر است و چنين روشى باعث حيات دل من و رضايت خداوند است.[يا فاطمه! انها لم تنزل فيك و لافى اهلك و لانسلك و انت منى و انا منك، انما نزلت فى اهل الجفا و الغلظه من قريش اصحاب البذخ و الكبر، قولى يا ابه، فانها احيى للقلب و ارضى للرب. (سفينةالبحار، ج 2، ص 374).]اين حديث نشان مى دهد كه فاطمه و اهل بيتش عليهم السلام تا چه ميزانى در پيشگاه خدا و پيامبرش ارزش دارند؟ و حتى در حديث ديگرى در اين رابطه آمده است:شخصى در زمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله دزدى كرد و حضرت دستور داد چهار انگشت دست او را قطع كنند، دزد عرض كرد: يا رسول اللَّه! من سوابقى در اسلام دارم آيا دست مرا قطع مى كنى؟
رسول گرامى اسلام فرمودند: قانون الهى تبعيض ندارد، حتى اگر چه دخترم (فاطمه) باشد. اين خبر به گوش فاطمه رسيد و او را محزون كرد.در اين هنگام جبرئيل نازل گشته و آيه ى لئن اشركت ليحبطن عملك....[آيه ى 65 سوره ى زمر: اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى گردد.] را بر آن حضرت خواند و بدين وسيله اعلان نمود كه حساب فاطمه از ديگران جداست و شكستن دل او و بريدن دستش برابر شرك است.[بحارالانوار، ج 43، ص 43، ح 43.]