اثاث و لوازم خانه اميرالمؤمنين در شب عروسى
1- على عليه السلام مى فرمايد: دختر رسول خدا به من هديه شد و در آن شب كه به خانه من آمد، بسترمان جز يك پوست گوسفند چيزى نبود.[ابن ماجه، سنن المصطفى 2/ 538.] 2- در جاى ديگر از آن حضرت نقل شده كه فرمود: من با فاطمه در حالى ازدواج كردم كه جز يك پوست گوسفند چيزى نداشتم كه شب بر روى آن مى خوابيديم و روز علوفه شترمان را بر روى آن مى ريختيم و خدمتگزارى در خانه نداشتيم.
[صفوة الصفوة، تأليف ابن جوزى، 2/ 3.] 3- در روايتى ديگر آمده: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم به خانه ما آمد در حالى كه ما بر روى خود قطيفه اى انداخته بوديم كه اگر از طول آن به روى خود مى كشيديم پهلوهايمان خالى و اگر از عرض مى انداختيم سر و پاهايمان بى روپوش مى ماند.
[ذخائرالعقبى،/ 49.] 4- از ابويزيد مدينى روايت شده كه هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه حضرت على عليه السلام رفت در خانه آن حضرت چيزى جز ريگ پهن شده، كوزه اى سفالين، بالش و تكيه گاهى و ظرفى براى آب، چيزى ديگر نيافت.
[احمد بن حنبل، المناقب خطى.] 5- از انس نقل شده كه گويد: فاطمه عليهاالسلام نزد رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم آمده و گفت: اى رسول خدا، من و پسر عمويم جز يك پوست گوسفند چيز ديگرى نداريم كه هم روى آن مى خوابيم و هم شترمان را بر روى آن علوفه مى دهيم، حضرت فرمود: دخترم صبر كن، همانا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد و جز يك عباى قطوانى- يعنى عبائى سفيد كه نخ هاى بسيارى در حاشيه اش آويزان بود- نداشتند.
[زينى دحلان، السيرة النبويه ، چاپ شده در حاشيه السيرة النبويه ج 2/ 10، و به احقاق الحق 10/ 395- 400 مراجعه كنيد.]
مقدمات عروسى
از ماجراى عقد و نامزدى فاطمه مدتى- شايد چند ماه- گذشت و على (ع) شرم داشت درباره ى عروسى فاطمه سخنى به ميان آورد، تا سرانجام زنانى كه در خانه ى رسول خدا (ص) بودند يا به مناسبتهايى رفت و آمد مى كردند به فكر افتادند در اين باره سخنى بگويند و با كسب اجازه از على (ع) به نزد رسول خدا (ص) آمده و بحث عروسى فاطمه را به ميان كشيدند.از آن جمله نام ام ايمن[
ام ايمن، نام زنى است كه سالها به عنوان كنيز و خدمتكار در خانه ى رسول خدا (ص) زندگى مى كرد و به قولى كنيز آمنه مادر آن حضرت بود كه پس از وفات آمنه وظيفه ى سرپرستى رسول خدا (ص) بدو محول شد و پيغمبر (ص) او را به عنوان مادر خطاب مى كرد، و مى فرمود: ام ايمن امى چنانكه در داستان وفات آمنه در شرح حال رسول خدا (ص) ذكر گرديد (زندگانى پيغمبر اسلام، ص 67).] و پس از ازدواج با خديجه او را آزاد كرد، و ام ايمن به مردى موسوم به عبيد خزرجى شوهر كرد و از وى پسرى به دنيا آورد كه نامش را ايمن گذارد، و ام ايمن كسى بود كه در جنگ حنين وقتى هممه ى مسلمانان بجز عده ى معدودى از كنار پيغمبر اسلام گريختند در ركاب آن حضرت ماند و پايدارى كرد تا شهيد شد- به شرحى كه در زندگانى پيغمبر اسلام صص 578 و 581 مذكور شد.و ام ايمن از نظر سبقت در اسلام و خدمت به خاندان رسالت سابقه ى درخشان و پر افتخارى دارد، و تا فاطمه (ع) نيز زنده بود خدمت آن بانوى بزرگوار را بر خود فرض و لازم مى دانست و از جمله افتخارات او سرپرستى و حضانت از دو فرزند برومند فاطمه (ع) و دو حجت الهى يعنى حسن و حسين (ع) است- كه ان شاءالله در جاى خود مذكور خواهد گرديد. و به هر صورت ام ايمن از زنان بزرگ و پر فضيلت اسلام است كه در اينجا براى معرفى او مختصرا به همين مقدار اشاره شد.و ام سلمه در روايات ذكر شده كه اين مطلب را نزد رسول خدا (ص) عنوان كردند و سخن را از اينجا آغاز كرده كه گفتند:اى رسول خدا به راستى اگر خديجه زنده بود با انجام مراسم عروسى فاطمه ديدگانش روشن مى شد!با شنيدن نام خديجه سرشك از ديدگان پيغمبر جارى شد و به ياد آن بانوى فداكار و مهربان افتاده فرمود: خديجه! و كجا همانند خديجه زنى يافت مى شود؟ در آن هنگام كه مردم مرا تكذيب كردند او مرا تصديق نمود، و در راه پيشرفت و ترويج دين خدا مرا يارى كرد و دارايى خود را در اختيار من قرار داد، و بانويى كه خداى عزوجل مرا مأمور كرد تا او را مژده دهم كه خانه اى از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد كرد...ام سلمه كه اين سخنان را شنيد و دگرگونى حال پيغمبر را ديد عرضه داشت: پدر و مادر ما به قربانت! شما هر اندازه درباره ى خديجه بفرماييد درست و صحيح است، جز آنكه از دنيا رفت و به سوى پروردگار خويش بازگشت و خداى تعالى ما را با او در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.اما موضوعى كه ما به خاطر آن خدمت شما آمده ايم آن است كه برادر و پسر عموى شما على بن ابيطالب مايل است تا شما درباره اش محبتى نموده اجازه دهيد همسرش فاطمه را به خانه ى خود ببرد و بدين ترتيب سر و سامانى به زندگى او بدهيد!پيغمبر پرسيد: چرا خود على در اين باره به من مراجعه نكرده؟
عرض شد: حيا و شرم مانع او از اين كار گرديده است.ام ايمن از طرف رسول خدا (ص) مأمور شد، تا على (ع) را خبر كرده به نزد آن حضرت ببرد، و چون بيامد پيش روى پيغمبر نشست و از شرم سر خود را به زير افكند، رسول خدا (ص) بدو فرمود:آيا مايل هستى همسرت را به خانه ببرى؟
على (ع) همچنان كه سرش به زير بود پاسخ داد:آرى پدر و مادرم به فدايت!پيغمبر (ص) نيز با خوشحالى موافقت خود را براى انجام اين كار اعلام كرده و به دنبال آن فرمود:همين امشب يا فردا شب ترتيب اين كار را خواهم داد.على (ع) برخاست و رسول خدا (ص) نيز به زنانى كه در آنجا بودند (و شايد انتظار موافقت پيغمبر اسلام را مى كشيدند تا هر كدام به نحوى در اين جشن فرخنده كارى كرده و خدمتى انجام دهد) دستور داد مقدمات عروسى را فراهم نموده و فاطمه را زينت كنند و خوشبويش سازند و اتاقى را براى زفاف و عروسى او فرش كنند.
وليمه ى عروسى
يكى از سنتهاى اسلامى وليمه دادن در مراسم عروسى است، يعنى مستحب است در اين مراسم غذايى تهيه شود و جمعى را اطعام كنند كه البته در كيفيت و مقدار تابع شئون و مقدورات افراد است كه به هر نحوى ممكن است اين سنت اسلامى را انجام دهند، و رسول خدا (ص) نيز كه خود اين سنت را تشريع فرموده بود در مراسم عروسى فاطمه دختر عزيزش اين كار را انجام داد، و در اينكه آيا خود پيغمبر ترتيب اين وليمه را داد يا به على (ع) دستور تهيه ى آن را داد و يا هر دو در تهيه ى آن شركت داشتند، اختلاف است.مطابق نقل امالى شيخ صدوق (ره) رسول خدا (ص) به على فرمود: تهيه گوشت و نان با ما، و خرما و روغن با تو باشد [بحارالانوار، ج 43، صص 95 و 106.] و بر طبق نقل مرحوم راوندى در خرايج، پيغمبر اسلام مقدارى غذا و حلوا درست كرد و به على فرمود: مردم را دعوت كن [بحارالانوار، ج 43، صص 95 و 106.]و در روايتى كه مرحوم اربلى در كشف الغمه روايت كرده چنين است كه على (ع) گويد: رسول خدا از همان پول زره خودم كه قبلاً فروخته بودم مقدارى را به ام سلمه سپرده بود و هنگام عروسى ده درهم از آن پول را از ام سلمه گرفت و به من داد و فرمود: با اين پول مقدارى روغن و قدرى خرما و كشك خريدارى كن و من چنان كردم و خود آن حضرت آستين را بالا زد و سفره اى چرمى طلبيد و آن خرما و روغن و كشك را مخلوط كرده و غذايى تهيه نمود و از مردم با همان غذا پذيرايى شد.
[كش الغمه، ج 1، ص 361.] و در نقل ديگرى از آن حضرت حديث كرده كه به على فرمود:يا على لابد للعرس من وليمة
على جان! در عروسى بايد وليمه داد.و به دنبال آن روايت كرده كه سعد گفت: من گوسفندى براى اين وليمه مى دهم و گروه ديگرى از انصار نيز هر كدام در حدود توانايى خود چيزى تهيه كردند و مراسم وليمه انجام گرديد، كه اين روايت را بيشتر اهل سنت نيز مانند طبرى و ابن حجر و سيوطى و ديگران نقل كرده اند.
[احقاق الحق، ج 10، ص 424.]