اجيبوا الى وليمة فاطمة !
(شما را به صرف وليمه ى (عروسى) فاطمه دعوت مى كنم!)
همه را دعوت نمودم، و مردم دسته دسته به راه افتادند ولى من از زيادى مردم و كمى غذا به خجلت فرورفتم و رسول خدا اين مطلب را دانست و مرا دلدارى داده فرمود: على جان (غصه مخور) من به درگاه خداى تعالى دعا مى كنم تا در غذا بركت دهد.و همين طور هم شد كه همگى آن جمعيت بسيار از غذاى اندك خوردند و سير شدند و همه را كفايت كرد.و در نقل ديگرى است كه پيغمبر فرمود: بگو مردم ده نفر ده نفر بيايند و غذا بخورند و هر دسته ى ده نفرى كه مى آمدند رسول خدا (ص) خود براى آنها غذا مى كشيد و بدانها مى داد و مى خوردند و چون سير مى شدند از اتاق خارج شده و ده نفر ديگر مى آمدند و بدين ترتيب همگى را غذا داد. چون مدعوين غذا خوردند رسول خدا ظرفى هم براى زنان فرستاد و ظرفى هم جداگانه براى داماد و عروس كشيد و فرمود:هذا لفاطمة و بعلها
(اين هم مال فاطمه و شوهرش!)
و بر طبق حديثى كه ابن شهرآشوب روايت كرده دو روز اين كار تكرار شد و روز سوم نيز ابوايوب انصارى وليمه داد و مردم مهمان او بودند.
بردن عروس با شادى و سرور به خانه ى داماد
ابن شهرآشوب از ابن بابويه چنين روايت كرده است:رسول خدا (ص) دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار را فرمود تا همراه فاطمه به خانه على (ع) روند. و در راه شادمانى نمايند و اشعارى كه نمايانگر اين شادمانى است بخوانند ليكن سخنانى نباشد كه خدا را خوش نيايد. آنان عروس را بر استرى كه شهباء نام داشت (يا بر شترى) نشاندند و به روايتى نام آن استرى كه عروس را بر آن سوار كردند دُلدُل بود.سمان فارسى زمام دار استر بود حمزه و عقيل و جعفر و ديگر بنى هاشم در پس آن مى رفتند زنان پيغمبر (ص) پيشاپيش عروس بودند و چنين مى خواندند.ام سلمه مى خواند:
سرن بعون الله يا جاراتى
واذكرن ما انعم رب العلى
فقد هدانا بعد كفر وقد
و سرن مع خير نساء الورى
يا بنت من فضله ذوالعلى
بالوحى منه والرسالات
واشكرنه فى كل حالات
من كشف مكروه و آفات
انعشنا رب السماوات
تفدى بعمات و خالات
بالوحى منه والرسالات
بالوحى منه والرسالات
فاطمه خيرالنساء البشر
فضلك الله على كل الورى
زوجك الله فتى فاضلاً
فسرن جاراتى بها انها
كريمة بنت عظيم الخطر
و من لا وجه كوجه القمر
بفضل من خص باى الزمر
اعنى علياً خير من فى الحضر
كريمة بنت عظيم الخطر
كريمة بنت عظيم الخطر
اقول قولاً فيه ما فيه
محمد خير بنى آدم
بفضله عرفنا رشدنا
و نحن مع بنت نبى الهدى
فى ذروة شامخة
فما ارى شيئاً يدانيه اصلها
واذكر الخير و ابديه
ما فيه من كبر ولاتيه
فالله بالخير مجازيه
ذى شرف قد مكنت فيه
فما ارى شيئاً يدانيه اصلها
فما ارى شيئاً يدانيه اصلها
و بجز راه نكو نمى پويم، نيكو مى گويم، و نيكويى را فاش مى نمايم.محمد صلى الله عليه و آله بهترين فرزندان آدم است و از لاف و خودپسندى در امان است به بركت وجود آن حضرت ما راه رشد و درستكارى خود را دريافتيم خدا به نيكى پاداش مى دهد و ما به همران دختر پيغمبر صاحب شرف، شرافت و بزرگى در وجودش ريشه دارد صاحب بزرگى و جلال است كسى كه همتاى او را در جهان نمى بينم.نويسنده كتاب زندگانى فاطمه زهرا [دكتر شهيدى] كه خود از استادان زبده است در پايان اين مطالب نوشته: چنانكه نوشته شده اين روايت را بدين صورت از مناقب ابن شهرآشوب آوردم و او سند خود را كتاب مولد فاطمه و روايت ابن بابويه كه از بزرگان علماى اماميه است معرفى مى كند اما پذيرفتن داستان بدين صورت دشوار است نخست چيزى كه ما را دچار ترديد مى سازد اين است كه مى گويد: زنان پيغمبر پيشاپيش استر فاطمه راه مى رفتند. اين مؤلف خود عروسى زهرا (ع) را در ذوالحجه بسال دوم هجرى نوشته است در حالى كه ام سلمه سال چهارم هجرى و حفصه پس از جنگ بدر به همسرى پيغمبر (ص) درآمده اند و در سال عروسى زهرا (س) تنها سوده و عايشه در خانه پيغمبر (ص) بسر مى بردند... و در پايان حضور جعفر طيار برادر حضرت على عليه السلام را مطرح كرده و مى گويد: جعفر در اين تاريخ در حبشه بوده است. و از كتاب سيره ابن هشام نقل مى كند كه جعفر در سال هفتم هجرى پس از فتح خيبر به همراه همسرش اسماء بنت عميس از حبشه به مدينه بازگشت و مى نويسد كه پيغمبر (ص) هنگام بازگشت جعفر از حبشه فرمود: به كدام يك از اين دو شادمان باشم (فتح خيبر يا بازگشت جعفر) [زندگانى فاطمه زهرا/ 69 نقل از كتاب ابن هشام، ج 3/ 414.] و در بحار نيز چنين مى خوانيم:اسماء بنت عميس (كه پس از اين داستانش ذكر خواهد شد كه در شب زفاف حضرت زهرا عليهاالسلام متكفل رفع نيازمنديهاى عروس بوده) در زمان عروسى حضرت زهرا عليهاسلام به همراه شوهرش در حبشه بسر مى برد و در سال هفتم هجرى از حبشه به مدينه برگشته اند.اين بانو ابتدا همسر جعفر طيار بود و پس از شهادت همسرش به همسرى ابوبكر درآمد و فرزندى بنام محمد بن ابى بكر از او به دنيا آمد (اين پسر، همان است كه از ياران حضرت على عليه السلام شد و آن حضرت مى فرمود نگوييد محمد بن ابى بكر، بلكه بگوئيد محمد بن على به خاطر فضايلى كه در اين جوان وجود داشت) بعد از فوت ابوبكر، اسماء بنت عميس به همسرى على عليه السلام درآمد.
[بحار، ج 43/ 134] و نيز در همان سند آمده كه آن بانويى كه بنام اسماء در عروسى حضرت زهرا عليهاالسلام بوده اسماء دختر يزيد بن سكن انصارى است، كه به غلط اسماء بنت عميس نقل شده است و ديگر اين كه كنيه اين خانم ام سلمه است كه به او خطيبةالنساء مى گفتند يعنى در مدينه اين خانم را معمولاً به خواستگارى دخترها مى فرستادند. پس نه اسماء، اسماء بنت عميس است و نه ام سلمه، ام سلمه همسر رسول خدا (ص).و بعضى نيز نقل كرده اند: اسماء بنت عميس در عروسى نبوده بلكه (سلمى بنت عميس همسر حمزه بوده است [بيت الاحزان مترجم/ 61 نقل از اعيان الشيعه ج 1/ 313] ).
حجله ى حضرت زهرا
زنان پيغمبر فاطمه را زينت كردند، عطر و بوى خوش بر او پاشيدند. پيغمبر على عليه السلام را احضار كرد و در جانب راست خودش نشانيد. فاطمه (عليهاالسلام) را نيز در طرف چپ نشانيد. سپس عروس و داماد را به سينه ى خودش چسباند. پيشانى هر دو را بوسه داد. دست نوعروس را گرفت و در دست داماد گذاشت. به على (عليه السلام) فرمود: فاطمه همسر خوبى است. و به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: على شوهر خوبى است.سپس به زنان فرمود: عروس و داماد را با شور و شادى به حجله ببريد ولى چيزى نگوييد كه خدا ناراضى گردد.زنان پيغمبر با شور و شادى، اللَّه اكبرگويان، فاطمه و على را تا حجله ى عروسى مشايعت نمودند. رسول خدا نيز از عقب رسيد و وارد حجله شده دستور داد ظرف آبى حاضر كردند، قدرى از آبها را بر بدن فاطمه پاشيد و دستور داد با بقيه ى آن وضو بگيرد و دهانش را بشويد. بعدا ظرف آب ديگرى طلبيد، قدرى از آنرا بر تن مبارك على عليه السلام پاشيد و دستور داد با بقيه ى آن دهانش را بشويد و وضو بگيرد. سپس روى عروس و داماد را بوسيد. دست به جانب آسمان برداشت و گفت: خدايا اين عروسى را مبارك گردان و نسل پاك و پاكيزه اى از ايشان بوجود آورد.وقتى خواست از حجله خارج شود فاطمه عليهاالسلام دامنش را گرفت و گريه كرد. فرمود: دختر عزيزم! من ترا به بردبارترين و دانشمندترين مردم تزويج كردم.سپس برخاست و تا درب حجله آمد. چوب در را با دو دست مبارك گرفت و فرمود: خدا شما و نسلتان را پاك و پاكيزه گرداند. با دوستان شما دوست هستم و با دشمنانتان دشمن. اكنون وداع مى كنم و شما را به خدا مى سپارم.
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند.
تمام زنها متفرق شدند.
بجاى مادر در شب عروسى حضرت زهرا
زمانى كه حضرت رسول اكرم (ص) درب حجله را بست و به زنان فرمود: به منزلهاى خودتان برويد، و كسى اينجا نماند.تمام زنها متفرق شدند.وقتى پيغمبر خواست خارج شود ديد يكى از زنها باقى مانده است. پرسيد كيستى مگر نگفتم بايد همه خارج شويد؟.عرض كرد: من اسماء هستم. شما فرموديد خارج شويد، اما من در اين جهت معذورم. زيرا هنگام رحلت خديجه در خدمتش بودم، ديدم گريه مى كند. عرض كردم: آيا شما هم گريه مى كنيد؟ با اينكه بهترين زنان جهان و همسر رسول خدا هستى و بتو وعده ى بهشت داده است. فرمود: گريه ى من از اين جهت است كه مى دانم هر دخترى شب زفاف محتاج به زنى است كه محرم اسرارش باشد و حوائجش را برطرف سازد. من از دنيا مى روم ولى مى ترسم فاطمه ام در شب زفاف محرم راز و كمك حالى نداشته باشد. در آنوقت من به خديجه گفتم. اگر تا شب زفاف فاطمه (عليهاالسلام) زنده ماندم قول مى دهم كه نزدش بمانم و برايش مادرى كنم. وقتى پيغمبر نام خديجه را شنيد بى اختيار اشكش جارى شد و فرمود: ترا به خدا براى همين جهت مانده اى! عرض كرد: آرى. پيغمبر فرمود: پس به وعده ات عمل كن.[بنابر بعضى روايات، در روز چهارم كه پيغمبر به خانه فاطمه تشريف برد اسماء را ملاقات نمود. در هر صورت داستان اسماء را بسيارى از تاريخ نگاران نوشته اند و آن را به اسماء بنت عميس نسبت داده اند. ولى اگر اصل داستان صحت داشته باشد، درباره ى اسماء بنت عميس صحيح نيست. زيرا اسماء بنت عميس همسر جعفر بن ابى طالب بوده. و جعفر يكى از كسانى است كه به اتفاق همسرش به حبشه هجرت نمود و بعد از جنگ خيبر مراجعت كرد. بنابراين مسلماً در شب زفاف فاطمه در مدينه نبوده است. پس آن زن يا اسماء بنت يزيد بن سكن انصارى بوده يا سلمى بنت عميس خواهر اسماء و زن حمزه بن عبدالمطلب بوده است. به هر حال، چنانكه صاحب كشف الغمه مى نويسد در نقل اين داستان براى روات اشتباهى رخ داده است.]
احسان و انفاق حضرت زهرا در شب عروسى
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم در عروسى زهرا عليهاالسلام يك دست پيراهن نو به زهرا داده بود تا در شب عروسى بپوشد، هنگامى كه فاطمه به خانه ى زفاف رفت، بر سجاده ى عبادت خود نشسته بود و با خدا مناجات مى كرد، ناگاه مستمندى به در خانه ى فاطمه آمد و با صداى بلند گفت: از در خانه ى نبوت يك پيراهن كهنه مى خواهم .فاطمه عليهاالسلام در آن وقت دو پيراهن داشت، يكى كهنه و ديگرى نو، خواست پيراهن كهنه را طبق تقاضاى فقير، به او بدهد، ناگاه به ياد اين آيه (92 آل عمران) افتاد كه مى فرمايد: هرگز به حقيقت نيكوكارى نمى رسيد مگر آنچه را دوست داريد انفاق كنيد .حضرت زهرا عليهاالسلام كه مى دانست پيراهن نو را بيشتر دوست دارد، به اين آيه عمل كرد و پيراهن نو را به فقير داد.فرداى آن شب هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم پيراهن كهنه را در تن او ديد. پرسيد: چرا پيراهن نو را نپوشيده اى؟ حضرت زهرا عليهاالسلام عرض كرد: آن را به فقير دادم.پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرمود: اگر پيراهن نو را براى شوهرت مى پوشيدى بهتر و مناسبتر بود .فاطمه عليهاالسلام عرض كرد: اين روش را از شما آموخته ام، در آن هنگام كه مادرم خديجه همسر شما گرديد، همه ى اموال خود را در راه شما به تهى دستان بخشيد، كار به جايى رسيد كه فقيرى به در خانه ى شما آمد و تقاضاى لباس كرد، در خانه لباسى وجود نداشت، شما پيراهن خود را از تن بيرون آورده و به او دادى، از اين رو اين آيه (29/ اسراء) نازل شد: و بيش از حد دستت را مگشا تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كرا فرومانى .پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم تحت تأثير محبتها و خلوص دخترش زهرا عليهاالسلام قرار گرفت قطره هاى اشك از چشمانش سرازير شد، فاطمه عليهاالسلام را به نشانه ى محبت به سينه اش چسبانيد.[رياحين الشريعه/ ج 1/ ص 106 و 105]شروع زندگى در خانه ى اجاره اى
كلبه باصفا و محقر حضرت زهرا سلام اللَّه عليها خانه اى گلى بود كه دلهائى مصفا به نور خدا در آن يك زندگى مشترك را آغاز كردند. خانه اى رد ظاهر ساده و حتى اجاره اى، ولكن اعضاى آن آرمانى متعهد بر اصول اخلاقى، در محيطى پر تفاهم و عاطفى و خلاصه مالامال از معنويت و ياد خدا، خانه اى كه از عرش خدا مورد نظر و حمايت بود و دريچه اى از زمين به آسمان و از آسمان بر آن خانه دائما گشوده شده بود و اين نبود مگر به خاطر وجود انوار مقدسه اى كه در علم و عمل عالى ترين مراتب كمال را با مجاهده نفسانى و انتخاب بهترين عقيده و آرمان طى مى نمودند، خانه ى حضرت فاطمه سلام اللَّه عليه خانه اى بود گلى اما شعاع نور آن عالمتاب شد و همه هستى را پرتوافكنى كرد.حضرت على (ع) و حضرت فاطمه زهرا سلام اللَّه عليه داراى خانه ى مسكونى نبودند، از اين رو حضرت على عليه السلام ابتدا محل سكونت همسرش را در اطاقى كه يكى از انصار در اختيارش نهاده بود و خود نيز پس از هجرت در آن ساكن بود قرار داد. پس از مدتى دو زوج جوان به خانه ى حارثه بن نعمان كه در محله ى بنى نجار قرار داشت و به خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك بود منتقل شدند تا اينكه حجره اى در كنار حجره ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله براى آنان ساخته شد و تا پايان زندگى خانوادگى شان در آنجا ساكن بودند.وضعيت ساختمانى اين خانه كه در اختيار حضرت على عليه السلام و حضرت زهرا سلام اللَّه عليه قرار گرفت خانه ى مسكونى مجللى نبود، بلكه اطاقى گلين بود كه سقف آن را با چوب خرما و حصير پوشانده و آن را گل اندود كرده بودند. فاصله ى سقف آن از كف به اندازه اى بود كه دست به راحتى به سقف مى رسيد. آرى اين بود كلبه ى حضرت زهرا سلام اللَّه عليه كه از صفايش تور خدا جلوه گر بود.خداوند در قرآن پيرامون معنويت و فضيلت ايشان فرموده:يعنى در خانه هايى (چون خانه ى انبياء) خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تقديس ذات پاك او كنند. وقتى اين آيه نازل شد، ابوبكر از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پرسيد: آيا خانه ى حضرت فاطمه و حضرت على عليهم السلام از اين خانه هاست؟ پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: بله، خانه ى آنان از بافضيلت ترين اين خانه هاست.ديدار پيامبر اكرم از حضرت زهرا و اميرالمؤمنين بعد از عروسى
صاحب كشف الغمه به سند خود از اميرالمؤمنين (ع) روايت مى كند كه رسول خدا (ص) از روز عروسى تا روز چهارم به ديدن فاطمه (ع) نيامد و چون روز چهارم شد به خانه ى وى آمد- و پس از محبت و ملاطفت بسيارى كه نسبت به آن دو انجام داد، به على (ع) دستور داد از اتاق بيرون رود و با فاطمه خلوت كرد و از او پرسيد: دخترم حالت چطور است و شوهرت را چگونه يافتى؟فاطمه پاسخ داد: پدر جان بهترين شوهر است جز آنكه زنان قريش كه به ديدن من مى آيند به من طعن زده و مى گويند: رسول خدا تو را به مرد فقيرى كه دستش از مال دنيا تهى است شوهر داده است؟
پيغمبر (ص) فاطمه را دلدارى داد و فرمود: دخترم نه پدر تو فقير است و نه شوهرت.دخترم! خزينه هاى زمين را از طلا و نقره به من عرضه كردند ولى من نعمتهاى آخرت را كه در پيشگاه پروردگار است بر مال دنيا ترجيح دادم.دخترم! به خدا سوگند من كمال خيرخواهى را درباره ى تو انجام داده ام، زيرا شوهرى براى تو انتخاب كردم كه از ديگران زودتر اسلام آورده و علم و دانشش از همگان بيشتر و حلم و بردباريش از ديگران زيادتر است.دختركم خداى عزوجل از ميان تمام مردان دو مرد را برگزيد كه يكى پدر تو و ديگرى همسر توست، دخترم! شوهر تو خوب شوهرى است، نافرمانيش نكنى.سپس صداى على زده و چون وارد اتاق شد سفارش فاطمه را بدو كرد، و فرمود: نسبت به همسرت مهربان باش و با او مدارا كن و براستى فاطمه پاره ى تن من است، و هر چه او را متألم و ناراحت سازد مرا ناراحت و متألم ساخته است و هر چه او را خوشحال و مسرور سازد مرا خوشحال كرده، من اكنون شما را به خدا مى سپارم و با شما خداحافظى مى كنم.على (ع) دنبال حديث فرمود: به خدا سوگند از آن روز به بعد تا فاطمه زنده بود كارى نكردم كه او را به خشم درآورد و بر هيچ كارى او را مجبور ننمودم، و او نيز هيچ گاه مرا به خشم نياورد و در هيچ كارى نافرمانى مرا نكرد، و به راستى هر وقت بدو نظر مى كردم غم و اندوههايم برطرف مى شد.
اتهام خواستگارى اميرالمؤمنين از دختر ابوجهل
در تاريخ بشر، صفا و صميميت هيچ خانواده و زن و شوهرى به صفا و صميميت على و فاطمه عليهماالسلام نمى رسد، ولى دشمنان بى رحم و مبغضين اهل بيت، آن چنان نامرد و كينه توز هستند، كه از هيچ تهمت و افترا درباره ى آنان فروگذارى نكرده و نمى كنند. بر همين اساس براى خدشه دار ساختن عظمت مولاى متقيان على عليه السلام شاخدارترين دروغ و تهمت را با رنگ و روغن ماهرانه و خائنانه فراهم ساختند و چنين نوشته اند كه آن حضرت با داشتن حضرت فاطمه عليهاالسلام به سراغ زن ديگرى (آن هم دختر ابوجهل) رفته، و از او خواستگارى نموده و بدين سان فاطمه ى زهرا و پدرش رسول خدا را ناراحت كرده است.جاى تعجب بيشتر اين است كه تاريخ ضعيف و مجعول به صورت حديث نبوى در برخى كتابهاى معتبر اهل سنت همچون صحيح بخارى و صحيح مسلم [متن حديث مجعول: ان بنى هاشم بن المغيرة استأذنونى ان ينكحوا ابنتهم على بن ابيطالب، فلا آذن لهم ثم لا آذن لهم، ثم لا آذن لهم، الا ان يحب ابن ابى طالب ان يطلق ابنتى و ينكح ابنتهم فانما ابنتى بضعه منى يريبنى مارابها و يؤذينى ما آذاها و فى رواية اخرى: انه لست احرم حلالاً و لااحل حراما ولكن واللَّه لاتجتمع بنت رسول اللَّه و بنت عدو اللَّه مكانا واحداً ابداً. صحيح مسلم، ج 16، ص 2 بشرح نووى چاپ دارالفكر بيروت- صحيح بخارى باب فضائل و...] و غير آنها خودنمايى مى كند، و آقايان عزيز بدون تحقيق و تعمق در ريشه يابى اين مجعولات و بررسى اسناد آن، چنين تهمت بزرگى را به مقام والاى صاحب ولايت خليفه ى بلافاصل پيامبر صلى اللَّه عليه و آله مى چسبانند.تحقيق مسألهاگر چه تجديد فراش و انتخاب بيش از يك همسر با شرائط خاصى در شرع مقدس اسلام جائز است و خداوند متعال در قرآن مجيد سوره ى نساء آيه ى سوم، به آن تصريح مى كند، ولى ازدواج مجدد اميرالمؤمنين عليه السلام با وجود زهرا عليهاالسلام اساساً جايز نبود و مولاى متقيان شرعاً نمى توانست به چنين امرى اقدام كند؛ چنانچه در حديثى حضرت امام صادق عليه السلام مى فرمايند:حرم اللَّه على على النساء مادامت فاطمه عليهاالسلام حيه، لانها طاهره لاتحيض.خداوند متعال زنان را براى حضرت على عليه السلام مادامى كه حضرت زهرا عليهاالسلام در قيد حيات بوده است حرام كرده بود، زيرا آن حضرت هرگز عادت ماهانه نداشته است.[عوالم، ج 11، ص 387، جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 181، بحارالانوار، ج 43، ص 16.]