[شرح ابن ابى الحديد، ج 4، ص 64 تا 69.] خوانندگان عزيز توجه دارند، كه براى لكه دار كردن مقام الهى و آسمانى ولايت، دست به چه توطئه ها مى زنند؟ و از چه عناصر نامطلوب و مزدور و دنياپرست استفاده مى كنند؟ [براى بحث و بررسى مسائل ولايت آسمانى اميرالمؤمنين به: آفتاب ولايت به قلم نگارنده مراجعه فرماييد.]
فرزندان حضرت زهرا
عنوان=تولد امام حسنسالار بانوان دوازدهمين بهار زندگى را پشت سر نهاده بود كه نور وجود نخستين فرزند گرانمايه اش، حسن عليه السلام را در وجود خويش احساس كرد، چرا كه بخشى از نور امام و موهبت امامت از امير مؤمنان به سازمان وجود او انتقال يافت و چهره ى نورافشان او با تجلى يافتن نور وجود حسن عليه السلام در وجودش بصورت روشنى نورافشان تر و درخشنده تر گرديد و نام گرانمايه ى زهرا مصداق درخشنده ترى پيدا كرد.طلوع وجود فرزند دلبندش، نزديك شد و در همان روزها براى پيامبر گرامى، سفرى پيش آمد. آن حضرت براى خدانگهدار به خانه ى دخترش فاطمه آمد و ضمن سخنانى، به سفارشهاى لازم در مورد مولود مباركى پرداخت كه به زودى جهان را به نور وجودش نورباران خواهد ساخت.و از جمله توصيه فرمود كه: او را پس از ولادت در پوشش زرد رنگ قرار ندهند.پس از رفتن پيامبر، نخستين فرزند خانه ى نور در روز پانزدهم رمضان به سال سوم هجرى ديده به جهان گشود. روز ولادت آن مولود مبارك، روز پرشكوهى بود. اسماء بنت عميس در لحظات طلوع خورشيد جهان افروز وجود حضرت مجتبى عليه السلام از افق امامت، در آنجا حضور داشت و به همراه او بانوان ديگرى نيز بودند. آنان مولود مبارك را بى آنكه از توصيه ى پيامبر گرامى آگاه باشند، در پارچه ى زيبا و تميزى كه زرد رنگ بود قرار دادند. پيامبر گرامى از سفر بازگشت و به ديدار دخت سرفراز خويش شتافت. آنگاه به بانوان حاضر فرمود: فرزندم را بياوريد. و پرسيد كه نامش را چه برگزيده ايد؟
فاطمه عليهاالسلام پيش از آن به شوى گرانمايه اش پيشنهاد كرده بود كه نامى پرشكوه و باعظمت در نظر گيرد اما آن حضرت ضمن احترام به دخت پيامبر فرموده بود كه در اين مورد بر پيشواى بزرگ توحيد پيشى نخواهد گرفت. از اين رو هنوز نام و نشان انتخاب نشده بود.پيام شادباش...نوزاد نور را به نياى گرانقدرش تقديم داشتند و آن حضرت پس از آنكه او را در آغوش گرفت، فرمود: مگر فراموش كرديد كه از شما خواستم او را پس از ولادت در پوشش زرد قرار ندهيد؟
آن پوشش را از مولود مبارك برگرفت و پوشش سپيدى بر او افكند و رو به امير مؤمنان نمود و پرسيد: نامش را چه برگزيده ايد؟
امير مؤمنان گفت: ما هرگز در گزينش نام فرزندمان بر شما پيشى نمى گيريم.پيامبر گرامى نيز فرمود: من هم بر پروردگار بزرگ خويش پيشى نمى گيرم.درست در اين لحظات بود كه آفريدگار هستى به فرشته ى وحى پيام داد كه:براى بنده ى محبوب و پيامبر برگزيده ام، فرزندى ولادت يافته است. از اين رو در بيت رفيع رسالت و امامت فرود آى و ضمن تقديم سلام و درود و صميمانه ترين تبريك ها و تهنيت ها، به او بگو كه؛ على براى شما بسان هارون براى موسى است. از اين رو نام فرزند هارون را بر فرزند على برگزين.فرشته ى وحى به دستور خدا فرود آمد و مراتب تبريك و تهنيت پروردگار هستى را به پيامبر رسانيد و گفت: اى پيامبر خدا! پروردگارت دستور داده است كه اين مولود مبارك را به نام فرزند هارون نامگذارى كنيد.پيامبر پرسيد: نام او چه بود؟
فرشته ى وحى گفت: او شبير نام داشت.پيامبر فرمود: من به واژه ى عربى سخن مى گويم...
[بحارالانوار، ج 44] فرشته ى وحى گفت: نام او را حسن انتخاب بفرماييد.بدينسان پيامبر مهر، نام آن پاره ى ماه را حسن نهاد. در گوش راست او اذان گفت و گوش چپ او را با نام و ياد خدا قرين ساخت و اقامه خواند.هفتمين روز ولادت نور بود كه پامبر گرامى دو رأس قوچ كبودرنگ به عنوان عقيقه فرزند گرانقدرش حسن ، قربانى كرد و يك ران يكى از آنها را همراه يك دينار به بانوى قابله داد.سر مبارك نوزاد را تراشيد و هم وزن آن نقره به عنوان صدقه به فقرا و بينوايان داد. آنگاه سر نورانى نوزاد را به ماده ى خوشبو و عطرآگينى كه از زعفران و چيزهايى مشابه تركيب شده بود معطر ساخت و در آن فرصت، يكى از آداب و رسوم جاهليت را به باد انتقاد گرفت و نكوهش كرد و فرمود:مردم عصر جاهليت سر نوزاد را با خون رنگين مى نمودند كه كار بسيار ناپسندى است.و سرانجام نوزاد مبارك را بوسه باران ساخت و او را مورد مهر وصف ناپذير خويش قرار داد...
تولد امام حسين :
پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليه السلام علائم و نشانه ها، نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايه ى فاطمه در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژده ى آمدنش را داده بود، ديده به جهان گشود.در مورد ولادت حسين عليه السلام از امام صادق آورده اند كه: روزى همسايگان بانوى باايمان ام ايمن نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب گذشته ام ايمن تا سپيده دم بيدار بود و مى گريست و همه ى ما را نيز ناراحت ساخته است.پيامبر كسى را به خانه ى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن حضرت به او فرمود: ام ايمن ! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش كرده اند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بوده اى، چرا؟ پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيده دم گريه كردم.پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمى گويى؟ بگو كه خدا و پيامبرش به پيام آن داناترند.ام ايمن گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم گران است.پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر مى كنى نيست، روياى خويش را بازگو.آن بانوى باايمان گفت: ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانه ى من افتاده است...پيامبر فرمود: خواب خوشى رفته اى و خواب نيكويى ديده اى. پيام خواب تو اين است كه دخت گرانمايه ام فاطمه ، حسين را به دنيا خواهد آورد و تو هستى كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و حسين همان پاره اى از وجود من است كه در خانه ى شما قرار مى گيرد.آفرين خدا بر اين كودك نورسيده
اين جريان گذشت و پس از مدتى حسين عليه السلام از افق سراى امامت و رسالت طلوع كرد. ام ايمن او را در آغوش گرفت و نزد نياى گرانقدرش پيامبر آورد. آن حضرت حسين عليه السلام را از او گرفت و فرمود:آفرين خدا بر اين كودك نورسيده و بر او كه او را در آغوش فشرده و بسوى من آورده است.آنگاه فرمود: ام ايمن اين پيام آن رؤياى توست.علاوه بر خواب ام ايمن همسر عباس ، عموى پيامبر نيز خوابى نظير اين خواب ديده بود و پيامبر گرامى نيز پيشگويى فرموده بود.لحظات ولادت حسين عليه السلام گروهى از بانوان مسلمان، از جمله صفيه، دختر عبدالمطلب و عمه ى پيامبر و نيز اسماء بنت عميس و ام سلمه ... حضور داشتند.پس از طلوع خورشيد جهان افروز وجود حسين عليه السلام پيامبر فرمود: عمه! فرزندم را بياور!صفيه عرض كرد: اى پيامبر خدا! تازه به دنيا آمده است و هنوز آماده نشده است...پيامبر فرمود: خداوند او را پاك و پاكيزه ساخته است، بياور...آنگاه فرشته ى وحى فرود آمد و به آن حضرت پيام خداى را تقديم داشت و خواست كه نام پسر دوم هارون را- كه به زبان عبرى شبير و به زبان عرب حسين گفته مى شد براى نوزاد مبارك برگزيند.و از پى آن انبوهى از فرشتگان فرود آمدند و طلوع خورشيد وجود حسين عليه السلام را به نياى گرانقدرش تبريك گفتند و در همان ساعت، شهادت پرافتخارش را نيز به پيامبر خدا تسليت عرض كردند.پيامبر گرامى فرزند دلبند خويش را گرفت، زبان مبارك را در كام او نهاد و او زبان وحى و رسالت را مكيد، به گونه اى گوشت بدنش از آن رويش كرد و استخوانهايش استوارى و استحكام يافت. و آورده اند كه حسين عليه السلام نه از مادر شير نوشيد و نه از هيچكس ديگر.علامه بحرالعلوم در اين مورد اينگونه سروده است:
لله مرتضع لم يرتضع ابدا
و من طه مراضعة
يعطيه ابهامه آنا فاونة...
من ثدى انثى
يعطيه ابهامه آنا فاونة...
يعطيه ابهامه آنا فاونة...
درست هفتمين روز طلوع دومين اختر تابناك از افق سراى فاطمه بود كه پيامبر دستور داد، سر كودك را تراشيدند و به وزن موهاى سرش نقره در راه خدا انفاق گرديد و براى سلامتى او و سپاس به بارگاه خدا، قربانى شد.
[بحارالانوار، ج 43]
تولد حضرت زينب :
بانوى بزرگ ايمان زينب در سال پنجم هجرى ديده به جهان گشود.او سومين فرزند ارجمند خاندان وحى و رسالت و دودمان پاك و بلندآوازه ى امامت بود. نگارنده او را بسيار بى نياز از تعريف و تمجيد مى نگرد چرا كه در وصف بانويى گرانقدر كه پدرش امير مؤمنان و مادرش سالار بانوان جهان فاطمه پاره ى تن پيامبر و دو برادرش حسن و حسين سالار جوانان بهشت هستند، چه چيزى مى تواند بنويسد؟ راستى كه او ميوه ى فضيلت ها و ثمره ى عظمت هايى بود كه هاله اى از شرف و پاكى و قداست و شكوه از هر سو او را در ميان گرفته بود.با اين بيان شما خواننده ى عزيز ديگر از سينه ى پربار و آكنده از عشق و ايمانى كه او را شير داد و از دامان پاكى كه او را بسان گل پروريد، و از تربيت و پرورشى كه همواره در مورد او بكار رفت، و از بيت رفيعى كه او در آنجا ديده به جهان گشود، و از عامل وراثت و آنچه از اين راه به او ارزانى گرديد، و نيز عكس العمل و بازتاب شيوه هاى تربيتى و تأثير جو مقدس خانوادگى كه روح بزرگ او اثر نهاد، و نيز از ارزشهاى اخلاقى و مواهب بى شمارى كه به او ارزانى داشت و در مزرعه ى پربار وجود او به گل نشست و شكوفا گرديد، چيزى مپرس و مگو كه وصف ناپذير است!اما راستى چقدر دردناك است كه بگوييم تاريخ در مورد او ستم و بيداد روا داشت، همانگونه كه در مورد پدر و مادر گرانمايه اش، چرا كه تاريخ آنسان كه شايسته و بايسته است زندگى او را پى نگرفت و آنگونه كه زيبنده ى شخصيت بانوى انديشمند و فرزانه ى بنى هاشم و نواده ى پيامبر خدا و قهرمان بزرگ ايمان و شجاعتى چون زينب باشد، زندگى او را ترسيم ننموده است.هديه آسمان
به هر حال آنگاه كه او ديده به جهان گشود، نياى گرانقدرش پيامبر نام او را زينب نهاد. واژه ى مقدس و جانبخشى كه از زين و اب شكل گرفته است و به مفهوم زينت و آراستگى پدر مى باشد.نويسنده ى كتاب الحسين و بطلة كربلا مقاله اى را از يك روزنامه ى پر تيراژ مصرى كه پيرامون شخصيت والاى اين بانوى بزرگ نوشته شده است در كتاب خويش مى آورد كه ما در اينجا فرازهايى از آن را مى آوريم و مى گذريم:زينب دخت امير مؤمنان در ماه شعبان به سال پنجم از هجرت ديده به جهان گشود. مادرش او را نزد پدر والامقامش على عليه السلام آورد و گفت: على جان! اين نوزاد را بگير و براى او نامى شايسته برگزين.على عليه السلام فرمود: من در نامگذارى فرزندم بر پيامبر خدا پيشى نمى گيرم.آن روز پيامبر در سفر بود. هنگامى كه آمد، به خانه ى فاطمه وارد شد. از او خواستند تا نامى بر نوزاد خاندان رسالت برگزيند كه فرمود: من بر پروردگارم سبقت نمى جويم.در اين لحظات بود كه فرشته ى وحى فرود آمد و با تقديم سلام و تهنيت خدا به پيامبرش گفت: اى پيامبر خدا! نام اين نوزاد مبارك زينب است، چرا كه خدا اين نام زيبا و شايسته را براى او برگزيده است.سمبل پايدارى
آرى اين بانوى بزرگ، هم داراى زندگى درخشان و تاريخ سرشار از فضايل انسانى و ارزشهاى اخلاقى است و هم همه ى مراحل زندگى الهام بخش و درس آموزش با حوادث اندوهبار و درد و رنج آميخته بود.در بخش مهمى از عمرش به طول ربع قرن با فاجعه ى جانسوز رحلت نياى گرانقدرش پيامبر و مام شايسته اش فاطمه و رخدادهاى سخت ديگرى، روبرو گرديد. آنگاه با روزگار سختى روبرو شد كه پدرش امير مؤمنان خانه نشين گرديد و آزادى و امنيت و همه ى امكانات از او سلب شد.سپس هجرت پدرش از مدينه به كوفه كه مركز حكومت پدرش گرديد، پيش آمد و از پى آن اراده ى حكيمانه ى الهى او را با شهادت پدر
يعنى حادثه ى دردناك و فاجعه ى تكاندهنده اى كه آسمانها را به لرزه درآورد. داغدار ساخت. به دنبال آن شاهد و ناظر جنگ ظالمانه اى بود كه معاويه بر ضد برادرش، حضرت مجتبى عليه السلام و شيعيان او شعله ور ساخت و پس از آن هم با نقشه ى ابليسى خويش آن حضرت را با سم خيانت به شهادت رسانيد و سيطره ى استبدادى خويش را به ضرب زور و فريب و خيانت و تطميع به جهان اسلام تحميل كرد.پس از ساليانى چند ناگهان آن بانوى قهرمان با رخداد ديگرى كه براستى بزرگترين فاجعه ى تاريخ بود، روبرو گرديد. فاجعه ى تكان دهنده و خونبارى كه داراى ابعاد گوناگون و مسيرى طولانى بود. اما شگفت اينجاست كه اين بانوى قهرمان در برابر اين حوادث سخت و شكننده، قهرمانانه و نستوه، پايدارى ورزيد و بى آنكه احساس شكست يا پريشانى نمايد و يا اعصاب پولادين خويش را از دست بدهد و يا بر هوشمندى و آگاهى و درايت اش خدشه اى وارد آيد، رسالت سترگ و پرشكوه خويش را از آغاز تا انجام به شايستگى انجام داد و پا به پاى انجام وظيفه و رساندن پيام، به مدينه بازگشت.پس از اين پايدارى شگرف در راه حق و عدالت، استبداد حاكم او را تبعيد ساخت و آن بانوى بزرگ به مصر رفت و خدا چنين مقرر فرمود كه آن حضرت در همانجا جهان را بدرود گويد و پرونده ى سراسر افتخار زندگى شگفت انگيز و الهام بخش او در سرزمين نيل گشوده بماند و آرامگاهش پناهگاه و نقطه ى اميد ميليونها قلب و دل در طول عصرها و نسلها... گردد.
تولد حضرت ام كلثوم :
بيت ساده و پرشكوه سالار بانوان و امير مؤمنان، چهارمين فرزند گرانمايه ى خويش را كه دومين دختر اين خاندان بزرگ به حساب مى آمد، بسان سه فرزند پيشين با موجى از شادى و شادمانى پذيرا گشت.او كه به امّ كلثوم نامگذارى گرديد از سويى بسان خواهر قهرمانش زينب داراى اصالت و نسبى شريف بود و از دگر سو از تربيت شايسته و بايسته و بسيار ممتازى بهره ور گرديد.اين بانوى هوشمند و پرواپيشه گرچه برخى از ابعاد زندگى اش با زندگى خواهرش زينب متفاوت بود اما در تمامى رخدادهاى تكان دهنده اى كه خواهر قهرمانش زينب ، حضور داشت و نقش سازنده و تاريخساز خويش را ايفا نمود، او نيز بطور جدى و آگاهانه شركت داشت و همسنگر و پشتيبان و مشاور خواهر گرانمايه ى خويش بشمار مى آمد.آن بانوى قهرمان نيز از كسانى است كه مورد ستم و بيداد تاريخ قرار گرفته و با دردها و رنجهايى روبرو گرديده است كه مردان نيرومند نيز توان پايدارى در برابر آنها را ندارند.و ما به خواست خدا به هنگام بحث پيرامون شخصيت پرشكوه خواهرش زينب در مورد او نيز بحث هايى خواهيم داشت.آخرين غنچه حضرت زهرا و مقتل او :
ولادت غم انگيز محسن عليه السلام همانا روز شهادتش نيز بود، و كيفيت شهادتش قبلاً پيشگويى شده بود.اين دليل بر بزرگى مصيبتى است كه با قتل محسن عليه السلام بر اسلام وارد شد و نشانه ى شدت غصه اى است كه مادر دلسوخته اش حضرت زهرا عليهاالسلام با از دست دادن اين پسر كشيد.نامش را محسن عليه السلام گذاشت محسن عليه السلام عزيز پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود و آن حضرت قبلاً نام او را تعيين كرده بود. اگر اين آخرين گل زهرا عليهاالسلام به دنيا مى آمد همه به عنوان يادگار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از او ياد مى كردند و گراميش مى داشتند.ولى خوب شد به دنيا نيامد، چه آنكه هنوز متولد نشده اينچنين او و مادرش را گرامى داشتند!!!قال أميرالمؤمنين عليه السلام: إنّ أسقاطكم إذا لقوكم يوم القيامة و لم تسموهم، يقول السقط لأبيه: ألا سميتني و قد سمّى رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله محسناً قبل أن يولد .
[ بحارالانوار: ج 43 ص 195.]
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: اگر فرزندان سقط شده ى شما روز قيامت شما را ببينند در حالى كه نامى براى آنان نگذاشته ايد، سقط به پدرش مى گويد: چرا براى من نامى تعيين نكردى در حالى كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله محسن عليه السلام را قبل از اينكه به دنيا بيايد نامگذارى كرده بود.قالت أسماء: فما دخلنا البيت إلّا و قد أسقطت جنيناً سماه رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله محسناً.
[الكوكب الدرى: ج 1 ص 194.]
اسماء مى گويد: وارد خانه ى حضرت زهرا عليهاالسلام شديم وقتى كه حضرت جنين خود را سقط كرده بود؛ همان كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله او را محسن ناميده بود.فاطمه ى من... سقط جنين؟!چه سوزناك است كه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از شهادت يادگار خود خبر دهد و بفرمايد: اين شهادت در اثر ضربتى است كه بر دخترم فاطمه عليهاالسلام وارد مى شود!قال رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله: و تضرب و هي حامل،... و تطرح ما في بطنها من الضرب و تموت من ذلك الضرب.
[بحارالانوار: ج 28 ص 62.] پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: حضرت زهرا عليهاالسلام زده مى شود در حالى كه باردار است. در اثر اين ضربت فرزندى كه همراه دارد سقط مى شود، و خود او در اثر همان ضربت از دنيا مى رود.مقتل حضرت محسن عليه السلام
گل زهرا عليهاالسلام اول شهيد شد و سپس سقط گرديد! اما چگونه؟ اين سؤالى است كه بايد جزئيات ماجرا آن را روشن كند.مادرى كه فرزند همراه دارد مواظبت زيادى مى خواهد. رعب و وحشتى كه مهاجمين سقيفه پشت در خانه به راه انداخته بودند، و فريادهاى بلند و بى ادبانه اى كه سر داده بودند و قصد ورود اجبارى به خانه را داشتند، مى توانست به تنهايى باعث سقط محسن شود.فرياد آتش مى زنيم ، و صداى بر زمين انداختن هيزم، و چيدن آنها با خار مغيلان كنار ديوار و در خانه و آتش زدن آنها، و دود و شعله هايى كه از زير در و بالاى ديوار خانه ديده مى شد، هر خانم باردارى را نگران مى كرد و به وحشت مى انداخت.اكنون بانويى پشت در آمده كه از يك سو رحلت پدر مهربانى چون پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بار عظيمى از غم بر قلب او نشانده، و از سوى ديگر جفاى مردم در حق شوهر مظلومش دل او را سخت آزرده است.او احساس مى كند مهاجمين قصد ورود به خانه را دارند و در وضعيت فوق العاده خطرناكى قرار گرفته است. لذا با تمام وجود در را گرفته تا باز نشود.آتش به چوب در گرفته و شعله ها به صورت او اصابت مى كند. در صاف نيست! چوبهاى ناهموار دارد، ميخ دارد، داغ شده است! بانويى كه محسن عليه السلام همراه اوست چگونه بايد مواظب فرزندش باشد؟!در را با لگد مى شكنند و صداى وحشتناكى ايجاد مى شود، و در به روى بانو مى افتد. درياى عصمت و حيا با مهاجمين بى حيا روبه رو مى شود. بر دستش تازيانه مى زنند تا در را رها كند.در با ميخش و با ناهمواريش سينه را مى شكافد و خون جارى مى كند. استخوان پهلو از درون مى شكند و خون جارى مى شود! لابد اينها براى كشتن فرزندى كه كنار اين پهلو و سينه به تلاطم افتاده كم است؟!حمله كنندگان سقيفه يك نفر نيستند. دستور خود را هم از پيش گرفته اند. آن سيلى كه گوشواره را مى شكند، تازيانه اى كه بازو را سياه مى كند، و بر سر و كتف بانو مى خورد و بى محابا از هر سو فرود مى آيد و خون جارى مى كند، پايى- كه شكسته باد- بر بانوى باردار ضربه مى زند. آيا با همه ى اينها هنوز محسن عليه السلام زنده است؟ بايد بپرسيم هنوز مادر زنده است؟!!با اين همه وحشت و ضربت و جراحت... مادر چه گفت؟ چه كرد؟ فضه چه كمكى توانست نمايد؟ اميرالمؤمنين عليه السلام چه كرد؟ بچه ها چه حالى داشتند؟ محسن عليه السلام كجا رفت؟
تاريخ، اين داستان جگرسوز را با تمام تلخى هايش حفظ كرده تا معلوم شود فاطمه و محسنش عليهماالسلام باهم و از يك سبب به شهادت رسيدند!! چه ضرباتى و چه حملاتى كه مرد را از پا درمى آورد، چه رسد به بانويى كه كنار قلبش يادگار زيبايى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را در آغوش گرفته است.
احترام فرزندان حضرت فاطمه زهرا :
خداوند احترام و محبت اهل بيت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله را واجب ساخته و مردم را به مراعات آن مكلف نموده است. و شكى نيست كه فرزندان فاطمه، فرزندان پيامبر و اهل بيت او محسوب مى گردند.[در اين فصل نيز در اين باره بحث خواهيم كرد.] لذا پيامبر گرامى اسلام در مورد احترام اين عزيزان مى فرمايند:انا شافع يوم القيامة لاربعة اصناف: رجل نصر ذريتى و رجل بذل ماله لذريتى عند الضيق، و رجل احب ذريتى باللسان والقلب، و رجل سعى فى حوائج ذريتى.[وسائل الشيعه، ج 11، ص 556، ح 2.] من در پيشگاه خدا به چهار دسته شفاعت خواهم كرد:1- به كسانى كه فرزندانم را به هر نحوى كمك كنند.2- به اشخاصى كه در مقام نياز به كمك مالى آنان بشتابند.3- افرادى كه با دل و زبان فرزندانم را دوست بدارند.4- مردانى كه در رفع حاجت آنان تلاش نمايند.و در يك حديث ديگر كه شبيه اين روايت است، در بند اول آن مى فرمايند: كسانى كه به فرزندان من بعد از من احترام كنند. (المكرم لذريتى من بعدى...) [وسائل الشيعه، ج 11، ص 556، ح 6.]