زن: براى افراد واجد شرائط واجب است به حج روند. ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا.
[آل عمران/ 97.] (كنايه از اينكه عازم حج هستم.)
مرد: كى از خانه خارج شده اى.زن: ما زمين و آسمان را در شش روز آفريده ايم. و لقد خلقنا السموات والارض و ما بينهما فى ستة ايّام [ق/ 38.] يعنى شش روز است كه از مدينه خارج گشته ام.مرد: آيا ميل طعام داريد؟
زن: ما آنان را جسد و بى روح خلق نكرده ايم كه نيازى به خوردن نداشته باشند. و ما جعلناهم جسدا لايأكلون الطعام [انبياء/ 8.] با اين تعبير و خواندن آيه مى رساند كه نياز به غذا و خوردن دارد.
مرد به او غذا داد و سپس گفت: كمى با شتاب حركت كن.زن: خداوند هركسى را به اندازه قدرتش مكلف ساخته. لايكلف اللَّه نفساً إلا وسعها [بقره/ 286.] يعنى بيش از اين توانايى ندارم.مرد: پس بيا تو را نيز به مركب خود سوار كنم.زن: اگر در عالم دو خلق وجود داشت باعث فساد مى شد. لو كان فيهما آلهة الا اللَّه لفسدتا [انبياء/ 22.] آرى سوار شدن زن و مرد به يك مركب خطرناك است.مرد از مركب خود پايين آمده و زن را بر آن سوار كرد. در اين هنگام زن اين آيه را خواند: سبحان الذى سخّر لنا هذا [زخرف/ 13.] منزه است آن خدايى كه اين را براى ما مسخر كرد... مرد مى گويد: بدين طريق خود را به قافله رسانديم، من از زن پرسيدم: آيا در ميان كاروان كسى را دارى؟
او با خواندن آيه ى 26 سوره ى ص، 144 آل عمران، 12 مريم و 11 طه، كه به ترتيب، نامهاى مبارك حضرت داوود، حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله، حضرت يحيى و حضرت موسى عليهم السلام است مرا متوجه چهار پسر خود كرد كه اين نامها را داشتند.من با صداى بلند كاروان را مخاطب قرار داده و نام اين افراد را خواندم، ناگاه ديدم چهار نفر جوان به نزد من آمدند، از زن پرسيدم آنان كيستند؟ او با خواندن آيه ى 46 سوره ى كهف به من فهماند كه آنان پسرانم هستند.آن جوانان به خدمت آن زن رسيدند. جوانان فوق العاده محبت مى كردند، زن از آنان با خواندن آيه ى بيست و شش سوره ى قصص خواست كه به من نيكى كنند. جوانان نيز هدايا و اشيايى به عنوان تشكّر به من دادند...من از آنان پرسيدم: اين زن كيست؟
آنان گفتند: اين مادر ما (فضّه)- خادمه ى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام- است، كه بيست سال تمام سخنان خويش را با خواندن قرآن مى رساند.حالا شما خوانندگان عزيز توجه فرماييد كه اگر فضه- خادمه زهرا- چنين باشد، معلم و مربى او كه تمام فضائل اخلاقى و كمالات انسانى و علوم سرشار خويش را از منبع فيض بى منتهاى الهى كسب كرده و در دامن پر مهر نبوت و رسالت تربيت شده و شايستگى همسرى ولايت و مادرى امامت گرديده است چگونه بوده است؟!
ايثار و بخشش هاى حضرت زهرا
ايثار و بخشش در شب عروسى :
اميرالمؤمنين على عليه السلام زره خود را فروخت و پول آن را از بابت مهريه زهرا عليهم السلام به خدمت رسول خدا تقديم داشت و پيامبر بزرگوار اسلام نيز پولها را در اختيار چند نفر از اصحاب خود قرار داده و سفارش فرمودند: براى فاطمه جهيزيه فراهم كنند...از جمله خريدها بدين منظور، پيراهن عروسى بود كه به هفت درهم خريدارى شده بود و زهرا آن را در شب عروسى به تن كرده و در حال رفتن به خانه شوهر بود....در حالى كه سلمان افسار مركب فاطمه عليهاالسلام را در دست داشت و آرام آرام رو به سوى خانه استيجارى كه در كنار مدينه قرار گرفته بود مى رفتند، ناگهان كنيزى به دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله سلام كرد و از مشكلات خود سخن گفت و براى رفع نيازش از آن بانوى گرامى اسلام درخواست كمك نمود...فاطمه عليهاالسلام به زنانى كه دور او را گرفته بودند فرمودند: كمى آرام باشيد و اطراف مرا مراقبت كنيد و خود از مركب پايين آمد و در ميان كاروان زنان كه مانند نگين او را محاصره كرده بودند، پيرهن تازه را از تنش درآورد و آن را به كنيز سائل بخشيد و خود لباس كهنه پوشيد و حركت به سوى خانه بخت را از سرگرفت...شب زفاف به پايان رسيد. رسول خدا همراه با كاسه اى شير به ديدار دختر و داماد شتافت، در حالى كه صبحانه ميل مى كردند، رسول خدا فاطمه عليهاالسلام را تماشا مى كرد، در اين حال پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متوجه شد كه دخترش زهرا لباس كهنه بر تن دارد، با تعجب پرسيد: دخترم! چرا لباس نو نپوشيده اى؟فاطمه: پدر جان! ديشب آن را به كنيزى بخشيدم كه نيازمندش بود.رسول خدا: عزيزم! مناسب بود براى مراعات حال داماد، لباس نو را براى خود نگه مى داشتى.فاطمه: پدرجان! اين درس را از قرآن آموخته ام كه مى فرمايد: در احسان كردن پيوسته چيز مطلوب و مورد علاقه تان را احسان كنيد.[آل عمران/ 92: لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون.] علاوه بر اين، شما نيز هميشه چنين مى كرديد...پيامبر صلى اللَّه عليه و آله ديگر سخنى نگفت، ولى گويا از درون خود به دخترش عشق مى ورزيد و از چنين ايمان و ايثارگرى او به خود مى باليد.[عوالم، ج 11، ص 210.]
شب عروسى براى هر عروس و دامادى خاطره آميز و بسيار حساس است. زيبايى و آراستگى عروس در چنين شبى در افكار و عشق و علاقه ى آتى داماد مؤثر مى باشد و به عنوان پايه و اساس زندگى مشتركشان به حساب مى آيد، ولى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام با در نظر گرفتن همه ى اين مسائل، تنها پيرهن تازه اش را به سائل مى بخشد و خود پيرهن كهنه مى پوشد.
گردنبند با بركت حضرت زهرا :
حضرت امام صادق عليه السلام از طريق پدرش از جابر بن عبداللَّه انصارى نقل مى كند كه بعد از خواندن نماز عصر در كنار پيامبر صلى اللَّه عليه و آله نشسته بوديم ناگه پيرمردى وارد شد و عرض كرد: يا رسول اللَّه! گرسنه ام سيرم كن، عريانم بپوشان، فقيرم كمكم كن.پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمودند: برادر عرب! من چيزى در اختيار ندارم كه تو را كمك كنم، ولى تو را به سراغ كسى مى فرستم كه خدا و پيامبر را دوست دارد و خدا و پيامبر نيز او را دوست دارند، او كسى است كه با مال و جان ايثار مى كند.[يؤثر اللَّه على نفسه.] هم اكنون برو به سراغ خانه ى فاطمه...عرب به همراه بلال به منزل فاطمه عليهاالسلام رفت، (در اين تاريخ منزل او در كنار خانه ى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بود) بعد از سلام و مدح اهل بيت وضع خود و ديدار با پيامبر را به اطلاع آن بانو رسانيد. (در اين حديث آمده است كه فاطمه و على عليهم السلام مانند خود پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله سه روز بود كه گرسنه بودند و چيزى در اختيار نداشتند، و پيامبر الهى آگاهانه از اين وضع، مرد عرب را به سراغ فاطمه عليهاالسلام فرستاد) حضرت زهرا عليهاالسلام نخست پوستى كه بر روى آن مى خوابيدند به عرب داد و گفت جز اين در خانه چيزى نداريم، ولى عرب آن را نگرفت و پس داد. سپس فاطمه عليهاالسلام دست به گردنبند برد كه يادگار و هديه دختر حمزه سيدالشهداء بود، آن را به عرب داد و فرمود: بگير، آن را بفروش مشكل خود را برطرف كن. عرب گردنبند را گرفت و شادمان خانه اميدش را ترك گفت و به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد و پس از سخنانى سرانجام عمار ياسر آن را خريد و در عوض بيست دينار و دويست درهم، يك دست لباس و يك رأس مركب داد و اعرابى فقير را خوشحال نمود... عمار گردنبند را به خانه آورد، آن را به عطر معطر ساخت و در برد يمانى گذاشت و تحويل غلامش داد و فرمود: غلام! اين گردنبند را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله تحويل ده، تو را نيز به آن حضرت بخشيدم.غلام به حضور پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد و جريان را به عرض آن بزرگوار رسانيد، رسول خدا نيز فرمود: همين گردنبند را به فاطمه عليهاالسلام برسان و تو را به فاطمه بخشيدم.غلام به در خانه فاطمه عليهاالسلام آمد و پس از عرض ادب و سلام گفت: اى دختر پيامبر اين گردنبند را پدرت مرحمت كرد و مرا به تو بخشيد.فاطمه عليهاالسلام گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد كرد. در اين هنگام غلام خنديد و گفت: چه گردنبند بابركتى؟! گرسنه را سير كرد، عريان را پوشاند، فقيرى را غنى ساخت، برده اى را آزاد كرد و خود به صاحب اصليش برگشت.[بحارالانوار، ج 43، ص 56، ح 50- جلاءالعيون شبر، ج 1، ص 144- عوالم، ج 11، ص 184.]