شرح خطبه ى حضرت زهرا(جلد 1) - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شرح خطبه ى حضرت زهرا(جلد 1)

اهداء

رسم است كه هرگاه كتاب را بيكى از بزرگان تقديم دارند و از مددش همت گيرند. بزرگتر و ارجمندتر، در نزد آفريدگار جهان از قطب دائره وجود مظهر تمام نماى ايزد معبود، يادگار نبوت، مصلح آخر زمان محط انتظار جهانيان، بقية الله في ارضه حجة بن الحسن العسكرى صلوات الله و سلامه عليه عجل الله فرجه الشريف كيست!؟ تا اين كتاب به پيشگاه مقدسش تقديم گردد.

اكنون از درگاه ولايت مدارش خاضعانه درخواست دارم اين اثر را كه در شرح خطبه مام بزرگوار، سيدة نساءالعالمين من الاولين والاخرين صلوات الله و سلامه عليهاست نگارش يافته، با نظر عنايت و لطف و بزرگوارى از اين بنده درگاه قبول فرمايند. بزرگا!



  • آفتابى تو و منم ذره آفتابى تو و منم ذره


  • از ره تربيت مرا بردار از ره تربيت مرا بردار




  • چونكه از ذره پرورى هرگز چونكه از ذره پرورى هرگز


  • نكند آفتاب تابان عار نكند آفتاب تابان عار


بارالها! اگرچه تبهكار نامه سياهيم، اما از صراط مستقيمى كه خود هدايت فرموده اى و از آن درى كه پيامبرت رهنمون گرديده، بسوى تو راه پيموديم. حمد و سپاس بى پايان كه اين نعمت بزرگ را بما ارزانى فرمودى و ما را از چنگ زدن بحبل متين ولايت برخوردار نمودى.

درود نامتناهى خود و فرشتگانت را بنا به سنت جاودانى «ان الله و ملائكته يصلون على النبي [ احزاب (56).] به خاتم سفراء و انبياء صلى الله عليه و آله و دارنده منزلت ارجمند «وانفسنا» [ آيه مباهله آل عمران (61).] سيد اوصياء اميرالمؤمنين و بر سيدة نساءالعالمين و بر عترت طاهرينشان نثار فرما.

نفرين سرمدى و عذاب دردناك ابدى بر ناكسانى فروريزان كه نسيم روح بخش سعادت و خلافت را از مسير الهى خود منحرف ساخته جامعه ى بشريت را از بركات حكومت زمامداران «صالح بعد صالح» و نمونه هايى كه خودت آنها را بدانش محيطت تعبين فرموده بودى؟ محروم نمودند.

بارالها! آنها را كه بخاطر رياست چند روزه چنين ستمى را بر بشريت روا داشتند در عذاب سقر [ دوزخ.] كه خود بيم دادى «وما ادريك ما سقر لاتبقي ولاتذر» [ مدثر (27).] جايگزين و مستقر فرما، آمين يا رب العالمين.

حجت بالغه ى الهى! فرزند عسكرى

ما، با اظهار برائت و بيزارى از صميم قلب، و براى تحكيم، پيوند قلبى خود، با ناكسانى اعلان مخالفت مى كنيم كه از بيعت شما كه بيعت الهى «يد الله فوق ايديهم» بود دست كشيده و انكار ولايت و خلافت نمودند، و بمنزلت والاى شما ارج ننهادند، و با بيزارى جستن از خاندان شما بفرعونهاى دوران خويش تقرّب جسته و شما را از برپا داشتن آئين و فرمان الهى، وسد ثغور اسلامى و زدودن هرگونه شك و انكار و اصلاح و ترميم هر ناموزونى و پاك ساختن اصول و فروع شريعت آسمانى از بدعت ها و سفسطه ها، و ساز و برگهاى دروغين مانع گشتند. فتنه ها برانگيختند، و جنگهاى خونين راه انداختند و سرانجام صحنه ى دلخراش و جان گداز طف! را برپا نمودند، و سهم شما را از خمس بمى گسارى و عياشى و بيت المال يتيمان و بيوه زنان را بر قاصان و دلقكان رساندند.

به فرومايگانى لعنت مى فرستيم كه مرگ پيامبر راستين را فرصت شمردند و با آنكه هنوز پيكر قدسيش در بستر مرگ افتاده و صديقه ى طاهره با ديگر عزيزانش بسوگ وى نشسته گريه مى كردند، بشكستن بيعت شما كه بامر الهى- در غديرخم- برقرار و استوار شده بود، شتافتند و به پيمانهاى محكم كه بفرمان پروردگار عالم بسته شده بود و بامانت او جل شانه كه كوههاى عظيم از حمل آن بزانو درآمده لابه نمودند، خيانت ورزيدند.

بالاخص به نخستين ظالم و ستمكار، مردك ظلوم و جهول، عناد پيشه و فرومايه كه از سرانجام نيك پذيرش حق، سرباز زد، و بفرمان او عربهاى وحشى و نادان درنده خو و باقى ماندگان مخالفان احزاب! بمنزل نبوت و مهبط وحى و رسالت و جايگاه رفيع شاه ولايت و معدن وصايت و ولايت يورش بردند و عهد و پيمان نبوى را درباره ى برادرش: علم هدايت و آشكار كننده ى راه نجات از ضلالت، درهم شكستند، و قلب آن بزرگوار را با آزردن يگانه دختر عزيز و ارجمندش جريحه دار ساختند. و از يارى وصى والا مقامش دست برداشتند و منزلت عظيمش را خوار پنداشتند و برادريش را با پيامبر گرامى منكر شدند، و از دوستيش روى گردانيدند و ولايتش را انكار نمودند و سرانجام كار خلافت الهى را بآنجا رساندند كه پليدان فرومايه نيز كه سرمايه اى جز رسوائى و نكبت نداشتند بطمع نشستند.

دريغا! شاه ولايت را با جبر و شمشير [ همانطوريكه در نهج البلاغه امام در جواب نامه معاويه مى فرمايد: «اني كنت اقاد كما يقاد الجمل المخشوش» يعنى همچون شتر رام شده مرا مى كشيدند. نهج البلاغه نامه شماره ى 28.] با قلبى آكنده از خشم واسف به بيعت واداشتند!. بيعتى كه تاكنون و تازمان ظهور منتقم حقيقى صلوات الله و سلامه عليه شومى آن، نه فقط مسلمانان بلكه همه جهانيان را فرا گرفت، و تخم گناه و نفاق و پليدى را در مزرعه دل جهانيان كاشت. دستگاه ظلم و ستمى كه سلمان اهل بيت را از خود راند و مقداد را بجرم حق گوئى ترك گفت، و لهجه ى صدق ابوذر را به صحراى خشك بى آب و علف ربذه در سن كهنسالى تبعيد نمود. بيعتى كه شكم عمار ياسر را با لگد دژخيمان خلافت و مزدوران بنى عبدشمس از هم دريد، و احكام الهى را تغيير داد، و مردمان پست و فرومايه را فرمانرواى مطلق جان و ناموس و أموال مسلمانان قرار داد، و حرام الهى را به حلال آميخت. بيعتى كه حرمت اسلام و ايمان و خانه ى خدا را در هم شكسته آنرا ويران ساخت و سرانجام، سرزمين هجرت و منزل نبوت را مورد هجوم تاخت و تاز لشكريان بنى اميه قرار داد، و دختران مهاجر و انصار را كه نمونه ى عفت و پاكدامنى بردند از پوشش عفاف بيرون كشيد و بجرم دادخواهى پدرانشان، بى عفت نمود و لباس ننگ و رسوائى براندامشان پوشانيد، و آزمندان دنيا پرست را در برانداختن خاندان نبوت و ريشه كن ساختن درخت بارور رسالت و اسير كردن اهل حرم نبوت و كشتن ياوران دلير و جان نثارانش را تشويق و تحريص نمود.

آرى اين چنين، زادگان گناه و فجور انتقام كينه توزى و كفر خود را از راه جور بروشندلان سپهر امامت فرو مى نشاندند، و گذشت زمان محصول تلخ اين درخت ناميمون را بارور ساخت، و نتيجه ى شوم آن كشته شدن على مرتضى در محراب عبادت، و آسيب ديدن پهلو و نيلگون شدن صورت دختر حبيب خدا، و دريدن كفن ريحانه ى پيغمبر با تيرهاى جانگداز، و بر بالاى نى رفتن سر ريحانه دومش، و درهم شكستن استخوان ساقهاى هشتمين پيشوا در كنج زندانها، و بالاخره محروم ساختن جامعه بشريت از ديدار رخسار تو.

پيشگفتار

- تحقيقى در سند خطبه - فدك در تاريخ - هدف از تعقيب فدك.

تحقيقى در سند خطبه

چون اين خطبه، بطوريكه در ذيل اشاره ميشود، با سندهاى متعددى از معصوم (ع) و يا تالى مرتبه معصوم (حضرت زينب صلوات الله عليها) نقل شده مفاد آن بر ما حجت است اگر چه بعنوان خطابه اداء گرديده. بنابراين قبل از شروع در شرح مدلول آن بايد نظرى به سند آن نمائيم و آنگاه براى روشن شدن معناى آن مختصرى از تاريخ فدك و هدف از تعقيب آنرا بيان كنيم.

خطبه ى مزبور از جمله خطبه هاى مشهور است كه عامه و خاصه آنرا بسندهاى معتبر از صديقه ى كبرى صلوات الله عليها روايت كرده اند. از جمله احمد بن عبدالعزيز جرهرى در تأليف خود بنام سقيفه و فدك بنقل ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه از آن ياد كرده و ابن ابى الحديد نامبرده را چنين معرفى مينمايد: «ابوبكر نامبرده محدّث ماهر در ادبيات، برهيزكار و مورد وثوق است بطورى كه همه ى محدثان عامه او را به نيكى ستوده اند و همه ى مصنفات خود و ديگران را از او روايت كرده اند». [و ابوبكر الجوهرى هذا، عالم محدث كثير الأدب ثقة ورع أثنى عليه المحدثون و رو واعنه مصنفاته و غير مصنفاته. ج 16 ص 210 شرح نهج البلاغه چاب جديد.] و به نقل ابن ابى الحديد بچهار طريق اين خطبه را روايت كرده است:

1- جوهرى از محمد بن زكريا از جعفر بن محمد ابن عماره از پدرش از حسن بن صالح بن حى از دو تن از اهل بيت بنى هاشم از زينب دخت اميرالمؤمنين از مادرش صديقه طاهره صلوات الله عليهم.

2- جوهرى، از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از جعفر بن محمد بن على بن الحسين صلوات الله عليهم.

3- جوهرى از عثمان بن عمران فجيعى از نائل بن نجيح از عمر بن شمر از جابر جعفى از ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) صلوات الله عليهم.

4- جوهرى از احمد بن محمد بن يزيد از عبدالله بن حسن المعروف بعبدالله محض ابن فاطمه بنت الحسين و ابن الحسن المثنى روايت كرده.

على بن عيسى اربلى كه از بزرگان علماء اماميه است (مؤلف كتاب كشف الغمه) [ نقلتها من كتاب السقيفه تأليف احمد بن عبدالعزيز الجوهرى من نسخة قديمة مقروة على مؤلفها المذكور قرأت عليه في ربيع الآخر سنة 322 اثنتين و عشرين و ثلثمأة روى عن رجاله بعدة طرق. (كشف الغمه ج 2 ص 40).] اين خطبه را در تأليف خود از كتاب سقيفه احمد بن عبدالعزيز جوهرى نقل نموده و چنين گفته است: «من خطبه را از كتاب سقيفه تأليف احمد بن عبدالعزيز جوهرى نقل ميكنم و اين نسخه قديمى است كه در سال 322 بر مؤلف قرائت و تصحيح شده كه بسندهاى مختلف روايت كرده [ ج 2 ص 304.] (مراد سندهاى فوق الذكر است). و نيز مسعودى در كتاب (مروج الذهب) [ چلپ نجف ص 12.] اشاره به خطبه نموده. و باز ابوالفضل احمد بن ابى طاهر از دانشمندان عصر مأمون عباسى متولد سال 204 در كتاب (بلاغات النساء) بچند سند آن را روايت كرده:

1- راوى ميگويد من نزد ابوالحسين زيد بن على بن الحسين عليهم السلام در مورد گفتگوى فاطمه صلوات الله عليها با ابوبكر موقعى كه حضرتش را از تصرف فدك بازداشت، مذاكره كردم و گفتم: عامه در مورد اين خطبه سخنى دارند و آن اينست كه ميگويند اين خطبه انشاء ابوالعينا است و ربطى بصديقه طاهره صلوات الله عليها ندارد. زيد در پاسخ گفت: «من خود بزرگان خاندان ابى طالب را مى ديدم كه اين خطبه را از پدران خود نقل مى كردند و نيز من اين خطبه را از پدرم على بن الحسين (ع) به ترتيب از فاطمه (ع) حديث ميكنم علاوه همين خطبه را بزرگان شيعه روايت كرده و به يكديگر تدريس مى كردند قبل از آنكه جد ابوالعينا متولد شود.

2- اين خطبه را حسن بن علوان از عطيه عوفى واو از عبدالله بن الحسن از پدرش نقل كرده.

مؤلف بلاغات النساء از قول راوى نقل مى كند كه زيد گفت: چگونه روا نميدارند اين سخن فاطمه (ع) باشد در صورتيكه حاضرند بزرگترين سخن را به عايشه نسبت دهند اما در نسبت اين خطبه بجده ام ترديد ميكنند؟ اين نيست مگر عداوتى كه با ما اهل بيت دارند.

3- جعفر بن محمد كه در ديار مصر است و او را در رافقه ديدم گفت پدرم براى من حديث كرد و گفت موسى بن عيسى ما را خبر داد و گفت عبيدالله بن يونس ما را خبر داد و گفت جعفر احمر ما را از زيد بن على بن الحسين (ع) از عمه اش زينب بنت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب صلوات الله عليهم حديث كرد.

ابوالفضل احمد بن ابى طاهر گفت: من همه ى اين حديث را فقط در نزد ابى حفان ديدم. و از طريق خاصه سيد مرتضى در كتاب نفيس شافى [ تلخيص الشافى ج 3 ص 139- 140.] بدو طريق نقل فرموده.

1- ابو عبدالله محمد بن عمران مرزبانى (نقل شده است كه از مشايخ مفيد بوده) از محمد بن احمد كاتب از احمد بن عبيدالله نحوى از زنادى از شرقى بن قطامى از محمد بن اسحاق از صالح بن كيسان از عروة از عايشه.

2- بتحويل سند [ تحويل سند، اصطلاح رجالى است. يعنى: يك نفر از دو يا چند طريق خبر را روايت كند.] مرزبانى از احمد بن محمد مكى از محمد بن قاسم يمانى از ابن عايشه (ابو عبدالرحمن عبيدالله بن محمد بن حسين تيمى). و ابن طاوس در كتاب طرائف [ ص 263.] قسمتى از خطبه را كه در احتجاج است از شيخ اسعد بن شفروة در كتاب فائق از شيخ حافظ ثقه و معظم (در نزد عامه) احمد بن موسى مردويه اصفهانى از كتاب مناقب وى از اسحاق بن عبيدالله بن ابراهيم از شرقى بن قطام از صالح بن كيسان از زهرى از عائشه روايت كرده است.

شيخ صدوق محمد بن على ابن بابويه متوفاى 371 روايت كرده ميگويد: خبر داد ما را على بن حاتم از محمد بن اسلم از عبدالجليل ياقطانى از حسن بن موسى خشاب از عبدالله بن محمد علوى از رجالى از اهل بيت عليهم السلام از زينب بنت اميرالمؤمنين (ع) از فاطمه (ع).

با تحويل سند، باز ميگويد خبر داد ما را على بن حاتم از محمد بن عمير از محمد بن عمارة از محمد بن ابراهيم مصرى از هارون بن يحيى ناشب از عبيدالله بن موسى عيسى از عبيدالله موسى معمرى از حفص احمر از زيد بن على بن الحسين شهيد از عمه اش زينب بنت اميرالمؤمنين (ع).

با تحويل سند، قسمتى را در علل الشرايع كه متضمن بيان فلسفه تشريع احكام است از ابن المتوكل از سعدآبادى از برقى از اسماعيل بن مهران از احمد بن محمد ابن جابر از زينب (ع) روايت كرده است. مفيد، در مجالس ابياتى را كه در خطبه مذكور است بسند زير نقل مى كند:

جعانى از محمد بن جعفر حسنى از عيسى بن مهران از يونس از عبدالله بن محمد بن سليمان هاشمى از پدرش از جدش از زينب دختر

/ 45