شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و جبن قلبه فنصب الدين فخا لها فهو لايزال يختل الناس بظاهره! فإن تمكن من حرام افتحمه! تا آنجا كه مى فرمايد: «واذا وجدتموه يعف عن ذلك فرويدا لايغرنكم! حتى تنظروا ما عقله! فما أكثر من ترك ذلك أجمع ثم لايرجع إلى عقل متين فيكون مايفسده بجهله أكئر مما يصلحه بعقله. فإذا وجدتم عقله متينا فرويدا لايغرنكم! حتى تنظروا مع هواه يكون على عقله أو يكون مع عقله على هواه و كيف محبته للرياسات الباطلة و زهده فيها، فإن في الناس خسر الدنيا والآخرة يترك الدنيا للدنيا و يرى أن لذة الرياسة الباطلة أفضل من الأموال والنعم المباحة المحللة فيترك ذلك أجمع طلبا للرياسة حتى إذا قيل: إتق الله، أخذته العزة بالاثم. تا آنجا كه مى فرمايد: ولكن الرجل هو الدي جعل هواه تبعا لأمرالله! وفواه مبذولة في رضى الله!» اگر ديديد مردى هستيش خوب است و آهسته و بحالت خود مردگى صحبت مى كند و در حركاتش بظاهر فروتنى مينمايد! در حكم بصلاح وى شتاب مكنيد و فريب چنين ظاهرى را نخوريد! زيرا چه زيادند افرادى كه سستى اراده زبونى و بزدلى! آنها مانع از دنياشان شده، چاره اى جزتظاهر بديانت ندارند و اين تظاهر دامى است كه براى صيد عوام الناس گسترده اند! كارشان فريب دادن مردم نادان است و اگر فرصتى يافتند حتما از حرام باكى ندارند! و اگر ديديد چنين فردى از حرام اجتناب ميورزد باز شتاب در حكم بصلاح وى ننمائيد تا درست عقل او را آزمايش نمائيد. چه فراوان است مردمى كه از عقل كامل بى بهره اند و در حقيقت در دنيا زهد ميورزند اما از ادراك و عقل بهره كامل ندارند چنين كسى با اينكه زاهد حقيقى است اما قاصر است و آنچه را با نادانى خويش صدمه به دين ميزند خيلى بيشتر از اصلاحى و نفعى است كه از وى به دين ميرسد. و اگر عقل او را كامل ديديد بازشتاب در حكم بصلاح و داشتن زعامت وى را ننمائيد تا بدست آوريد كه آيا بهنگام رياست خواهى عقل را از دست ميدهد و رياست هاى باطل را بسيار دوست ميدارد يا نه؟ زيرا گروهى از مردم هستند كه از دين و دنيا محروم شده اند، براى آنكه بدنياى باطل (رياست باطله) نايل شوند از دنيا چشم پوشى!! كرده اند. و به نظر چنين فردى لذت جاه و رياست بهتر از ثروت و نعمتهاى حلال خدا است و بخاطر دستيابى برياست از همه نعمتها صرف نظر كرده و آن چنان از خود راضى و بخود مغرور است كه اگر او را گفتند: از خدا بترس او عزت و احترام خود را در آلودگى به گناه ميداند!!

اما مرد به تمام معنى و كامل! آنست كه هوى وهوس خود را در پيروى فرمان خدا قرار بدهد، و همه ى نيروى خود را در خشنودى خدا مبذول دارد.

اما مسئوليت شما مردم آنست كه بايد با جان و دل در پيشبرد هدف دين از رهبران عاليقدر دينى پيروى نمائيد، و باين نكته توجه داشته باشيد كه بفرمانروائى و عدالت گسترى با حالت ذلت نمى توان رسيد. «لا يدفع الضيم الدليل، ولا يدرك الحق إلا بالجد و من نام لاينام عنه وان أخا الحرب اليقظان» [ نهج البلاغه فى كتابه الى اهل مصر.] هرگز مردم ذليل را از چنگ ستمگران خلاصى نيست. مگر ميتوان حق خود را جز در سايه ى كوشش و استقامت بدست آورد!؟ بدانيد هركس كه بخواب رفت از نقشه كشى بر ضرر او چشمهاى بيدار فرو ننشسته مرد جنگى همواره بايد بيدار و آگاه از أوضاع كشور و زمامداران خود باشد!!

متن: «ندبهم لاستزادتها بالشكر...».

شرح: بمنظور پيوستگى نعمت ها و نگسستن آنها بشر را در برابر آنها دعوت بشكر نمود. در اين فراز صديقه طاهره عليهاالسلام اشاره باين آيه ى شريفه مى فرمايد:

«واذ تاذن ربكم لئن شكرتم لأزيدنكم [ ابراهيم: 14.] » هنگاميكه پروردگار شما اعلان نمود چنانچه سپاسگزار شديد بى شبهه شما را زيادتى خواهد بخشيد [ از اطلاق (لازيدنكم...) استفاده مى شود كه وعده مزيد نعمت مخصوص بيك عالم و جهان نيست و بلكه سپاسگزارى موجب مزيد نعمت در هر دو عالم است.] در كافى از حضرت صادق (ع) روايت كرده: من أعطى الشكر أعطي الزيادة كسى را كه حالت سپاسگزارى داده شد فراوانى نعمت هم بوى داده ميشود. در گذشته درباره ى مفهوم شكر به تفصيل سخن رفت و اينك درباره ى مصداق شكر و اين كه بچه وسيله بايد شكر انجام گيرد، به بحث مى پردازيم:

از تأمل در آيات شريفه قرآن عظيم بدست مى آيد كه سپاسگزارى فقط آن نيست كه آدمى با يادآورى نعمت ها بزبان سپاسگزار باشد، اگرچه بزبان راندن شكر هم مرتبه اى از شكر است. ولى اين مقدار كافى نيست. زيرا مى بينيم در قرآن شماره ساسگزاران را بسيار اندك معرفى فرموده: «وقليل من عبادي الشكور» از بندگانم سپاسگزار اندك است- و روشن است آوردن شكر بر زبان كارى بسيار ساده و آسان است و چنانچه شكر با گفتار و فقط با زبان درست مى شد، هرگز توبيخ حق متعال باندك بودن آنها صادر نمى گرديد. پس شكر تنها بگفتن زبان نيست، بلكه شكر چنانكه گفته شده «بكاربردن نعمت هاى الهى است در آنچه خلق شده» اين تعريف چنانكه بايد روشنگر مقصود نيست و جامع ترين سخن در بيان نمونه و مصداق شكر همان است كه در آيه شريفه وارد شده: «إنا هديناه السبيل إما شاكرأ أؤ كفورا [ انسان /76.] » ما راه را (بر انسان) آشكار ساختيم (و هم او را صاحب اختيار در كردار خويش آفريديم) كدام يك از دو راه سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى را انتخاب نمايد!؟ راه سعادت را مكتب وحى نشان داده تا در نتيجه ى طى آن راه، سپاسگزار باشد و يا آن راه را انتخاب ننموده و سرانجام ناسپاس و كفور باشند. بخوبى از اين آيه استفاده ميشود كه شكر و سپاسگزارى قدم گذاشتن در صراط مستقيم مكتب وحى است و ناسپاسى دورى از آن ميباشد. پر واضح است نعمت هاى عمومى و خصوصى خارج از شماره و بيرون از حد توصيف كه در اول خطبه بيان شد مى باشد. چه اينكه پديده هاى آفرينش عبث و بيهوده نيست، ناچار بمنظورى خلق شده كه اگر در همان منظور و مقصد صرف شود در موردش بوده و حق آن نعمت كه حقيقت سپاسگزارى است بعمل آمده و اگر در آن مورد صرف نشد؟ خارج از حدود نظاماتى است كه مدبر حكيم قرار داده وناسپاسى خواهد بود. گفتيم تعبيرى كه از علماى اخلاق و حكمت عملى رسيده نارسا است زيرا همه مى توانند ادعا نمايند كه بشر به خلقت و طبيعت خود آنچه كه براى استفاده و بقاء شخص آفريده شده آگاه است و مثلا ميداند كه بايد مأكولات را بمصرف خوراك رسانيد و يا در بقاء نوع از غريزه ى جنسى استفاده كرد و در اين صورت احتياجى بمكتب وحى نيست. اما آنچه كه ناگفته مانده اين است: ديد عقل بشرى در طرز استفاده از نعمت ها و خصوصيت و حدود آن و نسبت آنها باتمام وجود آدمى اعم از روح و بدن و يا بملاحظه ى اين جهان گذران و ديدن مصالح آن تا آخرين سيربشر، باديد انبياء كه به تمام جوانب استفاده و بكار بردن اين نعمت ها با تأييد الهى احاطه دارند، تفاوت بسيار دارد و همين معنا اجمالا از آيه شريفه استفاده ميشود: «عسى ان تحبوا شيئا وهو شرلكم و عسى أن تكرهوا شيئأ و هو خيرلكم إن الله يعلم وأنتم لاتعلمون [ بقره آيه 216.] » چه بسا چيزى مورد علاقه و محبت شما است اما در واقع به مصلحت شما نبوده و عاقبت بدى داشته باشد، و چه بسا چيزى را دشوار و ناخوشايند ميداريد ولى آن بخير و سعادت شما است، خداوند متعال بى شبهه (بامورى) داناست كه شما آنها را نميدانيد. و هرگز چنان ديدى كه بتمام جوانب بشر احاطه داشته باشد بجز براى انبياء و اوصياء بر حق آنان ميسر نخواهد شد.

آن نظرهائى كه آن افسرده نيست++ جزر ونده جز درنده پرده نيست آنچه در صد سال خواهد آمدن++ اين زمان بيند بچشم خويشتن [ يعنى چنين، ديدى از راه استنباط نيست و فقط از الهام و وحى است.] چون كه سدى پيش وسدى پس نماند++ شد گذاره چشم و لوح غيب خواند چون نظر پس كرد تا بدو وجود++ آخر و آغاز هستى رو نمود!

بحث املاك [ جمع ملك، و اشار به آيه: علم آدم الأسماء كلها.] زمين با كبريا++ در خليفه كردن باباى ما



  • چون نظر در پيش افكند او بديد چون نظر در پيش افكند او بديد


  • آنچه خواهد برد تا محشر پديد آنچه خواهد برد تا محشر پديد




  • پس ز پس مى بيند او تا اصل اصل پس ز پس مى بيند او تا اصل اصل


  • پيش مى بيند عيان تا روز فصل پيش مى بيند عيان تا روز فصل




  • نيست آن ينظر بنورالله، گزاف نيست آن ينظر بنورالله، گزاف


  • نور ربانى بود گردون شكاف نور ربانى بود گردون شكاف


عقل بشر را ميتوان به اساس ساختمانى تشبيه نمود كه ساختمان بدون اساس قرارى ندارد و هم اساس بدون ساختمان عرصه اى بيش نبوده و فائده اى بر او مترتب نيست. و نيز ميتوان عقل را بچشم تشبيه نمود و مكتب وحى و نبوت را بشعاع نور و هرگز چشم را بدون تابش و شعاع از خارج، قدرت بينائى نيست. چنانكه نور بدون چشم ثمره اى ندارد، زيرا چشم نابينا از خورشيد جز گرمى احساس نمى كند و شايد بهمين جهت در آيه شريفه فرمود «قد جائكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من أتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات إلى النور بإذنه [ مائده /15.] از طرف خداوند متعال نور و كتاب آشكار كننده اى آمد كه خدا بوسيله ى آن افرادى كه در پى رضايت او بوده اند هدايت خواهد فرمود و آنان را از ظلمات درآورده و به نور، هدايت خواهد كرد- در قرآن كريم عقل بمانند چراغ و مكتب وحى مانند روغنى كه روشنائى ده است تشبيه شده تا روغن چراغ نباشد چراغ روشن نمى گردد و بهمين معنا اشاره است «مثل نوره كمشكوة فيها مصباح» تا آنجا كه ميفرمايد: «نور على نور»، و نيز ميتوان مكتب وحى را عقل منفصل و عقل را شرع متصل دانست كه هر دو در تكميل يكديگر ميباشند و چه بسا در مواردى اتحاد دارند و چون نور وحى عقل خارجى است خداى متعال كافرانرا بى عقل معرفى فرموده است: «صم بكم عمى فهم لا يعقلون» و يا اينكه در كمال عقل ظاهرى هستند ولى قرآن آنانرا سفيه ناميده: «ألا إنهم هم السفهاء ولكن لايعلمون»:

بنابراين، عقل آدمى بى مدد وحى از درك مصالح و مضار خرد عاجز است. فقط فائده ايكه بر عقل بشرى مترتب است عبارت از درك جهات كلى در مصرف رساندن نعمتها و بكار بردن آنها ميباشد. اما جزئيات را كه عمده ى كار است، جز بنور وحى نمى توان فهميد، عقل درك ميكند كه بايد در همه چيز واقع و حق آنرا پذيرفت. مثلا راست گوئى خوب است و اجراى عدالت نيكوست و پاكدامنى و عفت خوب است اما جزئيات آنرا چگونه مى تواند دريابد!؟ پاسخ اين مسئله در مكتب وحى است كه كليات و جزئيات را بتعليم الهى درمى يابد مثلا چگونه بايد به خدا و رسول (ص) و ائمه (ع) و چگونگى برزخ و آخرت اعتقاد پيدا كرد و جزئيات عدل در خوردن و آشاميدن چيست؟ عقل، از پيش خود نمى تواند بفهمد آنچه را كه منع شده از مأكولات و مشروبات براى انسان در مسيرش بسوى خدا ضرر دارد و يا با روح و جسم وى سازگار نيست مثلا گوشت خوك و شراب حرام است و زيان دارد و يا در ماه رمضان از خوردن و آشاميدن بايد خود دارى كرد. و يا ازدواج با خواهر و مادر و عمه و خاله ممنوع است و زيان دارد و يا جمع ميان دو خواهر داراى مفسده است و هم بسترى در حالت عادت زنانگى خوب نيست وو... پس مكتب وحى است كه جزئيات شكر را با در دست داشتن ديد بسيار برتر از ديد افراد نخبه معين مينمايد.




  • پيش پيغمبر جهان پر عشق وداد
    پست و بالا پيش چشمش تيزرو
    از كلوخ و سنگ او نكته شن و با عوام



  • پيش چشمم ديگران مرده و جماد!!
    از كلوخ و سنگ او نكته شن و با عوام
    از كلوخ و سنگ او نكته شن و با عوام



اين جمله [ يعنى همه كلوخ و سنگ و جمادات.]




  • پست و مرده ى
    گورها يكسان به پيش چشم ما
    عقل رنجور آردش سوى طبيب
    ليك نبود دردوا عقلش مصيب



  • زين عجب تر من نديدم پرده ى!!
    روضه و حفره به پيش انبياء
    ليك نبود دردوا عقلش مصيب
    ليك نبود دردوا عقلش مصيب



عقل انسانى بخوبى درك مى كند كه فهم و ادراك دانش خوب است اما از درك اينكه اين فهم و علم را در چه راهى بمصرف رساند عاجز است، زيرا همواره در بشر عاطفه ى برترى جوئى حاكم است و همين عاطفه در پيش عقل و درك انسان پرده كشيده و فرمان مى دهد. آنچه مايه ى شهوت و افزونى بر همگان است آنرا بياموز، اما مكتب وحى ميگويد: «قل أنظروا ماذا في السموات والأرض» و يا «سنريهم آياتنا في الآفاق و...» بگو در آسمانها و زمين با دقت نگاه كنند تا چه مى بينند!؟ ما نشانه هاى قدرت و علم خود را در آفاق و در وجود خودشان نشان خواهيم داد تا دريابند كه خدا حقيقت ابدى است...

در كافى از امام موسى بن جعفر از جد بزرگوارش روايت كرده: كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ديدند كه در مسجد اطراف كسى را گرفته اند، پرسيدند اين كيست؟ گفته شد: اين علامه و دانشمند بسيار بزرگى است! فرمودند چرا او را دانشمند بزرگ ميدانيد. جواب دادند چون داناترين مردم به نسب ها و وقايع و تاريخ جاهليت عربى و شعراى جاهلى است. فرمودند اين علمى است كه بحال كسى دانستن آن نفعى و ندانستن آن ضررى نمى رساند. بعد فرمود: بايد فكر و هوش را در اين سه قسمت صرف نمود: 1- آيات محكم الهى كه سعادت دين و دنيا در آنست، يعنى فهميدن و دانستن قرآن منفعت دارد و جهلش زيانى بزرگ است. 2- واجباتى كه دانستن آنها موجب سعادت زندگى است، حال آن واجب وظائفى است در مقابل پروردگار و يا در مقابل اجتماع و بستگان و همنوعان. 3- سنت ها و قوانين اجتماعى درآئين مملكت دارى كه از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و اوصياى معصومين عليه السلام بيادگار مانده است. اما غير از اينها ديگر مهم نيست. خلاصه، شكر نعمت فهم و حافظه و مواهب معنوى در بكار بردن و آموختن چنين علومى است كه در روايت شريفه ياد شده ميباشد و نيز نعمتهاى ديگر از اعضاء و جوارح و صرف آنها در چه مواردى؟ مكتب وحى كه عين عدل است (از ديدگاه وافق نبوت نه از ديدگاه محدود بشر) جزئيات موارد استعمال و بمصرف رساندن آنرا بيان كرده و مسلم است هركس كه توفيق عمل بآن ترتيب را يافت نعمتها را در مورد خود بمصرف رسانده و سپاسگزار آن نعمتها ميشود. پس شكر نعمتهايى كه خداى متعال بآن فرمان صادر كرده و زيادتى آنرا وعده حتمى داده: در صرف آنهاست به ترتيبى كه مكتب وحى دستور داده و همان موجب مزيد نعمت و بدست آوردن آن جزئيات بشر حى كه گذشت در غير مكتب وحى ممكن نيست، و چنانچه بآن ترتيب عملى نشد موجب كفران و بلاهاى اجتماعى است همان طوريكه خداوند در قرآن تهديد مى فرمايد: «ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون [ نمل /112.]» خداى متعال براى پندگيرى، اهل يك آبادى را به عنوان مثل ميآورد كه در كمال آرامش و سكونت خاطر باروزى فراوان كه از همه سو بآنها ميرسيد در زندگى خوشى بسر ميبردند و سپس نعمتهاى الهى را كفران نمودند (و آنرا در مواردى كه مطابق دستورات الهى نبود بمصرف رساندند) خدا هم در نتيجه ى گناهان و كفران بر آن آبادى پوششى از گرسنگى و هراس چشانيد پس يگانه راه سپاسگزارى نعمت ها پيروى از مكتب وحى، و تيره روزى و بدبختى در سركشى از آن است، و پيروى از مكتب وحى است كه موجبات دلخوشى افراد جامعه را فراهم ميآورد و سركشيها است كه انگيزه ى بدبختى ها ميباشد.

يك نمونه از هزاران بدبختى كه همه آگاهند، امروز آمريكا كه يكى از قدرتهاى عظيم جهانى است و مهد تمدن و محيط دانش و آزادى است اما واقعا با وجود اين همه تمدن عظيم و پيشرفت صنايع، ميتوان گفت در سعادت بسر مى برد؟ و يا اينكه در نتيجه غرق شدن در ماديات و پشت سر انداختن تعليمات مكتب وحى و غوطه ور شدن در ناآرامى شب و روز در دلهره و اضطراب است!؟.

دانشمند معروف ديل كارنگى ميگويد: «در آمريكا بطور متوسط هر سى و پنج دقيقه يك نفر انتحار ميكند و هر دو دقيقه يك نفر ديوانه ميشود، و اگر مردم دنبال آن آرامشى كه در مذهب و دعاهاى مذهبى پنهان است ميرفتند بيشتر اين خودكشى ها و ديوانگى ها منتفى ميشد» [ كتاب: «چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور كنيم» ترجمه امامى.] اينك جاى سئوال است آمريكا از نظر تمدن كمبودى ندارد. پس چرا آن تمدن عظيم نتوانسته آرامش خاطرها را كه معيار سعادت است فراهم نمايد؟ و چرا در آن مهد تمدن ديوانگى و انتحار شيوع دارد؟ و چرا قبل از آشنائى با محيطهاى استعمارگر غرب در كشورهاى اسلامى كسى از افراد مسلمان بياد نداشت و اگر چه در بحرانى ترين شرايط واقع ميشد كه دست بخودكشى بزند؟ مگر بسيار بندرت؟. پس بالعيان روشن شد كه براى بدست آوردن سعادت و خوشبختى نسبى كه در اين جهان ميسر است پناه بردن به خدا است از زندگى سرتاسر رنج و دلهره كه از آن در دعاها ياد شده است: «اللهم لاتجعل عيشي كدا كدا» [ دعا مكارم الأخلاق صحيفه سجاديه (ع).] بارالها! زندگى مرا همراه با رنج و مشقت قرار مده و زندگى واقعى توأم با استراحت و لذت باشد جز در تبعيت از ايمان و وحى نيست و چنانچه جامعه ى بشريت رابطه خود را با مكتب عيبى و آسمانى و اسلام و قرآن و خاندان نبوت و اهل بيت عصمت و طهارت «ع» استوار ندارد نابودى و زوال حتمى است. در قرآن كريم مى فرمايد: «ففروا إلى الله إني لكم منه نذير مبين» [ ذاريات /50.] از خطرها و حوادث سهمگين بسوى خدا فرار كنيد.
مولاى متقيان عليه السلام ميفرمايد: «ولو أن الناس حين تنزل بهم

/ 45