توضيح مفردات - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توضيح مفردات

تأويل: از ماده اول بمعناى برگشت.

خمن: از ماده ضمن، داخل، درون ابتدع: اختراع و ايجاد بدون مثال و نقشه قبلى.

احتذاء: پيروى كردن ذرأها: از ماده ذرء، آفريدن تكوين بهستى درآوردن.

تصوير: صورت دادن بمواد، در قرآن كريم آمده: «هو الذي يصوركم في الأرحام كيف يشاء» [ آل عمران /6.] : او آنچنان (خدائى) است كه صورت ميدهد شما را در رحمها بنحويكه مشيت او مى خواهد.

در اين آيه صورت دادن يعنى تغيير دادن ماده ى صورت دار به صورت ديگر ومراد از صورت در اينجا صورت در اصطلاح فلسفه نيست چه اينكه آنان صورت را در برابر ماده بكار ميبرند.

حكمت: هر كارى كه داراى هدف عقلى باشد آنرا حكمت ميگويند مثلا در صحيفه ى مباركه امام سجاد (ع) آمده: «فجعل لهم الليل ليسكنوا فيه من حركات التعب و تهضات النصب- پس خدا شب را براى اصلاح كار بشر قرار داد تا در آن از فعاليتهاى، رنج آميز آرام بگيرد». آرام گرفتن و تجديد قوا از حكمت هاى آفرينش شب است و بدينسان در همه ى موجودات حكمتى است هر چند كه از نظر سطحى پنهان باشد ،



  • وجود پشه دارد حكمت اى خام وجود پشه دارد حكمت اى خام


  • كه نبود در وجود تير و بهرام كه نبود در وجود تير و بهرام


خلاصه: حكمت در برابر كار بيهوده و گزاف است كه فاقد مقصد صحيح عقلى باشد و در قرآن كريم از آن به «عبث» تعبير شده است مانند «أفحسبتم انما خلقناكم عبثا وانكم إلينا لا ترجعون [ مؤمنون /115.] آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده (فاقد هدف) آفريديم و شما بسوى ما برنخواهيد گشت!؟» تعبد: خضوع وتذلل، در لغت آمده «طريق معبد» راه وجاده هموار شده. چون راهى كه هموار است مانند آنستكه در برابر خواست پوينده راه خاضع و سربزير است.

اعزاز: گرامى وارجمند داشتن.

زيادة: با ذال نقطه دار، راندن و طرد كردن، زيادة و ذود (بفتح ذال) هر دو مصدر آنست اين لغت در قرآن كريم نيز آمده: «و وجد من دونهم امرأتان تذودان [ قصص /22.] يافت (موسى ع) غير از آن گروه دوزن را كه ميراندند (گوسفندان خود را)» حياشة: بكسر حاء. ابن اثير در كتاب نهاية اللغة آورده: حشت عليه الصيد وأحشته اذا نفرته نحوه وسقته إليه، اگر شكارى را بطرف كسى برانند مى گويند حشت عليه الصيد من شكار را بسوى او راندم و لازم به توضيح است كه (راندن حيوان وحشى بسوى كسى) راندن ساده و معمولى نيست بلكه راندن با حيله و تدبير است كه حيوان به نقطه ى معين بر خلاف طبع و ميل خود حركت كند.

بحث ادبى

1 سر تعبير حاجت بانكره در عبارت (من غير حاجة) براى افاده ى معنى عموم است و منطبق با قاعده ى ادبى «نكره در سياق نفى افاده ى عموم ميكند» ميباشد. در حاليكه ممكن بود با عباراتى چون (من الحاجة) بيان شود يا (من دون حاجته)، اين تعبير يعنى: من غير حاجة منه، هرگونه نياز و احتياجى را كه بتصور درآيد از ذات ربوبى نفى ميكند و بلكه بالاتر از آن با آوردن لفظ «من» تاكيد بيشترى بر تاكيد معناى عموم اضافه ميشود، چنانكه مى بينيم همين تأكيد با اضافه شدن لفظ من در آيه ى شريفه افاده شده است «وماهم بحاملين من خظاياهم من شي ء،» [ عنكبوت /12.] گمراه كنندگان، خطا و لغزش گمراه شدگان را بگردن نخواهند گرفت حتى هيچ چيز را با اضافه شدن لفظ من در «من شي ء» براى كمال فراگيرى و استغراق نفى است هر چند خود لفظ شي ء نكره است و خود به تنهائى افاده ى عموم ميكند ولى با اضافه شدن لفظ من شمول و فراگيرى مضاعف ميشود چه اينكه اگر عبارت بدين نحو بود «وماهم بحاملين من خطاياهم شيئا» گرچه افاده عموم ميكرد ولى فاقد معناى تاكيد بيشتر ميشد.

لفظ غير، در همين عبارت (من غير حاجة منه) بمعناى «لا» آورده شده مانند آيه شريفه «فمن أضطر في مخمصة غير متجانف لاثم» هركس ناچار (بخوردن ميته) شد در حالى كه از ضرورت تجاوز نكند... [ مائده /3.] 2- نكته در تعبير به «حياشة» چنانكه گفته شد، حياشه در لغت بمعنى راندن حيوان وحشى بسوى نقطه ى معين ميباشد چون طبع آدمى كه هنوز ايمان در او استوار نگرديده با تكليف الهى سازگار نيست، انجام هر تكليفى بر چنين طبعى سنگين و ملالت آفرين است پس طبع آدمى بمانند شكارى است كه بايد آنرا با تدبير و لطايف الحيل، كه اين تدبير فقط از مكتب انبياء (ع) ساخته است، بهدف انسانى نزديك نمود.

3- عطف جملات «الا تثبيتا لحكمته وتنبيها على طاعته...» با حرف (واو) ولى جمله «جعل الثواب» با حرف (ثم) براى افاده ى معناى تأخير است، چه اينكه و او در لغت عرب براى مجرد عطف است ولى ثم عطف باتراخى است، يعنى ثم در لغت عرب در مهلت و فاصله ى زمانى بكار برده ميشود و در فارسى معادل سپس ميباشد. جمله ى «ثم جعل الثواب على طاعته» كه با ثم عطف شده مفيد تراخى و عطف با تأخير است و در عين حال اشاره به يك نكته ظريفى است.

توضيح آنكه: خضوع و تعبد و تسليم انسان در برابر پيشگاه حق متعال از دو راه حاصل ميشود نخست از طريق شناخت و درك عظمت آفرينش و هم بستگى اجزاء جهان است كه چنين دريافت و شناختى انسان را در مقابل عظمت خلقت به خضوع و تسليم واميدارد ديگر از طريق صرف تهديد به عذاب و اميدوارى به ثواب حاصل ميشود و پر واضح است فرق بسيارى است بين اين دو گونه تعبد و تسليم از اين رو يادگار نبوت «ع» با عطف به ثم مثل اينكه مى فرمايد غرض از آفرينش اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود آگاه نمودن صاحبدلان به تعبد و تسليم از راه محبت و شوق كه مولود شناخت انسان بدون ترس از تهديد و با مشاهده ى عجائب و نشانه هاى قدرت در همه ى اجزاى جهان حاصل ميشود بمقام تعبد و تسليم برآيد چنانكه در شرح «تنبيها على طاعته» خواهد آمد. بين اين مرتبه از درك و عبادت و آن مرتبه ى ديگر كه با تهديد و ترس حاصل ميشود فاصله بسيار زياد است هرچند اين نيز در حد خود تعبد و مطلوب است. اما عبادت از راه محبت منزلت ديگرى دارد.

نظير اين عطف به ثم را در آيه شريفه مى يابيم «الحمدلله الذى خلق السموات والأرض وجعل الظلمات والنور ثم الدين كفروا بربهم يعدلون- ستايش از آن خدائى است كه آسمانها و زمين را آفريد و تاريكيها و نور را ايجاد كرد-» در اين آيه شريفه اعتقاد كافران را كه براى خدا شريك قرار ميدهند با حرف «ثم» فرمود تا فاصله ى بين دو تفكر را ارائه دهد با اينكه خلقت آسمانها و زمين با شگرفيها و عظمتهائى كه در بردارد اين معنا را ثابت ميكند كه قدرت بى همتائى آنرا قلم زده است. در مقابل انديشه ى كفر كه همواره در قبال قدرت آفريدگار قدرت ديگرى را هم قرار ميدهند. همانطور كه ملاحظه ميفرمائيد فاصله ى بين اين دو طرز تفكر زياد است.

زمخشرى هم در كشاف در تفسير اين آيه به اين نكته اشاره ميكند و از خود سؤال ميكند: «ما معنى ثم؟» عطف به ثم در اين آيه چه نكته اى را مى خواهد بيان كند؟ بعد جواب ميدهد: «استبعاد أن يعدلوا به بعد وضوح آيات قدرته» يعنى با عطف به ثم خداى متعال استبعاد ميدارد كه پس از آشكار شدن نشانيهاى قدرتش كسى را همتاى او قرار دهند!؟ خلاصه: شريكة القرآن در عطف جمله ى «جعل الثواب على طاعته» باثم قصد دارد اين مطلب را برساند كه هر صاحب عقل و درك با مشاهده ى شگفتى هاى جهان آفرينش و نشانه هاى قدرت در آفاق و انفس بايد خود با ميل و رغبت تسليم ذات ربوبى گردد و دعوت أنبياء را با جان و دل بپذيرد و در نتيجه به بهشت جاودانى كشانده شود و از عذاب خلاصى يابد. اين منزلت كجا و كشيده شدن با وعده ى مزد به ثواب و تهديد به عذاب در صورت نافرمانى كجا؟ در روايت آمده: «إن قوما عبدوا الله رغبة تلك عبادة التجار وان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد وان قوما عبدوا الله لانهم وجدوه أهلأ فتلك عبادة الأحرار- همانا گروهى خدا را براى درك ثواب و مزد، عبادت ميكنند، اين عبادت سوداگران است و گروهى او را از ترس دوزخ مى پرستند و آن عبادت بردگان است و گروهى خدا را چون شايسته عبادت يافتند عبادت ميكنند اين عبادت آزادگان است». (نهج البلاغه)

توحيد و يكتاپرستى قبل از شرك

پيش از اينكه در خود جمله هاى خطبه شريفه بحث كنيم ناگزير بعنوان مقدمه چند بحثى را كه در فهم كلام مؤثر است مى آوريم.

آدمى با اشتراك و شباهتى كه از نظر غرائز و احتياجات مادى با حيوان دارد، از جهات ديگر با آن فرق دارد. آدمى در فطرت خويش قانون علت و معلول و اينكه هر (پديده اى را علتى بايد) درمى يابد كه همان فكر و تعقل و انديشه است. و اين موهبتى است بالاتر از غريزه، زيرا حتى در زندگى جمعى بالاتر از عدالت اجتماعى نيست مى بينيم كه همان معنى، در مملكت تاريك مورچگان و در كندوى زنبوران عسل بگونه ى بهترى برقرار است، اما در جامعه بشرى صورت پذير نيست. پس فكر و انديشه و استدلال و سپس اختيار يگانه عامل امتياز آدمى است. مى بينيم كودك از پدر و مادر خود نسبت باشياء و اوضاع محيط خود علت خواسته و او را سئوال پيچ مى كند و همين غريزه علت خواهى و استدلال و نتيجه گيرى است كه آدمى را به ترقيات همه جانبه و خيره كننده در زندگى مادى و پيشرفتهاى چشم گير در فنون دانش و صنعت نائل ساخته و چنانكه ياد شد اين فطرت از رفتار و طبيعت هيچ حيوانى مشهود نيست. انسان بر پايه و اساس اين غريزه چشم كه باين جهان پهناور گشود از خود سؤال ميكند حالا اين همه پديده هاى بيشمار در اين جهان محكوم بقاعده خلل ناپذير (هر پديده اى را علتى بايد) است. اين فطرت، انگيزه ى از خودپرسى است كه آيا اين جهان را نيز خدائى است؟ چه اينكه هرگز نظم و ترتيب و حكمت از بى نظمى و اهمال و بى حكمتى نتيجه نمى شود پس بناچار جهان را آفريدگارى است از طرفى هم در باطن خود بشدت احساس ناآرامى مينمايد زيرا بشر طالب سعادت و كمال است و آنچه را كه سازنده و سازگار با كمال اوست خواستار است اما اين سعادت و كمال دو چهره ى متمايز دارد، زيرا خوشبختى وى از ديدگاه انسان عقيده مند بمبدء هستى كه جهان را مخلوق آفريدگار دانا و قاهر و توانا ميداند. عبارت از تسليم در برابر عظمت و كبريائى او و تطبيق برنامه زندگى بر طبق خواسته ى اوست و اين كاملا جدا از خوشبختى و سعادتى است كه جهان را جز پديده ى مادى نميداند كه نه آغازى دارد و نه انجامى و هدفى از اين موجودات نيست و بهره همين چند روزه زندگى و سرانجام مرگ است.

كسى كه از اين زاويه بجهان مينگرد جز خستگى و تكرار نمى بيند و اين همان فلسفه ى خيام است كه: مى بريزدم را غنيمت دان و آنگاه عصيان و آشفتگى در برابر زندگى، سپس فرياد و سرانجام انتحار حاصل اين منطق است. اگر آدمى توانست بايد غرائز خود را بحد كامل اشباع نمايد و در تهيه و دسترسى بانچه كه در قدرت دارد كوتاهى ننمايد اگر چه آباديها ويران ومليونها نفوس دستخوش نيستى و تلف گردد. پس خوشبختى از ديدگاه دو عقيده كاملا متفاوت است و بايد تكليف را روشن نمايد. و حتما مسئله اينكه جهان را خدائى است و يا اينكه جز ماده و تطوراتش چيزى نيست؟ روشن گردد. و لى فطرت سالم از ديدن اين همه شگفتى ها و اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود و نظم و ترتيب دهشت انگيز نمى تواند حكم بكند كه حكمت و نظم از بى حكمتى و تصادف صورت گرفته و يقين ميكند در ماوراء اين پرده ى محسوس دست قدرت چيره ايست كه گردونه ى جهان را با حكمت و تدبير ميگرداند و هم اوست كه همه پديده ها را بقدرت خويش آفريده و نظام دهشت انگيز جهان آفرينش را بر طبق اراده ى خويش در سير نهائى بحركت آورده و همه ى موجودات را به كمال وجود و غايت خلقت هدايت فرموده و بالاخره او سرسلسله خلقت و هم او سرانجام است. هوالأول والآخر.

/ 45