عقيده در اسلام سازنده است
اسلام از معرفت و شناخت آنرا مى ستايد كه آميخته با احساس باشد چون تنها معرفت و ادراك در ما احساسى نمى آورد. فى المثل كسى در خانه منتظر آمدن كسى است و اطمينان دارد كه برحسب وعده خواهد آمد. دراين علم و اطمينان سه گونه ادراك ممكن است باشد: 1- ادراك خالى و مجرد و آن وقتى است كه شخص وارد فقط يك آشنائى است برحسب معمول ضوابط اجتماعى بايد از آن وارد پذيرائى كرد اما اين پذيرائى از راه علاقه نيست. 2- ادراك اينكه اين شخص وارد مورد علاقه طبيعى و يا عقلى وى ميباشد مثلا دوستى است كه كاملا رفاقت و صميميت دارد و يا مرد وارسته و بزرگوارى است. در اينجا ادراك احساس آفرين و مقرون به احساس لذت و سرور ديگر است. 3- ادراك دارد اما شخص وارد مورد علاقه اش نيست بلكه نفرت هم دارد اما چاره جز از ملاقات نيست.چنانكه شاعر باين ضرورت اجتماعى اشاره مى كند:و رب يد قبلتها لضرورة و رب يد قبلتها لضرورة و كان مناي قطعها لو أمكن و كان مناي قطعها لو أمكن
اسلام چند بعدى است
اسلام و كتاب آسمانى در شناخت و معرفت همه نيروهاى ظاهرى و باطنى آدمى را براى سازندگى انسان كه داراى چند بعد جدا نشدنى از هم است بسيج نموده است. يعنى هرگز بآن قناعت ننموده كه مثلا فكرى- هرچند عالى باشد- در گوشه ى تاريك نفس آدمى ساكت و بى فعاليت بماند بلكه وقتى از تفكر و تأمل تقدير مينمايد در صورتى است كه توأم با اثرهاى فردى و سرانجام با فعاليت هاى اجتماعى و همه جانبه باشد. بلكه فكر در عين نهانى بودن خويش بشگفتيها و زيبائى هائى از جهان آفرينش دست مييابد و هم بايد نيروهاى ديگر را هم بفعاليت وادار نمايد كه همه ى آن نيروها باطنى و فعاليت هاى ظاهرى در خدمت سازندگى خود آدمى و جامعه بشريت بكار بيفتد وگرنه اصلا براى آن فكر و نيروى يك بعدى اگرچه بسطح يك معرفت عالى پرواز نمايد، ارزشى قائل نيست. حال بيك انديشه ى عملى از نقطه نظر فيلسوف و هم از زاويه ديد يك شاعر نگاه ميكنيم تا ديدگاه قرآن كاملا روشن شود.يكى از افكار بسيار عالى و ارزشمند آنست كه اصلا حركت عبث و گزاف و بيهوده در آفرينش نيست، و همه براى هدفى است. حكيم سبزوارى در منظومه خود مى فرمايد:وكل شي ء غاية مستتبع وكل شي ء غاية مستتبع حتى فواعل هي الطبائع حتى فواعل هي الطبائع
والقسر لايكون دائما كسماء والقسر لايكون دائما كسماء لم يك بالاكثر فلينحسما لم يك بالاكثر فلينحسما
إذ مقتضى الحكمة والعناية إذ مقتضى الحكمة والعناية ايصال كل ممكن لغاية ايصال كل ممكن لغاية
خراميدن لاجوردى سپهر خراميدن لاجوردى سپهر همى گرد برگشتن ماه و مهر همى گرد برگشتن ماه و مهر
مپندار كز بهر بازيگرى است مپندار كز بهر بازيگرى است سراپرده ى اين چنين سرسريست سراپرده ى اين چنين سرسريست
در اين رشته يك ذره بيكار نيست در اين رشته يك ذره بيكار نيست سر رشته بر ما پديدار نيست سر رشته بر ما پديدار نيست
نه زين رشته سر ميتوان تافتن نه زين رشته سر ميتوان تافتن نه سررشته را ميتوان يافتن نه سررشته را ميتوان يافتن