طاغوت چيست - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به چند اصل در باطن و ضمير خود معتقد باشد و يقين نمايد و آنها را بعنوان اساس دين از راه دليل مناسب حال خود اعتقاد داشته و با عمل، آن اعتقادات را قوى و مستحكم سازد. پس سعادت آدمى موقوف است كه كردارش درست باشد و آنهم موقوف است باصلاح فكر.

با مختصر نظر در آيات قرآن كريم كافى است كه تصديق كنيم اساس و زيربناى همه اعتقادات توحيد و بيزارى و تبرك از شرك است. و در اين اساس بآن اكتفا نشده كه خدائى واحد براى جهان آفرينش است وبس. بلكه توحيد قرآن و اسلام مركب از دو قسمت نفى و اثبات است و هر دو ركن اعتقادات قرآن و اسلام ميباشد و شايد چون باين حقيقت باين زوديها نمى توان رسيد فرمود: «وما يؤمن أكثرهم بالله إلا وهم مشركون» [ يوسف /106.] ايمان اكثريت آميخته بيك قسم از شرك است.

اجمالا دعوت انبياء و همه ى سفيران وحى را اعلام مينمايد: «ولقد بعثنا في كل أمة رسولا أن اعبدوا الله وأجتنبوا الطاغوت» [ نمل: /36.] ما در هر امت و اجتماعى كه از بشر تشكيل شده (در زمانهاى گذشته) پيامبرانى برانگيختيم كه پرستش خدا را بكنيد و از طاغوت اجتناب نمائيد. در اين آيه مى بينيم اساس برنامه و زيربناى دعوت انبياء عليهم السلام فقط پرستش ذات يگانه نيست بلكه مركب از پرستش خدا و اجتناب از طاغوت است. و نيز در آيه شريفه مى فرمايد: «لا إكراه في الدين. قد تبين الرشد من الغى» [ بقره /256.] در دين اكراهى نيست صحبت از اعتقاد و درك از راه معرفت و انديشه است. رشد و گمراهى روشن شد، معلوم است كه نتيجه ى رشد سعادت و اتمام حجت و دليل با كمال روشنى و وضوح بيان شد كه در نتيجه رشد سعادت و ضلالت گمراهى است.

عالم ماديات وسيله ى ارتقاء و صعود و نسبت بجايگاه وسيع و امن جهان معنى، حكم چاه تاريكى را دارد كه آدمى خود را بايد از آنجا خلاصى دهد و بشر گرفتار هزار تنگى و تاريكى و اختلافات پيچيده بهزار ناملايمات بايد از آنجا بيرون آمده و بايوان رفيع ذوالعرش المجيد قدم بگذارد و راه نردبان برآمدن از آن عبارت است از «فمن يكفر بالطلاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الؤثقى» [ بقره /256.] هركس كه در مرحله ى اول طاغوت را انكار كرد در مرحله ى دوم ايمان بذات جامع يكتا آورده در اين صورت بريسمان محكمتر دست زده ديگر نجات قطعى است زيرا هرگز اين ريسمان پاره شدنى نيست. و چون در اين آيه شريفه راه چاره ى را بيان ميكند و مى فرمايد فقط راه نجات ايمان مركب است يعنى:- كفر به طاغوت و ايمان بالله است بمنزله شرط است و در جاى خود ثابت شده كه مفهوم شرط حجت و دليل است. باين معنا اگر يكى از دو ركن اساسى كفر بطاغوت و يا ايمان بالله بهم بخورد راه نجات و خلاصى نيست.

طاغوت چيست

خود قرآن معناى طاغوت را معين فرموده زيرا آن را در مقابل ايمان بخود قرار داده. كسى كه در مقابل خدا قرار گرفت خود روشنگر اين است كه بسيار از حد خود فراتر رفته است، در قران ميفرمايد: «إنا لما طغى الماء» [ حاقه /11.] وقتى كه آب طغيان و از مرزهاى خود قدم فراتر نهاد. و معلوم است همان آب كه مى فرمايد: «انزلنا من السماء ماء مبركا» [ ق /9.] به خير و بركت توصيف شده در اثر فراگذاشتن قدم از مرز خود تبديل بيك عامل مخرب و ويرانگر ميشود و مراد از ايمان عبارت از اذعان در برابر خدا باين قسم كه خدا را درهمه جهات ولى و متصرف بداند چنانكه اشاره خواهد شد، پس بدينترتيب طاغوت كه در مقابل واقع شده يعنى غير از او را متصرف و ولى دانستن است.

عبرت از گذشتگان

پروردگار متعال براى آن كه ملت قرآن دچار گرفتارى پيروان تورات و انجيل نشوند آنها را سرزنش فرمود: «آلم تر إلى الكين اوتوا نصيبا من الكتاب يؤمنون بالجبت و الطاغوت» [ آل عمران /23.] آيا نمى بينى افرادى كه بهره ى از كتاب بآنها داده شده آنها بجبت و طاغوت گرويدند و آنها را متصرف و ولى امر خود دانستند.

در آيه ى ديگر ميفرمايد: «وجعل منهم القردة والخنازير و عبد الطاغوت» [ مائده /60.] عده اى از آنها را (بنى اسرائيل) بوزينه و خوك و پرستندگان طاغوت قرار داديم. مسلما پيروان انجيل و يا تورات رسمأ بتى را نمى پرستيدند بلكه از نظامى كه در برابر تورات و انجيل قرار داشت و در قانون گذارى و حكمرانى!! شركت مى كردند و از آنان بيزارى نداشتند پرستش كنندگان آنها را طاغوت معرفى مينمايد. و باز در آيه ديگر ميفرمايد: «آلم تر إلى الدين يزعمون أنهم آمنوا بما نزل اليك و يريدون أن يتحاكموا إلى الطلاغوت وقد أمروا أن يكفروا به و يريد الشيطان أن يضلهم ضلالأ بعيدا فلا وربك لا يؤمنون حتى يحكموك فيما شجر بينهم ثم لاتجدوا في انفسهم حرجأ مما قضيت ويسلموا تسليما» [ نساء /60.] آيا نمى بينى اى پيامبر اشخاصى را كه گمان ميكنند بآنچه كه بتو فرستاده شده ايمان آورده اند و قصد دارند طاغوت را دادرس قرار دهند! در حالى كه مأموريت دارند بآن كافر شوند و شيطان مى خواهد آنها را بگمراهى دور گمراه سازد. اما نه به پروردگارت سوگند! ايمان نمى آورند تا ترا دادرس در آنچه كه اختلاف دارند قرار دهند و از فرمان تو احساس نارضايتى ننمايند و در كمال تسليم باشند.

از مجموع اين چند آيه امورى چند روشن ميشود:

1- ايمان به توحيد آنست كه فقط بيگانگى ذات احديت اعتقاد داشته باشيم بلكه ايمان مركب از برانداختن طاغوت و سپس ايمان بخدا بايد داشت.

2- ايمان عبارت از اين است كه ديگرى را متصرف در امور خود و ولى دانستن.

3- طاغوت، هرمتجاوز از حدى است كه در برابر خدا قرار بگيرد اينك مراتب توحيد و نفى طاغوت:

1- توحيد در ذات كه آفريدگارى جز آفريدگار يكتا نيست فردى كه باين مقام درآيد و بگويد من آفريدگارم مانند فرعون و نمرود كه مى گفتند: «أنا ربكم الأعلى» طاغوت است.

2- توحيد در فرمانروائى، باين معنى بعد از آنكه او را ذاتى دانستيم زنده و قيوم، و احاطه كننده بهمه چيز ناچار احاطه علمى او نيز بهمه موجودات برتر ميباشد كه فرموده: «الايعلم من خلق وهو اللطيف الخبير» [ ملك /14.] آيا خدائى كه خلق كرده احاطه بمخلوق خود ندارد؟ و اوست لطيف بسيار آگاه. پس قانون گذارى مثلا در ازدواج و طلاق و معاملات حق مخصوص او ميباشد. لذا در آيه شريفه توبيخ از يهود و مسيحيت نموده كه: «اتخذوا أخبارهم و رهبانهم أربابا من دون الله و ما امروا إلا ليعبدوا إلها واحدا سبحانه و تعالى عما يشركون» [ توبه /31.] آنها دانشمندان خود را در مقابل خدا پروردگار قرار دادند در حالى كه مأمور بودند كه بجز خداى واحد را پرستش نكنند پاك و منزه و متعالى است خدا از آنچه كه شريك قرار ميدهند. در روايت از طريق خاصه و عامه وارد شده چون رهبران دينى يهود و مسيح بنفع خود در برابر توراة و انجيل قانونگذارى نمودند خداى متعال هم آنرا پرستش ناميد. پس بنا بصريح قرآن اگر كسى در برابر حكم خدا قانونگذارى نمايد شرك است و برسميت شناختن آن عبادت طاغوت است.

3- توحيد در تعيين رهبر و پيشوا، زيرا فقط او ميداند كه چه فردى صلاحيت رهبرى دارد و در مورد رهبر تعيين شده فرق نمى كند بلاواسطه مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و يا با واسطه باشد كه از طرف رسول تعيين شود. و روى همين جهت فرستادگان عيسى (ع) را بانطاكيه كه براى تبليغ بود فرستاده ى خود معرفى مينمايد: «إذ أرسلنا إليهم اثنين فكذبوهما فعززنا بثالث فقالوا إنا إليكم مرسلون» [ يس /14.] وقتى كه ما دو نفر بسوى آنها (در انطاكيه) فرستاديم آندو را تكذيب نمودند و نفر سوم را بهمراهى آنان فرستاديم و آن فرستاده شدگان گفتند ما بر شما رسول هستيم.

قرآن كريم براى آنكه پيروان توحيد به حقيقت يكتا پرستى نائل شوند نه اينكه در صورت موحد ولى در باطن مشرك باشند و راه انحطاط را بپيمايند و در نتيجه طغيانگرها بر آنها مسلط شوند و مانند پيروان تورات و انجيل نباشند. سرزنش آنها را در قرآن با فلسفه ى نكوهش و سرزنش چنين بيان ميدارد: «الم تر إلى الدين اوتوا نصيبا من الكتاب يؤمنون بالجبت والطلاغوت» [ آل عمران /23.] آيا نمى بينى آنهائيكه بهره ى اندك از كتاب آسمانى دارند به جبت و طاغوت گرويده اند. يعنى روح و مقصد كتاب آسمانى را درك نكردند كه آن نخست برانداختن نظام طاغوتى سپس توحيد حقيقت يكتا پرستى است. و در آيه ى ديگر نتيجه ى اين انحراف از مكتب توحيد و تحريف آنرا گوشزد مى فرمايد: «قل هل انبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله من لعنه الله و غضب عليه و جعل منهم القردة والخنازير وعبد الطاغوت أولئك شر مكانا و أضل عن سواء السبيل» [ مراد گرفتن پيشه بوزينگان و خوكان است و از دست دادن استقلال و خود كفائى و داشتن خود باختگى در برابر رسم طاغوت. چنانكه مى بينيم ملت مسلمان بكلى سنن الهى را از دست داده و حتى در لباس پوشيدن از طاغوت «پيروى مى كنند، روزى زدودن موى صورت و روز ديگر انبوه ساختن آن. اين است حقيقت بوزينه گرى!! و شهوت گرائى و بى بند بارى.] بگو آيا شما را آگاه كنم كه بدترين پاداش از آن كسى است كه خدا او را لعنت كرده و غضب بر او فرمود و از آنها بوزينگان و خوكان و پرستندگان طاغوت قرار داد. و آنها بدترين منزلت و جايگاه را دارا بوده و از راه وسط به گمراهى مى روند. [ مائده /60.] بى شبهه پيروان تورات هرگز بعنوان خدائى ستمكاران و گردنكشان را پرستش نكردند بلكه چنانكه بيان شد افرادى كه در مقابل نظام الهى و قانون آسمانى قد علم كردند اگر چه در يك جهت بود مانند فرمانروائى بدون اذن خدا و قانونگذارى با تكيه بعقل خويش آنها را برسميت شناختند و آنان را باين منصب قبول كردند و با آنان به پيكار برنخاستند و گرفتار چنين عقوبتى شدند، حق تعالى اين كار را پرستش و عبادت مينامد:

«الم تر إلى الدين يزعمون أنهم آمنوا بما أنزل إليك وما أنزل من قبلك يريدون أن يتحاكموا إلى الطاغوت وقد أمروا أن يكفروا به ويريد الشيطان أن يضلهم ضلالا بعيدا» [ نساء /60.] همان جلب نظرى است كه در آيه سابق كرده و تعجب از پيروان تورات و انجيل نموده كه آيا نگاه نمى كنى بافرادى كه گمان دارند بآنچه بتو فرو فرستاده شده و بآنچه كه پيش از تو فرستاده شده ايمان دارند (اما برخلاف اقتضاى ايمان) ميخواهند بهنگام محاكمه بطاغوت رجوع نمايند و آنها را بر خود حاكم و قاضى قرار دهند، در حالى كه مأموريت دارند از هر جهت آنرا انكار نمايند (و با بى اعتنائى و رجوع نكردن در كارها بآنها آنانرا بكوبند) وهم شيطان ميخواهد آنها را بگمراهى عميق و دور گرفتار سازد.

پس تنها سكوت در برابر نظام طاغوت كافى نيست كه قرآن انتظار پيكار و در افتادن با آن نظام را خواهان است و اگر مبارزه منفى وبرسميت نشناختن اينها ممكن باشد بايد آنرا بحكم قرآن انجام داد. زيرا بحكم «الميسور لايترك بالمعسور» در امرى كه مطلوبيت آن يقينى است اگر مرتبه ى اعلاى آن فراهم نشد بايد تا مقداريكه ممكن است انجام داد. در كتاب «تحف العقول» روايت مفصلى را نقل مى فرمايد و شيخ أعظم انصارى (قده) در كتاب «متاجر» خويش نقل فرموده خلاصه آن روايت اين است: مدار صلاح و نظام همه ى امور معاش را بر اساس حكومت صالح و مايه ى فساد و تباهى از زراعت و تجارت و صنعت و رويدادهاى خطرناك را براساس حكومت فاسد و نظام طاغوتى معرفى مينمايد. و در آن روايت امام صادق عليه السلام بازگو فرموده: «وذلك لأن في ولأية ولاة الجور دروس الحق كله واحياء الباطل كله وهدم المساجد وقتل الأنبياء» براى اينكه در رهبرى زمامداران ستمگر حق و حقيقت بطور كلى مندرس گشته و جرثومه ى باطل زنده ميشود و مساجد منهدم مى گردد و انبياء كشته ميشوند!

برحسب معرفى قرآن كريم انسان گل سرسبد آفرينش و داراى خلقت ممتاز است: «ولقد كرمنا بني آدم، ولقد خلقنا الانسان في أحسن تقويم» [ تين /4.] ما آدمى را عزيز و ارجمند ساختيم و او را در بهترين قوام و هم بستگى روح و بدن آفريديم و از طرفى هم همه چيز را بخاطر او و نيل سعادتش آفريديم، كوهها، درياها و جويبارها، باغها و ذخائرى كه در دل كوههاست و چهار پايان همه و همه به خاطر آدمى آفريده شده پس خلقت انسان ممتاز و داراى اصالت و استقلال است كه بايد ابر و باد مه خورشيد و فلك بخاطر گردآورى مصالح وى بكار باشند تا او خود باتكاء گوهر ارجمندى كه دارد براى مصالح خود زندگى نمايد. و از طرفى هم يگانه جهت امتياز انسان چنانكه گذشت كه مايه استقلال شده بلكه بآن جهت امتياز يافته و حق حكومت بهمه آفريده هايى كه در تحت اختيارش قرار گرفته، دارد، فكر و انديشه و تعقل است. و بعبارت ديگر برحسب محدوديت و مقدمه بودن خلقت غير انسان، آنها مانند كارخانه اى هستند كه بخاطر تأمين مصالح آدمى باقتضاء غريزه و ناخود آگاه بآنها طبايعى داده شده كه بدون اراده كار از آنها صورت ميگيرد. زنبور عسل بخاطر تأمين بهترين غذا برحسب غريزه از نظم و رفاه اجتماعى برخوردارند كه تا حال در تاريخ بشريت سراغ نمى رود و همچنين مورچه زيرا خلقت وى بسيار محدود و خلقت استخدامى است كه بايد همان كار را انجام دهد و نمى تواند چنان نباشد و در تكوين بهمان گمارده شده اما آدمى كه اين همه مخلوقات باستخدام او درآمده اند بايد خودساز و اختياردار و با فكر و انديشه باشد و بكمك انبياء و معرفى قرآن كريم منزلت بسيار والاى خود را بشناسد و اصالت و استقلال خود را دريابد. و از دو جهت: اصالت و استقلال خلقت آدم، و جهت فكر و انديشه وتعقل، نتيجه ميگيريم كه ارزش عمل آدمى نه از راه كميّت و حجم عمل است كه بدون ادراك و شعور و برحسب غريزه از او صادر ميگردد و اين حيوانات و چهار پايان اند كه اعتبار كار آنها به كميت و حجم عمل است زيرا جهت خلقتش آنست كه ناخودآگاه باستثمار بشر درآيد و بهر كميت و حجم انجام داد ارزش بيشتر پيدا ميكند.

مثلا معيار ارزش يك اسب، تيزروى است كه در مدت كم مسافت ممتدى را طى بنمايد و يا الاغ و قاطر خوب ارزش دارد چون يك جهت از منافع آدمى را ناخودآگاه تأمين مينمايد مثلا قدرت حمل بيشتر دارد. پس معيار در ارزش عمل حيوان كميت آنست و اما انسان كه خلقت اصيل و استقلالى دارد و طفيلى نيست ارزش عمل او بهمان و چه امتيازش كه فكر و انديشه و ضمير اوست ميباشد. تا بكجا با اختيار خود فكر و انديشه اش را گسترش بدهد و عقيده مند بشود؟ و هم او اختيار دارد كه بهدف والا وأعلى كه مناسب مقام و منزلتش ميباشد برسد و هم ميتواند بجائى كه مناسب مقامش نيست فروآيد.

لذا پيامبر گرامى اسلام براى اينكه ارزش عمل آدمى را معرفى نمايد كه با حجم نيست و با فكر و انديشه است فرمود: إنما الأعمال بالنيات- در شرح اين روايت مغزدار امام موسى بن جعفر عليه السلام فرمود رسول اكرم صلى الله عليه و آله على عليه السلام را با لشكرى بجنگى فرستاد. بعضى گفتند در اين جنگ خدمتكارى يا چهار پائى مانند شتر يا اسب يا غنيمتى كه بدرد بخورد به چنگ ما خواهد افتاد؟ ماجرا باطلاع آن حضرت رسيد فرمود: إنما الأعمال بالنيات ولكل أمرء مانوى- يعنى فقط ارزش عمل بانديشه بسته شده پاداش و ارجش بسته به نيتى است كه كرده اگر كسى جنگ را براى رضاى حق انجام داد خدا پاداشش را خواهد داد. و اگر مقصد و هدف از جنگ بدست آوردن مال دنياست پاداشش همانست.

بستگى فكر بذات ربوبى

تا اينجا معلوم شد كه ارزش عمل انسان از راه كميت و حجم عمل نيست بلكه با انديشه و تعقل امتياز يافته و بستگى كامل بهدف و نيت او دارد تا عمل به كجا بستگى داشته باشد.

/ 45