چگونه اخلاص تأويل است؟. - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چگونه اخلاص تأويل است؟.

تجسم و شكل گرفتن و حقيقت خارجى پيدا كردن معنى و مفهوم لا إله الا الله آنست كه در تمام مراحل و شئون انسانى فقط ذات متعال تصرف نمايد و غير از ذات او را تصرفى و دخالتى نباشد چه درمرحله ى عقيده كه بستگى باو بالاتر از هر پيوند و بستگى باشد كه همه علاقه ها تحت الشعاع واقع شود اين حقيقت خارجى نفى جز اوست در عقيده در حكومت و فرمانروائى و شكل گرفتن اين حقيقت كه جز او حكومت ننمايد و چه در مرحله خارج از عقيده حاكمى جز از خدا نباشد و چه در مرحله تشريع و قانون گذارى و چه در مرحله تربيتى جز او را دخالتى نباشد و بالاخره همه چيز و تمام شئون بشريت رنگ خداى بگيرد: «صبغة أالله ومن أحسن من الله صبغة» [ بقره: 138.] رنگ خدائى است و كيست بهتر از خدا كه ميتوان رنگ او را پذيرفت.

خلاصه، نداشتن شريك در ألوهيت و وحدت حقه حقيقه ممكن است بستگى بارواح و باطن داشته باشد و شخص بمعناى اينكه خدائى غير از خدا قابل تصور نيست اعتقاد داشته باشد اما در تأويلش و پياده كردن آن در أوضاع خارجى معتقد و عامل نباشد. ولى چون فرض اين است كه جز او الهى نيست و نيز بالذات جز او كمالى در هيچ جهتى از جهات نيست. و هرگز در اسلام باين عقيده ى خشك كه فقط در محور ادراك است اكتفا نشده و لازم است اين مفهوم بهمه ى جهات خارجى شكل داده و كيفيت بخشيده و تصرف نمايد تا تأويل و مصداق خارجيش محقق گردد و گرنه خلوص در خارج مجسم نگرديده است. چنانچه در هر مرحله از مراحل زندگى به غير از او دخالت داده شد مرتبه اى از مراتب شرك مجسم شده و ضد توحيد تحقق يافته چه اينكه جز او و بدون اذن او دخالت داده شده و شركى كه قرآن كريم با آن مبارزه مينمايد نه آنست كه در اصل ذات واجبى شريك قرار داده شود چنانكه تفصيلش گذشت، بلكه بغير اذن و اجازه ى او دخالت داده شود. «ما انزل أالله بها من سلطان» [ يوسف: 40.] حساب خدايانى كه مشركان گرفته بودند در اين زمينه بود كه آنها را وسيله و شفيع بدرگاه قادر متعال از طرف خود بدون اذن پروردگار قرار ميدادند. پس اگر در تعيين حاكم و فرمانروا هم بدون اذن باشد لا إله الآ الله تجسم و تأويل پيدا نمى كند زيرا اخلاص در اين مرحله محقق نشده و بهمين جهت است كه در وقت تشريف فرمائى حضرت رضا (ع) به نيشابور علماء و دانشمندان عصر از وجود مقدسش درخواست حديثى را نمودند آن بزرگوار اجابت فرمود و حديثى از نياكان پاك و گراميش تا ذات مقدس احديت بيان فرمود كه خداى متعال فرمود: كلمة لا إله إلا الله حصني فمن دخل حصني أمن من عذابي- كلمه ى توحيد دژ و قلعه محكم من است هركس كه بآن قلعه داخل شد از عذاب من ايمنى جست. در هنگام بيان اين فرمايش حضرتش مردم و حاضران در خدمتش از حكومت أئمه طاهرين (ع) كه حكومت الهى است بهره مند نبودند و همه ى حاضران از فرمايش آن حضرت خوشحال شدند كه سند تأمين از عذاب الهى را دريافتند پس رو بمردم كرده و فرمود: بشروطها و أنأ من شروطها- يعنى مسلما نجات دهنده فقط مفهوم خشك اين كلمه نيست بايد تجسم يافته و در همه چيز و در همه مراحل شكل پيدا كند و مهمترين مراحل آن عبارت از اين است كه حكومت فقط از آن ذات مقدس ميباشد كه بايد تبعيت از آن نمود نه از ديگرى و گرنه تأويل كلمه لا إله الا الله محقق نمى شود و چنانچه جز او در حكومت و فرمانروائى دخالت كند خالص نمودن (اخلاص) از غير در اين مرحله وجودى تحقق نمى يابد اگرچه بوسيله انتخاب مردم مسلمان باشد و حتى اگرچه (برفرض) باجماع همه ى امت اسلامى باشد در هر صورت مرجع چنين حكومت شرك است اگرچه در ظاهر گويندگان و معتقدان لا إله الا الله باشند. قرآن كريم ميفرمايد: «وما كان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمرأ أن يكون لهم الخيرة» [ احزاب: 36.] براى مرد و زن مؤمنى هيچ گونه اختيارى در مقابل حكم و فرمان خدا و رسولش نيست كه از خود اختيارى نشان بدهند و در برابر امر حتمى خدا و رسولش اظهار عقيده بنمايند پس اگر در حكومت، ما غير آن فرمانروائى كه حق متعال تعيين مى فرمايد بپذيريم چنين پذيرشى در خارج تأويل و تحقق شرك است نه توحيد.

بعيد نيست امام (ع) با اين حديث و تتمه اش بآن عده از افراد كه داراى لقب ها و عناوين اجتماعى بزرگ بودند مانند. الامام الحافظ و داشتن أحاديثى بسيار از رسول اكرم (ص) در سينه تعرض فرموده كه هنوز از معنا و تأويل لا إله الا الله بى بهره هستيد، و بايد در مكتب أهل بيت (ع) درس بخوانيد. قانون گذارى حق مخصوص ذات احديت است چنانچه گمان شود به: لا إله الا الله قائل هستند اما بحكم و قانون جز از قانون الهى رسميت بدهند. بنابر مقدمات فوق به تجسم لا إله الا الله نرسيده و بحق مطلب پى نبرده اند لذا در آيه شريفه ميفرمايد: «إتخذوا أحبارهم و رهبانهم أربأبا من دون الله وما امروا إلا ليعبدوا إلها واحدأ سبحانه و تعالى عما يشركون» [ توبه: 311.] يهود و مسيحيت پيشوايان و رهبانان خود را به پروردگارى گرفتند در حالى كه جز به عبادت خداى يگانه أمر نشده بودند منزه است او و بزرگ است از آنچه شريك قرار ميدهند- در روايات از عامه و اماميه وارد شده كه مراد خداى متعال آن نيست (چنانكه ظاهر آيه حكايت دارد) كه آنها را براستى خدا گرفته وشريك خدا قرار دادند و اگر پيشوايان چنين توقعى از مردم داشتند پيشرفت نمى كرد، بلكه مراد خداى متعال آنست كه بزرگان دينى آنها بر طبق آراء و عقايد و مصلحت بينى خودشان در مقابل حكم خدا (در تورات و انجيل) قانونهائى را از پيش خود جعل كردند چون مردم از اين قوانين تبعيت نمودند خدا آنرا شرك ناميد.

بنابراين صديقه ى طاهره (ع) با اين جمله پرمعنا (كلمة جعل الاخلاص تأويلها) بگوش مردمى كه حاضر بودند و بگوش جهانيان رسانيد اگرچه در زير پرچم توحيد بسر مى بردند و در استوار ساختن آن دليرانه مى جنگيدند اما متأسفانه تأويل و تحقيق اين كلمه را با انتخاب ناقص خود و دخالت رأى فاسد در حكومت و بجا گذاشتن آنچه كه خداوند متعال معين فرموده بود از دست دادند.

از اينجا معلوم ميشود آنچه معصوم ميفرمايد بعد از رحلت رسول الله (ص) مردم مرتد شدند و توحيد را ترك كردند روى همين اساس بوده و نبايد تعجب كرد. علاوه بر آن اگر در اين آيه تأمل كنيم بيشتر به حقيقت قول معصوم پى ميبريم: «وما يؤمن أكئرهم بالله الا وهم مشركون» [ يوسف: 106.] بيشتر آنها ايمان نياورده اند مگر اينكه در حقيقت مشرك هستند.

فرق ميان فطرت دل و فطرت عقل؟

و ضمن القلوب موصولها. چقدر اين جمله لطيف و در عين حال عميق است، تعجب نيست چون يادگار نبوت و آئينه ى تمام نماى: أوتيت جوامع الكلم (همه فضيلتها بمن بخشيده شده) است. با اين جمله كوتاه فطرى بودن توحيد را بشرحى كه انشاءالله خواهيم نوشت بيان فرموده.

معناى تحت اللفظ چنين است: كلمه ى (لا إله الا الله) در ميان قلبها گذاشته شده. و آنچه ازاين كلمه در ميان قلبها بسته شده جز بستگى به ذات «الله» نيست، و بعبارة ديگر اين كلمه جزئيست بسته شده كه در ضمن دلها جا داده شده، مخصوصا بقرينه ى جمله ى بعدى كه اين كلمه نيز جز تعقلى است كه فكر را روشن ميسازد، بخوبى روشن ميشود كه مراد اعتقاد و اذعان فطرى بذات احديت است. قرآن كريم و احاديث ائمه معصومين (ع) دلالت دارد باينكه در باطن آدمى نيز كشش و انجذابى است به نيروى مرموز. براى اينكه استدلال از راه فطرت درست روشن شود بايد فرق ميان فطرت عقل و فطرت دل و وجدان توضيح داده شود.

در منطق، اصطلاحى هست و آن اينكه ميگويند يكى از براهينى كه علم يقينى مى آورد قضاياى فطرى است و آنها قضايائى است كه دليل آنها احتياج بفكر ندارد زيرا همواره در ذهن آماده است. مثل اينكه عقل ميگويد دو يك پنجم ده است اين حكم هرچند بديهى است اما با همه اين احتياج بحد وسط دارد زيرا ده تقسيم شده به پنج و دو و هر عددى كه قابل تقسيم به او چهار عدد نظير آن باشد آن عدد يك پنجم آن عدد است پس نتيجه مى گيريم كه 2 يك پنجم ده است. اين فطرت عقل است و در قضاياى استدلالى بكار ميرود.

فطرت دل يعنى انسان برحسب غريزه و خلقت خود خداجو آفريده شده خداجوئى مانند ساير غرائز در باطن آدمى نهاده شده همچون غريزه ميل بمادر در كودك. اين غريزه به آگاهى نفس است و بصورت غيرشعورى در بشر وجود دارد بدون اينكه در سطح شعور ظاهرى انعكاسى ازاين ميل باشد.



  • همچو ميل كودكان با مادران همچو ميل كودكان با مادران


  • بهر ميل خود نداند در لبان بهر ميل خود نداند در لبان


[ لبان شيرخوارى.] .



  • جزء عقل اين از آن عقل كل است جزء عقل اين از آن عقل كل است


  • جنبش اين سايه زآن شاخ گل است جنبش اين سايه زآن شاخ گل است


غريزه خدا خواهى نوعى جاذبه ى معنوى است ميان كانون دل و احساسات انسان از يك طرف و كانون هستى و مبدء اعلى از طرف ديگر.

در انسان دو من هست!؟

روان شناسان اسلامى بنور اسلام باين حقيقت پى برده اند كه غير از (من) ظاهرى در وجودش (من) ديگر مستتر است و او را خواست و نوائى ديگر و متصل بآنسو ميباشد.



  • دو دهان داريم گويا همچونى دو دهان داريم گويا همچونى


  • يك دهان پنهانست در لبهاى وى يك دهان پنهانست در لبهاى وى




  • يك دهان نالان شده سوى شما يك دهان نالان شده سوى شما


  • هاى و هوئى درفكنده درسما هاى و هوئى درفكنده درسما


و به تعبير ديگر:



  • تو يكى تو نيستى اى خوش رفيق تو يكى تو نيستى اى خوش رفيق


  • بلكه گردونى و دريائى عميق بلكه گردونى و دريائى عميق


چنانكه روان كاوان قرن اخير پى برده اند كه در پس اين پرده من ظاهر من باطن وجود دارد. اما اختلاف دارند كه آيا من باطن اصالت دارد و يا همين من ظاهرى است كه به باطن گريخته و من باطن را تشكيل داده. و برخى باصالت شعور باطن ايمان و اعتراف دارند و شعور مذهبى را اصيل و مستقل در سرشت انسان ميدانند و اين درك سرشتى در انسان موجود است نهايت اينكه تقليد از جامعه و محيط پرده روى اين فطرت اصيل ميكشد چنانكه در اثر سانحه اى آن پرده از سيماى فطرت برطرف ميشود و آينه صاف فطرت نمودار ميگردد. قرآن كريم باين فطرت ناخودآگاه تذكر ميدهد: «قل أرأيتكم إن أتاكم عذاب الله أو أتتكم الساعة، أغير الله تدعون إن كنتم صادقين بل إياه تدعون فيكشف ما تدعون إليه إن شاء و تنسون ماتشركون» [ انعام: 40.] بگو اى پيغمبر مرا آگاه كنيد اگر عذاب خدائى يا روز رستاخيز در رسد آيا غير از او را مى خوانيد اگر از روى صدق و راستى توجه كنيد!؟ (ارجاع بفطرت) و يا فقط او را ميخوانيد و آنچه شريك قرار داده بوديد آنها را فراموش مى كنيد! و چنانچه مشيت خدا تعلق گرفت، گرفتارى را برطرف ميسازد.

در روايتى كه از طريق فريقين نقل شده در تفسير فخر رازى از امام صادق (ع) نقل مى فرمايد: روي أن بعض الزندقة أنكرالصانع عند جعفر الصادق (ع) فقال جعفر (ع) هل ركبت البحر؟ قال نعم. قال هل رايت أهواله (جمع هول) قال بلى هاجت يوما رياح هائله، فكسرت السفن و غرفت الملاحين. فتعلقت أنا ببعض ألواحها ثم ذهب عني ذلك اللوح فإذا أنا مدفوع في تلاطم الأمواج حتى دفعت إلى الساحل فقال جعفر (ع) قد كان اعتمادك من قبل على السفينة والملاح ثم على اللوح حتى تنجيك فلما ذهبت هذه الاشيأء عنك هل أسلمت للهلأك أم كنت ترجو السلامة بعد؟ قال بل رجوت السلامة، قال ممن كنت ترجوها؟ فسكت الرجل! فقال جعفر (ع) إن الصانع: هو الدي كنت ترجو و فى ذلك الوقت هوالدي أنجاك من الغرق. فأسلم الرجل بيده [ جلد اول ص 318 طبع عثمانى.] افردى از بى دينان در نزد امام صادق (ع) وجود پروردگار را انكار نمود. حضرت صادق (ع) سئوال فرمودند: مسافرت دريا كرده اى؟ گفت آرى. فرمودند: آيا گرفتار امواج دريا شده اى؟ گفت بلى. روزى بادهاى سخت و وحشتناكى درگرفت و كشتى ها و ملاحين غرق شدند و من براى نجات خود را به لوح درهم شكسته ى كشتى آويزان نمودم و طوفان و تلاطم مرا باين طرف و آنطرف ميراند تا اينكه مرا بساحل پرتاب كرد. حضرت فرمودند: قبل از غرق شدن كشتى و ملاح بر كشتى و ملاح اعتماد داشتى سپس بعد از غرق شدن به لوح كه ترا نجات دهد وقتيكه تمام اين وسائل از بين رفت آيا مرگ خود را حتمى ميدانستى و يا اميدوار بودى كه زنده بمانى؟ گفت اميدوار بودم كه زنده بمانم. فرمودند از چه كسى اميدوارى داشتى!؟ در اينجا مرد ساكت شد. حضرت فرمودند پروردگار همان مبدئى است كه توبه او اميدوار بودى و همان ترا از غرق شدن نجات بخشيده. پس از اين گفتگو در نزد حضرت مسلمان شد.

اين دليل فطرت واين بسستگى است كه بالاتر از نيروى تعقل، شخص را بسوى خدا جذب ميكند و عبادتها در شرع براى تقويت اين غريزه و محكم كردن اين، پيوند فطرى است.

نظم در موجودات جهان

و أنار في التفكر معقولها. و تعقل اين كلمه (توحيد) در فكر روشنى پديد مى آورد.

در جمله ى سابق با جمله ى كوتاه اشاره كرد كه قلب ها از سرشت بخدا بسته هستند و در فطرت آنها آميخته ميباشد. و در اين جمله مى فرمايد تعقل و(پى بردن بوجود خدا) در عقلها روشن است. و مرجع بحث ميان توحيد و ماديگرى بعد از اعتراف و اقرار هردو دسته باينكه موجودات جهان كنونى خود بخود بوجود نيامده اند باين نكته است كه آيا پيدايش آنها از مبدئى كه داراى علم و اراده است سرچشمه گرفته يا از طبيعت فاقد شعور بر حسب تصادف بوجود آمده؟ دراين زمينه بهترين راه حل و صراط مستقيم خداشناسى همان است كه در دفتر وجود و كتاب هستى مطالعه ى دقيق بنمائيم و از نظم و هدف و حكمت كه نمايانگر مبدء تواناست مى بينيم و به آفريدگار عالم هستى ايمان مى آوريم. روى همين انگيزه است كه قرآن كريم با تأكيدات بسيار بشر را بمطالعه در خلقت و ساختمان موجودات براى شناسائى خداوند سوق ميدهد و در نهج البلاغه و روايات وارده از ائمه معصومين (ع) مانند (توحيد مفضل) تأكيدات بسيارى شده كه جامعه ى بشرى در آيات بسيار و نشانه هاى علم و حكمت و اراده ى پروردگار متعال در جهان آفرينش دقت نموده جان خود را روشنى بخشند.

اينك روش استدلال را بيان مينمائيم: فطرت بشرى وقتى كه در كاوشهاى علمى براى بدست آوردن آثار تمدن باستانى كه دست بكاوشهائى ميزنند چه بسا در طبقات زمين تخته سنگهائى را بريده

/ 45