توضيح مفردات - شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) جلد 1

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شرح خطبه حضرت زهرا(سلام الله علیها) - جلد 1

سید عزالدین حسینی زنجانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توضيح مفردات

رسول: پيامبر اختاره: انتخاب نمود او را انتجبه: برگزيد او را سماه: مشخص كرد او را اجتبله: آفريد او را اصطفاه: اختيار كرد او را ابتعثه: او را مبعوث داشت المكنونة: مستور ستر: (به كسر سين) پرده ستر: (به فتح سين) مصدر بمعناى پوشيدن اهاويل: جمع اهوال، جمع هول: حوادث ترس آور.

مصونة: محفوظ.

نهاية: حدى كه شى ء در آنجا تمام ميشود.

مائل: جمع مال، عاقبت و آخر كار الحوادث: رويدادها دهر: جمع دهر، روزگاران دراز مواقع: جمع موقع، محل يا زمان حادثه المقدور: مقدر شده عزيمة: اراده حتمى غيرقابل تخلف أمضاه: گذراندن مقادير حتمه: مقدرات حتميه اش (اضافه موصوف به صفت، المقادير الحتمية) فرأى الأمم: پس ديد ملت ها را، يافت آنان را فرق: (با كسرفا وفتحه را) جمع فرقه، گروه عكفا: (به ضم عين و تشديد كاف) جمع عاكف، ملازمان نيران: جمع نار، آتش ها أوثان: جمع وثن، بت (از سنگ باشد يا چوب يا چيز ديگر) أنار: روشن ساخت ظلم: (به ضم ظا و فتحه لام) جمع ظلمت، تاريكى ها بهم: (به ضم با و فتحه ها) مسائل مشكل و پيچيده و حيرت زا (جمع: بهمه) جلى: روشن ساخت غمم: (به ضم غين و فتح ميم) تحير و راه نيافتن غواية: (به فتح غين) گمراهى، ضد رشد عماية: (به فتح عين) كورى و گمراهى ايثار: ترجيح دادن به برگزيدن ديگرى بر خود.

حف: (بضم حاء) فعل ماضى مجهول حف (به فتح ها)، فراگرفته شده ابرار: جمع بر (به فتح با) راستگويان و از خدا ترسان- نيكوكاران رضوان: (بكسر راء) خشنودى ملك: (به فتح ميم و كسر لام) سلطان، داراى سلطنت رضى: مورد خشنودى.

پيوند خلافت الهى با علت غائى خلقت

در اين بخش از اثبات اصل نبوت سخنى نرفته و فقط به معرفى شخصيت بزرگ خاتم پيامبران (ص) اكتفاء شده است، زيرا حاضران در جلسه، به ظاهر اصل نبوت حضرت ختمى مرتبت را پذيرفته بودند، اما اكثريت يا منافق بودند و يا مردمان ناآگاه و قدرت زده، و اينان كه اكثريت را تشكيل داده بودند هرچند به ظاهر اقرار به نبوت داشتند، اما شناخت آنها بسيار سطحى بود و هرگز شناخت عميقى از آن نداشتند و نمى دانستند كه اين منصب الهى، و دنباله ى آن امامت، خلعت و تشريف مخصوص آسمانى است و از ضرورتهاى جهان هستى است. بهمين جهت يادگار نبوت و چشمه ى خروشان فصاحت و بلاغت (ع) با تكيه بر مقتضاى حال، در اين بخش به شرح شخصيت مافوق و متعالى پدر بزرگوارش رسول اكرم صلى الله عليه و آله اكتفا نموده و اعلام ميفرمايد كه: حاكميت الهى درپهنه ى زمين ضرورتى است كه مشيت الهى بر آن تعلق گرفته و اين حاكميت بوسيله ى انبياى الهى كه مقام خلافت الهى را دارند به اجراء درآمده، پس مسئله ى خلافت الهى در روى زمين ضرورت اجتناب ناپذيرى است. چه اينكه حاكميت الهى هدف نهائى خلقت عالم را تشكيل ميدهد و تا استمرار اين عالم، اين حاكميت ادامه دارد، آيا چگونه اين حاكميت بايد در روى زمين پياده شود؟ آيا بدون واسطه متصور است؟ حال آن واسطه، خود پيامبر باشد و يا كسى كه بوسيله ى پيامبر (ص) تعيين شده باشد كه هردو واجد مقام خلافت الهى هستند، و بعبارت ديگر، هر دو حجت الهى ميباشند، نهايت اينكه، پيامبر حجت بلاواسطه و امام، حجت مع الواسطه است. و ضرورت مقام خلافت الهى، بالاتر از آفريدن آفتاب و ماه و ساير پديده هاى جهان آفرينش است، زيرا پديده هائى همچون ماه و خورشيد، بسان علت مادى و صورى و مسئله خلافت الهى بسان علت غائى است كه نسبت به علت هاى ديگر، مقام اول و اولويت دارد. و خلقت جهان با قطع نظر از علت غائى كارى بى هدف وعبث خواهد بود. تعالى عن ذلك علوا كبيرا.

فى المثل اگر مهندس زبردستى ساختمانى را بنا نهد و كمال دقت و كوشش و مهارت خود را در آن بكار ببرد و همه ى جهات و محل رفت وآمد آن ساختمان را براساس نياز ساكنان آن ساختمان با بكارگيرى ذوق خويش درحد اعلاى مهارت انجام دهد. اما سرانجام، پس از آن همه كوشش، تعدادى از درندگان و چهار پايان را در آن ساختمان رها سازد، مسلم است كه آن حيوانات بجز تامين نياز شكم و مقدمات آن و غير از دريدن همديگر كارى نخواهند داشت. آيا چنين كارى را جز سفاهت مى توان نام گذاشت!؟ حال، در جهان آفرينش نيز اگر هدف فقط بشر منهاى انسان كامل باشد مسلم اين خلقت لغو و عبث خواهد بود و همچون مثال فوق درندگانى بصورت انسان كه جز دريدن هم ديگر كارى نداشته و از معنويات و زيبائيها بهره اى نخواهند برد و در نابودى همديگر و استفاده محدود از نعمات الهى عمر خود را سپرى خواهند كرد [ على عليه السلام در نهج البلاغه در معرفى اهل دنيا چنين ميفرمايد:

«فانما أهلها كلاب عاوية و سباغ ضارية يهر بعضها على بعض و ياكل عزيزها ذليلها و يقهر كبيرها صغيرها نعم معقلة وأخرى مهملة» بى شك اهل دنيا! سگان زوزه كش، و درندگانى خو گرفته بدريدن ميباشند بعضى بر بعضى ديگر فرياد مى زنند و زورمندان تهيدستان را طعمه خود قرار داده و بزرگان درصدد چيرگى برخردان ميباشند. وبسان چهار پايانى كه بعضى افسار به سر و بعضى ديگر رها شده و افسار گيخته مى باشند.]



  • مكر و تلبيسى كه او ماند پليد مكر و تلبيسى كه او ماند پليد


  • او زحيوان دگر نايد پديد او زحيوان دگر نايد پديد


پس در حكمت آفريدگار جهان، لازم است كه خلقت داراى علت غائى باشد و آنهم انسان كامل كه در وجود انبياى الهى بويژه حضرت ختمى مرتبت و ذرّيّه آن بزرگوار متبلور است.

جانشينى پيامبر چون امتداد رسالت الهى است، بايد در مرتبه ى همسان با او باشد و بالطبع بايد از طرف جهان آفرين معين و مشخص گردد، و در همه كتب آسمانى با اسم و مشخصات تعيين شود. و شناختن چنين فردى كه واجد اينگونه شرايط سنگين باشد، جز از راه پيامبر صلى الله عليه و آله از طريق ديگرى شناخته نمى شود و بايد بوسيله ى خود پيامبر (ص) معرفى شود، چه اينكه ضرورت چنين جانشينى همچون رسالت انبياء با هدف غائى پيوند دارد، حال چنين منصبى را ميشود با انتخاب و رأى اكثريت بدست آورد!؟ يادگار نبوت در اين عبارت به صفات پيامبر خاتم كه در جانشين او نيز بايد باشد اشاره ميفرمايد:

1- مشخص شدن پيامبر و معرفى به انبياء و اخذ پيمان مؤكد از انبياء و امتهاى پيامبران مبنى بر پيروى از پيامبر خاتم. و به اين موضوع در جملات زير اشاره ميفرمايد: اختاره وانتجبه قبل أن أرسله وسماه...

2- بعثت انبياء يك رشته بود كه از آدم عليه السلام شروع شده و پايانى داشت و مى بايست اين كار باتمام برسد. و باين امر در جملات زير اشاره شده: ابتعثه إتماما لأمره و عزيمة على امضاء حكمه.

3- برطرف سازى هرگونه سردر گمى بشر. و باين موضوع در اين جملات اشاره شده: و كشف عن القلوب بهمها وجلى عن الأبصار غممها.

4- هدايت جامعه انسانى، و باين معنا در اين جملات اشاره شده است: وقام في الناس بالهداية...

برگزيدگى و معرفى پيامبر به همه انبياء

متن: إختاره وانتجبه قبل أن ارسله وسماه قبل أن إجتبله شرح: او را پيش از انكه به پيامبرى بفرستد برگزيد و به همه ى انبياء و پيروانشان معرفى نمود. در اين فراز شريكة القرآن اشاره به آيه ى شريفه ميفرمايد:

«و اذ أخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتكم من كتاب و حكمة ثم جآءكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به ولتنصرنه قال أاقررتم وأخذتم على ذلكم إصري قالوا اقررنا قال فاشهدوا وأنا معكم من الشاهدين» [ آل عمران- 81.] «خداوند از پيامبران پيمان مؤكد گرفت وقتى كه كتاب و حكمت بآنان فرستاده شد و سپس پيامبرى «بآنان مبعوث شده و تصديق كرد بآنچه [ لفظ مصدق را در آيه ى شريفه مى شود دو گونه معنا كرد:

1- مصدق، يعنى تصديق كننده با زبان و اقرار و اعتراف.

2- مصدق يعنى شخصى كه با واقعه كمال انطباق را دارد نه آنكه به قول تصديق كند مانند: قد صدقت الرؤيا در داستان ابراهيم رساندن كارد به حلق اسماعيل عليه السلام تصديق رؤيا بود. در آيه هم نيز بمعناى دومى كه به شخص پيامبر بشارت داده شده كمال انطباق را با مشخصاتى كه در كتب قبلى بوده، داشته است. پس پيامبر با تمام علائم و مشخصاتش (نه فقط در گفتار مصدق تورات و همه ى كتابهاى آسمانى است.] كه در نزد آنانست ايمان آورده و يارى كنند و خدا به (پيامبران)» «فرمود آيا پيمان مؤكد مرا به امتهاى خود ابلاغ كرديد كه پيامبر بعدى را يارى نمايند گفتند اقرار كرديم» «خدا به پيامبران گفت براين پيمان الهى شاهد باشيد من هم نيز با شما شاهد و گواهم» [ در لفظ ما آتيتكم...» بعض از مفسرين گفته اند كه ما در لما موصوله است. سيد اساتيد ما علامه ى طباطبائى هرچند اين قول را اختيار نفرموده ولى احتمالش را داده اند. و لى با ملاحظه ى نظائر اين آيه وجهى براى موصوله بودن «ما» نمى ماند. ما اداة شرط است مانند من در آيه شريفه 17 سوره ى اعراف «لمن تبعك منهم لأملئن جهنم منكم أجمعين» زيرا بنابر تحقيق «ميثاق» و به تعبير ديگر لملى «إصر» همان پيمان مؤكد و غيرقابل نقض است، و مانند نذر و قسم از اقسام عهد ميباشند كه در جواب همه آنها لام ميآيد، خواه بمغهوم اسمى باشد مانند: عاهدت الله لئن عوفيت لأتصدقن بكذا...» من با خدا پيمان مى بندم چنانچه تندرستى يافتم فلان مقدار صدقه بدهم، مى بينيم كه در جواب آن لام آورده شده، و يا بطور معناى حرفى اداء گردد، مانند: «لله علي لئن عوفيت لأختم القرآن مثلا...» در اين موارد در جمله دو لام است لامى در جمله شرط است «لئن عوفيت» و لامى در جمله جواب است مانند «لأختم القرآن» فايده اين دو لام اينست كه شرط با جواب تلاقى نموده و ارتباط برقرار نمايد و در شرط لام آورده شده تا معلوم گردد شرط در حيز و حيطه قسم است و تقويت تلاقى و ربط موكّد آن دو ميباشد، زيرا شرط از متعلّقات جواب است.

در اين آيه ى شريفه، اول تصريح بخود مبثاق بطور معناى اسمى شده و در جمله ى «لما آتيتكم» در جواب «لتؤمنن به» ربط شرط به جزاء و اينكه شرط در حيطه آنست شده، مثل اين است كه بفرمايد «الايمان والنصرة مقيد باتيان الرسول». و در قرآن كريم نظائر آن فراوان است كه گاهى بهر دو جمله لام داخل شده مانند «ومنهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين» توبه آيه 75 در اين آيه مفهوم اسمى عهد آمده بعد بطور معناى حرفى «لئن آتانا...» بهر دو جمله لام داخل شده و واضح است صدقه و شكر مقيد باعطاء فضل واعطاء فضل، قيد جواب است، پس بايد وحدت لبى جمله با دو لام بيان شود. و گاهى به لام شرط اكتفاء شده مانند آيه ى 12 سوره حشر «لئن اخرجوا لايخرجون معهم ولئن قوتلوا لاينصرونهم» مسلما اين لام عهد و قسم است، زيرا در ذيل همين آيه ميفرمايد و «لئن نصروهم ليولن الأدبار» در حقيقت معنى چنين ميشود «ولئن قوتلوا ليولن الأدبار». و گاهى به لام جواب اكتفاء ميشود، مانند آيه 77 سوره مائده: «وإن لم ينتهوا عما يقولون ليمسن الذين كفروا» اگر مسيحيان از گفتار باطل خود دست برندارند حتما دچار عذاب دردناك خواهند شد. خلاصه اينكه، در اين قبيل موارد سياق كلام و آوردن لام بتكرار مشخص مينمايد كه جمله شرط و جزاء است.] آنچه از ظاهر اين آيه شريفه بدست ميآيد اينست كه اخذ ميثاق هم از خود انبياء و هم از امت هاى آنان است. زيرا بقرينه ى- أخذ الله ميثاق النبيين- و آيات ديگر مانند- واذ أخذنا ميثاق بني اسرائيل- معنى آنست، كه پيمان سوگند از خود انبياء گرفته شده است پس از هريك از انبياء، براى نبوت پيامبران آينده، ميثاق گرفته شده است و نيز از كلمه- أقررتم و مقابله آن با- أخذتم على ذلكم إصري- آيا اقرار نموديد؟ اقرار گرفتن وقتى از شخص صحيح است كه چيز سنگينى بعهده او گذاشته شود. و در مورد اخذ ميثاق از امتهاى انبياء (ع) ازجمله- وأخذتم على ذلكم إصري- استفاده ميشود، از انبياء سئوال ميشود آيا اين پيمان سنگين (ايمان به نبوت و يارى پيامبر آينده) مرا گرفتيد. ظاهر «أخذتم» يعنى گرفتيد. اين است كه از ديگرى باشد پس بدينسان از خود انبياء و بوسيله آنان از امتها اخذ پيمان شده است.

متن پيمان چنين است: به پيامبرى كه خواهد آمد و همه مشخصات مذكور با او تطبيق مينمايد و اصول معارف انبياء گذشته را تصديق خواهد نمود ايمان آورده و يارى نمائيد. و اين پيمان نمى تواند مخصوص يكى از پيامبران آينده باشد، بلكه همه ى پيامبران آينده تصديق كننده ى پيامبر گذشته بوده و پيامبران گذشته از پيامبران آينده خبر داده اند، پس وقتى كه خبر دادن به انبياى بعدى در دستور كار رسالت انبياء بوده باشد، بطريق اولى بايد از خاتم آنها خبر بدهند و بدينسان تمام انبياء بشارت رسول خاتم (ص) را داده اند.

ايمان برسول آينده يعنى ايمان به تمام آنچه مى آورد: از كتاب آسمانى و احكام و جانشينان وى، و بطور مسلم تبعيض در ايمان باطل و عين كفر است «أولئك هم الكافرون حقا» [ نساء: 151.] پس بنابراين ايمان به كسى كه بحكم آيه ى مباهله نفس رسول ميباشد ايمان به خود رسول است. از اينرو مى توان گفت پيمان ايمان بمولاى متقيان و يارى وى، از تمام انبياء و امتهاى آنان گرفته شده است.

در ذيل همين آيه ى شريفه، روايتى است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود:

«قال أميرالمؤمنين عليه السلام: ان الله تبارك وتعالى أحد واحد تفرد في وحدانيته ثم تكلم بكلمة فصارت نورا، ثم خلق من ذلك النور محمدا صلى الله عليه و آله و خلقني و ذريتي ثم تكلم بكلمة فصارت روحا فأسكنه الله في ذلك النور و أسكنه في أبداننا فنحن روح الله و كلماته وبنا احتجب عن خلقه.

فما زلنا في ظلة خضراء حيث لاشمس ولا قمر ولا ليل ولا نهار ولا عين تطرف، نعبده و نقدسه و نسبحه قبل ان يخلق خلقه، وأخذ ميثاق الأنبياء بالايمان والنصرة لنا.

/ 45